معمای رضایتمندی
رای افراد شادمان به احزاب بدخلق!
وقتی از مردی که در جایگاه رایگیری در مرکز لندن در مورد احساسش از رای دادن در انتخابات اخیر اروپا سوال کردیم با عصبانیت گفت: «خوشحال؟ من وقتی خوشحال میشوم که بتوانم همه این حرامزادهها را با لگد بیرون بیندازم.» او موافق برنامههای اروپا نیست.
وقتی از مردی که در جایگاه رایگیری در مرکز لندن در مورد احساسش از رای دادن در انتخابات اخیر اروپا سوال کردیم با عصبانیت گفت: «خوشحال؟ من وقتی خوشحال میشوم که بتوانم همه این حرامزادهها را با لگد بیرون بیندازم.» او موافق برنامههای اروپا نیست.
در سال 1972 پادشاه بوتان تصمیم گرفت شادمانی ناخالص ملی را به عنوان یکی از اهداف کشور در اولویت قرار دهد. این تصمیم در آن زمان بسیار عجیب به نظر میرسید. اما در دهه گذشته سیاستمداران نظامهای دموکراسی فهمیدهاند که باید اولویت بیشتری برای رفاه شهروندان قائل شوند. توماس جفرسون میگفت: «اکنون همه پذیرفتهاند که شادمانی تکتک افراد تنها هدف آغازین یک دولت است.» این دیدگاه اکنون یکی از موضوعات اصلی در اقتصاد به شمار میرود.
در سال 2008 دولت فرانسه کمیسیون استیگلیتز-سن-فیتوسی را تشکیل داد تا حسابهای ملی جدیدی ایجاد کنند که از سطح تولید ناخالص داخلی (GDP) فراتر میروند و مواردی مانند کیفیت زندگی و وضعیت محیط زیست را دربر گیرند. دو سال بعد دیوید کامرون نخستوزیر وقت بریتانیا شاخص رفاه را با هدف اندازهگیری شادمانی و پیشرفت اجتماعی تدوین کرد. امسال نیوزیلند اولین بودجه رفاه را تهیه کرد که در آن بهجای ثروت یا رشد اقتصادی، سلامت و رضایت از زندگی گزینههای مربوط به هزینههای عمومی را هدایت میکند. این اقدام در عمل به اختصاص پول بیشتر برای مقابله با فقر کودکان، سوءاستفادههای داخلی و مشکلات بهداشت روان منجر شد. شادمانی نهتنها به خودی خود بلکه از آن جهت اهمیت دارد که بر انتخاب سیاستمداران تاثیر میگذارد. مطالعه سال 2017 فدریکا لیبرینی از دانشگاه ETH زوریخ نشان داد احتمال حمایت رایدهندگانی که از زندگی خود بسیار راضی بودند از حزب حاکم 6 /1 درصد بالاتر بود. شاید این درصد زیاد نباشد اما همان تحقیق نشان داد که 10 درصد افزایش درآمد خانوادهها 18 /0 درصد افزایش حمایت از حاکمان را به همراه دارد. به عبارت دیگر رفاه (یا شادمانی) بیشتر از پول بر نتیجه انتخابات تاثیر میگذارد.
مطالعه اخیر جرج وارد (Goeorge Ward) از موسسه فناوری ماساچوست اهمیت سیاسی شادمانی را تایید میکند. او مهمترین عوامل تغییر در سهم دولتهای حاکم از آرا را در 25 دوره انتخابات اروپا بین سالهای 1973 و 2014 بررسی کرد. طبق یافته او رضایت از زندگی دو برابر نرخ بیکاری و حدود 30 درصد بیشتر از نرخ رشد تولید ناخالص داخلی بر قضاوت از عملکرد خوب حاکم تاثیر دارد. همچنین آقای وارد متوجه شد که در این 15 انتخابات تقریباً نیمی از کسانی که از زندگی خود بسیار راضی بودند گفتند که به حزب حاکم رای میدهند در حالی که کمتر از یکسوم از ناراضیان از زندگی چنین نظری داشتند. پژوهشهای انجامگرفته در آمریکا بیان میکنند که شادمانی به همان اندازه تحصیل بر الگوهای رایدهی تاثیر میگذارد.
اگر خوشحالی کف بزن
همه اینها حاکی از آن هستند که شادمانی مهمتر از شغل یا دستمزد است و مهمترین عامل تعیینکننده در انتخاب مجدد دولتها به شمار میرود. اگر رایدهندگان را شادمانتر کنید دوباره انتخاب میشوید. ناکامی در این راه شما را از عرصه سیاست بیرون میاندازد. اما یک سوال در اینجا مطرح میشود: اتفاقات کنونی اروپا را چگونه میتوان توضیح داد؟
در طول یک دهه گذشته تقریباً در تمام کشورهای اروپایی احزابی که از وضعیت کنونی عصبانی هستند سهم خود از آرای مردمی را افزایش دادهاند. راستگرایان پوپولیست (معمولاً به شکل ائتلافی) در ایتالیا، لهستان، مجارستان، اتریش، اسلوونی، فنلاند و استونی به قدرت رسیدند. بریتانیا به خروج از اتحادیه اروپا رای داد و در انتخابات اخیر پارلمان اروپا حزب عوامگرای برگزیت که از ناکجاآباد آمده بود در صدر نظرسنجیها قرار گرفت. در فرانسه حزب ملی مارین لوپن به بزرگترین حزب تبدیل شد و در ایتالیا لیگ شمالی توانست سهم خود از آرا را در مقایسه با انتخابات عمومی سال 2018 دو برابر سازد. درست است که برخی احزاب حاکم و میانهروها عملکردی منطقی داشتند. در یونان حزب راست مرکزی به تازگی در انتخابات برنده شد و حزب چپ مرکزی در ماه آوریل در صدر نظرسنجیهای اسپانیا قرار گرفت. اما در مجموع آن احزاب بزرگی که از مدتها قبل بر سیاست اروپا مسلط بودند بزرگترین بازندگان انتخابات شدند. به نظر میرسد رایدهندگان مایوس شدهاند و خواهان تغییر هستند. اما وقتی به نشانگرهای شادمانی نگاه میکنیم پیامی دقیقاً متضاد را میبینیم. رایدهندگان راضی هستند. طبق گزارش سازمان یوروبارومتر که مسوولیت نظرسنجیها در اتحادیه اروپا را برعهده دارد نسبت آلمانیهایی که خود را از زندگی راضی یا نسبتاً راضی میدانند از 73 درصد در سال 2003 به 93 درصد در سال 2017 افزایش یافته است. این نسبت اکثر اوقات و در اکثر نقاط جهان ثابت است، بنابراین افزایش آن در آلمان بسیار چشمگیر جلوه میکند. در بریتانیا این نسبت از 88 به 93 افزایش یافت و سهم کسانی که خود را بسیار راضی میدانند از 31 درصد در سال 2003 به 45 درصد در سال 2017 اوج گرفت که تغییری قابل ملاحظه به شمار میرود. در کل اتحادیه اروپا سهم کسانی که میگویند بسیار یا نسبتاً از زندگی راضی هستند از 77 درصد در سال 1997 به 82 درصد در دو دهه بعد رسید.
شادمانی یک واقعیت است
نشانگرهای دیگری هستند که از این مقیاسهای رضایت از زندگی پشتیبانی و بیان میکنند که یافتههای پژوهشها واقعیت دارند. یوروبارومتر متوجه شد که اکثر اروپاییان بر این عقیدهاند که اوضاع مالی خانوارهایشان نسبتاً خوب است. اکثراً میگویند به ارتش، پلیس، دادگاهها و حتی تلویزیون اعتماد دارند. اما رایدهی آنها این رضایتمندی را نشان نمیدهد. آنها احزاب عوامگرا، جدید یا دارای منافع خاص را بر احزاب موجود ترجیح میدهند. علاوه بر این، این احزاب اغلب یکسوم آرا را به دست میآورند که بالاتر از میزان افرادی است که ادعا میکنند ناراضی هستند (در اکثر کشورها ناراضیان 20 درصد رایدهندگان را تشکیل میدهند). بنابراین نتیجه میگیریم که رایدهندگان راضی نیز به هنجارشکنان و عوامگرایان تمایل دارند. اما چرا پیوند بین شادمانی و نیروهای موجود در حال شکستن است؟
یک پاسخ احتمالی آن است که بگوییم هرچه جمعیت رو به پیری برود حمایت آن هم از شادمانی و هم از عوامگرایی افزایش مییابد. کهنسالان به احزاب واکنشگرا رای میدهند و همزمان تمایل دارند شادمانتر باشند. طبق گزارش سازمان نظرسنجی یوگو (YouGov) در بریتانیا 64 درصد از رایدهندگان بالای 65 سال به ترک اتحادیه رای دادند در حالی که فقط 29 درصد از جوانان 18 تا 24ساله چنین عقیدهای داشتند. وقتی شما از 60سالگی عبور میکنید استانداردها و معیارهای شادمانی برای شما جهش پیدا میکند. اما حتی اگر بگوییم رایدهندگان به برگزیت مستمریبگیران بیخیال بودند یا رایدهندگان بریتانیایی بهرغم مسنتر شدن ماجراجوتر میشوند باز هم نشانهای دال بر وجود این اثر سن در دیگر نقاط جهان دیده نمیشود. حمایت از دیگر عوامگرایان اروپایی از قبیل حزب ملی، لیگ، AFD و... اغلب با افزایش سن افراد کمتر میشود. این احزاب بیشتر مورد علاقه کارگران جوان و میانسال هستند نه مستمریبگیران.
احتمال دوم آن است که شادمانی بر سیاست تاثیر میگذارد اما نوع تاثیر آن هنوز مطالعه نشده است. روانشناسان دو نوع ارزیابیکننده (Evaluative) و لذتطلبانه (Hedonic) را از یکدیگر متمایز میکنند. معیارهای ارزیابیکننده به این سوال پاسخ میدهند: شما در حال حاضر زندگیتان را چگونه ارزیابی میکنید؟ معیارهای لذتطلبانه در پی پاسخ به این سوال هستند: آیا شما دیروز عصبانی، خوشحال یا نگران بودید؟ سیاستمداران اغلب فرض میکنند که موضوعات مربوط به شادمانی ارزیابیکننده در تعیین چگونگی رای دادن مردم اهمیت بیشتری دارند اما شاید آنها اشتباه میکنند.
گزارش شادمانی جهانی (WHR) نشانگرهایی را دال بر این پیدا کرده است که در سالهای 2018-2010 میانگین تناوب نگرانی، غم و خشم نسبت به روز گذشته در اروپای غربی رو به افزایش بوده بهرغم اینکه رضایت کلی از زندگی بالا رفته است. شاید کاهش شادمانی لذتطلبانه عامل اوجگیری حمایت از عوامگرایان و خنثی کردن تاثیر شادمانی ارزیابیکننده باشد. برخی شواهد حاکی از آن هستند که رایدهندگان بیشتر برده هیجانات احساسی هستند و افراد معمولاً به صورت منطقی قضاوت نمیکنند که چه حزب سیاسی نقش بیشتری در شادمانی آینده آنها دارد. مطالعه دکتر لیبرینی کشف کرد که افراد شاد از دولت حاکم حمایت میکنند و از سوی دیگر افراد ناراضی دولتها را به خاطر مشکلاتی سرزنش میکنند که ربطی به آنها ندارد. به عنوان مثال در مقایسه با گروه کنترل آزمایش، مرگ همسر احتمال رای دادن به دولت حاکم را 10 درصد پایین میآورد.
پژوهشی که سال 2010 در آمریکا با عنوان «رویدادهای بیربط بر ارزیابی رایدهندگان از عملکرد دولت تاثیر میگذارد» انجام شد به نتیجهای مشابه میرسد. بازیهای فوتبال و بسکتبال دانشگاهی تاثیر ملموسی بر رقابت نامزدهای سنا و فرمانداران داشت و هرگاه تیمهای محبوب محلی برنده میشدند نامزدهای حاکم رای بیشتری به دست میآوردند. به همین ترتیب، مطالعه 400 رای در سوئیس بین سالهای 1958 و 2014 به این نتیجه رسید که بارش باران تمایل مردم به اجتناب از ریسک را بالا میبرد و رایگیری در روزهای بارانی تمایل مردم به تغییر وضعیت موجود را کاهش میدهد. به نظر نمیرسد که دموکراسی مشورتی سوئیس ویژگی مشورتی زیادی در خود داشته باشد. سرانجام، این امکان وجود دارد که عوامگرایان در کشورهایی که تعداد افراد شادمان بیشترند عملکرد خوبی داشته باشند حتی اگر احتمال رای دادن این افراد به عوامگرایان اندک باشد. کاس مادی (Cas Mudde) از دانشگاه جورجیا میگوید شاید دلیل این امر آن باشد که این کشورها اغلب ثروتمندترند و نگرانیهای اقتصادی پس از مسائل اجتماعی و فرهنگی مانند مهاجرت، نژاد و دین قرار میگیرند.
چون من خوشحالم
اگر چنین باشد میتوان توضیح داد که چرا با بهبود اقتصادها پس از اتمام بحران مالی 2009-2008 حمایت از تندروها بهجای کاهش، افزایش یافت. اقتصاد در حال رشد به رایدهندگان این اعتماد به نفس را میدهد تا در زمان اوجگیری نرخ بیکاری یا سقوط تولید ناخالص داخلی بر روی احزابی شرطبندی کنند که بیمسوولیت به نظر میرسند.
سالها قبل، سیمور مارتین لیپست (Lipset-t) دانشمند جامعهشناس آمریکایی اشاره کرد که افزایش عضویت در فرقه Ku klux در دوران طلایی دهه 1920 و تمایل به گروه مککارتی در دوران شکوفایی دهه 1950 اتفاق افتاد.
ماتیوس رودیجین از دانشگاه اولتراخت و برایان برگون از دانشگاه آمستردام فرآیند طرفداری از احزاب تندرو در 21 کشور اروپایی را بین سالهای 2002 تا 2014 بررسی کردند. آنها متوجه شدند افرادی که فکر میکردند از نظر اقتصادی عقب افتادهاند در زمان ضعف اقتصاد تمایلی به رای دادن به راستگرایان تندرو نداشتند اما پشتیبانی از چپگرایان افراطی بیشتر میشد. اما وقتی اقتصاد رو به بهبودی میگذاشت حمایت از راست افراطی افزایش مییافت. شاید خطرناکترین لحظه برای یک رژیم نامطلوب زمانی باشد که اوضاع رو به بهبود است. آخرین عامل بیشتر به سیاستمداران مربوط میشود نه رایدهندگان. طبق این عامل عوامگرایان بیشتر و ماهرانهتر از احزاب اصلی از رسانههای اجتماعی استفاده میکنند. در سه ماه اول امسال حزب ملی فرانسه و حزب AFD آلمان 40 درصد از پستهای احزاب سیاسی در رابطه با کارزار انتخابات اروپا در فیسبوک را تولید کردند. در بریتانیا، پستهای مربوط به حزب برگزیت بیش از مجموع کل پستهای دیگر احزاب بود. در انتخابات عمومی سال 2018 ایتالیا لیگ و جنبش پنج ستاره فیسبوک را به تسخیر درآوردند. شاید شمار رایدهندگان ناراضی رو به افزایش نباشد. شاید صرفاً به خاطر اینترنت است که عوامگرایان بهتر میتوانند این رایدهندگان را پیدا (خلق) کنند.
هیچ کدام از این بحثها بدان معنا نیست که شادمانی ناگهان ارتباط خود با سیاست را از دست داده است، اما میتوان گفت که فرمول ساده قدیمی «سیاستمداران رایدهندگان را راضی میکنند و رایدهندگان سیاستمداران را به قدرت بازمیگردانند» به بازبینی نیاز دارد. شاید پیگیری رضایتمندی یک حق مسلم باشد اما پاداش سیاسی حاصل از افزایش آن مشخص نیست.
منبع: اکونومیست