تعامل همهجانبه
محمدمهدی بهکیش از اهمیت تعادل در دیپلماسی ایران میگوید
محمدمهدی بهکیش، اقتصاددان سرشناس معتقد است تجارب تاریخی حاکی از آن است که اتکا به یک قطب سیاسی در جهان وابستگی میآورد و باید در دیپلماسی تعادل ایجاد کرد تا بتوان از رقابت قدرتها بهره برد. به اعتقاد بهکیش در جهان امروز یا باید مانند چین آنچنان قدرتمند شویم که خواستههایمان را عملی کنیم یا باید با قدرتهای بزرگ شطرنج تعادلبخش بازی کنیم تا از تحمیل خواستههای این طرف یا آن طرف مصون بمانیم
♦♦♦
همزمان با افزایش تنشها میان چین و ایالات متحده آمریکا و پس از تلاشهای ناموفق مذاکره میان ایران و آمریکا، این روزها بحث قرارداد همکاری بلندمدت ایران و چین مطرح است. ارزیابی شما از این قرارداد چیست؟
امروز قراردادی 25ساله با کشور چین در جریان است که به زعم منتقدان میتواند چون قرارداد رویترز باشد که 150 سال پیش به قول روزنامه ساندیتایمز موجب نفرت ایرانیان از کشور انگلستان شد یا موجبات آبادانی کشور را فراهم آورد. قطعی بودن مفاد قرارداد هنوز روشن نیست و آنچه منتشر شده طرح اولیه است، اما نگرانی گستردهای میان کارشناسان به وجود آورده است؛ چراکه بسیاری از کارشناسان نمیتوانند بپذیرند چین که حاضر نیست به دلیل تحریمها نفت ایران را بخرد و بدهیهای ایران را به راحتی بپردازد چگونه آماده شده است قراردادی 25ساله ببندد تا نفت ایران را به وفور خریداری کند و وجوه آن را پرداخت کند و 400 میلیارد دلار در ایران سرمایهگذاری کند و... آنهم بدون اینکه امتیازات خاصی گرفته باشد. تا زمانی که مسوولان امر این ابهامات را رفع نکنند این خطر وجود دارد که چین از پتانسیلی بلندمدت در افکار عمومی ایرانیان محروم شود. علاوه بر این قرارداد نیاز به تحلیلهای کارشناسانه از دیدگاههای اقتصادی، سیاسی و حتی اجتماعی دارد. بهخصوص که بر اساس گزارش ifswf پذیرش سرمایهگذاری مستقیم خارجی کشورها بسیار دقیقتر شده است.
با توجه به چالشهای اقتصادی که ایران با آن دستبهگریبان است و همچنین تحریمهای شدید غرب به نظر میرسد ایران، چین را به عنوان راه نجات اقتصاد خود در نظر گرفته است. آیا از نظر اقتصادی این قرارداد میتواند برای ایران کارساز باشد؟
سعی میکنم نگاه اقتصادی به این نوع قراردادها را مطرح کنم تا وسیلهای برای بحث و گفتوگوی بیشتر شود. چند نکته را یادآور میشوم. اول اینکه شرایط بینالمللی و رقابت دولتهای بزرگ را کم و بیش میدانیم اما به یک نکته کمتر توجه شده است و آن اینکه چین و ایالات متحده آمریکا رقابتی نانوشته در خاورمیانه دارند و ایران در محور اصلی این رقابت است چراکه موقعیت سوقالجیشی مهمی برای هر دو کشور دارد. اگر فرض بالا درست باشد که من نشانههای زیادی برای آن دارم ایران میتواند از این موقعیت استفاده کند و متاع خود را با قیمت بهتر به دو طرف بفروشد. بخشی از تفاهم با غرب در برجام انجام شد یعنی رابطه ایران و غرب تا آن زمان که رئیسجمهور آمریکا آن را بر هم زد، «نظمپذیر» شد. اما چرا ترامپ این توافق را برهم زد؟ به چند دلیل که به نظر من مهمترین دلیل آن جلوگیری از نفوذ چین به ایران بود؛ زیرا به این وسیله مبادلات ایران و چین را مختل کرد. حال پس از حدود چند سال دولت ایران به این فکر افتاده است که با چین قرارداد بلندمدت منعقد کند تا غرب را مجبور به کوتاه آمدن از تحریمها کند یا کمبودهای خود را از مسیر چین تامین کند. اما تهیهکنندگان طرح (که به نظر من دیپلماتها نبودهاند) این پرسش را از خود نکردهاند که چین چرا این همه امتیاز به ایران بدهد؟ نفت ایران را بخرد، پولش را به ایران بدهد، 400 میلیارد دلار هم سرمایهگذاری کند و در بخشهای دیگر اقتصادی هم همکاری کند؟ همه این موارد میتواند مثبت باشد اما در مقابل چه انتظاراتی دارد؟ چرا در حال حاضر همین کارها را نمیکند؟ شاید منتظر موافقت ایران با امتیازی است که در حال حاضر ندارد. آن امتیاز یا سری امتیازات چیست که در متن قرارداد اولیه هم نیامده است؟ گروهی که با دید بالا قرارداد را مورد بررسی قرار میدهند، شک و شبهه بسیاری مطرح میکنند مبنی بر اینکه دولت بهتر است پاسخی برای آنها تهیه کند. علاوه بر اینها مگر میتوان در دنیای چندقطبی امروز تنها به یک قطب وابسته بود و سالم زندگی کرد؟ تاریخ سیاسی اقتصادی کشورها جواب مثبت برای این سوال ندارد. به کشورهای اروپای شرقی نگاه کنیم یا رفتار چین در آفریقا را مورد بررسی قرار دهیم یا حتی رفتار خودمان در کشورهای افغانستان و... را ملاحظه کنیم یا مرور کنیم در تاریخ با همسایگان چه کردیم. همه موارد گذشته و حال حاکی از آن است که اتکا به یک قطب سیاست در جهان وابستگی میآورد. باید تعادل ایجاد کرد تا بتوان از رقابتهای طرفهای علاقهمند بهره گرفت. اگر بخواهیم به چین متمایل شویم که بسیار هم خوب است باید به رقیب او هم توجه بیشتری داشته باشیم تا در آینده مورد بهرهکشی چینیها قرار نگیریم. امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه سال گذشته در جمع سفیران کشورش سخنرانی مفصلی داشت که شرایط آتی اروپا را تحلیل میکرد. خواندن آن سخنرانی را که ترجمه آن در مجله تجارت فردا منتشر شد به همه سیاستمداران توصیه میکنم. او در آن سخنرانی میگوید فرانسه مجبور است تنها به آمریکا وابسته نباشد و با چین روابط استراتژیک برقرار کند. قطعاً اروپا در آینده به همان طرفی خواهد رفت که مکرون گفته است. ما هم باید در این نوع قراردادها تدبیر کنیم و کار کارشناسی انجام دهیم و مقطعی نگاه نکنیم.
یکی از استدلالهای حامیان این توافق این است که با توجه به اینکه آمریکا توافق قبلی با ایران را برهم زده است و اکنون هم راه مذاکره با غرب بسته شده است، تنها راه ایران برای توسعه اقتصادی همکاری با چین است و آنطور که شما میگویید امکان تعادل در دیپلماسی وجود ندارد.
بر فرض که مقامات چین چنین قراردادی را امضا کنند میدانیم تا زمانی که با آمریکا تفاهم نکنند، نمیتوانند آن را اجرا کنند. با توجه به این موضوع چرا آنها با آمریکا مذاکره کنند و از ما امتیازی برای خود بسازند؟ ما میتوانیم خود ابزار مذاکره را به دست بگیریم و تبادل امتیازها را مدیریت کنیم یا اینکه فعلاً صبر کنیم تا رئیسجمهور بعدی آمریکا مشخص شود و آنگاه برنامههای استراتژیک برای کشور تنظیم کنیم. یادمان باشد چین و روسیه در کنار هم بسیار حساستر هستند چراکه چین علاقهمند به منابع انرژی در خلیجفارس است و روسیه علاقهمند به دسترسی به اقیانوسها از طریق خلیجفارس. هر دو نیز علاقهمند هستند پایگاههای نظامی خود را در کشور ما برپا کنند. آیا کشوری جز ایران در منطقه وجود دارد که بتواند چنین امتیازاتی به دو کشور چین و روسیه بدهد؟ قطعاً خیر. آمریکا و غرب از این امتیاز نگران هستند و سالها برای آن هزینه کردهاند و ممکن است مزاحمتهای بیشتری برای ایران به وجود بیاورند. سوال اساسی آن است که چگونه میتوان از رقابتهای شرق و غرب بهره گرفت برای آنکه در تله قراردادهای بلندمدت یکجانبه نیفتیم؟ دیپلماتهای کشور بهتر از ما کارشناسان اقتصادی میدانند که در جهان امروز یا باید آنچنان قدرتمند شویم که بتوانیم خواستههایمان را به منصه عمل نزدیک کنیم (که چین به همین نقطه نزدیک شده است) یا با قدرتهای بزرگ شطرنج تعادلبخش بازی کنیم تا از تحمیل خواستههای این طرف یا آن طرف مصون بمانیم.
خود قرارداد با چین هم ممکن است بتواند بخشی از بازی تعادلبخش ایران محسوب شود و به نوعی اهرم فشار کشور در مقابل فشارهای غرب باشد یا دستکم به شرایط اقتصادی کشور کمک کند.
البته ارتباط نزدیک با چین به نفع اقتصاد است به شرطی که قرارداد انحصاری نباشد و فضا برای رقابت با چین وجود داشته باشد. شرط دوم اینکه امتیازات اقتصادی با آنچه چین به دست میآورد هماهنگ باشد و بدنه کارشناسی کشور نسبت به آن قانع شود تا بلای قراردادهای استثماری گذشته در آن تکرار نشود. سوم اینکه سرمایهگذاری محیط کسبوکار مناسب میخواهد. اگر فضا مناسب نشود فقط قراردادهای انحصاری دولتی اجرا میشود. چهارم سرمایهگذاری در کشور نیاز به روابط بینالمللی مناسب دارد، فقدان این روابط هزینه سرمایهگذاریها را بسیار بالا میبرد و فایده آن را برای کشور کاهش جدی میدهد.
برای جذب سرمایهگذاری باید هزینه بدهیم. همانگونه که چین هم داد تا به قدرت رسید. کارگران و مهندس ارزان در اختیار سرمایهگذاران قرار دهیم تا سرمایهگذاران استفاده کنند اما در مقابل توسعه را در کشور عملی کنند یا به توسعه کشور کمک جدی کنند. مذاکره با آمریکا تبدیل به خط قرمز کشور شده است. باید بدانیم اگر نتوانیم با آمریکا توافق کنیم با چین هم نمیتوانیم کار کنیم. همین حالا چین با ما چه میکند؟ چرا پول ما را همین حالا نمیدهد؟ میدانیم که روسیه چند قرن است از دوران پتر کبیر علاقهمند به دسترسی به خلیجفارس است و برای این دسترسی حاضر است هزینه جدی بپردازد. مواظب باشیم این امتیاز بزرگ را ارزان نفروشیم. من در یک مصاحبه گفتم که بخش عمده مسائل ما در خلیجفارس به دلیل رقابت چین و آمریکا در منطقه است. این مساله امروز جدیتر شده است و ما میتوانیم از این موقعیت بهره فراوان ببریم اما بازی دیپلماسی پیچیدهای را در پیش داریم. پیشنهاد میکنم کارشناسان را بیشتر از گذشته بهکار گیریم تا طراحی مناسبتری برای کشور انجام دهند. در این چند روز که موضوع قرارداد با چین مطرح شده است بسیاری از کارشناسان نگران رفتارهای یکجانبه چین در برخی از کشورهای دیگر هستند که ممکن است در ایران هم تکرار شود. حکومت باید نسبت به این عکسالعملها حساس باشد و اتفاقات تاریخی چون دوران مصدق یا قرارداد 1919 یا از دست دادن بخشی از قفقاز یا آسیای صغیر را که هیچگاه فراموش نمیشود به یاد داشته باشیم و درس عبرت بیاموزیم.
منتقدان قرارداد با چین بحث واگذاری احتمالی جزایر ایران را مطرح میکنند و مدافعان میگویند ایران ظرفیت استفاده از برخی مناطق را ندارد و کشوری مثل چین با دانش بالا و تجربه عمرانی میتواند بازده مناسبی به وجود بیاورد که در بلندمدت برای ایران به جا خواهد ماند. نظر شما چیست؟
به یاد دارم در سالهای ابتدایی دهه 1370 که مهدی تاجر در آلومینیوم المهدی در حیطه سرمایهگذاری در ایران وارد شده بود پیشنهادی به مهندس محلوجی داد که اگر جزیره قشم را به مدت 20 سال در اختیار من بگذارید آن را تبدیل به دوبی دوم میکنم زیرا مدعی بود دوبی را نیز او ساخته است و البته میگفت قشم را بعد از 20 سال کلاً به کشور بازمیگرداند. اما جو جامعه چنین اجازهای نمیداد اما امروز که به آن قرارداد نگاه میکنم برداشت من این است که اگر اجاره هم داده بودیم جزیره قشم همان بود که بود؛ چراکه ساختار اقتصادی کشور ما اجازه نمیدهد یک جزیره در کنار کشور رشد کند. در حالی که همین کار را چین انجام داد و از طریق ایجاد مناطق آزاد در حاشیه جنوب شرقی کشور ابتدا جزایر را آباد کرد و سپس توسعه را به نقاط دیگر کشور سرایت داد و امروز با ایجاد جاده ابریشم جدید به غرب چین و مغولستان خواهد برد. ولی اینگونه توسعه در کشور ما امکانپذیر نیست مگر اینکه برخی ساختارها تغییر کند. اولین آن حذف قیمتگذاری است و دوم بازسازی نظام پولی و مالی کشور بهخصوص بانکها و کسری بودجه و سوم حذف روابط خصمانه با کشورهای دیگر جهان. اگر این سه اتفاق نیفتد سرمایهگذاری چین در کشور ما محصول مناسبی نخواهد داشت با وجود اینکه آنها توسعهیافتهاند و تکنولوژیهای بسیار خوبی دارند و حتی دانشگاههای آنها به رده اول دنیا نزدیک شدهاند. این اتفاق یعنی سرمایهگذاری چینیها در صورتی که محیط مناسب را فراهم نکنیم به انباشت سرمایه بدون مصرف تبدیل خواهد شد و بدهیهای بزرگ آن برای نسلهای آتی ایرانیان باقی خواهد ماند.
با همه اینها برخی طرفداران قرارداد با چین میگویند در شرایطی که خودمان دانش فنی بسیاری از پروژهها را نداریم، وضعیت اقتصادی کشور بحرانی است و بعد از خروج ترامپ از برجام به دلیل فشار آمریکا هیچ کشوری حاضر نیست با ایران کار کند چارهای جز همکاری با چین نداریم.
من مسائل را از دید کارشناسی اقتصادی یعنی هزینه و فایده نگاه میکنم. خصومتی که با غرب شروع شده است دلایلی دارد. من وارد درستی یا نادرستی دلایل نمیشوم اما ادامه خصومت با غرب هزینهای دارد که آن هزینه همین مطالبی است که در این مصاحبه اشاره کردم یعنی اگر به صوت یکطرفه با هر کدام از کشورهای قدرتمند وارد قراردادهای انحصاری شویم در نهایت زیان میکنیم. اگر همین قرارداد چین با آمریکا یا یکی از کشورهای اروپایی هم انحصاری بسته شود همین مشکل را دارد. حتی محمدرضاشاه در رژیم گذشته که به شدت متمایل به آمریکا و انگلیس بود و حتی شاید از آنها حرفشنوی داشت سعی میکرد در منطقه تعادل ایجاد کند. او با روسیه ارتباط داشت و قرارداد ساخت لوله گاز بست. حتی آن موقع غرب ذوبآهن به ایران نمیداد، از روسها گرفت و سعی کرد در ساخت کارخانهها از آنها کمک بگیرد و نوعی تعادل از دید خودش به وجود آورد. این تعادل را در هر کشور دیگری میتوان دید. اگر تبادل یکطرفه باشد وابستگی میآورد. چین هم در تاریخ نشان داده بسیار قدرتمند عمل میکند. نمیگویم استثماری، میگویم قدرتمند عمل میکند چون پول و تکنولوژی و سرمایه میآورد ولی در مقابل ما چه میدهیم؟ چون ما موقعیت حساسی در منطقه داریم موقعیتمان خریدار دارد. این موقعیت را طوری بفروشیم که آن شعاری را که از ابتدای انقلاب داده شده است به وجود نیاورد. هنوز سردر وزارت خارجه نوشته «نه شرقی نه غربی» ولی باید دیپلماسی هم شرقی باشد هم غربی؛ نه یکطرفه. این یکطرفه بودن شک ایجاد میکند. ممکن است در پشت پرده هم بخواهند قرارداد خوبی امضا کنند، بهخصوص در شرایط فعلی که کسی با ما معامله نمیکند قطعاً خوب است اما چینیها نمیتوانند اجرا کنند چون تحریم جلوی آن را میگیرد و غربیها تحریم را شدیدتر میکنند. فراموش نکنیم اقتصاد چین به شدت با اقتصاد آمریکا درهمتنیده است و بسیاری از سرمایهگذاریهای خارجی در چین آمریکایی است. 20 درصد بازار مصرف آمریکا در دست چین و بخش عمدهای از اوراق قرضه آمریکا دست چینیهاست. اقتصاد دو طرف باهم مخلوط هستند که امکان ندارد به راحتی بتوانند از هم جدا شوند و در نهایت باهم تعامل میکنند اما ما را تبدیل به محیط تنازع میکنند. اینکه میگویند غربیها برای سرمایهگذاری نمیآیند هم دلایلی دارد که باید بررسی شود. شاید چیزهایی هست که ما نمیخواهیم بدهیم اما اینطور نیست که هیچ راهی نباشد. همانطور که در برجام توانستیم و تمرین کردیم. بنابراین میتوان مذاکراتی شروع کرد و منافع ملی را حفظ کرد و آنها را هم راضی کرد.