از بزرگ شدن شرکتها نهراسیم
علی بابایی از ضرورت بسترسازی برای رشد بازیگران اقتصادی میگوید
مدتی است که برخی کارشناسان اقتصادی مدل توسعه هند را برای ایران توصیه میکنند. موضوعی که مسوولان هم از آن استقبال کردند. استدلال آنها این است که ایران از مزیت نیروی کار ارزانقیمت و متخصص بهرهمند است و میتواند به سمت صادرات خدمات فنی و مهندسی برود. در این زمینه، علی بابایی اقتصاددان میگوید ماجرا به همین راحتی هم نیست! چراکه رشد خدمات فنی مهندسی و صادرات آن نیاز به بسترهایی دارد که هنوز در ایران فراهم نیست. مثلاً اینکه هنوز به خروج نیروهای انسانی از کشور و بازگشتشان به ایران نگاهی سیاسی-امنیتی وجود دارد که باید مورد بازنگری قرار گیرد یا راهکاری در این باره اتخاذ شود. همچنین هنوز اندیشه «کوچک زیباست»، در ایران برقرار است. اندیشهای که مانع میشود شرکتهای بزرگ رشد کنند و حمایتها را صرفاً به شرکتهای کوچک و استارتآپها گسیل داشته است. این نکتهای مهم است چراکه اگر به کشوری مانند هند توجه کنیم میبینیم که لیدر توسعه در این کشور شرکتهای بزرگ هستند. شرکتهای بزرگی که قابل اعتمادند، قدرت مذاکره بیشتری دارند و دانش مدیریتی بیشتری در آنها انباشت شده است.
♦♦♦
نیروی کار متخصص و ارزانقیمت را مزیت اقتصاد ایران میدانند. به همین واسطه مدل توسعه هند برای ایران هم توصیه میشود. چه تحلیلی دارید؟
بله، بسیاری برای ایران توصیه میکنند که مدل توسعه هند را الگوی خود قرار دهد. به این دلیل که در ایران با توجه به پتانسیل استعدادهای دانشگاهی ظرفیت نیروی کار وجود دارد. به ویژه که قیمت نیروی کار ارزانتر هم شده است. اکنون در اثر افزایش قیمت دلار، قیمت نیروی انسانی در ایران تقریباً به یکدهم کاهش یافته و این وضعیت میتواند یک مزیت به حساب بیاید. مزیتی که با اتکا به آن، میتوان به فکر صادرات نیروی کار بود تا سهمی از بازار جهانی را به دست بیاوریم. البته باید دانست که توضیح این مساله صرفاً روی کاغذ قشنگ است و باید به ابعاد دیگر واقعیت هم توجه کرد.
چرا؟ هند چگونه توسعه یافت؟ و چرا معتقدید که الگوبرداری از مدل توسعه هند برای ایران فقط روی کاغذ میسر است؟
در سالهای گذشته، مسوولان کشور هم به مدل توسعه هند توجه داشتند. حتی در موردی گفته شد که بهتر است نیروی کار در ایران هم مانند هند به ارتقای سطح زبان انگلیسی خود بپردازند تا به افزایش صادرات کمک شود! در این قبیل اظهارات دینامیک ماجرا مغفول مانده است و باید آن را واکاوی کرد. ابتدا درباره هند لازم است بگویم که آنچه این کشور را در مسیر توسعه قرار داد، صرفاً نیروی کار ارزان این کشور نبود. کمااینکه ما کشورهایی مانند پاکستان و بنگلادش را هم داریم که نیروی کار ارزانی دارند ولی در مسیر هند قرار نگرفتند.
بعضی ممکن است به ظرفیتهای دانشگاهی هند توجه کنند در حالی که مثلاً ظرفیت دانشگاهی آمریکای لاتین هم چندان متفاوت با هند نیست. افزون بر اینکه مثلاً کشوری مانند برزیل از لحاظ جغرافیایی مزیت نزدیکی به آمریکا را هم دارد.
در این زمینه که چگونه کشوری مانند هند در مسیر توسعه قرار گرفت، چند مطالعه بزرگ انجام شده است. که یکی از مهمترین این مطالعات را آنالی ساکسنین استاد دانشگاه برکلی انجام داده است. اولین نکتهای که باید به آن توجه کنید و در مطالعات خانم ساکسنین هم دیده میشود این است که در این کشور ناحیهای شکل گرفته و متخصصان علوم کامپیوتر، الکترونیک و آیتی را در یک منطقه متمرکز کرده است. بنابراین اینطور نیست که در کل کشور هند، نیروی کاری وجود داشته باشد که به فناوری اطلاعات مسلط باشد. به عبارت دیگر ظرفیت نیروی متخصص آیتی این کشور به طور خاص در چند نقطه جغرافیایی متمرکز شده است، مانند بنگلور هند. ماجرای توسعه هند هم از همین شهر آغاز شد. در تایوان هم شهری به نام سینچو با همین کارکرد شکل گرفت. این ناحیهها شبیه به سیلیکونولی ایجاد شدهاند. درباره ایران هم باید ببینیم که آیا مثلاً در دانشگاه شریف یا تهران و... چنین ظرفیتی برای تبدیل شدن به قطب آیتی در کشور وجود دارد؟
آیا صرفاً ایجاد یک قطب علم و فناوری در کشور میتواند ایران را به سمت مدل توسعه هند هدایت کند؟
اگر بخواهیم مطالعات خانم ساکسنین را بررسی کنیم متوجه میشویم که در ایران موانع دیگری هم وجود دارد. وی اولین نفری بود که روی سیلیکونولی پژوهش کرد و بعد مطالعات خود را در مناطق شبیه سیلیکونولی در تایوان و هند و چین متمرکز کرد.
وی قصهای متفاوت تعریف میکند که قابل توجه است. به گفته ساکسنین اتفاقی که در قالب جهش اقتصادی در تایوان و هند رخ داد، به خاطر برقراری و ایجاد یکسری «کامیونیتیهای تکنولوژیک» بین این چند منطقه بود. به این ترتیب که تعدادی افراد از این کشورها به سیلیکونولی آمریکا رفتند و آنجا درس خواندند ولی سپس به کشور خود برگشتند. به عبارتی توسعه این کشورها از طریق افرادی صورت گرفت که در سیلیکونولی شروع به کار کردند و تکنولوژی و توانایی مدیریتی آن را آموختند ولی بعدها به کشورشان برگشتند و با توجه به ارتباطاتی که با سیلیکونولی داشتند، بازار صادرات محصولات کشورهایشان را توسعه دادند. مهاجرانی که به کشورهای خود برگشته بودند به خاطر ارتباطاتی که با مدیران سیلیکونولی داشتند در جریان قرار میگرفتند که شرکتها مثلاً چه پروژههایی دارند؟ مثلاً فلان شرکت بزرگ به چه نیاز دارد که میشود با آن همکاری کرد؟ این ارتباطات کمک کرد که پروژههای خارجی به این کشورها منتقل شود.
نکته مهم دیگر این است که نیروهای بهکشوربازگشته مهارتهای مدیریتی را هم برگرداندند. مهارت مدیریتی فقط با اخذ مدرک حاصل نمیشود و فقط هم به یک ساختار فیزیکی ربط ندارد. مهارتی است که لزوماً قابل مشاهده نیست و به ضوابط بین افراد مرتبط است و همین است که توسعه فناوری را رقم میزند. درباره کشورهای مذکور نیز چنین شد که نیروهای مهاجرتکرده آنچه از مدل مدیریتی سیلیکونولی درباره مدیریت شرکتهای با پایههای تک آیتی آموخته بوندند را به شرکتهای کشور خود برگرداندند. البته که با خود سرمایه هم آوردند و به صورت کارآفرینیهای فردی مشغول به کار شدند.
به قول خانم ساکسین، نکته مهم این است که این نیروها به کشور خود بازگردند. اگر چنین باشد، فرصتی برای چرخش مغزها ایجاد میشود و این افراد میتوانند برای کشورهایشان فناوری و مدیریت بیاورند. فناوریهایی که در ذهن آدمها وجود دارد و این بحث بسیار مهمی است. به طور خلاصه بحث خانم ساکسنین که بنده هم به او ارجاع میدهم این است که آنچه توسعه کشورهایی مانند چین، تایوان و هند را رقم زده «گردش انسانها» است. گردش انسانها که منجر به انتقال دانش بازار، فناوری و مدیریتی میشود.
موانع ایران کجاست؟
ما در ایران با مشکلاتی روبهرو هستیم که نمیتوان صرفاً به مواردی مانند نیروی کار ارزان و ظرفیتهای دانشگاهی دل خوش کرد و به فکر صادرات آیتی و خدمات فنی و مهندسی افتاد. شرط این است که همین ارتباطاتی که شرح آن رفت بین ایران و قطبهای بزرگ آیتی اتفاق بیفتد. همین حالا ما ایرانیانی داریم که با قطبهای فناوری دنیا در ارتباطاند، با شرکتهای بزرگ درگیرند و با شرکتهای چندملیتی رفتوآمد میکنند و... ولی سوال این است که آیا این افراد به کشور برمیگردند؟ مساله این است که ایران اکنون با صدها هزار مهاجر روبهرو است. توسعه صادرات آی تی در ایران قله کوهی است که مسیر آن از طریق بسترسازی برای رفتن نیروی متخصص به قطبهای علمی و فناوری و بازگشتن آنها به کشور میگذرد. در واقع باید حاکمیت بتواند این رفتوآمدها را بپذیرد. اگر نه دستگاههای امنیتی باید به فکر یک نوآوری در این موضوع باشند.
چه مدل نوآوری؟
مثلاً اکنون بخشهایی از حاکمیت درباره برقراری ارتباط با غرب مشکل دارند و نگران موضوعاتی مانند نفوذ و جاسوسی و... هستند. در عین حال میبینیم که بیش از 80 درصد مهاجرت ایرانیان نیز به غرب اتفاق میافتد. به نظر من مثلاً یک راهکار این است که مسیری قابل اعتماد و قابل نظارت برای رفتوآمد ایجاد شود. به هر حال میتوان درباره این موضوع بررسی کرد و به راهکارهای متنوعی رسید. مهم این است که استمرار نگاه موجود کشور را به نتیجه نمیرساند.
در ایران به نظر میرسد توجه زیادی به سمت شرکتهای کوچک و متوسط مبذول میشود. چه دیدگاهی درباره این سیاست دارید؟
باید توجه کرد که رهبری توسعه در کشوری مانند هند از طریق شرکتهای بزرگ رخ داده است. در این کشور مدتهاست که بنگاههای کوچک کمرنگ شدند و انقلاب توسعه فناوری اطلاعات که به صادرات هم دست یافته، توسط بنگاههای بزرگ محقق میشود. به عبارتی در این کشور تعدادی غول آیتی شکل گرفتهاند که آنها پیشبرنده هستند.
اکنون در میان برخی این تصور وجود دارد که ما میتوانیم با اقداماتی از قبیل فرستادن تعدادی دانشجو که متخصص آیتی بوده و در شرکتهای کوچک مشغول به کار هستند، به خارج از کشور به صادرات و... دست یابیم. یا مثلاً فضای دلالی ایجاد کنیم که کدنویسان کوچک را به بازارهای بزرگ خارجی مرتبط کند تا برایمان ارز بیاورند. این تصوری باطل است. تاکید میکنم رهبری صادرات در کشور هند، از طریق شرکتهای بزرگ رخ داده است، شرکتهایی مانند Infosys ،wipro ،tcs و اگر قرار باشد در ایران هم اتفاقی بیفتد باید با اتکا به شرکتهای بزرگ باشد.
تاکید میکنم انقلاب توسعه و صادرات آیتی در چین، تایوان و هند از طریق دانشجو، استاد دانشگاه که در ایران زیاد به ظرفیت آنها توجه میشود رخ نداده است. بنابراین باید در وهله اول این تصور اشتباه را که راه پیشبرد اهداف ما در زمینه صادرات خدمات فنی-مهندسی از طریق تعدادی استاد دانشگاه و دانشجو میگذرد که در شرکتی کوچک مشغول به کار هستند، از ذهن پاک کرد.
در ایران متاسفانه منطق «کوچک زیباست» برقرار است. حتی معاونت علمی فناوری ریاست جمهوری هم به دنبال این ایده است. اکثر حمایتهایی هم که برای توسعه علم و فناوری در نظر گرفته میشود به استادان دانشگاه و استارتآپها تخصیص مییابد. در حالی که درست این است که به رشد چند شرکت کمک کنیم که آنها رشد کنند و بزرگ شوند. نباید با بزرگ شدن بازیگران مشکل داشته باشیم. باید نگرانیها را کاهش دهیم. همچنین ذهنیت حاکمیت باید نسبت به رشد تغییر کند.
مطالعات دیگری هم در زمینه رشد قطبهای آیتی تایوان و هند صورت گرفته که اخطار میدهد تعداد شرکتهای کوچک مهم نیست، مهم رشد این شرکتهاست. یعنی اگر زمینهای فراهم شد که بازیگران رشد کنند میتوان امیدوار بود که اتفاقی رخ دهد.
بنابراین در ایران هم باید منطق کمی به سمت منطق رشد بازیگران تغییر کند. باید تغییری پارادایمی رخ دهد و تمامی اجزای حاکمیتی اعم از دولت، دستگاه امنیتی و... به سمت بزرگ کردن بنگاهها بروند. در حالی که اکنون حمایتها صرفاً روی کمیت است.
شرکتهای بزرگ چه قابلیتهایی دارند که شرکتهای کوچک از آن بیبهرهاند؟
نخست اینکه راحتتر مورد اعتماد قرار میگیرند. چراکه هویت شناختهشده و ساختار رسمی مطمئنتری دارند. بنابراین معمولاً به افراد و شرکتهای کوچک ترجیح داده میشوند. نکته دیگر اینکه شرکتهای بزرگ منابع اضافی در اختیار دارند که میتوانند خرج رفتوآمد و... کنند. در حالی که استادان دانشگاهها و شرکتهای کوچک از چنین امکاناتی برخوردار نیستند. نکته سوم هم این است این شرکتها به خاطر رسمی بودن و بزرگ بودن خود دانش مدیریتی بیشتری در خود انباشت کردهاند و قدرت مذاکره بالاتری هم دارند. قابلیت مهم دیگر این شرکتها این است که به راحتی میتوانند پروژهها را تقسیم کرده و بعد یکپارچه کنند.
اکنون بحث افول جهانی شدن هم مطرح است. به واسطه اتفاقاتی مانند برگزیت، جنگ تجاری و... این شرایط را برای کشورهای در حال توسعه که مزیت نسبی نیروی انسانی داشتند، سختتر نمیکند؟
البته شخصاً نظری متفاوت در بحث اتصال به زنجیره ارزش جهانی دارم که باید به آن توجه کرد. یک نگاه این است که کشورهایی که به زنجیره ارزش جهانی متصل میشوند، دیگر لازم نیست همه پروسهها را خود انجام داده و برای همه مراحل خود سرمایهگذاری کنند. ما مواردی متفاوتی از این روند را هم به ویژه در کشورهای آمریکای لاتین میبینیم. به شرایط توجه کنید. شاخص مکزیک اکنون از منظر اتصال به زنجیره ارزش جهانی بسیار بالاست. در حالی که رشد اقتصادی آن رو به افول است ولی برخی کشورها هم برعکس این جریان هستند. مثلاً وقتی کره داشت رشد میکرد چندان متصل نشد ولی جهش قابل توجهی داشت.
فرمولی که معمولاً برای اتصال به زنجیره ارزش جهانی توصیه میشود، چنین است: زیاد، کم، زیاد. به این ترتیب که کشورها ابتدا باید متصل شوند و یاد بگیرند. مثلاً بفهمند بیزینس، بازار خارجی و کیفیت و تکنولوژی مدیریتی چه معنایی دارد؟ ولی بعد اگر در ادامه به همان میزان متصل باقی بمانند، اسیر این روند میشوند. اتفاقی که در مکزیک رخ داده این است که این کشور فقط تولید میکند ولی تحقیق و توسعه (R&D)، برند، مارکتینگ و در واقع اصل ارزش به بازیگران جهانی و شرکتهای چندملیتی تعلق میگیرد. این وضعیت منجر به آن میشود که مکزیک همیشه وابسته بماند.
همچنین ما تجربه کشورهایی مانند چین و کره را هم داریم که این کشورها مدتی ارتباط با زنجیره را قطع کردند تا زیرساختهای اتصال را فراهم کرده و بعد با برند خود وارد رقابت شدند. این کشورها توانستند توانمندی فناوری و نوآوری مارکتینگ را ایجاد کنند. به این ترتیب وقتی وارد میدان شدند، توانستند در کشورهای در حال توسعه کالای ارزانقیمت خود را توزیع کنند. بنابراین تاکید میکنم که کشورهای در حال توسعه باید در موضوع اتصال به زنجیره ارزش جهانی، فرمول (زیاد، کم، زیاد) را رعایت کنند.