مبادا از فشار تحریم بر ایران بکاهید. این جان کلام بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل است که یک روز بعد از پیروزی حسن روحانی در یازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری خطاب به کشورهای غربی بیان شد. ساعاتی بعد از اعلام نتیجه قطعی انتخابات ریاستجمهوری در ایران و رقم خوردن «حماسه سیاسی» که مطالبه اصلی مقامهای عالیرتبه نظام برای دفع خطر دشمنان ایران بود، بسیاری از رهبران و دولتمردان جهان به استقبال انتخابات و نتایج آن رفتند و ضمن تبریک به رئیسجمهور منتخب، از آمادگی خود برای تحکیم روابط و تعمیق همکاریها با جمهوری اسلامی خبر دادند و بدین ترتیب با موج برآمده از خواست و اراده ملت ایران همراه شدند. با این وجود اغلب واکنشها در تلآویو به این انتخابات و دستاوردهایی که میتواند در عرصه داخلی و بینالمللی به دنبال بیاورد ملغمهای از عصبانیت و ترس بود. علیالقاعده آنچه که خشم مقامهای اسرائیلی را برمیانگیزد تقویت احتمال رفع تحریمهای بینالمللی علیه ایران و بهبود روابط تهران با پایتخت
کشورهای اروپایی و اسلامی است. برخی از تحلیلگران صهیونیست معتقدند سیاستمداران میانهرو ایران میتوانند با افزایش همگرایی و ایجاد پیوندهای منطقهای و بینالمللی مستحکمتر، قدرت سختافزاری و نرمافزاری جمهوری اسلامی را تقویت کنند و نقش تهران در تعیین و جهتدهی به معادلات و مناسبات سیاسی در منطقه و جهان را نیز ارتقا بخشند. پیشبینی همین رویداد، ترس و هراس بیسابقه رهبران اسرائیل را موجب شده است. از یک سو ترس از برهم خوردن موازنه استراتژیک قوا در خاورمیانه و از سوی دیگر هراس از احتمال فروپاشی دولت ائتلافی در اسرائیل و به قدرت رسیدن احزاب رقیب، ذهن و ضمیر نخستوزیر اسرائیل و متحدانش در دولت ائتلافی را میخراشد و آزار میدهد. احتمال فروکش کردن هیاهوهای سیاسی و رسانهای بر سر پرونده هستهای ایران نهتنها دولت صهیونیستی را از ابزار مظلومنمایی در سطح جهان محروم میکند بلکه دولت امنیتی بنیامین نتانیاهو را نیز با بنبست هویتی مواجه ساخته و با از بین بردن زمینه فرافکنی و انحراف افکار عمومی داخلی از مشکلات و مصائب اقتصادی که چندی است آوار سرزمینهای اشغالی شده احتمال سقوط کابینه نتانیاهو را که بر یک ائتلاف شکننده استوار
شده بیشتر میکند. این تجربهای جهانی است که دولتمردان تندرو و رادیکال آنجا که ناتوان و درمانده از پاسخگویی به مطالبات شهروندان میشوند بر شدت و حرارت لفاظیها میافزایند و در بادکنک بحران میدمند و عجز و ناکارآمدی خود را به شرایط و اوضاع و احوال موجود نسبت میدهند. درست همان ترفندی که بنیامین نتانیاهو نیز از آن بهره میجوید و کام میگیرد تا مبادا دهانی به اعتراض و حقخواهی در داخل و خارج گشوده شود. بهرهبرداری رندانه نتانیاهو از شرایط سیاسی و تلاش مذبوحانه برای برگرداندن توجه افکار عمومی در منطقه و جهان از اسرائیل به ایران یکی از مهمترین ترفندهای سیاسی و تبلیغاتی وی در دوره دوم نخستوزیریاش بوده است. او در توجیه تداوم اشغالگری و خودداری از سپردن اراضی سال 1967 به دولت خودگردان به بهانه خطر ایران آویخته و هشدار داده: «در خاورمیانه، در خاورمیانه واقعی، هر زمینی که ما تخلیه کنیم به دست ایران خواهد افتاد.» پس به زعم او ضروری و بلکه حیاتی است که دروغ «ایران مجهز به تسلیحات هستهای و خطر آن برای صلح و امنیت جهانی» چنان طاق و طمطراقی بیابد که هوش و حواس از لجامگسیختگی تلآویو و تعدی فزاینده دولت صهیونیستی به
مناطق اشغالی و ساکنان آن برگرفته شود. به همین دلیل هم هست که نتانیاهو شال و کلاه میکند و نقشه بمب در دست در اجلاس سالیانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک برای جمهوری اسلامی خط و نشان میکشد. چنین به نظر میرسد که تحولات سیاسی ایران نقش تعیینکنندهای در حیات و ممات سیاسی نتانیاهو دارد یا دستکم انتخاب او چنین بوده است. «بنیامین نتانیاهو» در سال 1949 در ناحیه زیلای تلآویو به دنیا آمد اما بخش عمدهای از دوران کودکی و نوجوانی خود را در بیتالمقدس سپری کرد. پدرش مدرس دانشگاه بود و در اواخر دهه 50 برای مدتی به ایالات متحده رفت و خانوادهاش را نیز به همراه خود برد. نتانیاهو در سال 1967 برای خدمت سربازی خود را به ارتش اسرائیل معرفی کرد و وارد دسته کماندویی شد. او پنج سال بعد به ایالات متحده بازگشت تا تحصیلات دانشگاهی خود را آغاز کند. با شروع جنگ سوم اسرائیل و اعراب موسوم به «جنگ یوم کیپور» نتانیاهو درس خود را برای یکی دو ماه رها کرد و به نیروهای ارتشی پیوست. بنیامین نتانیاهو در سال 1975 از دانشگاه فنی ماساچوست در رشته معماری فارغالتحصیل شد. او دو سال بعد دانشنامه کارشناسی ارشد رشته مدیریت را از دانشگاه
امآیتی و مدتی بعد دکترای علوم سیاسی را از دانشگاه هاروارد ایالات متحده دریافت کرد. گرچه در اسرائیل بسیاری از سیاستمداران خاستگاه و سابقه نظامی دارند و دوران سربازی غالباً بخشی از فرآیند جامعهپذیری سیاسی محسوب میشود ولی نتانیاهو که در سرزمینهای اشغالی «بیبی» (مخفف بنیامین) نام گرفته فعالیت حرفهای سیاسی خود را در سال 1988 با عضویت در حزب راستگرای لیکود آغاز کرد. حزب لیکود (به معنای اتحاد) در سال 1973 از ترکیب و ائتلاف چندین حزب کوچک که مهمترین آنها حزب هروت (به معنای آزادی) و بلوک گاهال بودند به عنوان رقیب حزب کارگر اسرائیل که مشی چپگرایانه دارد تشکیل شد. حزب هروت به رهبری «مناخیم بگین» خواستار حملات نظامی برای اشغال کلیه مناطق فلسطینی بود و بلوک گاهال تبلور منافع صاحبان صنایع و سرمایهداران به شمار میرفت که از بسط حوزه نفوذ خود از طریق تداوم و توسعه اشغالگری پشتیبانی میکرد. از این رو در اساسنامه حزب لیکود حق فلسطینیها برای تشکیل دولت مستقل به رسمیت شناخته نشده و حتی ایده دو مملکت و دو دولت که برخی کشورهای غربی در پی تحقق آن هستند نیز مورد بیاعتنایی قرار گرفته است. نتانیاهو تا سال 1996 که برای
اولین بار به نخستوزیری رسید، چند سال سابقه تقنینی و اجرایی در کارنامه خود داشت. در عین حال او از نزدیکترین متحدان آریل شارون رهبر سابق حزب لیکود و نخستوزیر پیشین رژیم صهیونیستی به شمار میرفت که بعدها به دلیل بروز اختلافاتی از یکدیگر فاصله گرفتند. عمدهترین اختلاف بین این دو متحد سابق، مخالفت سرسختانه نتانیاهو با تخلیه اراضی فلسطینی و حمایت از ساخت شهرکهای صهیونیستنشین در مناطق اشغالی کرانه باختری رود اردن بود. نتانیاهو تا به امروز حدود هفت سال سکان هدایت دولت صهیونیستی را در دست داشته که رکورد بالایی محسوب میشود. در دومین دوره صدارت او که از سال 2009 آغاز شد، موضوع هستهای ایران و تلاش برای اعمال تحریمهای بینالمللی علیه کشورمان به محور اصلی تلاشهای سیاسی و دیپلماتیک تلآویو مبدل شد. همچنین نتانیاهو در انتخابات سال گذشته توانست با حربه موضوعات امنیتی مجدداً ائتلاف تحت رهبری خود را به پیروزی برساند. با این وجود به نظر میرسد سنگینی سایه مشکلات اقتصادی بر سیاست اسرائیل هر روز بیشتر میشود و کارآمدی مسوولان آن کشور را به چالش میکشد. امری که در صورت حل و فصل مساله هستهای ایران و خارج شدن آن از توجهات
رسانهای و دیپلماتیک، ادامه کار را برای دولت ائتلافی راستگرای رژیم اسرائیل که موجودیت و مشروعیت خود را با خطر امنیتی تهران توجیه میکند دشوار خواهد ساخت.
دیدگاه تان را بنویسید