اقتصاد و کاهش جمعیت
عامل کندی پیشرفت فناوری
طاعون خیارکی بین یک تا دوسوم جمعیت اروپا را در قرن 14 به کام مرگ کشاند. خوشبختانه کووید 19 چنین آمار سهمگینی از تلفات ندارد. اما تاثیر جغرافیایی آن بسیار بزرگتر از سه میلیون تلفات جانی است و دلیل آن را باید در کاهش زادوولد در سطح جهان جستوجو کرد.
به عنوان مثال، در سال 2020 میزان زادوولد در چین 15 درصد کاهش یافت و در آمریکا، بین ماههای فوریه و نوامبر سال گذشته آمار ماهانه تولد 15 درصد افت کرد. در نتیجه، ممکن است همهگیری تاریخ رسیدن به نقطه اوج جمعیت جهانی را یک دهه جلوتر و به دهه 2050 بیاورد. کاهش جمعیت کره زمین با توجه به چالشهای جهانی زیستمحیطی در مجموع اتفاقی خوشایند تلقی میشود. اما وجود تعداد کمتر انسانها به معنای تعداد کمتر ایدههای جدید است و به آیندهای متفاوت از آنچه خوشبینان تصور میکردند منتهی میشود.
جمعیت بشر تا قرن 19 به یک میلیارد نرسیده بود اما از آن زمان به بعد رشد آن سرعت گرفت. تا دهه 1920 یک میلیارد دیگر به آن افزوده شد و در صد سال پس از آن نیز حدود شش میلیارد نفر دیگر به جمعیت جهان اضافه شدند. همزمان با این انفجار جمعیتی نگرانیهای زیادی ابراز شد. پل الریش در سال 1968 و زمانی که جمعیت بین سه تا چهار میلیارد بود کتابی با عنوان «بمب جمعیتی» انتشار و در آن نسبت به بروز قحطی جهانی هشدار داد. اما اکثر پیشبینیهای قبل از دوران همهگیری بیان میکردند که رشد جمعیت جهان در نیمه دوم قرن 21 متوقف و یکنواخت خواهد شد. حتی برخی تحلیلگران میگفتند که ارقام ثابت میشوند و به دنبال آن روند نزولی در پیش میگیرند.
دارل بریکر و جان ابیتسون (Ebbitson) دو خبرنگار کانادایی در کتاب سال 2019 خود با عنوان «سیاره خالی» مینویسند آنگونه که کاهش نرخ باروری در جهان به ویژه در کشورهای ثروتمند و اقتصادهای نوظهور نشان میدهد به زودی شاهد آن خواهیم بود که نرخ باروری از نرخ جایگزینی 1 /2 فرزند به ازای هر زن کمتر شود. هماکنون تقریباً نیمی از مردم جهان در کشورهایی زندگی میکنند که در آن نرخ باروری از نرخ جایگزینی پایینتر است. این امر چشمانداز کاهش جمعیت و تحولی پیشبینینشده در جمعیتشناسی را آشکار میسازد.
چند نفر برای اختراع لامپ لازم است؟
آقایان بریکر و ابیتسون عواقب بالقوه مثبت کاهش جمعیت مانند کاهش فشار بر منابع کمیاب، کاهش آسیبهای زیستمحیطی و افزایش خودمختاری زنان را برمیشمارند اما همزمان به اختلالات اقتصادی از جمله کمبود کارکنان بخش مراقبت و مشکلات مربوط به پایداری بدهی دولتها اشاره میکنند. همچنین تاریخ نشان میدهد که کاهش جمعیت میتواند از جهاتی از نظر اقتصادی سودمند باشد. به عنوان مثال، در دوران مرگ سیاه در قرن 14، کمبود نیروی کار در مقایسه با زمین و منابع موجود باعث شد دستمزدهای واقعی بالاتر روند و کارگران آزادی بیشتری بهدست آورند.
آقای چارلز جونز اقتصاددان دانشگاه استنفورد با الهام از کتاب سیاره خالی در مقاله تازهاش چنین استدلال میکند که در درازمدت کاهش جمعیت به کاهش ظرفیت خلاقیت بشر میانجامد و این به نوبه خود منافع اقتصادی بالقوه حاصل از کاهش جمعیت را کمرنگ خواهد کرد. به نوشته او اگر ایدهها مشوق و محرک رشد باشند و مردم را منبع ایدهها بدانیم آنگاه سرنوشت انسانها تا حد زیادی به روند درازمدت جمعیت بستگی خواهد داشت.
وقتی ایدههای جدیدی خلق نشوند رشد اقتصادی در نهایت متوقف خواهد شد. افزایش نیروی کار یا منابع یا سرمایه (ماشینآلات و...) در یک اقتصاد درآمدها را بالا میبرد اما در روندهای کاهشی آن و در فقدان پیشرفتهای فناوری استخراج سنگآهن دشوارتر و پرهزینهتر میشود و هر کارگر صنعتی یا هر روبات کارهای ارزشمند کمتری انجام میدهد. در مقابل، ایدههای جدید به اقتصاد اجازه میدهند با تلاش کمتر کار بیشتری انجام دهد یا وظایف و کارهای ارزشمند جدیدی خلق کند که نیروی کار و سرمایه را درگیر میسازند. به این ترتیب بود که پیشرفت فناوری در دو قرن گذشته بهطور یکنواختی رشد درآمد سرانه واقعی را بالا برد با وجود اینکه جمعیت جهان به اوج رسیده بود.
اما ایدههای جدید باید خلق شوند. یک اقتصاد میتواند با تنظیم بهرهبرداری از منابع انسانی جریان خلق ایدهها را تقویت کند. به عنوان مثال، میتواند سرمایهگذاری بیشتری در تحصیل و آموزش انجام دهد یا افراد بیشتری را تشویق کند به جای تولید در بخش پژوهش کار کنند. اما آنگونه که آقای جونز میگوید این راهحلها در قرن 20 برای خلق انبوهی از دانش جدید کافی بودند لیکن اکنون بازدهی کمتری دارند.
به عنوان مثال، با کاهش جمعیت دیگر نمیتوان سهم افراد شاغل در حوزه پژوهش را از میزان معینی بالاتر برد و بهرهوری هر پژوهشگر نیز پایین میآید. کاهش شمار مطلق مغزها رکود جدی در نوآوری و به دنبال آن کاهش تداوم رشد در درآمدها را به همراه میآورد. آقای جونز با استفاده از یک مدل ساده بیان میکند که جهان در آینده با دو نتیجه بالقوه مواجه خواهد شد. اگر نرخ باروری در سطح بالا تثبیت شود یک سناریوی «کیهان رو به گسترش» اتفاق میافتد که در آن میزان دانش، جمعیت و درآمد روندی صعودی دارد. در مقابل، چرخه کاهش جمعیت و کندی خلق ایدهها به سناریوی سیاره خالی میانجامد که در آن استانداردهای زندگی راکد میشوند و ارقام جمعیتی پایین میآیند.
مدلهایی مانند مدل آقای جونز برای توصیف چگونگی کارکرد اقتصاد نیستند بلکه بیشتر نشانگر آن هستند که چگونه عوامل مختلف میتوانند بر توسعه اقتصادی آینده تاثیر گذارند. به عنوان مثال، ممکن است پیشرفتهای رایانهای بهرهوری در پژوهش را بالا ببرند یا حتی به خودکارسازی خلق برخی اشکال ایدهها منجر شوند و در این صورت نگرانیها را کاهش دهند.
در سوی دیگر، کار آقای جونز از برخی منابع مغفول رضایت کاذب از خویش پرده برمیدارد. به عنوان نمونه، اقتصادهای ثروتمند به نیاز فزاینده به پژوهشگران بیشتر برای توسعه قدرت رایانش بیتوجه بودهاند. آنها در دام این فرض گمراهکننده افتادند که همیشه افراد زیادی هستند که مایلاند لباس آزمایشگاه را بر تن کنند و به پژوهش بپردازند. همچنین، آنها ارزش پتانسیلهای انسانی را ندانستند و آموزش را در اولویت قرار ندادند یا از برنامههای رفاهی که به خانوارها امکان میدهد با خیال راحت فرزندآوری کنند غافل ماندند. آنها با جدیت بیشتر به دیگر منابع حیاتی توجه کردند. شاید در چشم ساکنان آینده سیاره رو به خالی شدن، نگرانی کنونی دولتهای ثروتمند از رشد سریع جمعیت در جهان در حال توسعه عجیبتر از هر چیز دیگری باشد. اینکه اقتصادهای پیشرفته در استعدادهای میلیاردها نفر در جهان فقیر سرمایهگذاری نمیکنند راهبردی غیرعاقلانه و غیرمنطقی است.
منبع: اکونومیست