یکی داستانی است پر آب چشم
ریشه اجتماعی سوءاستفاده اقتصادی از افراد کماطلاع یا کمتوان چیست؟
در تحلیل صحبتهای اخیر رئیس کل بانک مرکزی درباره سوءاستفاده از هویت یک کودک سهساله در زد و بندهای مالی، شاید باید تنها عبارت دزدی مدرن را به کار برد و از توسعهنیافتگی نالید. این نوع تازه از سرقت که با وضعیت بیضابطه و متشتت امروز جامعه و اقتصاد ایران کاملاً هماهنگ است، حاصل بیگانگی ما با مفهوم توسعه است که در غایت خود به رشد اخلاقی جامعه منتهی میشود! این شیوه تحلیل شاید سادهسازی وضعیتی دشوار باشد منتها در وضعیتی که فرد و هویتش در هر سن و سال و طبقهای که زندگی میکند، به عنوان راهی برای دستیابی به رانت معنا میشود، تحلیلش جز این نیست.
در تحلیل صحبتهای اخیر رئیس کل بانک مرکزی درباره سوءاستفاده از هویت یک کودک سهساله در زد و بندهای مالی، شاید باید تنها عبارت دزدی مدرن را به کار برد و از توسعهنیافتگی نالید. این نوع تازه از سرقت که با وضعیت بیضابطه و متشتت امروز جامعه و اقتصاد ایران کاملاً هماهنگ است، حاصل بیگانگی ما با مفهوم توسعه است که در غایت خود به رشد اخلاقی جامعه منتهی میشود! این شیوه تحلیل شاید سادهسازی وضعیتی دشوار باشد منتها در وضعیتی که فرد و هویتش در هر سن و سال و طبقهای که زندگی میکند، به عنوان راهی برای دستیابی به رانت معنا میشود، تحلیلش جز این نیست. در این فقره البته نقش نظام اداری ایران کاملاً واضح و مبرهن است. در شرایطی که خویشاوندسالاری و دزدسالاری به شاخصه اصلی نظام اداری بدل میشود، طبیعتاً شایستهگزینی از کشور رخت بسته و کشور برای وضعیتهای دشوار آمادگی نخواهد داشت. اندیشمندان، نهادهای بینالمللی و پژوهشهای دانشگاهی آخرین قدمهای توسعه در جهان امروز را تحت عنوان توسعه انسانی مطرح میکنند. معیاری که ما توجه چندانی به آن نداریم و از بین 180 کشور مختلف رتبه 110 را در آن داریم. آیا انتظار دارید در این جایگاه و با وجود این وضعیت، انسان در ایران مورد احترام باشد؟ و هویتش، سنش، طبقهاش و هستیاش مورد سوءاستفاده قرار نگیرد؟ در مقایسه با کشوری همچون نروژ که همواره در رتبههای اول تا دهم شاخص ردهبندی میشود، سطح توسعه انسانی در ایران همان شعر فردوسی درباره داستان رستم و سهراب را یادآور میشود: «یکی داستانی است پر آب چشم...» و چرا چنین است؟ چون در نروژ همه چیز حول محور انسان و مقام انسان و ارزش او ردهبندی میشود ولی اینجا دولت با استفاده از رانت نفت نهایتاً چند طرح عمرانی اجرا کند. طرحهایی که اغلب همراستا بودن آنها با توسعه در انواع اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و انسانی چندان مطرح نشد. طبیعی است که در این شرایط شاهد آشفتگی در رفتار و ذهنیت بخشها و طبقات مختلف جامعه باشیم. برنامههای توسعه، اسناد کلان ملی که مبتنی بر آیندهپژوهی و نیازهای امروز و فردای جامعه ایران است و قوانین موجود هم بر مبنای درستی که همان ارتقای جایگاه انسان است، طراحی و تصویب نشدهاند. البته ما در عمل برنامههای توسعه میانمدت و بلندمدت مدرن نظیر برنامههای پنجساله یا سند چشمانداز را داریم ولی این برنامهها اغلب مبتنی بر دانش و پژوهش نیستند. در جهان امروز از انسان به عنوان محور توسعه یاد میکنند و پژوهش را بستر توسعه میدانند. در شرایطی که دولت گرفتار است و نظام دانایی ما با ایرادات بسیاری فعالیت میکند، انتظار احترام به حقوق نوزاد، کودک، زن، پیر، معلول یا توانخواه و هر فرد دیگری معقول نیست.
حال اگر بخواهیم ملموستر به این قضیه بپردازیم و در سطح خرد به بررسی چرایی بروز وضعیتهایی نظیر آنچه در گفتههای هفته قبل رئیس کل بانک مرکزی بود بپردازیم، لازم است اثر عدم توسعهیافتگی آحاد جامعه در زمینهسازی برای جرم را در نظر بگیریم و البته فراموش نکنیم که افراد ناآگاه، کودکان، سالخوردگان و زنان نه علت این وضعیت که معلول و جزء عامل بیاختیار در این شرایط بحرانی هستند. بروز رفتارهای خطرناکی نظیر سوءاستفاده از هویت یک کودک یا یک فرد فقیر یا فردی سالخورده برای مطامع اقتصادی بدون آنکه از آن فعالیت چیزی نصیب فرد اصلی شود یا اطلاعی از آن داشته باشد، اغلب به دلیل فقدان توسعهیافتگی فرد و ساختارها، همسو با روابط و اندیشههای جدید و نیازهای تازه در زندگی اجتماعی است. در اغلب متون مطالعاتی با محوریت فقر، فقرا را بهترین بستر برای سوءاستفاده و بیقانونی توسط باندها و گروههای مافیایی میدانند و مهمترین دلیل این موضوع هم به این چارچوب برمیگردد که فرد فقیر که توسعهنیافته نیز هست، در فقدان یک هویت منسجم و نبود قدرت انتخاب، تن به پادویی، پذیرش، تابعیت و فرمانبری و حتی ارتکاب به جرم خواهد داد. گزارهای که از قضا باید در مورد بسیاری از مصادیق آن در ایران بحث کرد. مثلاً اینکه افرادی که از کارت بازرگانی آنها سوءاستفاده میشود چقدر با این کار همدلی دارند؟ یا افرادی که از نام و هویت کودکان خود برای ثبتنام خودرو به انگیزه کسب سود استفاده میکنند، آیا درباره تبعات این موضوع اطلاعی دارند؟ البته بخشی از این موضوع به قبحزدایی از مفهوم فساد در کشور برمیگردد که ریشه در گسترش فساد تا سطوح سیاستگذاری دارد. منتها تجربه جامعه از مواجهه با انواع اختلاسها، ارتشا و سوءاستفادهها از موقعیت سیاسی و اجتماعی که مدتی پیش در قالب ژن خوب، رسمیت هم یافت این پیشفرض را به وجود آورده که باید در کمترین زمان و در هر فرصت ممکن به رفاه و ثروت رسید. علت اصلی بروز چنین اتفاقاتی همین است. این نتیجه رواج خویشاوندسالاری و دزدسالاری در اقتصادهای نفتی و غیرمولد است و وقتی خصولتیسازی و خصوصیبازی را به عنوان اشکال غیرطبیعی اقتصاد رقابتی به این سیستم اضافه کنید، قطعاً باید انتظار چنین وضعیتی را داشته باشید. بذر ایده «یکشبه ره صدساله رفتن» با این چارچوب سیاستگذاری در جان جامعه کاشته میشود. این ایده به افراد «احساس حسرت» عمیقی بابت جا ماندن از همین میدهد که اگر قبلاً افراد در پی اختلاسهای کلان بودند یا رانتهای بزرگ را دنبال میکردند، امروز حتی وامها و تسهیلات خرد یا ثبتنام چند دستگاه خودرو هم عرصه ترکتازی افراد اینچنینی شده است.
یکی از مواردی که دانشگاه اخیراً در پژوهشهای خانواده با آن روبهرو شده ایده «پدر بیعرضه» است که مدام تکرار میشود و ابعاد بیشتری مییابد. کودکان و بعضاً همسرانی که تلاش مرد خانواده را همسو با تامین ارزشهای طبقات متوسط رو به بالای جامعه نمیدانند، این گزاره را مطرح کرده و پدر را به خاطر ناتوانی در کسب درآمد بالا سرزنش میکنند. پدر آرمانی این اقشار که تحت عباراتی نظیر «زرنگ» یا «کاسب» توانسته برای خانواده خود «سفر خارجی» یا «شاسیبلند» یا رفاه به ارمغان آورد، اغلب از طریق فعالیتهای معمول طبقات پایین قابلیت تحقق ندارد از اینرو خانواده با بحرانی جدی به نام «حسرتزدگی» روبهرو شده و اعضای آن به هر قیمت ممکن قصد دستیابی به آن را دارد و با در اختیار گذاشتن هویت و توانش بدون توجه به ناهنجار بودن رفتار، با عامل اصلی همداستان میشود. وقتی چنین شرایطی پیش میآید، فکر تولید از جامعه رخت میبندد و هویت تازهای در جامعه شکل میگیرد که حول محور رانت و سود و دلالی میگردد. البته بذر این روحیه از نزدیک به دو دهه پیش در اقتصاد ایران کاشته شده و آرامآرام ریشه دوانده تا به وضعیت امروز رسیده است. نتیجه آن هم این است که ما نهتنها به کشوری تولیدکننده بدل نشدهایم که حتی در کشاورزی مکانیزه و مدرن هم به اندازه توسعه نیافتهایم. چارچوبی که میتواند به شدت گسترش یابد و تولید در ایران را هم با سوالات بسیاری مواجه کند که مثلاً کدامیک از صنایع ما به تولید محصولاتی مبتنی بر خلاقیت داخلی میپردازد یا کارآفرینی ما در کدام عرصهها نمود یافته است؟
تجربه نظامسازی در کشورهای مختلف نشان میدهد وقتی دولت به عنوان نهادی که متولی تولید کالای عمومی است، توان عرضه کالای عمومی را ندارد، منافع ملی به حاشیه رفته و هویت ملی آهستهآهسته رنگ میبازد. وقتی چنین موضوعی یعنی ناتوانی در عدم توسعهیافتگی تداوم مییابد و ناکام میماند، تمایل به کشوردوستی یا عرق و احساسات مشترک ملی کاهش یافته و خودخواهی و نفعپرستی به شکلی لجامگسیخته گسترش مییابد. نزول اعتماد اجتماعی که در دو دهه اخیر پیوسته ابعاد بزرگتری به خود گرفته، ایران را برای بحرانهای مختلف به محیطی آماده تبدیل میکند.