درسهایی برای نیاموختن
ابراهیم رئیسی در سیاست خارجی به دنبال چیست؟
دولت ابراهیم رئیسی در مواجهه با مساله هستهای بایستی به سه واقعیت مهم (هرچند تلخ) توجه کند. این موارد، واقعیتهایی هستند که با بروز بحران هستهای طی 18 سال گذشته به تجربه دیده شدهاند و به نظر میرسد در مورد صحت آنها محل تردیدی وجود نداشته باشد. واقعیت نخست این است که بازگشت پرونده ایران به شورای امنیت و اعاده تحریمها امر ناممکنی نیست. در سال 1385 بسیاری در ایران و برخی از تحلیلگران معتقد بودند که آمریکا جرات و امکان ارسال پرونده ایران به شورای امنیت را ندارد و چین و روسیه و هند اجازه نخواهند داد که این پرونده از شورای حکام به شورای امنیت سازمان ملل ارسال شود. اما این اتفاق رخ داد و در شورای امنیت، حتی چین و روسیه نیز به نفع اعمال تحریمها علیه ایران رای مثبت دادند. باید پذیرفت که دفاع چین و روسیه از ایران، تضمینشده و قطعی نیست و باز هم در ادامه مسیر ممکن است رفتار آنها تغییر کند.
واقعیت دوم این است که در اوایل دهه 90 خورشیدی، برخی معتقد بودند که حذف ایران از بازار جهانی نفت ممکن نیست اما متاسفانه دیدیم که این مساله هم ممکن شد. امکان تولید، استخراج و به صرفه شدن نفت شیل، این فرصت را به آمریکا داد تا بتواند ایران را از بازار جهانی نفت حذف کند و دیگر تولیدکنندگان، کمبود بازار را جبران کنند. این مسائل، واقعیتهایی است که در ادامه مسیر باید مورد توجه قرار داده شود. واقعیت دیگری که در سال 1394 از برجام آموختیم این است که برجام و امضای توافق هستهای به معنای «برقراری روابط استراتژیک» با غرب نیست. بر خلاف آنچه برخیها در ایران تصور میکنند، غرب به سمت برقراری روابط استراتژیک با ایران و رفع موانع ورود ایران به اقتصاد جهانی حرکت نخواهد کرد. به هر حال، انتظاراتی که میتوان از توافق هستهای و احیای برجام داشت، باید تنظیم شوند. این سه واقعیت و درسهایی که از گذشته گرفتهایم در ادامه مسیر و طراحی سیاست آینده بسیار مهم است. در عین حال، اگر به وضعیت امروز منطقه بازگردیم، واقعیتهایی وجود دارد که در تنظیم سیاست خارجی رئیسی و به طور مشخص، سیاست هستهای دولت ایشان اهمیت فراوانی دارد؛ ایالات متحده از زمان ریاست جمهوری «باراک اوباما» حرکتی را در سیاست خارجی خود شروع کرده است با عنوان «چرخش به سوی آسیا» و هدف اصلی آن، تلاش برای «مهار قدرت روزافزون چین» است. بر همین اساس، به نظر میرسد که آمریکا در حال بازطراحی کل سیاست خارجی خود از جمله در خاورمیانه بر اساس این واقعیت جدید است. خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، کاهش حضور نظامی در عراق و سوریه و اخیراً کاهش تجهیزات نظامی ایالات متحده در برخی کشورهای حوزه خلیج فارس، اقداماتی است که در همین راستا تلقی میشود و گفته میشود که آمریکا به دنبال کاهش حضور در خاورمیانه است. این کاهش به معنای خروج سریع و ناگهانی آمریکا از منطقه نیست بلکه به معنای کاهش نسبی حضور آنها در منطقه و کاهش نیروهای نظامی است. در این راستا، آمریکا نیاز دارد که از بابت آینده منطقه و برقراری ثبات در منطقه، آسودهخاطر باشد. بنابراین، علت اصرار دولت بایدن بر اینکه احیای برجام بایستی مقدمه مذاکرههای منطقهای ایران با ایران باشد، در این راستا قابل درک است. به عبارت سادهتر، دولت بایدن، مساله هستهای را در یک «نقشه کلانتر» مورد توجه قرار میدهد و نقشه کلانتر این است که احیای برجام به کاهش بیثباتی، رقابت و منازعه در خاورمیانه منجر شود. این هدف، با توجه به تشدید رقابت بین ایران، عربستان سعودی و ترکیه و بیثباتیهایی که اسرائیل به وجود میآورد برای منطقه بسیار مهم است.
اگر میراث آمریکا در منطقه، بیثباتی و افزایش جنگ و ناامنی باشد، در این صورت، کاهش نسبی و بهتبع آن، خروج آمریکا از منطقه در راستای حرکت به سمت مهار چین، کار بسیار دشواری خواهد بود. نهتنها در داخل آمریکا با این سیاست مخالفت خواهد شد بلکه در سطح متحدان آمریکا به ویژه اروپا، مخالفت با این سیاستها افزایش خواهد یافت. از اینرو برای دولت بایدن بسیار مهم است که مطمئن شود پس از کاهش حضور آمریکا در منطقه، قدرتهای منطقهای ازجمله ایران به سمت تشدید رقابتهای منطقهای و تسلیحاتی نروند، همانطور که آمریکا حتی به عربستان سعودی فشار آورد تا بر سر میز مذاکره با ایران بنشیند. معنای این حرف این است که ما در ادامه مذاکرات هستهای باید به این واقعیت توجه کنیم که برای دولت بایدن، احیای برجام، زمانی در داخل آمریکا قابل «موجهسازی» است که با مذاکرات منطقهای و ثبات منطقهای گره خورده باشد. به یاد داریم که «دونالد ترامپ» هنگام خروج از برجام اعلام کرد که برجام بر خلاف آنچه دولت اوباما ادعا میکرد نهتنها باعث کاهش نقشآفرینی ایران در منطقه نشد بلکه ماجراجوییهای منطقهای ایران را نیز افزایش داد. بنابراین، بایدن خود را ناچار میبیند که در برابر جمهوریخواهان و حتی دموکراتهای منتقد ایران بتواند از افق احیای برجام دفاع کند. میدانیم که موضوع ایران در داخل آمریکا مسالهای حساس و اجماع نظر در این مورد بسیار دشوار است؛ نهتنها در بین دموکراتها در این مورد اجماع نظری وجود ندارد بلکه در سطحی فراتر و در بین جمهوریخواهان و دموکراتها نیز چنین اجماعی شکل نگرفته است. به عبارت سادهتر، موضوع برجام از آن دست موضوعاتی است که بر سر آن در داخل آمریکا اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد و بر همین اساس، قدرت مانور بایدن نیز کم است و از طرفی او نیز فرصت اندک چندماههای دارد تا پیش از تشدید رقابتهای انتخاباتی بر سر کنگره و فرمانداریها، برجام را احیا و از این مساله دفاع کند. باتوجه به تغییرات جمعیتی و تغییرات حوزههای انتخابیه، احتمال برنده شدن جمهوریخواهان در کنگره بیشتر شده و از سال 2000 به اینسو، هر زمانی که دموکراتها کاخ سفید را در اختیار داشتهاند، انتخابات فرمانداریها را از دست دادهاند. بنابراین، یکی دیگر از نگرانیهای دولت بایدن این است که همزمان با از دست دادن انتخابات کنگره، در انتخابات فرمانداریها در برخی ایالتها نیز شکست بخورند که در این صورت کار برای دولت بسیار دشوار خواهد شد. علاوه بر این، خبرهایی به گوش میرسد از اینکه ترامپ قصد بازگشت به انتخابات سال 2024 را دارد. بنابراین، شرایط داخلی آمریکا متلاطم است و فرصت پیشروی رئیسی برای برجام هم محدود خواهد بود.
برخی افراد باتوجه به وضعیت داخلی آمریکا و موقعیت دولت بایدن به این جمعبندی رسیدهاند که اتفاقاً دولت بایدن مجبور است امتیازات بیشتری به ایران بدهد و ایران میتواند با پافشاری بر روی خواستههای خود، امتیازات زیادی از آمریکا بگیرد. عدهای دیگر معتقدند که شرایط داخلی آمریکا دست این کشور را برای اعطای امتیازات بیشتر میبندد. به نظر میرسد دولت بایدن میخواهد احیای برجام را مقدمهای برای گفتوگوهای منطقهای قرار بدهد و از این طریق، امتیازاتِ دادهشده به ایران را در داخل آمریکا موجهسازی کند. اما از طرف دیگر، مساله این است که اگر بایدن به جمعبندی قطعی برسد که ایران هیچ قصدی برای مذاکرات منطقهای ندارد، آنوقت ممکن است فایده این مذاکرات برای آمریکا کمتر شود. البته آغاز گفتوگوهای بین ایران و عربستان سعودی به معنای موافقت ایران برای مذاکره در سایر موارد -در صورت مساعد بودن شرایط- است.
طبعاً در چنین شرایطی، ترکیب تیم مذاکرهکننده، مهارت آنها و نحوه انجام مذاکرات میتواند در رسیدن به توافق یا حداقل تسریع در توافق، حائز اهمیت باشد. اگر قرار باشد مذاکرات از همان جایی که متوقف شده آغاز شود، شرایط بهتری خواهد بود. اما اگر قرار باشد دولت رئیسی مذاکرات را از صفر شروع کند، در این صورت زمان مذاکرات مجدداً طولانی خواهد شد و همانطور که اشاره شد، ممکن است فرآیند مذاکرات با مانعی جدی یعنی تحولات داخل آمریکا روبهرو شود؛ همانطور که با مانع انتخابات ریاست جمهوری و تاخیر چندماهه در ایران همراه شد. از اینرو لازم است در طراحی مذاکرات هستهای به این موارد مهم در آینده توجه داشت.