آینده ایران
انتخابات 1400 چه درسهایی برای یادگیری دارد؟
با اعلام نتایج قطعی انتخابات 28 خرداد 1400 و در آغاز دوره جدید هشتمین رئیسجمهور ایران سوال اصلی که طرح میشود این است که این انتخابات چه نکات و تجاربی برای کنشگران سیاسی دربر دارد. با بررسی دقیقتر انتخابات 1400 میتوان نکاتی را برشمرد که برای برنامهریزیهای آتی کنشگران سیاسی درگیر و گروههای مختلف اجتماعی روشنگر باشد.
مجموعه حاکمیت
هرچند به نظر میرسد نتیجه انتخابات ریاستجمهوری 1400 در مجموع، مطلوب حاکمیت بود اما بررسی کموکیف رایها نکات قابل تاملی را نشان میدهد. بخش قابل توجهی از رایدهندگان در انتخابات ریاستجمهوری، رای سفید یا باطله دادهاند. این میزان در انتخابات پیشین چیزی حدود دو تا سه درصد بوده است، اما در این انتخابات این میزان 13 درصد شده است. احتساب این میزان رای باطله با میزان عدم مشارکت، درصد مشارکت را پایینتر از رقم اعلامی میآورد. بر این اساس لازم است چرایی عدم حضور اکثریت مردم در انتخابات مورد توجه جدی قرار گیرد. بیشک درصد قابل توجهی از این افراد جزو براندازان نیستند، آنها خواستههایی دارند که به نظرشان با شرکت در انتخابات محقق نمیشود. واکاوی اینکه چه کسانی رای ندادند، چرا رای ندادند، دنبال چه بودند و تبعات عدم شرکت این گروهها در انتخابات چه است، نقش مهمی در سیاستگذاریهای آتی دارد. به بیان ساده، آنها میخواستند با عدم شرکتشان در انتخابات یا انداختن برگه سفید توجه دستاندرکاران نظام را به وضعیت و خواست خود جلب کنند. میخواستند نارضایتی و سرخوردگیشان از سیاستهایی که زندگیشان
را به اینجا رسانیده، دیده شود. حاکمیت با عنایت به این کنش اعتراضی باید بداند که سطح نارضایتی عمومی بالاست و سرمایه اجتماعی رو به افول است.
احزاب اصلاحطلب
کسانی که تصور میکردند میتوانند در دقیقه نود بازی، بدنه جامعه را بسیج کنند و نتایج از پیش تعیینشده را تغییر دهند، اما در نهایت این تلاش، نتیجه لازم را نداشت. این گروه کسانی بودند که هنگامیکه خود را در دام انتخابات مهندسیشده و رد طیف گسترده از کاندیداهای جبهه اصلاحات دیدند، به امید به هم زدن برنامهای که برایشان تدارک دیده شده بود و زدن زیر میز و با هدف دفاع از جمهوریت، صندوق رای و دموکراسی، خود به پای صندوق آمدند و دیگران را ترغیب کردند که در انتخابات شرکت کنند. اما سوال اصلی آن است که چرا کاندیدای مورد حمایت برخی از احزاب و چهرههای اصلاحطلب، با باخت حداکثری زمین بازی را ترک کرد؟
پاسخ به این سوال به گفتمان، راهبرد و استراتژیهای اصلاحطلبان برمیگردد:
الف- عدم شمولیت گفتمان اصلاحطلبی
آنچه باعث شد که کاندیدای مورد حمایت برخی از سران اصلاحات رای نیاورد، به گفتمان اصلاحات برمیگردد. واقعیت آن است که گفتمانی که تاکنون اصلاحطلبان ذیل آن حرکت کردهاند، برخی از موضوعاتی را که اتفاقاً بخش عمدهای از مردم را درگیر کرده است نادیده میگیرد. یکی از اصلیترین این موارد معیشت است. راست است که شکم گرسنه کلید آزادی را نمیبیند. جایی که مردم از برآورده کردن اساسیترین نیازهایشان درمانده شدهاند، حرف از جمهوریت و آزادی زدن، طنز تلخی بیش نیست. وقتی در کشوری بنا بر آمارهای رسمی بالغ بر 10 میلیون نفر ساکن حاشیه شهرها هستند، یکی از برنامههای اصلی جریانی که به دنبال کسب قدرت سیاسی است، میبایست شناخت دقیق وضعیت این گروه و برنامهریزی برای بهبود شرایط آنها باشد. چیزی که به نظر میرسد در گفتمان اصلاحطلبی جایی ندارد. چگونه میتوان صحبت از رفع فقر طبقات محروم کرد وقتی که محرومترین و در حاشیهترین آنها نادیده گرفته شدهاند. از سوی دیگر با اعمال تحریمهای حداکثری در دوران ترامپ عملاً طبقه متوسط که جزو حامیان اصلی گفتمان اصلاحطلبی بودند، در تنگنای اقتصادی قرار گرفتند. این در حالی بود که هیچ تغییر معناداری در گفتمان اصلاحطلبی اتفاق نیفتاده بود. به عبارت دیگر، جمهوریت مدنظر اصلاحطلبان نمیتوانست کاری برای توده مردمی انجام دهد که شرایط اقتصادی سختی را میگذراندند.
ب- راهبرد ارائه طریق بیتوجه به جامعه مدنی
یکی دیگر از دلایلی که در انتخابات باعث شد کاندیدای مورد نظر احزاب اصلاحطلب بهرغم برخی تکرارها نتواند رای حداقلی طرفداران ایده اصلاحات را به دست آورد، جدایی سران جبهه اصلاحات از خواست جامعه مدنی بود. شاید از دید برخی احزاب اصلاحطلب، اصلاح ساختار تنها با حضور در قدرت تعریف شده است. این ایده زمانی کارآمد است که اولاً سازوکار این حضور از سمت حاکمیت مهیا باشد و ثانیاً حامیان و طرفداران نیز اصلاح ساختارها و روندها را با حضور در قدرت امکانپذیر بدانند. اما اتفاقی که در این دوره به وقوع پیوست آن بود که شرایط حضور در قدرت از اصلاحطلبان سلب شده بود. همه کاندیداهای این جریان حذف شدند. اما محاسبات مبتنی بر تجارب گذشته، برخی احزاب اصلاحطلب را به این طمع انداخت که بدون توجه به تغییر زمینه اجتماعی نسبت به سالهای 92 و 96 و علل نارضایتی مردم، کسی را به عنوان نامزد خود معرفی کنند که رئیس بانک مرکزی دولتی است که به درست یا به غلط، عامه مردم بخشی از شرایط بد اقتصادی را ناشی از عملکرد ایشان میدانستند. گرچه با وجود تحریمهای کمرشکن ترامپ، عملکرد همتی نزد خواصِ خاص قابل دفاع بود، اما همتی نزد عامه مردم که در سه سال اخیر شرایط اقتصادی سختی را متحمل شده بودند، شاخص تورم و کاهش ارزش پول ملی بود. اصلاحطلبان از این نکته غافل بودند که حامیانشان یک تفاوت اساسی با حامیان سنتی و مذهبی حکومت دارند. حامیان اصلاحطلبان نگاه ایدئولوژیک و منفک از واقعیت به رهبرانشان ندارند و در صورت لزوم به منتقدان آنها بدل میشوند. اصلاحطلبی مردم به دنبال فایده پس از پرداخت هزینه است، ولی اصلاحطلبان مصطلح صرف حضور و همراهی با کمترین هزینه را ملاک قرار دادند و راهشان از مردم جدا شد.
شاید بیراه نباشد که بگوییم اگر جریان اصلاحات هوشمندانه عمل میکرد متوجه میشد، حاکمیت با رد همه کاندیداهای ایشان، بزرگترین لطف را به این جریان کرده بود، چراکه برخلاف مدعای این جریان، مردم نه به دلیل رد صلاحیت گسترده شورای نگهبان بلکه به دلیل باقی ماندن مسائل حلنشدهای که به خاطرشان در سال 1392 و 1396 رای داده بودند، با صندوق رای قهر کرده بودند. در نتیجه به دلیل فقدان ارتباط موثر جریانات اصلاحطلب با بدنه جامعه، چراییِ «نه» جامعه شنیده نشد.
ج- تنزل امر سیاسی به کمپینهای انتخاباتی
به نظر میرسد استراتژی که جریانات اصلاحطلب طی این سالها دنبال کردهاند، در نهایت به فروکاست امر سیاسی به کمپینهای انتخاباتی انجامیده است. بهطوری که میتوان گفت طی این سالها سیاست صرفاً در جعبه انتخابات دیده شده است و انتخابات نیز در کمپینهای یکی دو هفتهای خلاصه میشود. شاید بتوان گفت این استراتژی در دوران چهارساله دوم روحانی بیش از هر زمان دیگری خود را نشان داد. زمانی که دولت روحانی به دلیل تحریمهای ظالمانه ترامپ با مشکلات عدیدهای مواجه شد و همزمان اشتباهات استراتژیکی انجام داد، جریان اصلاحطلب که عامه مردم دولت موجود را منتسب به آن میدانستند، نهتنها تلاشی برای جلوگیری از اشتباهات فاحش در دولت روحانی انجام نداد، بلکه حتی تلاشی در اقناع طیفی از مخاطبان که با تکرار آنها به پای صندوقهای رای آمده بودند نیز انجام نداد، با سکوت معنادار همه را در این بلاتکلیفی قرار داد که میبایست در هر صورت این شرایط را تحمل کنند. به عبارت دیگر این جریان تنها منتظر یک هفته کمپینهای انتخاباتی بود تا در مناظرههای تلویزیونی در این باره صحبت کند و لابد در این صورت مردم میبایست حتماً عملکرد چهارساله را میپذیرفتند. در این باب به نظر میرسد جریان اصلاحطلب تصور میکرد که بستههای رای دهمیلیونی فریزشدهای وجود دارد که حتماً در یک هفته مانده به انتخابات باز و فعال خواهد شد.
تحریمکنندگان انتخابات
گرچه رسانههای خارجی و تحریمکنندگان انتخابات از پیروزی تحریم انتخابات میگویند، اما پروژه تحریم انتخابات نتوانست به نتایجی که دنبال میکرد، دست یابد. چراکه قریب به 30 میلیون نفر واجد شرایط رای دادن در ایران در انتخابات شرکت کردند. طراحان تحریم از پایین بودن سطح مشارکت در انتخابات میگویند، اما نکتهای که این دسته باید در نظر بگیرند آن است که بهرغم تحریمهای فلجکنندهای که ترامپ بر پیکر نحیف کشورمان بار کرد و شرایط سخت اقتصادی که برای جامعه ایجاد شد، اما نزدیک به نیمی از واجدان شرایط در انتخابات شرکت کردند. بر این اساس لازم است این گروه نگاه خود را نسبت به رویدادهایی که در کشور در جریان است، واقعبینتر کنند. گرچه تحریمهای اقتصادی بر پیکر نحیف اقتصاد جامعه جراحات زیادی وارد کرد، اما نگاه عامه مردم با براندازان متفاوت است. این جریانات حتی نمیتوانند همه تحریمکنندگان انتخابات را در یک طیف قرار دهند. آنها که در انتخابات شرکت نکردند، مثل هم نمیاندیشیدند. علل تصمیم آنها بر روی یک پیوستار قرار داشت که از این میان درصد قابل توجهی هم به دنبال یکدست شدن حاکمیت بودند تا به زعمشان مشکلات فراروی توسعه اقتصادی برداشته شود. از سوی دیگر، آنها که به دنبال تحریم انتخابات بودند، لازم است بدانند نتایج مطالعات مختلف نشان میدهد که ارتباط معناداری بین تحریم انتخابات و بهبود شرایط اجتماعی و اقتصادی جوامع وجود ندارد. بر این اساس پیشبینی میشود بخش بزرگی از کسانی که بر طبل رای ندادن میکوبیدند، در انتخابات مجلس و ریاستجمهوری بعدی به پای صندوقهای رای بیایند و دیگران را هم به رای دادن ترغیب کنند.
دولت جدید
با روی کار آمدن دولت جدید همه کسانی که به شکلی به ایشان رای دادهاند، در ماه عسل انتخاب نامزد موردنظرشان به سر میبرند و منتظر حل یکباره مسائل انباشته کشور هستند. اما در این باره لازم است قدری واقعیتر صحبت کنیم. حجم گسترده تحریمهایی که کشور را دربر گرفته شرایط سختی را برایمان ایجاد کرده است. تاکنون با زحمت، مسوولان توانستهاند حداقلها را برای مردم تامین کنند و این شرایط را قابل تحمل کنند. اما تداوم این فرآیند به این راحتی امکانپذیر نیست و در این باب لازم است واقعنگر بود. اطلاعات موجود نشان میدهد که وضعیت کشور در صورتی که به همین شکل ادامه پیدا کند، بدتر خواهد شد. مهمترین دستورالعملی که برای عبور از این شرایط بحرانی پیش رویمان قرار دارد، به نتیجه رسیدن مذاکرات برجام است. باید امیدوار بود که دولت جدید در دام تفکرات ضدبرجامی نیفتد و گمان نکند راهی جز احیای برجام وجود دارد. اگر به هر علت برجام با مشکل مواجه شود، رئیسجمهور جدید در حل سادهترین مسائل کشور با مشکل مواجه خواهد شد.