مسیر ابتکار
مسعود فرخی سناریوهای موجود انتخاباتی ایران و آمریکا را بررسی میکند
مسعود فرخی، دانشآموخته دانشگاه اسکس و پژوهشگر اقتصاد سیاسی در دانشگاه کینگزکالج بریتانیا معتقد است در آستانه تحولات ریاستجمهوری آمریکا ایران باید ابتکار عمل را به دست بگیرد.
♦♦♦
در مورد اثر انتخابات آمریکا بر اقتصاد ایران بحث و مناقشه زیاد است. با توجه به وضع تحریمهای سخت علیه ایران، کدام رئیسجمهور یا نماینده کدام حزب میتواند راه بهتری برای رفع تحریمها پیش پای ایران بگذارد؟
معتقدم چه برای رفع تحریم و چه حتی برای وضع تحریم و چه برای برقراری ارتباط و حتی قطع ارتباط صد درصد هرکسی از ترامپ بهتر است. شخصی مثل ترامپ نهتنها موجب بهبود روابط و رفع تحریمها نمیتواند باشد بلکه کلاً در سیاستگذاریها چه در داخل آمریکا و چه در عرصه بینالملل بسیار ناتوان و ضعیف است و مهارت و توان مذاکرات سیاسی و اقتصادی چه با ایران چه با هر کشور دیگری را ندارد. متاسفانه از طرف حزب جمهوریخواه هم گزینه دیگری جز ترامپ مطرح نیست. میتوانیم سیاست کلی ترامپ در مورد ایران را در سه بازه بررسی کنیم: قسمت نخست از ابتدای رسیدن به قدرت تا زمان خروج از برجام. او چه در کمپینهای انتخاباتی و چه بعد از رسیدن به کاخ سفید برجام را قراردادی ناقص و بدترین توافقی که در تاریخ آمریکا امضا شده است میدانست. برای این کار هم چند دلیل وجود داشت که بسیاری از کارشناسان و سیاستمداران آمریکایی معتقدند مهمترین دلیل این بود که برجام توسط اوباما امضا شده بود و حتی اگر مشورتها و تمام تحلیلگران و کارکنان امنیت ملی آمریکا را کنار بگذارید، شخص ترامپ بازهم از برجام خارج میشد. قسمت دوم از بعد از خروج از برجام و اتخاذ سیاست فشار حداکثری تاکنون است که در این بازه فعلی فراز و نشیب روابط بسیار زیاد بود. هم سیاست داخلی ما دستمایه تغییرات زیادی شد -متاسفانه به دلیل حوادث آبان ۹۸ اعتماد عمومی به شدت آسیب دید- و هم نظم جهانی و صحنه بینالملل با توجه به جنگ تجاری چین و آمریکا، ترور سردار سلیمانی و نهایتاً شرایط پاندمی کووید ۱۹ به شدت متحول شد. بازه سوم هم صد روز پیشرو است که بررسی آن نیازمند تحلیل مجموعه عواملی است -بالاخص عوامل اقتصادی- که به صورت کلی در سیاست داخلی و فرآیند انتخابات در آمریکا تاثیر میگذارند.
تحلیل شرایط این صد روز میتواند پاسخ این پرسش را به ما بدهد که «دموکراتها برای اقتصاد ایران از جمهوریخواهان بهتر هستند»؟
پاسخ من به صورت کلی این است که مشکلات اقتصادی ما ساختاری و متاثر از نوع و ساختار سیاست داخلی ماست. توجه داشته باشید که سیاست در کشوری که در چارچوب لیبرالدموکراسی جلو میرود اصولی دارد که حتی اقتصادش هم تحت تاثیر «چرخههای تجاری انتخاباتی» است. اینکه دموکرات انتخاب شود یا جمهوریخواه از فرآیند انتخابات آزاد و عادلانه نشات میگیرد و در اینجا اینکه رجحان رایدهندگان چه باشد خیلی مهم است (voter’s preferences). اینکه دموکراتها در سیاست خارجی مترقیتر هستند و از نظر اقتصادی به رفاه اجتماعی اعتقاد بیشتری دارند و در مسائل سیاست داخلی مثل حقوق بشر و... دیدگاه آزادیخواهانهتری دارند درست است. اصولاً ماهیت احزاب راست و چپ در همین تفاوت دیدگاهشان در مسائلی مانند سقط جنین، مهاجرت و... است. اما اگر بخواهیم در مورد تاثیر انتخابات آمریکا بر ایران صحبت کنیم باید ببینیم آیا به صورت کلی «سیاست خارجی» رجحان رایدهنده آمریکایی است؟ در اینجا باید به نتایج نظرسنجیها و تحقیقاتی که در علوم سیاسی بهخصوص اقتصاد سیاسی انجام میشود توجه کرد و دید آیا رایدهنده آمریکایی نسبت به سیاست خارجی حساسیت خاصی دارد که در نتیجه انتخابات تاثیرگذار باشد یا خیر؟ اگر به مقالاتی که در چند سال اخیر در حوزه علوم سیاسی منتشر شده است دقت کنیم به نظر میرسد بالذات سیاست خارجی آنقدری که سیاست داخلی، خدمات اجتماعی، مترقی بودن و... برای رایدهنده آمریکایی مهم است، موثر نیست. زمانی سیاست خارجی اهمیت خود را برای رایدهنده آمریکایی نشان میدهد و از حالت حزبی خارج میشود که ایالات متحده آمریکا به صورت سیستماتیک درگیر یک بحران سیاست خارجی مثل حملات تروریستی به خاک آمریکا یا سفارت آن یا گروگانگیری اتباع آن یا جنگ مستقیم باشد. اینجاست که سیاست خارجی تبدیل به رجحان رایدهنده میشود. به این مسائل که به صورت عادی رجحان نیست اما به واسطه شرایط مختلف در انتخابات تاثیرگذار میشود Salient issues میگویند. مثلاً فراوانی بلایای طبیعی نظیر طوفانهای فصلی سهمگین در آمریکا در بعضی ایالتها در اواخر تابستان زیاد میشود ولی در سایر ایالتها چندان برای کسی مهم نیست.
کاری که ترامپ انجام داده اساس سیاست خارجی آمریکا را به سمتی برده است که دموکرات یا جمهوریخواه چارهای ندارد جز اینکه آن را یکی از اهداف انتخاباتی کلیدی خود انتخاب کند و رایدهنده آمریکایی چارهای ندارد جز اینکه سیاست خارجی برایش مهم باشد. چند مساله این شرایط را به وجود آورد. اول بحرانی که در مورد مساله دخالت روسیه در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا مطرح شد مبنی بر اینکه روسیه به صورت «سیستماتیک» دخالت کرده است. مساله بعدی دستور ترامپ برای تحقیق در مورد پسر بایدن در اوکراین بود که به نظر میرسید حمایت از اوکراین به عنوان متحد آمریکا در برابر روسیه فدای سیاست انتخاباتی ترامپ شده است. مساله دیگر ایران است. در مساله ایران ترامپ عملاً به متحدان خود یعنی اتحادیه اروپا پشت کرد و راهی برای بازگشت نگذاشت؛ همینطور چین و روسیه و شورای امنیت هم در این مساله به چالش کشیده شدند و نهادهای بینالمللی شکننده شدند. بحث بعدی هم تغییرات اقلیمی و مواردی از این دست بود تا این اواخر به مساله چین رسید. متاسفانه اقدامات ترامپ سیاست خارجی را به سمتی برد که دموکرات و جمهوریخواه چارهای ندارد جز اینکه به Salient issuesواکنش نشان دهد. همینطور که میبینیم بایدن بیانیه میدهد و میگوید در صورت پیروزی سیاستش در قبال ایران و برجام چه خواهد بود. پس در کل نمیتوان گفت دموکراتها برای ما بهتر هستند یا جمهوریخواهان. این پرسش جواب قاطعی ندارد. الان فضا در آمریکا به شدت دوقطبی شده است. یک قطب چین را تهدید فوری میداند و معتقد است در دنیایی که چین قدرت میگیرد متحدان آن دشمن هستند ولی قطب دیگر نگاهی مترقیتر و بازتر دارد. معتقدم در هر صورت اثر انتخابات آمریکا بر اقتصاد ایران معنادار خواهد بود ولی این اثرگذاری به شدت به سیاست داخلی ایران وابستگی دارد.
آیا با توجه به مجلس اصولگرا و قوه قضائیه همفکر با آن، یک دولت اصولگرا نیز برای آرامش اقتصاد بهتر نخواهد بود؟
پاسخ این سوال را با ارجاعی به صحبتهای پیشین توضیح میدهم. یکی از ادله اثبات وجود انتخابات کاملاً آزاد و عادلانه این است که در این شرایط که زندگی و معیشت مردم بیشتر از یک دهه است که تحتالشعاع برنامه هستهای و بیش از چهار دهه است که تحت تاثیر رابطه با آمریکا قرار گرفته است عملاً یک فرد یا حزب بتواند در کارزار انتخاباتیاش بگوید «یک برنامه جامع چهارساله برای عادیسازی کامل روابط با آمریکا و تغییر خط مشی در مورد برنامه هستهای دارم». وقتی چنین زمینهای وجود ندارد صفت انتخابات را میتوان «نسبتاً عادلانه» و «نسبتاً آزاد» نامید. پس فرق بین صد روز آینده آمریکا و یک سالی که تا انتخابات ما باقیمانده این است که حتی اگر در سال جاری سیاست خارجی در آمریکا Salient issue شده در ایران همیشه همینطور بوده است اما ظاهراً با دوفاکتوها (de facto) و نهادهای غیرانتخابی مسوولیتناپذیر که ما در فرآیند انتخابات و سیاست داخلی داریم قرار نیست پاسخی به آن داده شود؛ همانطور که دیدیم حتی آمدن روحانی و برجام باعث نشد به برنامههای جامع دیگری در مورد مسائل منطقهای و موشکی برسیم و روابط با غرب و کشورهای منطقه متعادل شود.
احتمال اینکه دولت آینده با مجلس و قوه قضائیه و نهادهای نظامی و حاکمیتی غیرانتخابی با هم همسو باشند فراوان است. اما آیا این همگرایی به نفع ماست یا به ضرر ما. به صورت علمی فرآیند سیاستگذاری الگوی خاصی دارد. در سیاستگذاری عمومی قاعدتاً منابع اهداف، رجحان افراد جامعه و ورودی و خروجی را میسنجیم؛ مثل بحث کووید ۱۹ که مثلاً چند ماه کشور را تعطیل میکنیم (ورودی) تا ضریب نفوذ بیماری کم بشود (خروجی). در سیاست خارجی هم همین است. مثلاً میگوییم در برهه چهارساله مذاکره را منتفی میکنیم (ورودی) که بعد از چهار سال به خروجی که «داشتن بمب اتم» یا «نداشتن بمب اتم» است، برسیم (خروجی). در این ساختار سه نکته مهم است؛ انسجام (coherency)، استحکام (resilience) و استدلال (reasoning).
انسجام: باید ببینیم در فرآیند سیاستگذاری، آیا ما انسجام داریم یا خیر. تجربه نشان میدهد خیر. از زمان امضای برجام هم انسجام نبود. دولت با اجازه از نهاد حاکمیت برجام را امضا میکند ولی همزمان موشکی پرتاب میشود که مساله موشکی ما را برای غرب Salient issues میکند. این مساله نشان میدهد از اول هم انسجام نداشتیم.
استحکام: به این معنا که اگر تحریمی وضع شد و شوک اقتصادی وارد شد آیا برنامه جایگزین یا آنگونه که در ایران گفته میشود اقتصاد مقاومتی وجود دارد یا خیر. آیا این استحکام را داریم؟ آیا پایدار است؟ خیر. چون نهایتاً با توجه به وابستگی شدید به نفت منابع ما تمام میشود و بسیاری از عواملی که پیشبینی نکردیم نظیر شورشهای اجتماعی و خشونتهای سیاسی اضافه میشود.
استدلال: ما استدلال عقلایی نداریم که چرا نباید با آمریکا ارتباط عادی داشته باشیم؟ چرا نباید با کشورهای منطقه ارتباط منطقی داشته باشیم؟ چرا تصمیمات پرهزینه و بعضاً اشتباه اتخاذ میکنیم و «چرا»هایی از این دست.
در این شرایط که متاسفانه انسجام و استحکام و استدلال ما ضعیف است اگر انتخابات آتی ریاستجمهوری انسجام ما را قوی کند یعنی دولت هم مثل مجلس و قوه قضائیه و نهادهای غیرانتخابی بشود خوب است یعنی ما را مسنجم میکند و دستکم تا مدتی بهانهای نخواهد بود ولی آیا استحکام ما را هم بالا میبرد؟ به نظر من با توجه به ترکیب مجلس اصولگرایی که وجود دارد چنین استحکامی به وجود نخواهد آمد و اگر قرار بود این استحکام اتفاق بیفتد در مقاطع قبل محقق شده بود. قرار نیست معجزه شود. با شرایط فعلی چنین چیزی ممکن نیست بهخصوص هیاترئیسه و کمیسیونهای مهم مجلس نظیر امنیت ملی افرادی نیستند که بتوانند در زمینه استحکام تغییری ایجاد کنند. و در آخر آیا در استدلال ما تغییری ایجاد خواهد شد؟ به نظر من بله. اگر در انتخابات ریاستجمهوری، دولت آینده همسو با مجلس و قوه قضائیه و نهادهای غیرانتخابی شود مردم مطمئن خواهند شد حتی باریکه راهی هم برای رابطه با غرب نیست، پس در زمینه انسجام و استدلال تغییراتی داریم اما در استحکام خیر چون نیاز به سیاستگذار توانمند غیرفاسد و خبره دارد که با توجه به پیشینه اصولگرایان و حتی اصلاحطلبان و با توجه به اینکه به اقتصاد در ایران به صورت علمی توجه نمیشود چنین چیزی ممکن نیست.
در آستانه انتخابات آمریکا بهترین و بدترین سناریوی موجود در برابر ایران چیست؟
بهطور کلی سناریوهای گوناگونی وجود دارد که اگر آن را به صورت یک طیف در نظر بگیریم یک طرف آن است که ترامپ انتخاب شود و وضع موجود حفظ شود و سمت دیگر طیف انتخاب بایدن و اجرای کامل به تعهدات برجام است. در میان طیف ممکن است سناریوی دیگری رخ دهد مثلاً ترامپ باشد و ما به سمت مذاکره برویم یا بایدن باشد و برای بازگشت به برجام پیششرط بگذارد. ما با پنج «گروه ذینفوذ» مواجه هستیم؛ نئوکانها و تندروهای آمریکایی که در سنا نفوذ دارند. مجاهدین خلق و مخالفان ضدایران. عربستان سعودی و امارات، اسرائیل و اپوزیسیونی که متاسفانه با تشکیلات دولت آمریکا ارتباط دارند و برای سیاستمداران آمریکایی و افکار عمومی مردم آمریکا درک غلطی از ایران ایجاد میکنند.
به نظر میرسد بهترین سناریو برای ما آمدن یک رئیسجمهور دموکرات خواهد بود به شرط اینکه استحکام و انسجام و استدلال ما هم قوی باشد. اگر نباشد تنها دستاوردی که یک رئیسجمهور دموکرات برای ما خواهد داشت این است که دسترسی تندروها، لابی عربستان سعودی و تا حدودی اسرائیل در دولت آمریکا کمتر شده و لااقل نمیتوانند دسترسی بدون واسطه داشته باشند. آیا انتخاب بایدن ما را به سمت بهترین سناریو میبرد؟ خیر. چون حتی برجام که در دوران اوباما و کری به صورت فرمان اجرایی بود، ممکن است حتی در سناریوی بازگشت به برجام ما را تحریم ایالتی بکنند. در بهترین سناریو ما دوباره به پله اول برمیگردیم یعنی زمان امضای برجام.
از اینرو بهترین سناریویی که میتواند برای ما اتفاق بیفتد این است که هرچه سریعتر در سیاست داخلی خود بازنگری کنیم. شرایط را برای اصلاحات ساختاری مهیا کرده و اجازه برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه بدهیم و اعتماد عمومی را که به شدت مخدوش شده است، تا حدودی به جامعه بازگردانیم. در سیاست خارجی از ماجراجویی و تصمیمات عجولانه اجتناب کرده و بر مبنای اصول تعامل خردگرایانه اقدام کنیم.
در علوم سیاسی اصطلاحی با عنوان bandwagoning وجود دارد یعنی کشوری خود را به واگن قطار و لوکوموتیو محرک قوی که در واقع یک کشور قدرتمند است، میبندد یا زنجیر میکند. این دنبالهروی نه لزوماً باعث استقلال میشود نه آن را از بین میبرد. در عمل برای اینکه یک کشور خود را در برابر سایر قدرتها ایمن کند به کار میرود. در مورد روابط بلندمدت راهبردی با چین به نظر میرسد مجموعه حاکمیت مصمم است با مجلس یکدست اصولگرا و قوه قضائیه و دولت آینده همسو با اتخاذ استراتژی bandwagoning به چین یعنی دومین اقتصاد بزرگ دنیا برای خود بازدارندگی ایجاد کند؛ با این استدلال که مثلاً اگر کارخانه چینی یا منافع اقتصادی مشترک در ایران باشد عامل بازدارندهای خواهد بود در برابر تهدیدات سایر قدرتها.
باید حواسمان باشد این عمل bandwagoning باعث نشود با عجله و بدون استدلال عقلایی و منطقی شرق را به غرب ترجیح دهیم. در مصاحبههای قبلی از «تعامل خردگرایانه» گفتم. بهتر است به جای bandwagoning در سیاست خارجی با درایت و صبر و منطق ابتکار عمل را به دست بگیریم و در شرایطی که جامعه جهانی همه بر حقانیت ایران در بحث هستهای تاکید دارند و ترامپ را عامل بیثباتی میدانند و در شرایطی که سیاست نابخردانه و ضدانسانی فشار حداکثری به شدت از سوی قدرتهای جهانی محکوم شده است شرایط را به سمت یک سلسله مذاکرات جامع و گسترده با پنج بهعلاوه یک ببریم.
مسلماً مذاکره نهتنها زهر و به معنای تسلیم و از بین رفتن منافع ملی نیست بلکه برعکس پادزهر و تضمینکننده منافع ملی کشور ماست. میتوانیم با در اختیار گرفتن ابتکار عمل در مذاکرات و بر مبنای ایده تعامل خردگرایانه منافع کشور را در برابر نااطمینانی حاصل از انتخابات آمریکا و تغییرات نظام بینالملل تضمین کنیم. تاریخ معاصر آمریکا نشان داده در ماههای منتهی به انتخابات احتمال جنگافروزی خارجی وجود دارد. مثلاً 11 سپتامبر و جنگ علیه ترور در افغانستان در ماه سپتامبر اتفاق افتاد و انتخابات نوامبر بود. رضایت مردمی از جرج بوش به دلیل شرایط جنگی بالا رفت. فردی غیرقابل پیشبینی و ناتوان مثل ترامپ و لابیهای خطرناک و ضد ایرانی اطراف او ممکن است ما را درگیر مسائلی کنند که لزوماً خودمان هم شروعکننده آن نباشیم تا بهانهای برای جنگ پیش بیاید. در این شرایط بهتر است به جای استراتژی bandwagoning ایده تعامل خردگرایانه و مسیر ابتکار را دست بگیریم.