تاریخ انتشار:
آیا هنوز برجام ارزش محافظت دارد؟
در دام نقض برجام نیفتیم
با پیروزی دونالد ترامپ در کارزار انتخاباتی آمریکا به عنوان چهل و پنجمین رئیسجمهور نهتنها مردم این کشور بلکه جهان در شوک فرو رفت. او به عنوان فردی که فهم و آشنایی حداقلی از مناسبات سیاسی و امنیتی دارد و بهرغم آن انتقادهای بسیار و پیشنهادهای بسیار برای تغییر در روندهای حاکم در سر میپروراند، تصویری نهچندان هیجانانگیز از آینده پیش روی تحلیلگران حوزه بینالملل قرار میدهد.
با پیروزی دونالد ترامپ در کارزار انتخاباتی آمریکا به عنوان چهل و پنجمین رئیسجمهور نهتنها مردم این کشور بلکه جهان در شوک فرو رفت. او به عنوان فردی که فهم و آشنایی حداقلی از مناسبات سیاسی و امنیتی دارد و بهرغم آن انتقادهای بسیار و پیشنهادهای بسیار برای تغییر در روندهای حاکم در سر میپروراند، تصویری نهچندان هیجانانگیز از آینده پیش روی تحلیلگران حوزه بینالملل قرار میدهد.
در حالی که از توافقنامه جامع هستهای با ایران به عنوان مهمترین دستاورد ریاستجمهوری اوباما یاد میشود، انتخاب ترامپ که خود را برای لغو تمامی قراردادهایی که الزام نادرستی برای آمریکا ایجاد کردهاند، آماده میکند، ادامه این توافق در هالهای از ابهام است و از سوی دیگر تمدید قانون داماتو نیشتر دیگری بر پیکره آن وارد آورد و این سوال به ذهن میرسد که آیا ایران در دوران ترامپ میتواند همچنان بر برجام تکیه کند یا به بیان بهتر عمر برجام با پایان رسیدن ریاستجمهوری اوباما به پایان خواهد رسید؟ سوال دیگر این است که در شرایطی که آمریکا سعی در تاکید بر تحریمهای موجود علیه ایران دارد، جمهوری اسلامی چرا باید بر ادامه برجام تاکید داشته باشد؟
قدرت اندک افراد در ساختار آمریکا
شناخت اندک از او ما را برای درک سیاست خارجی و داخلی احتمالی او با مشکل مواجه میسازد و هر آنچه گفته شود در قالب تحلیل ارائه شود فقط و فقط حدس و گمانهزنی است و میتواند در آینده نزدیک خلاف آن اتفاق افتد. تکیه ما بر هر آنچه او در مبارزات انتخاباتی بر زبان رانده یا رقیب را برای داشتن سیاست خاص در قبال فلان موضوع مورد انتقاد قرار داده، خواهد بود. اما بهرغم آنچه گفته شد میدانیم و به عینه مشاهده کردهایم آمریکا ساختاری بسیار سرسخت دارد و افراد نمیتوانند فردیت خود را بر آن تحمیل کنند و قدرت مانور اندکی دارند. اوباما مثال خوبی در این وادی است. او تنها در نزدیک به یک سال توانست در مقابل آن تاب بیاورد و ایدهها و حساسیتهای خود را پی بگیرد، اما بعد از آن اسیر روندهای حزب دموکرات و سیستم سیاسی آمریکا شد. هیچکس نمیتواند این ناگزیری افراد در آمریکا را نادیده بگیرد. از اینرو، بسیاری بر این باورند آنچه امروز از ترامپ میبینیم و هراسی که از سیاستهای احتمالی او در قبال موضوعات مختلف در سر میپرورانیم، بیهوده خواهد بود. اما این را میدانیم میان اوباما و بیل کلینتون به عنوان روسای جمهور دموکرات در آمریکا تفاوت اندک
نبوده و تاثیر فرد بر فضای بینالمللی ناچیز هم نیست.
آمریکا به عنوان ابرقدرت بینالمللی که در جایجای جهان سیاستهای او اثر و نظر دارد به قطع نمیتواند این انتخاب دیگران را دچار تردید و هراس نگرداند. امروز فردی خود را برای پست ریاستجمهوری آماده میکند که انتقاد علنی نسبت به روندهای پیشین به خصوص در زمینه بحرانهای بینالمللی، اقتصاد، پناهندگان و مهاجران و قراردادهای بینالمللی که آمریکا به امضا رسانده، دارد. چالشبرانگیزترین آنها موضوع سوریه و احتمال تغییر سیاست آمریکا در قبال آن، نقش آمریکا در ناتو و توافقنامه هستهای با ایران است. در روزهای گذشته کنگره آمریکا قانون موسوم به داماتو را تمدید کرد و به بیان بهتر تحریمهایی که ایران در فضای برجام تصور از میان رفتن یا وقفه در آن را داشت، بار دیگر خودنمایی کرد. عکسالعمل ایران نسبت به آن بسیار تند بود و تمامی مقامات ایران در سطوح مختلف آن را نقض برجام خوانده و این حق را برای خود به رسمیت شناختند که در قبال آن عکسالعمل درخور داشته باشند.
ورود به این بحث و ارائه تحلیل در مورد آن، نیازمند فهم رابطه ایران و آمریکا و به بیان بهتر راهبردهای پیشروست. آمریکا در طی سالهای گذشته پروژهای تحت عنوان «مهار ایران» را با جدیت دنبال کرده و برای عملیاتی کردن آن بسیاری از کشورهای منطقه را که در رقابت قدرت سابقه دیرینه دوستی و دشمنی با ایران دارند، وارد میدان کرده است. این پروژه وجوه مختلفی دارد و از تلاش برای امنیتی کردن ایران تا افزایش تحریمها در سطوح مختلف و گفتوگوهای دیپلماتیک را شامل میشود. موضوعاتی نظیر برنامه هستهای ایران، حمایت ایران از گروههای بهزعم آنها تروریستی، فعالیتهای موشکی و حقوق بشر همواره ابزار دست آنان برای فشار بیشتر بر جمهوری اسلامی بوده است. در این میان کشورهایی نظیر ترکیه، عربستان، روسیه، چین و حتی امارات و قطر وارد میدان شدند و نقشآفرینی کردند. امتیازاتی گرفتند و نقشی در آن ایفا کردند. از نتایج روشن آن تغییر جایگاه ایران در دهه گذشته در منطقه بوده و نمیتوان کتمان کرد فشارهای موجود ایران را از مرزهای ترسیمی خود در منطقه به عقب راندند و اندکاندک حوزههای نفوذ و قدرت ایران کاهش یافت و به نزدیک مرزهای رسمی سیاسیاش رسید.
عقبنشینی ایران از حوزه منافعش به معنای قدرت گرفتن بیش از پیش رقیب و ارتقای جایگاه او در منطقه خواهد بود و به تعبیر بهتر بازی قدرت در منطقه دستخوش تغییر و تحول بسیار شد. حال امروز، ایران با سپری کردن مذاکرات نفسگیر هستهای و تغییر دولت خواهان تغییر جایگاه منطقهای و بازگشت به مرزهای پیشین است و بحران در عراق و سوریه این خواست را با چالش مواجه کرده است.
حساسیت نسبت به ایران
آنچه آمریکا در طی دوران بر ایران روا داشت، میتواند محل توجه قرار گیرد از این منظر که اجماعسازی علیه جمهوری اسلامی ایران با اتکا به چه ابزار و امتیازاتی صورت گرفت و ایران چرا نتوانست این اجماع را بشکند یا حتی در آن شکاف ایجاد کند. بهطور قطع موضوع اختلاف میان ایران و آمریکا به سادگی و در کوتاهمدت پایانیافتنی نیست و از اینرو، ایران میبایست مولفههای محدودیتزا را به موجب آنچه در طی سالهای اخیر شاهدش بودیم، درک کند تا در موضوعات و حوادث آینده با چشم باز و دست پر به میدان برود و مضرات و هزینههای آن را برای خود به حداقل برساند.
ایران برای آمریکا بازیگر منطقهای بیاثر که بتوان حضور و اقدامات او را نادیده گرفت، نیست. از اینرو حساسیتهای بسیاری روی تمامی سیاستها و اقدامات ایران وجود دارد. هنری کیسینجر در جایی بازگشت امپراتوری ایران را خطرناکتر از حملات تروریستی داعش برای منطقه و جهان معرفی کرد و این خود میتواند شاهد مدعای ما در این تحلیل باشد.
تغییر جایگاه ایران پس از برجام به معنای ورود مولفههای جدید و اثرگذار در عرصه بینالمللی است و به بیان بهتر ارتقای جایگاه ایران موجب کاهش نفوذ یا از میان رفتن قدرت دیگر بازیگران در موضوعات منطقهای و بینالمللی میشود. از اینرو، انتظار بیتفاوتی بازیگرانی نظیر ترکیه و عربستان در منطقه نسبت به بازیگری ایران عبث خواهد بود. توجه یا بیتوجهی ایران به نگرانی و ناراحتی این بازیگران در منطقه و پیشبینی سیاستهایی برای اقدامات احتمالی آنها برای برهم زدن نقشآفرینی مثبت ایران میتواند هزینههای بیشماری برای او در پی داشته باشد. شاید بیراه نباشد که بگوییم بازیگران منطقه از احتمال برهم خوردن برجام که یک فرصت بزرگ برای ایران برای بازگشت به معادلات قدرت بوده استقبال میکنند و ایران منزوی و محبوس در مرزهای خود برای آنها ایدهآل است. کارشکنی یا نقشآفرینی این بازیگران باید در سیاستها و تحلیلهای سیاستگذاران ایرانی لحاظ شود.
ریشهیابی تحریمهای ایران
حال دوباره به خط اصلی این نوشتار بازمیگردم، تمدید تحریمها و جنجال بعد از آن؛ تحریمها و پیشنهاد لغو و تعویق آن در چارچوب مذاکرات هستهای همواره دستاورد بزرگ تیم مذاکرهکننده معرفی شده، حال سوال این است که تحریمهایی که علیه ایران اعمال شد از سوی چه کسانی و در چه ابعادی بودهاند. ایران در کل از سوی سه گروه مختلف تحریم شد.
تحریمهای سازمان ملل: که از دسامبر سال 2006 تا ژانویه سال 2016 ادامه داشت و موضوعاتی نظیر تسلیحات، مالی، حملونقل و محدودیتهای مسافرتی و توقیف اموال افراد و نهادها را شامل میشد.
تحریمهای اتحادیه اروپا: که از 27 فوریه 2007 تا ژانویه 2016 ادامه داشت و از موضوعات حقوق بشری تا عدم اشاعه را دربر میگرفت.
تحریمهای ایالات متحده: که از سال 1979 که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید تا به امروز ادامه دارد و برنامه هستهای، حقوق بشر و تروریسم را مورد هدف قرار داده است و در تمامی سطوح تحریمهایی علیه جمهوری اسلامی تدوین و اجرا کرده است.
باید دانست تحریم یک ابزار است از سوی اعمالکنندگان آن برای کنترل یا تغییر رفتار دیگری، که مجموعهای از فشارهای سیاسی و اقتصادی میتواند منجر به تضعیف کشور هدف و اجبار آن به تبعیت از خواستههای تحریمکننده یا تحریمکنندگان شود. در اینجا تمرکز ما روی تحریمهای ایالات متحده علیه ایران است. آمریکا در طی سالها به دو صورت تحریمهای خود را به تصویب رسانده:
■ فرمان اجرایی رئیسجمهور
■ تصویب تحریمها به صورت قانون و از سوی کنگره.
تحریم داماتو از دسته دوم است و اولین قانون مربوط به تحریمهای فراسرزمینی ایران است که آمریکا در سال 1996 تحت عنوان «قانون تحریمهای ایران و لیبی» در کنگره تصویب کرد. پیشنهاددهندگان این قانون در سال 1995 دو سناتور به نامهای داماتو و کندی بودند و از همینرو، قانون مزبور در ایران به نام قانون «داماتو» شناخته شد. هدف این قانون، بر حذر داشتن شرکتهای غیرآمریکایی از سرمایهگذاری در صنعت انرژی ایران بود و بر اساس آن، هر شخص غیرآمریکایی که در صنعت انرژی ایران سرمایهگذاری میکرد، در صورتی که این سرمایهگذاری سالانه بیش از 20 میلیون دلار در سال بود، با مجازاتهایی در آمریکا مواجه میشد. این مجازاتها عمدتاً به شکل محدودیتهای مالی و تجاری در آمریکا بودند. این تحریم در همان ابتدا نیز با قراردادهای موسوم به بیع متقابل در صنایع نفت و گاز از سوی اروپاییها در سال 1997 نقض شد و دولتهای اروپایی آمریکا را تهدید به شکایت در سازمان تجارت جهانی کردند. داماتو در سال 2001 باید پایان مییافت اما کنگره به تمدید مجدد آن رای داد و این قانون در سال 2010 به «قانون جامع تحریمهای ایران» جان دوباره گرفت و ممنوعیتهایی که در داماتو
وجود داشت عملاً از میان رفت و بر دامنه تحریمها افزوده شد.
اعلام تمدید تحریمها در فضایی که همگان از شروع دوران پرتردید ترامپ در هراسند نیشتری بر پیکره میراث بزرگ او یعنی توافقنامه هستهای با ایران تعبیر میشود و طرف آمریکایی آن را جدای از ماهیت برجام میداند و طرف ایرانی مصر است که تمدید تحریمها به معنای نقض برجام است. این تحریمها صنعت نفت و گاز ایران و به تعبیر بهتر شریان اقتصادی ایران را هدف قرار داده است. در روزهایی که همگان از توافق اعضای اوپک بر سر کاهش میزان تولید و به تبع آن افزایش جهانی بهای نفت سرخوش بودند ایران توانست سهم تولید خود را به دوران پیش از تحریمها بازگرداند و این منوط به سرمایهگذاری بینالمللی در صنعت نفت و گاز ایران است. آیا تمدید این تحریمها میتواند شرکتهای بینالمللی را از سرمایهگذاری در ایران منصرف کند؟ سوال جدی این است که آیا طرف اروپایی نقشآفرینی سال 1997 را بار دیگر ایفا خواهد کرد؟ و آیا سرمایهگذاران خارجی حاضر به پذیرش احتمال جریمه از سوی ایالات متحده و اصرار بر حضور در پروژههای نفت و گاز ایران هستند؟
برای پاسخ به این سوال هنوز مولفههای لازم و کافی را در دست نداریم اما آنچه روشن است اتحادیه اروپا به عنوان یکی از طرفهای امضاکننده برجام تاکید بسیار بر ادامه آن دارد و ایران و آمریکا را نسبت به نقض آن مسوول میداند. از اینرو هر آنچه موجبات خدشهدار شدن برجام را فراهم آورد میتواند بازیگران اروپایی را وارد میدان سیاست و چانهزنی کند. به تعبیری برای سیاست خارجی اروپا کارت ایران کارت برنده است، چرا که موضوع ایران فراتر از مرزهای منطقه است و در عرصه بینالمللی مطرح شده و اروپا به وسیله آن میتواند بار دیگر امتیازات و منافع و رویکردهای خود را در عرصه عمل مطرح و آن را پیگیری و به تعبیر بهتر نقشآفرینی کند.
چرایی تمدید تحریمها در پسابرجام
اینکه شرکتهای خارجی سرمایهگذار در فضای تمدید تحریمها وقفهای در ادامه همکاری با ایران پیدا کنند، بعید نیست، اما تایید آن وابسته به اطلاعات خواهد بود. اما آنچه از دید من مهمترین بخش این نوشتار است، پاسخ دادن به این سوال است که چرا در فضای پس از برجام تحریمهای اقتصادی تمدید شد؟ آیا ادامه نقشآفرینی ایران در منطقه با تکیه بر ارتقای جایگاهش پس از برجام این امر را سبب شده! وقفه در سرمایهگذاریهای شرکتهای خارجی برای ایران که متکی به درآمد نفت است یعنی مشکل اقتصادی! و این امر میتواند روی تصمیمات و جاهطلبیهای منطقهای ایران اثرگذار باشد.
جمهوری اسلامی پس از برجام در بازیهای منطقهای با قدرت بیشتری حضور پیدا کرد و این امر سبب نارضایتی بازیگران منطقه نظیر ترکیه، عربستان و رژیم صهیونیستی شد. پذیرش یا عدم پذیرش تغییر حوزه نفوذ ایران به معنای برهم خوردن معادلات قدرت در خاورمیانه پرآشوب است. بحران تمامناشدنی عراق و سوریه نیز به کانون این مبارزه برای بازیگران منطقه بدل شده است. حال ایران چرا باید همچنان بر حفظ برجام پای بفشارد؟ در حالی که از دیدگاه مقامات ایران تمدید تحریم به معنای تحریک ایران برای پایان دادن به آن است.
ایران در دولت یازدهم سعی در ارائه چهره بازیگری اهل گفتوگو و متعهد به توافقات از خود کرده است و اجماع جهانی علیه ایران در دوران قبل زمانی شکل گرفت که آمریکا و کشورهای غربی موفق شدند چهرهای از ایران در جهان ارائه دهند که مولفههای نظم بینالمللی را قبول ندارد، بازیگر تنشآفرین و امنیتزدا است، نظم منطقهای و بینالمللی را به چالش میکشد، اهل گفتوگو نیست و با خرابکاری و حمایت از گروههای تروریستی منویات خود را در منطقه و جهان پی میگیرد. حال ایران در چند سال اخیر با تغییر فضایی که تغییر دولت و امضای توافقنامه هستهای در اختیارش قرار داده، چندین گام در تغییر این چهره و شکستن فضا علیه خویش برداشته و هزینههای بسیاری را نیز متحمل شده است.
نقض برجام و کنار نهادن آن از سوی ایران میتواند سناریوی احتمالی را مورد تایید قرار دهد و آن سناریو این است: «با تمدید تحریم طرف ایرانی را تحریک و او را به سمت تحرکاتی که برجام را نقض کند پیش میبریم، بدون اینکه هزینه لغو برجام را در عرصه بینالمللی بپردازیم.» اگر این سناریو درست باشد کنگره با اکثریت جمهوریخواه در هنگامهای که رئیسجمهوری بعدی نیز از این حزب است مسیر را به سمتی سوق میدهد که ترامپ به راحتی بتواند اقداماتی علیه ایران اتخاذ کند و وعده لغو برجام را بدون اینکه هزینهای برای آمریکا دربر داشته باشد، عملیاتی سازد. برجام یک توافقنامه حقوقی و بینالمللی با چند بازیگر است و آمریکا و ایران به تنهایی نمیتوانند آن را بدون پذیرش هزینههای سنگین لغو کنند. در دوران مذاکرات هستهای ایران همواره روی کلیدواژه «گفتوگو» و «مذاکره» پای فشرد و ایران را بازیگری که موضوعات خود را با گفتوگو حل میکند و نظم موجود را میپذیرد و بازیگری نظمآفرین و امنیتساز معرفی کرده، از اینرو هر قدمی که از طرف ایران برای لغو برجام برداشته شود برای طرف ایرانی هزینههای جبرانناپذیری خواهد داشت. ایران باید به هر قیمت روی بقای
برجام تاکید کند و لغو آن نباید از طرف ایران باشد. ایران نباید دوباره در دام امکان اجماع بینالمللی علیه خود بیفتد. فضای منطقه به وضوح تمایل دیگر بازیگران برای انزوای مجدد ایران را نشان میدهد و در نتیجه هر شائبهای در مورد از میان رفتن کارت برنده ایران در مذاکره با غرب میتواند روی بحرانهای سوریه و عراق اثر بگذارد و در میدان منطقه نیز برای ایران دردسرساز باشد.
ایران به عنوان یک بازیگر مسوول و عقلانی میتواند در فضای منفی روی کار آمدن ترامپ و تمدید تحریمها برای پیگیری منافع خود مانور دهد، این فهم که ایران بتواند روی اتحاد طرف اروپایی و آمریکایی شکاف ایجاد کند دور از ذهن است. اما ایران میتواند با تکیه بر مولفههای خویش و تاکید بر تعهد تهران روی مفاد توافقنامه فوق، خود را طرف حق معرفی کرده و از دیگر طرفین قرارداد تقاضای پیگیری حقوقی اجرای آن را کند. این امر میتواند امتیازی فوقالعاده را نصیب ایران کند که در عرصه جهانی روی تغییر چهره خود سرمایهگذاری کند، سرمایهگذاریای که بخش اعظم هزینه آن را اشتباهات آمریکا خواهد پرداخت.
دیدگاه تان را بنویسید