غلیان انتظارات
نرخ ارز تا کجا افزایش مییابد؟
طی روزهای اخیر، شخصاً بارها با این سوال مواجه شدهام که چرا نرخ بالا رفته است؟ قیمت دلار بالا میرود یا پایین میآید؟ ابتدا بایستی گفت این حجم از توجه به قیمت دلار در درون جامعه حکایت از آن دارد که در دهههای اخیر سیاستگذاری پولی و ارزی به نحوی شکل گرفته که ارز به عنوان لنگری قطعی برای انتظارات استقرار یافته است.
طی روزهای اخیر، شخصاً بارها با این سوال مواجه شدهام که چرا نرخ بالا رفته است؟ قیمت دلار بالا میرود یا پایین میآید؟ ابتدا بایستی گفت این حجم از توجه به قیمت دلار در درون جامعه حکایت از آن دارد که در دهههای اخیر سیاستگذاری پولی و ارزی به نحوی شکل گرفته که ارز به عنوان لنگری قطعی برای انتظارات استقرار یافته است. بد نیست سیاستگذاران با توجه به تجربیات گذشته به این موضوع توجه کنند که مسیر تغییر این وضعیت چیست؟ ریشه چنین شرایطی را باید در استفاده ابزاری از ارز برای کنترل تورم جستوجو کرد، جایی که این کاربرد موجب شده است در اغلب سالها شکافی میان ارزش و قیمت ارز وجود داشته باشد که به موجب آن در اندک فرصتی که با یک شوک سیاسی یا اجتماعی به وجود میآید، زمینه سود بردن از افزایش قیمتهای نسبتاً بزرگ فراهم آید، از اینرو این امر سبب نهادینه شدن لنگر ارزی در ذهن مردم شده است. اما به سوال خود بازگردیم؛ در شرایط فعلی چرا قیمت دلار بالا رفت؟ قیمت بالاتر میرود یا پایین میآید؟ حقیقت آن است که پاسخ به این سوال یعنی پیشبینی دقیق قیمت دلار در یک بازه میانمدت در ایران قریب به ناممکن است. علت این امر هم به ساختار کلی بازارهای مالی بازمیگردد و هم به شرایط خاص بازار ارز در ایران. عرضه و تقاضا در بازارهای مالی با درجه بالایی به انتظارات وابسته بوده، و به اذعان بسیاری از پژوهشگران حوزه مالی، الگوسازی انتظارات بسیار مشکل است. از سویی دیگر در کشور ما بهرهمندی دولت از دلار نفتی، نوع رفتار بانک مرکزی را به شکلی خاص جهتدهی کرده که با بسیاری از بازارهای ارزی جهان متفاوت است. بنابراین امکان پیشبینی نسبتاً دقیق از قیمت دلار علیالخصوص در بازههای یک و چندماهه بسیار مشکل است. این عدم امکان از کجا نشات میگیرد؟ ما برای پاسخگویی درباره قیمت دلار به روند و نوسانات توجه میکنیم؛ اگر قیمت از روند بلندمدتی که با توجه به متغیرهای بنیادی در ذهن داریم فاصله داشته باشد، طبیعتاً انتظار افزایش یا کاهش قیمت به وجود میآید. اما پیشبینی اثر برخی اتفاقات مهم سیاسی یا اجتماعی بر نوسانات چندان دشوار نیست. حال به هفتههای اخیر بازگردیم؛ اولاً بررسی وضعیت متغیرهای بنیادی اعم از رشد نقدینگی و رشد تولید نشانگر آن است که روند فعلی دلار از واقعیتهای بنیادی دور نیست؛ پیش از این در یادداشتهای قبل در این نشریه (تجارتفردا) به چگونگی استخراج روند بلندمدت دلار پرداخته بودم و توضیح داده بودم که چرا بایستی در این مسیر از نقدینگی و تولید استفاده کرد و استفاده از متغیر تورم راهگشا نیست. پس بهزعم من به لحاظ بنیادی نرخ دور از واقعیات نیست، اما همانطور که ذکر شد پیشبینی دقیق وقوع نوسانات کمتر امکانپذیر است. طبیعتاً افزایش قیمت بنزین و اتفاقات پس از آن موجب شد که موج افزایشی در قیمت دلار آغاز شود، اما آیا این اتفاق علت افزایش نرخ است؟ پاسخِ دقیق خیر است؛ اتفاقات اخیر به عنوان یک جرقه یا پیشران عمل میکند، اما نمیتوان از آن به عنوان علت نام برد. نرخ نزدیک به روند بلندمدت (یا همان ارزش) حرکت کرده و حول آن نوسان دارد. یک نوسان بالاتر از روند میتواند تحت تاثیر یک شوک منفی سیاسی یا اجتماعی آغاز شود و یک نوسان پایینتر از روند در پی یک شوک مثبت.
دو نمودار مربوطه را ببینید؛ نمودار 1 نرخ دلار را در فاصله اسفند 1391 تا تیر 1393 و نمودار 2 نرخ را در سال جاری نمایش میدهد. وجه مشترک این دو نمودار این است که هر دو روندِ نرخ را پس از بحران ارزی نشان میدهند، یکی پس از بحران 1391 و دیگری پس از بحران 1397. این موضوع سبب آن است که در هر دو نمودار نرخ دلار نزدیک به روند بلندمدت آن باشد. در نمودار اول نوسان رو به پایین پس از انتظارات مثبتِ حاصل از انتخابات 1392 و مذاکرات هستهای آغاز شد و پس از دورهای ثبات، دوباره رخدادی مثل فاز دوم هدفمندی یارانهها، با تحریک انتظارات سبب آغاز نوسانات افزایشی شد. در سال جاری نیز پس از اقدامات ثباتبخشی همچون حذف سقف قیمتی در سامانه نیما، نرخ ارز رو به کاهش گذاشت و در دوره فعلی نوسان رو به بالا تحت تاثیر اتفاقات ناشی از افزایش قیمت بنزین آغاز شد. هیچ کدام از این اتفاقات در دو دوره مذکور علت روند نیستند، بلکه نوسان با تحریک آنها آغاز میشود. اینکه در حال حاضر این افزایش تا کجا ادامه مییابد، به شیوه بازارسازی و انتظارات فعالان اقتصادی بازمیگردد. سقف قیمتی قبلی حدود 15 هزار تومان بوده است، اما اینکه نرخ به این قیمت میرسد یا از آن بالاتر میرود، تحت تاثیر رفتار فعالان شکل تصادفی به خود میگیرد و هر لحظه امکان ریزش تا کانال پایین وجود دارد.
اما چرا در برخی دورههای طولانی (مثل دهه 80 و سالهای 1392 تا 1396)، نرخ حول روند حرکتی نداشته است؟ واضح است، زیرا دخالت بسیار سنگینی در آن سالها در بازار غیررسمی صورت گرفته است؛ چندی پیش ولیالله سیف رئیس سابق بانک مرکزی آمار مداخلات در بازار را در دهههای 80 و 90 اعلام کرد که بر اساس آن مثلاً در سال 1389، بیش از 55 میلیارد دلار حجم مداخله بانک مرکزی در بازار بوده است، مداخلهای که قسمت اعظم آن به نوعی منتج به خروج سرمایه میشود. در شرایط فعلی وظیفه اصلی بانک مرکزی چیست؟ بانک مرکزی تحت نظام نرخ ارز شناور مدیریتشده وظیفه دارد از نوسانات شدید نرخ جلوگیری کند تا نرخ در یک کانال منطقی (حول روند) حرکت کند. اما آنچه در ماههای اخیر رخ داد این بود که پس از کاهش نرخ در ابتدای سال تحت تاثیر فضای ثبات پس از بحران، سیاستگذار از کاهش بیش از حد نرخ جلوگیری نکرد و لذا انگیزه سفتهبازی در بازار تقویت شد. بانک مرکزی نهتنها بایستی نوسانات رو به بالا را هموار کند، بلکه بایستی برای جلوگیری از شکافهای بزرگِ محرک سفتهبازی، نوسانات رو به پایین را نیز هموار کند. عدم اجرای این سیاست در ماههای اخیر نوسان رو به بالای نرخ را که به تحریک اتفاقات ناشی از افزایش قیمت بنزین آغاز شده بود، بزرگتر کرده است. این جهتگیری توسط بانک مرکزی و دولت احتمالاً از این باور نشات میگیرد که روند بلندمدت دلار پایینتر فرض میشود؛ چندین بار از زبان مسوولان زمزمه نرخ پایینتر از 10 هزار تومان را شنیدهایم.