سنگبنای توازن
آیا میتوان تجربه توافق 25 ساله با چین را با غرب نیز تکرار کرد؟
یکی از بزرگترین نواقصی که در نظام بینالملل وجود دارد این است که کشورها میتوانند به راحتی تعهدات بینالمللی خود را کنار بگذارند بدون اینکه با عواقبی جدی و شدید روبهرو شوند. در مورد توافق هستهای ایران با قدرتهای جهانی یا برجام نیز باید اذعان کرد که مشکل الزاماً در خود برجام نیست؛ یعنی مساله ماندگاری و دوام برجام الزاماً به محتویات برجام بازنمیگردد بلکه به همین عدم تعهد و نقصی است که به آن اشاره شد. در واقع، این میل و اراده کشورهاست که به عمر توافقات افزوده یا از آنها میکاهد. هیچ سازوکار بینالمللی خاصی برای حفظ توافقات دوجانبه و چندجانبه و بینالمللی وجود ندارد. مبتنی بر این وضعیت، هر کشوری میتواند به دو شرط از توافقات خارج شود: یکی اینکه خروج از آن پیمان را به مصلحت خود بداند یا اینکه بیرون آمدن از پیمانی خاص را به ضرر خود تصور کند. بنابراین، نفع یا برآورد خسارت از یک پیمان میتواند باعث شود کشوری در یک پیمان باقی بماند یا از آن خارج شود. بر همین اساس، ایران باید توافق در هر حوزهای را که با کشورهای دیگر منعقد میکند موقتی تلقی کند زیرا این امکان وجود دارد که بر اثر تحولات بینالمللی یا با مرور زمان، ضرورت پایداری آن از بین برود.
بر همین اساس، هر توافقی که بر سر مساله هستهای نیز صورت بگیرد میتواند روزی به پایان برسد و روشن است که هیچ ابزاری نمیتواند آمریکا را وادار کند که در این توافق باقی بماند. حتی تصویب برجام در سنای ایالات متحده نیز تضمینکننده پایداری این پیمان نیست. همانطور که میدانیم آمریکاییها از پیمانهای زیادی تاکنون خارج شدهاند با اینکه آنها را در سنا نیز پیشتر به تصویب رسانده بودند. به عنوان نمونه میتوان از پیمانهای «منع موشکهای ضدبالستیک» یا پیمان «منع موشکهای هستهای میانبرد» (IMF) یاد کرد. به همین دلیل، نقدی که به برجام وارد میشود یا انتقاداتی که برخی افراد مطرح میکنند مبنی بر اینکه «اگر برجام در کنگره ایالات متحده آمریکا تصویب میشد، ترامپ دیگر نمیتوانست بر اساس حقوق داخلی آمریکا از آن خارج شود» با واقعیت منطبق نیست. با وجود این اما چند عامل اساسی میتواند عمر توافق احتمالی بین ایران و آمریکا را استمرار ببخشد؛ نخست آنکه دو کشور و دولتهای آنها تلاش کنند پیمان یا توافق احتمالی بین آنها در معرض جدالهای سیاسی، حزبی و انتخاباتی قرار نگیرد. این مساله، آسیبی جدی است که در داخل هر دو کشور امکان رخ دادن آن وجود دارد. هر پیمانی که در کانون رقابتهای سیاسی، انتخاباتی و ایدئولوژیک یک کشور قرار بگیرد، به ناچار عمر کوتاهی خواهد داشت و فقط هم به بحث برجام و مساله ایران ختم نخواهد شد. مثلاً پیمان تغییرات آب و هوایی «کیوتو» برای آمریکا همواره در کانون این رقابتها قرار داشته است به گونهای که دولت دموکرات «بیل کلینتون» به آن پیوست اما دولت جمهوریخواه «جرج بوش» از آن خارج شد، دولت دموکرات «باراک اوباما» نیز به پیمان «پاریس» ملحق شد و متعاقب آن، دولت جمهوریخواه «دونالد ترامپ» از آن خارج شد. این قبیل رفتارها به دلیل آن است که برخی پیمانها در معرض جدالهای سیاسی و ایدئولوژیک قرار میگیرد در حالی که بسیاری از پیمانهای دیگر نیز وجود دارد که عمر 70ساله دارند اما از آنجا که تا حد توان، محل مناقشه نبودهاند، دچار تغییر و تحول نیز نشدهاند و این مساله در مورد ایران و پیمانهای آن نیز صدق میکند.
در مورد ایران، میتوان گفت که به موازات تلاشها برای رسیدن به یک توافق خوب و دقیق و مبتنی بر مصلحت در حوزه فعالیتهای هستهای لازم است نوعی «تنشزدایی منطقهای» از سوی ایران صورت بگیرد چراکه به همان اندازه که ایران در معرض تنش باشد و روابط کشور با برخی از بازیگران اصلی خاورمیانه دچار مشکل باشد، طبیعتاً عمر توافقها نیز کوتاهتر و بازیگران منطقهای در آن تاثیرگذارتر خواهند بود. حد نهایت چنین تنشزداییای از اسرائیل آغاز میشود و تا کشورهای حاشیه خلیجفارس و حتی ترکیه و عراق و کشورهایی که مواضع نزدیکتری با ایران دارند در گذر است. بر همین مبنا، یکی از شروط لازم توافق احتمالی، تنشزدایی ایران با کشورهای همسایه است. عامل سومی که میتواند برای قوام برجام و توافقهای اینچنینی موثر واقع شود، «مدیریت بحران» در روابط با ایالات متحده است. اگرچه انتظار نمیرود که ایران و آمریکا به سرعت وارد فاز تنشزدایی شوند چراکه اختلافات این دو کشور به قدری عمیق است که فراتر از تصور است و بدون وقوع یک دگرگونی اساسی در درون ساختارهای سیاسی این دو کشور، امکان حرکت به سوی تنشزدایی وجود ندارد اما در همین وضعیت نیز میتوان تنشها را مدیریت کرد و این مدیریت تنش میتواند به افزایش بقای این توافق کمک کند.
روشن است که مساله هستهای یکی از پیچیدهترین و امنیتیترین موضوعات در جهان است و کشورهای جهان ابتدا در حوزههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... همکاری با یکدیگر را آغاز میکنند و سپس وارد فاز مباحث پیچیدهتر همانند مسائل هستهای و امنیتی میشوند. اما ایران و آمریکا به شکلی «وارونه» عمل کردهاند و به همین دلیل توافق هستهای بین آنها تا این حد شکننده بوده است و اگر بازهم مدیریت تنش صورت نگیرد، هر لحظه ممکن است که وضعیت دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ تکرار شود. در مجموع، با توجه به عمق زیاد اختلافات بین ایران و آمریکا که هر دو کشور در هر مساله قابل تصوری با یکدیگر دارند، امکان به دست آوردن الگویی مانند توافق 25ساله ایران و چین، تقریباً محال به نظر میرسد. آمریکاییها حتی پیمان مودت با ایران را نیز که در دوره پهلوی بین دو کشور به امضا رسیده بود زیر پا گذاشته و از آن خارج شدند و بر همین اساس نمیتوان تصور کرد که ایران و آمریکا در مسیری گام بردارند که پیشتر، ایران و چین یا حتی ایران و اروپا در آن قدم گذاشته بودند. باید در نظر داشت که اختلافات بین ایران و اروپا نیز بسیار نازل و محدود است و در مورد چین نیز میتوان گفت که ایران و چین، تقریباً در اتحادی نانوشته با یکدیگر روابط عمیق تجاری، فرهنگی، سیاسی و استراتژیک دارند و میتوانند با یکدیگر چنین پیمانهای همکاری را به امضا برسانند در حالی که توافقی چون برجام حتی در داخل ایران و آمریکا در معرض نقد و اعتراض است. بنابراین در چنین فضایی نمیتوان حتی به این مساله اندیشید و الگوبرداری از توافق 25ساله ایران و چین برای پیاده کردن آن در رابطه بین ایران و آمریکا، تخیلی بیش نیست و مبتنی بر واقعیتهای موجود، تحقق این مساله امکانپذیر به نظر نمیرسد.
باید باور داشت که ماجرای هستهای، یکشبه به سرانجام نمیرسد و دیپلماسی هستهای نیز پایانناپذیر است. ایران از روزی که نخستین قدم را برای فعالیت هستهای خود برداشت، وارد فرآیند «دیپلماسی هستهای» شده است همانطور که دیپلماسی نفتی تا زمانی که ایران دارای نفت است، تمام نخواهد شد. اگرچه دیپلماسی نفتی نیز گاهی رو به صعود و موفقیت است و گاه با توافقات خوب و بد یا حتی ناکامی و شکست همراه است، دیپلماسی هستهای نیز با همین روند به پیش خواهد رفت. نباید اینگونه تصور کرد که با یک قرارداد همانند برجام، مسائل هستهای بین ایران و آمریکا حلوفصل خواهد شد. روسیه که میراثدار شوروی است با آمریکا که پیمانهایی به مراتب بزرگتر و مهمتر از برجام با آنها داشته است، در زمانهایی موفق بودهاند و در برخی مواقع نیز پیمانهای آنها با شکست مواجه شده و دوباره با یکدیگر مذاکره کردهاند. پیمانهایی مانند سالت 1 که پس از آن سالت 2 عقد شد و پیمانهای استات و... که در ورژنهای گوناگون منعقد شد، گواه ادامهدار بودن این داستان است. مساله این است که دو طرف در یک توافق باید «احساس رضایت» داشته باشند تا در آن باقی بمانند یا هزینههای خروج از آن را به قدری بالا تصور کنند که از این پیمانها خارج نشوند. به هر ترتیب، به هر میزان که ایران و آمریکا تصور کنند منافع آنها تامین شده یا کمتر خسارت دیدهاند، شانس ماندگاری پیمانهای بین این دو کشور بیشتر خواهد شد.