بازچرخانی آب
تعامل صنعت و محیطزیست چگونه شکل میگیرد؟
کمبود منابع آبی و خشکسالیهای پیاپی در ایران شرایط سختی را برای بسیاری از بخشها و مصرفکنندگان در حوزه خانگی، کشاورزی و صنعتی به وجود آورده و به صراحت اکنون میتوان گفت که چالش یا به عبارت بهتر، بحران آب در ایران بسیار جدی و حائز اهمیت است. در واقع، برآوردها و بررسیها حکایت از آن دارد که بحران آب هماکنون به چالش اول کشور تبدیل شده و شاید به لحاظ اهمیت، از موضوع هستهای هم حائز اهمیتتر باشد.
در واقع، آب هماکنون به چالش اول حکمرانی در کشور تبدیل شده و ابعاد بحرانی که میتواند در درون کشور به وجود آورد، حتی قابل مقایسه با پرونده هستهای ایران نیست؛ به نحوی که معتقدم موضوع آب در جایگاهی بسیار بالاتر از چالشهای دیگر کشور قرار گرفته و نباید به آن بیتوجه بود. در واقع، تاکید وافر بر این موضوع که بحران آب در ردیف اول چالشهای کشور به لحاظ اهمیت قرار گرفته از اینجا ناشی میشود که این یک بحران درونی است و هر چقدر که در این حوزه، کشور از درون سست و ضعیفتر شود، ضربهپذیری آن هم بیشتر شده و تبعات بدتری برای کشور خواهد داشت؛ اما بحران هستهای شاید یک موضوع خارجی بوده که بیشتر جنبه بیرونی دارد؛ به این معنا که هر چقدر در این حوزه قویتر باشیم، توانایی مقابله بیشتری با تهدیدهای بیرونی خواهیم داشت؛ اما در موضوع آب، بحث کاملاً متفاوت است.
در واقع، به دلیل اشتباهاتی که طی دهههای گذشته در حوزه سیاستگذاری استفاده صحیح از منابع آبی صوت گرفته، کشور اکنون به بحران دچار شده و این امر، در کنار خشکسالیهای گسترده که دنیا را هم دربرگرفته و گرمایش زمین که درجه تبخیر را بالاتر برده، همافزایی کرده و مشکلات عدیدهای را به وجود آورده است.
به هر حال، اینکه در صنایع کشور و احداث کارخانههایی که طی دوران بعد از جنگ صورت گرفت، جایابی و بارگذاریهای صنعتی، به شیوه کاملاً غلط انجام شده، کاملاً مشهود است و درست در نقاطی که دارای منابع آبی مطمئن و مکفی نیستیم، صنایع آببر احداث شده و در مقابل، در جایی که مصرف آب یک محصول حتی کشاورزی بسیار بالاست اما منابع آبی منطقه پاسخگوی تامین نیاز آن نیست، زمینهای کشاورزی آن محصول گسترده شده است.
پس این سیاستگذاری از پایه غلط بوده که صنایع آببر را در منطقه کمآب و خشک بنا کردهایم و به نوعی، توزیع نامناسبی را شکل دادهایم که عمدتاً، بر اساس اقتصاد سیاسی و مصلحت منطقهای انجام شده است. حالا باید به این نکته توجه کرد که یکی از ابعاد این اتفاق، برنامهریزی غلط است؛ اما بعد دیگری که بیشتر سبب شده تا جانمایی مناسبی از صنایع نداشته باشیم، اشتغال و رونق اقتصادی اما با رویکرد منطقهای و ناپایدار است و این تفکر باعث شده تا با گذشت زمان، کار به جایی برسد که حتی برای همین صنایع هم آب کافی در اختیار نیست و اشتغال آنها در حال تهدید است.
از سوی دیگر، در برخی مناطق، بارگذاریهای صنعتی با مشکلات جدی مواجه است و راه فراری از آسیبهای احتمالی آن وجود ندارد.
حالا اگر قرار باشد به این سوال پاسخ دهیم که در بازههای زمانی کوتاهمدت و بلندمدت باید چه اقداماتی را برای جلوگیری از پیشروی این آسیبها به کار گرفت، باید به این نکته اشاره کرد که موضوع در دو بعد کوتاهمدت و بلندمدت قابل پیگیری است. اما رسیدگی به این بحران، در مجموع هر دو روش، یک چالش اجتماعی تلقی میشود و اگرچه در بلندمدت هم یک چالش اجتماعی است، اما باید آن را در کوتاهمدت نیز به همین شکل دید.
بنابراین بهتر است که در گامهای ابتدایی، بر روی موضوع بازچرخانی آب و استفاده حداکثری از پساب تمرکز کرد؛ بهخصوص اینکه هماکنون پساب هم مشتری زیادی دارد و یکی از مباحثی که در حوزه تامین آب مورد نیاز صنایع و بهخصوص صنایع معدنی و فولادی هم میتواند مورد استفاده قرار گیرد، این است که برای تامین آب مورد نیاز، آبی که به شکل پساب از صنایع خارج میشود، تصفیه شده و مجدد مورد استفاده قرار گیرد.
این موضوع حتی در بحث اقتصادی هر یک از صنایع نیز میتواند مورد تاکید قرار گیرد؛ بنابراین باید شرایطی را فراهم کرد که هر یک از این صنایع بتوانند استفاده بالاتری در حوزه صنعتی خود از پساب داشته باشند و استفاده از آن را به حدی برسانند که بازچرخانی به عنوان یک راهکار جدی تلقی شود. اما نکته حائز اهمیت دیگر آن است که قیمت واقعی آب در اختیار صنعتگران قرار گیرد و با توجه به آن، چارهاندیشی لازم را صورت دهند که اگر قیمت آب گران است، آیا توسعه بهصرفه است یا اینکه باید به روش دیگری کار را پیش برد. نکته اصلی این است که اگر برای تامین آب چارهاندیشی جدی در صنایع معدنی صورت نگیرد، نباید اجازه داده شود که این صنایع توسعه یابند، پس باید توسعه آنها را محدودتر کرد.
به هر حال راهحل اصلی این است که باید با مردم و ذینفعان هم به شکلی شفاف، این مضیقهها را در میان گذاشت و همه ابعاد آن را به صورت شفاف با آنها مطرح کرد. نکته این است که اگر منطقهای توسعه صنعتی را قبول کرده، باید همکاری در بهینهسازی مصرف در سایر بخشها را در دستور کار قرار داد. یعنی اگر یک صنعت برای یک منطقه سودده است و برای آن منطقه، اثربخشی لازم را دارد، باید در سایر بخشهای غیرصنعتی، مصارف آب را به حداقل رسانده و بهرهوری آب را به حداکثر برساند که در این شرایط، حتی در حوزه صنعتی هم باید از روش بازچرخانی پساب استفاده کرد؛ اما تا جایی که ممکن است با شیوههای آببر، صنعت را توسعه نداد.
ضمن اینکه قیمت آب را هم در سایر بخشهای پرمصرف واقعی کرد. در این میان البته هماکنون مشکل قانون نیز وجود دارد؛ به این معنا که اگر فرض بر این باشد که مشکل را بخواهیم در حوزه چالش آب، به صورت ریشهای حل کنیم، باید از تفکرات منطقهای دست برداریم و به سمت برنامهریزی ملی به جای برنامهریزی استانی پیش برویم. در این میان، هماکنون خلأ قانونی سبب شده تا شرکتهای آب منطقهای استانی به وجود آیند و این تفکر منطقهای، چالشها را افزایش داده است.
پس این تفکر اشتباه است و هر یک از آب منطقهایها به فکر خود هستند و برای منطقه خود برنامهریزی میکنند و این برنامهریزی محدود به استان است. زمانی که کار به این شکل پیش میرود، هر یک از بخشها، مطالبهگری خود را به نفع منطقه افزایش داده و سعی میکنند استان خود را در نظر بگیرند. در بخش آب نیز، این تفکر بسیار غالب است و بهخصوص از سوی استانها پیگیری میشود؛ پس تصمیماتی که گرفته میشود، با نفس ملی نیست و استانی است؛ اما باید این روند اصلاح شود. به هر حال، استانیکردن مباحث آب، باعث میشود کار به سختی پیش رود. در بحث قانون، در نظر گرفتن یک نظام مدیریتی جامع در حوضههای آبریز الزامی است و مباحث قانونی در حوزه آبهای زیرزمینی نیز در کنار آن باید تعیین تکلیف شوند؛ اما هماکنون در این حوزه خلأ قانونی وجود دارد که باید مرتفع شود. در هر صورت، نکته اصلی که در همه این مواردی که مطرح شد، مهم است، این است که بحث اجتماعی، حرف اول را در موضوع مدیریت آب صنعتی میزند و در کنار آن، چالش اجتماعی میتواند شکل گیرد؛ اما توجه به مباحث اجتماعی باید به عنوان یک اصل در نظر گرفته شود.