شناسه خبر : 25959 لینک کوتاه

این سرمایه‌گذاری نیست، تقسیم اعانات است

بررسی توان سرمایه‌گذاری دولت در اقتصاد ایران در گفت‌وگو با اصغر فخریه‌کاشان

اصغر فخریه‌کاشان می‌گوید: از اول انقلاب تاکنون دولت ما فاقد برنامه‌ای برای مدیریت منابع خود بوده است. سرمایه‌گذاری نیاز به مدیریت منابع مالی دارد. منابع نادر کشور باید به گونه‌ای توزیع و اولویت‌بندی می‌شد که در راستای توسعه باشد. اما آیا این‌گونه بوده است؟ قطعاً نبوده. ما منابع را حیف کردیم.

این سرمایه‌گذاری نیست، تقسیم اعانات است

در پانزدهمین طبقه ساختمان بزرگ وزارت راه‌و‌شهرسازی مقابل قائم‌مقام وزیر نشسته‌ایم تا بپرسیم آیا دولت به لحاظ مالی، توان سرمایه‌گذاری برای ایجاد رشد اقتصادی را خواهد داشت و می‌تواند سرمایه‌گذاری عمرانی را حداقل به سطح دهه 80 برساند یا نه؟ اصغر فخریه‌کاشان اگرچه صراحتاً جواب منفی به این سوال نمی‌دهد اما از بیماری پیشرفته اقتصاد ایران می‌گوید که دیگر با آسپرین خوب نمی‌شود و نیاز به جراحی دارد. او از جزیره‌های پراکنده اقتصادی در ایران می‌گوید و سرمایه‌هایی که در تردد میان این جزیره‌ها و در فقدان یک برنامه توسعه حیف‌ومیل می‌شوند. مثال‌های متعددی می‌زند که نشان می‌دهد مشکل اصلی ما در اقتصاد کمبود سرمایه‌گذاری نیست. بلکه مشکل آنجاست که سرمایه‌ها حیف می‌شود. او می‌گوید ما در ایران سرمایه‌گذاری نمی‌کنیم. تقسیم اعانات می‌کنیم. مثال عراق و الجزایر را می‌زند که چگونه توانسته‌اند این مشکلات را حل کنند و وقتی از او می‌پرسیم که چرا ما نمی‌توانیم شعری از فروغ می‌خواند و می‌گوید: «آری، اما در آن میز بزرگ دشمنی مخفی مسکن دارد که تو را می‌جود آرام‌آرام.» او از ساختارهای نادرست اقتصاد گله می‌کند و می‌گوید: این میزها و ساختارها ما را می‌خورد.

♦♦♦

 گزارش‌ها نشان می‌دهد در بازه زمانی سال 71 تا 90 نرخ رشد اقتصادی تنها 9 /3 درصد بوده است. برخی از پیش‌بینی‌ها می‌گوید در صورت عدم اصلاح ساختارهای اقتصادی، آنچه می‌تواند نرخ رشد اقتصادی را افزایش دهد، افزایش سرمایه‌گذاری است. اما مساله این است که در همه سال‌های گذشته دولت بزرگ‌ترین سرمایه‌گذار داخلی بوده و اکنون دستش خالی است. سرمایه خارجی چندانی هم که جذب نشده. این مساله بیم کاهش رشد اقتصادی را افزایش می‌دهد. شما فکر می‌کنید دولت چگونه می‌تواند رشد اقتصادی ایجاد کند؟

در اینکه رشد اقتصادی مستلزم سرمایه‌گذاری است، جای تردیدی نیست. اما سرمایه‌گذاری نیازمند عواملی است که ما نتوانسته‌ایم آنها را فراهم کنیم و در عین حال انتظار جذب سرمایه هم داریم. سرمایه‌گذاری نیازمند یک برنامه اقتصادی مدون و مشخص است. برنامه‌ای که به مردم سیگنال بدهد که اقتصاد قرار است در چند سال آینده به کدام سمت برود تا مردم و بخش خصوصی بتوانند با خیال آسوده و امنیت روانی سرمایه‌گذاری بلندمدت داشته باشند. اما در کشور ما چنین برنامه‌ای وجود ندارد. اقتصاد ما ثبات و امنیت ندارد. همین ناامنی به مردم و بخش خصوصی سیگنال خوبی نمی‌دهد و همه در پی این هستند که در بازارهایی سرمایه‌گذاری کنند که در کمترین زمان بیشترین سود را به آنها بدهد. نتیجه آن هم سرگردانی سرمایه‌ها می‌شود. مردم یک روز به بازار ارز و سکه و طلا هجوم می‌برند یک روز مسکن. یک روز موبایل پیش‌خرید می‌کنند و یک روز سکه. اینها، همه به دلیل نبود یک برنامه توسعه اصولی است. در فقدان این برنامه مدون، سرمایه‌گذاری‌های کوتاه‌مدت صرفه اقتصادی پیدا می‌کند و علائم این اقتصاد سرمایه‌گذار را به سمت سرمایه‌گذاری کوتاه‌مدت هدایت می‌کند. ما تا الان پنج برنامه توسعه داشته‌ایم. اما با جرات می‌توانم بگویم هیچ‌کدام از اینها برنامه توسعه نبوده است. امنیت، لازمه دوم سرمایه‌گذاری است. سرمایه و سرمایه‌گذار امنیت و آینده می‌خواهد. اما اقتصاد ما ناامن است. این عدم امنیت هم از تغییر مداوم قوانین و مقررات ناشی می‌شود، هم نرخ‌گذاری‌های دولتی و هم تغییر مداوم قیمت مواد اولیه و ارز و سود تسهیلات بانکی. مجموعه این عوامل سبب شده به ندرت سرمایه بخش خصوصی به سمت تولید برود. در نتیجه همه بار سرمایه‌گذاری در کشور ما به دوش دولت افتاده است.

 دولت هم در این سال‌ها نتوانسته سرمایه‌گذار خوبی باشد. میانگین هزینه‌های عمرانی دولت در پنج سال اخیر به 5 /41 هزار میلیارد ریال کاهش پیدا کرده و دولت هرچه داشته در بخش هزینه‌های جاری صرف کرده است.

بله، زمانی که بخش خصوصی وارد سرمایه‌گذاری بلندمدت نشود، همه بار سرمایه‌گذاری روی دوش بخش دولتی می‌افتد. امروز هم که دولت با این بدنه سنگین و کمبود سرمایه، ناتوان از ادامه سرمایه‌گذاری در اقتصاد است. اکنون دست دولت خالی است و منابع مالی برای سرمایه‌گذاری ندارد. اما همیشه که این‌طور نبوده. ما آن‌وقت هم که سرمایه داشتیم نتوانستیم آن را آن‌گونه که باید به کار بیندازیم. از اول انقلاب تاکنون دولت ما فاقد برنامه‌ای برای مدیریت منابع خود بوده است. سرمایه‌گذاری نیاز به مدیریت منابع مالی دارد. منابع نادر کشور باید به گونه‌ای توزیع و اولویت‌بندی می‌شد که در راستای توسعه باشد. اما آیا این‌گونه بوده است؟ قطعاً نبوده. ما منابع را حیف کردیم. مثال‌های خیلی زیادی برای اثبات این حرف دارم. مثال ساده آن تقسیم منابع اندک بین پروژه‌های عمرانی بی‌شمار است. سال 88 برای راه‌اندازی راه‌آهن تهران-مشهد هزار میلیارد تومان سرمایه لازم بود. این مبلغ را هم داشتیم. اما به جای تخصیص این اعتبار به یک پروژه و راه‌اندازی آن، منابع را بین چند پروژه تقسیم کردیم که هیچ‌کدام به نتیجه نرسید. الان با 12 هزار میلیارد تومان هم نتوانسته‌ایم پروژه را شروع کنیم و احتمالاً اتمام آن به 20 تا 30 هزار میلیارد تومان اعتبار نیاز دارد. مدیریت نادرست منابع سبب شد نه آن پروژه تمام شود و نه بقیه پروژه‌ها. در صورتی که اگر همان زمان درست سرمایه‌گذاری کرده بودیم این راه‌آهن الان در چرخه اقتصادی بود. می‌دانید چند هزار پروژه با پیشرفت فیزیکی 10 تا 15 درصد داریم؟ همه‌ساله هم باید منابعی را تخصیص دهیم که فقط صرف نگهداری این پروژه‌ها شود بدون ذره‌ای پیشرفت فیزیکی. می‌خواهم بگویم که مشکل ما فقط کمبود اعتبار و سرمایه نیست. ما بلد نیستیم منابع موجود را مدیریت کنیم. ما هنر توزیع بهینه منابع را نداریم. منابع را زیر فشار نماینده، امام جمعه، وزیر و کارشناس سازمان برنامه تخصیص می‌دهیم نه برنامه مدون توسعه!

 پس یعنی مشکل فقدان سرمایه نیست. نداشتن برنامه است؟

ما در وزارت راه‌و‌شهرسازی پیش‌بینی کرده‌ایم که 20 میلیون تن بار را از طریق ریل جابه‌جا کنیم و اقدام به توسعه شبکه ریلی کرده‌ایم. همزمان زیر فشار نماینده استان، جاده دو‌بانده و چهار‌بانده و شش‌بانده هم زده‌ایم. اما نتوانسته‌ایم 20 میلیون تن بار را جابه‌جا کنیم. می‌دانید چرا؟ چون معدنی که در فاصله شش‌کیلومتری ریل بوده، کارخانه‌ای که در فاصله 20‌کیلومتری ریل بوده را به ریل اصلی متصل نکرده‌ایم. در نتیجه بار باز هم روی زمین مانده و ما نتوانسته‌ایم از هزاران میلیارد دلار سرمایه‌گذاری‌مان استفاده کنیم. ما برآورد کردیم اگر فقط 211 کیلومتر خرده راه ایجاد می‌کردیم می‌توانستیم مبادی تولیدی (مانند معدن و کارخانه) را به ریل اصلی وصل کنیم. البته ما الان شروع به ایجاد خرده‌راه‌ها کردیم. اما نکته من این است که وقتی برنامه مدون نداریم و جزیره‌ای عمل می‌کنیم در هر بخش باید چندین برابر اعتبار بریزیم و در نهایت هم سرمایه‌گذاری ما ابتر می‌ماند. جزیره‌ای عمل می‌کنیم. میلیاردها دلار صرف سرمایه‌گذاری در بندر چابهار می‌کنیم. اما تعرفه تشویقی 30‌درصدی را برای بندرخرمشهر وضع می‌کنیم و خرمشهر آباد می‌شود. کالایی که از روسیه می‌آید باید در امیرآباد ترخیص شود اما سر از بندر انزلی درمی‌آورد. چرا؟ چون تخلیه در گمرک انزلی تعرفه کمتری دارد. اینها همه یعنی اتلاف منابع. یعنی سوء مدیریت در تخصیص منابع.

جالب شد. شما می‌دانید مشکل کجاست. راه‌حل را هم دارید عنوان می‌کنید. مثل شما بسیارند. افرادی که هم بیماری را تشخیص می‌دهند و هم نسخه درمان را دارند. اما چرا اینها همه در حد حرف می‌ماند؟ این نگاه جزیزه‌ای و گله از ضعف مدیریت درست کی قرار است برطرف شود؟

ببینید اگر بخواهیم واقعاً ریشه‌ها را بررسی کنیم باید بگویم مشکل اقتصادی نیست. مشکل فرهنگی است. من دارم از ابتدا تاکید می‌کنم که درست است که منابع ما محدود است، اما ما همین منابع محدود را هم حیف می‌کنیم. ما نتوانسته‌ایم بخش خصوصی را متقاعد کنیم سرمایه‌گذاری کند. ریشه آن هم صرفاً اقتصادی نیست. مشکل از سیستم آموزشی ما و اندیشه شرقی است. اندیشه شرقی جزئی‌نگر است. این اندیشه درباره ازدواج، عقل معاش فردی، ارث، معاملات فردی و‌... دستورات دقیق و کاملی دارد. اما در سطح کلان نه. داشتن نگاه جامع به اقتصاد و توسعه برنامه‌ریزی می‌خواهد. برنامه‌ریزی در ایران یک امر وارداتی است و حتی به آن اعتقادی هم نداریم. ما دو بار بعد از انقلاب سازمان برنامه و بودجه‌مان را تعطیل کردیم. یک‌بار موسی خیر و یک‌بار هم محمود احمدی‌نژاد. بعد از آن برنامه ما بودجه شد! در حالی که اینها دو چیز متفاوت است. پس ما فرهنگ برنامه‌ریزی نداریم و در این برنامه‌ریزی هر کسی جزیره‌ای عمل می‌کند.  توسعه و به‌تبع آن سرمایه‌گذاری یک حاکمیت واحد اقتصادی می‌خواهد. این حاکمیت واحد اقتصادی در کشور ما وجود ندارد. چون در حاکمیت واحد است که منابع را می‌توان به مصرف صحیح رساند. وقتی حاکمیت واحد نباشد، هر کسی بر اساس اولویت‌های خود منابع را تخصیص می‌دهد. من صددرصد مخالف این هستم که درآمد شرکت‌ها را در اختیار آنها بگذاریم. ریشه فساد و بخشی از دلایل عقب‌ماندگی ما همین است. دولت برای راه‌اندازی یک بخش طی سالیان، میلیاردها دلار هزینه کرده بعد دخل و خرج آن را به شرکت‌ها می‌دهد. پس کی قرار است بازده این سرمایه‌گذاری به دولت بازگردد تا بتواند از طریق این بازدهی مجدداً سرمایه‌گذاری کند؟ تاکید می‌کنم که ما فاقد دانش برنامه‌ریزی هستیم. ما سرمایه‌گذاری نمی‌کنیم، تقسیم اعانات می‌کنیم. منابع دولت را به بدترین شکل مصرف می‌کنیم. سنت شده که هر سال هزینه دستگاه‌ها 10 درصد اضافه شود! افزایش کارایی، کاهش هزینه‌ها و کاهش نیروی انسانی چه زمانی قرار رخ دهد؟ در این فرمول افزایش بهره‌وری و افزایش تولیدات داخل و سرمایه‌گذاری کجا قرار می‌گیرد؟

 یکی از سوالات مهمی که الان وجود دارد این است که با وجود کاهش سرمایه‌گذاری عمرانی، آیا می‌توان امید داشت که در پنج سال آینده دولت بتواند از سطوح فعلی هزینه‌های عمرانی به سطح دهه 80 برگردد؟

ببینید سرمایه‌گذاری ابزار توسعه است. توسعه برنامه و استراتژی می‌خواهد. سرمایه‌گذاری توزیع درست منابع می‌خواهد. وقتی اینها را نداریم هر سال با کمبود منابع روبه‌رو می‌شویم. بخش خصوصی در یک اقتصاد ناامن، رانتی و فاقد استراتژی، در بخش کوتاه‌مدت سرمایه‌گذاری می‌کند. بار می‌افتد روی دوش دولت. دولت هم که برنامه‌ریزی نمی‌داند. پس حجم سرمایه‌گذاری دولت کاهش می‌یابد یا در بهترین حالت این سرمایه‌ها روی زمین می‌ماند. میلیاردها دلار در پروژه‌های مختلف سرمایه‌گذاری کرده‌ایم، اما بازده آن کجاست! آقای آخوندی به سرمایه‌های خوابیده ساختمان اشاره کرد، من به بخش سوله‌های صنعتی اشاره می‌کنم. شما ببینید در شهرک‌های صنعتی چقدر سوله نیمه‌تمام وجود دارد! چون با برنامه توسعه همراه نبوده و هر کسی توانسته با رانت سوله‌ای علم کرده.

 این مواردی که شما عنوان می‌کنید، مانند فقدان برنامه‌ریزی، نداشتن تخصص و مانند اینها مشکلات ساختاری است. ساختار اقتصاد ما دچار مشکل شده. اما ما برای نجات اقتصاد، باید رشد اقتصادی با‌کیفیت ایجاد کنیم.

بله، اتفاقاً مشکل دیگر ما ساختار است. وقتی ما حرف از توسعه می‌زنیم کل ساختار اقتصادی و سیاسی ما باید به گونه‌ای طراحی شود که همه چیز ما را به سمت توسعه ببرد. شما سند راهبردی آمریکا علیه ایران را مطالعه کرده‌اید؟ این سند یک مدل ریاضی تمام‌عیار است. تمام اجزای آن به هم متصل است. یک برنامه کاملاً دقیق و کاربردی، نه شعاری و کلی! ساختار این سند چنان است که ما در زمان تحریم‌ها اگر در بنگلادش می‌خواستیم قیر بفروشیم نمی‌توانستیم. اما در ساختار ما هیچ هماهنگی وجود ندارد. ما با کلی هزینه در زاهدان ایستگاه قطار ساخته‌ایم 20 کیلومتر خارج شهر. بیشترین مسافر قطار زاهدان دانشجوست. دانشجوی ما ساعت 10 شب وسط بیایان پیاده شود چه کند! این همان ساختاری است که هماهنگ نیست. این ساختار به گونه‌ای نیست که بتواند یک هدف را محقق کند. ما دم از توسعه می‌زنیم و رشد اقتصاد و کوچک کردن بدنه دولت. ما دو سال پیش در همین وزارتخانه بر اساس مطالعه‌ای که انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که در ساختار جدید ما به جای 14 هزار نیرو، تنها به 700 نیاز نفر نیاز داریم. شما باور می‌کنید که ما نتوانستیم این کار را انجام دهیم. چون سازمان امور استخدامی به ما اجازه نداد. چون افرادی آنجا هستند که برای توسعه آموزش ندیده‌اند. فقط تعداد ماده و تبصره را می‌دانند. آنها تحصیل نکرده‌اند. مدرک گرفته‌اند. پس حتی اگر بخواهم ریشه‌ای‌تر حرف بزنم باید بگویم مشکل از سیستم آموزش و پرورش ماست که به جای تربیت دانش ‌آموزش گیرندگان مدرک تربیت می‌کند. می‌دانم که اینها بحث‌هایی مفصل است و طرح آنها مجال مفصلی می‌خواهد. اما کشور ما فاقد ساختار حل مسائل خود است. این حرف تندی است. اما واقعی است.

 آنچه عنوان کردید مشکلاتی ریشه‌ای و ساختاری است که اصلاح آنها زمان‌بر است. اما مساله این است که بسیاری چهار سال پیش‌رو را چهار سال تعیین‌کننده می‌دانند. یا از آن استفاده می‌کنیم و روی ریل توسعه می‌افتیم یا از مسیر خارج می‌شویم. الان دولت برای سرمایه‌گذاری و رسیدن به رشد اقتصادی چه باید بکند؟

جواب خیلی روشن است. باید اقتصاد را جراحی کنیم. من خیلی قاطع می‌گویم. آدم سرطانی را که نمی‌شود با آسپرین خوب کرد. باید جراحی کرد. کاری که کشورهای دیگر کردند. از جراحی اقتصادی در کشورهای توسعه‌یافته حرف نمی‌زنم. عراق و الجزایر را مثال می‌زنم. در عراق وقتی درآمد نفت کاهش پیدا کرد، پروژه‌ها را به سه دسته تقسیم کردند. پروژه‌هایی که دولت اتمام آنها را بر عهده گرفت، پروژه‌هایی که بخش خصوصی می‌تواند با سرمایه خود انجام دهد و آن دسته از پروژه‌هایی که کلاً باید تعطیل شوند. الجزایر هم وقتی قیمت نفت افت کرد همین کار را کرد. ما نمی‌خواهیم با واقعیت روبه‌رو شویم. ما آدم‌های ایده‌آل‌گرای ظاهری و زیاده‌خواهی هستیم. می‌خواهیم همه طرح‌ها را با هم جلو ببریم و در همه جا سرمایه‌گذاری کنیم. اما نمی‌توانیم.

 این انتقادی است که دولت آقای روحانی به دولت قبل هم داشت. آمدند پروژه‌ها را دسته‌بندی کردند. گفتند بخشی باید از رده خارج شود. بخشی را دولت و بخشی را هم بخش خصوصی انجام دهد. مشابه همان تجربه‌ای که در عراق گفتید. اما چرا نتیجه نداد؟

وقتی در یک نظام ارزیابی و پاسخگویی وجود ندارد و کار کارشناسی انجام نمی‌شود چه فرقی می‌کند که کدام دولت بر سر کار باشد. وقتی ساختار مشکل داشته باشد چه فرقی می‌کند که احمدی‌نژاد سر کار باشد یا روحانی یا خاتمی. چون ساختار مشکل دارد. آدم‌ها یا فراسیستمی‌اند و زیر ساختارها می‌زنند مانند نلسون ماندلا و جان اف کندی یا حتی احمدی‌نژاد. حالا برخی ساختارها را در جهت کارکرد مثبت می‌شکنند و برخی نتیجه کارشان این می‌شود! اما غالب افراد مغلوب سیستم می‌شوند. ساختار که در همه این سال‌ها تغییری نکرده که ما از دولت‌ها انتظار معجزه داشته باشیم. قبلاً با چرتکه کار می‌کردیم الان با کامپیوتر اما در نهایت ما همانیم که هستیم. بله، ما این انتقادها را به دولت قبل داشته‌ایم و خودمان گرفتار همانیم. چون ما آدم‌های بزرگی نیستیم و نمی‌توانیم بر سیستم غلبه کنیم در نتیجه سیستم ما را می‌خورد. فروغ فرخزاد شعری دارد که می‌گوید «آری، اما در آن میز بزرگ دشمنی مخفی مسکن دارد که تو را می‌جود آرام‌آرام». این میزها ما را می‌خورد. مگر اینکه فراسیستمی باشیم.

 کارشناسان و اقتصاددانان هشدار می‌دهند که ما به زودی در تله رشد پایین گرفتار می‌شویم. با تمام تفاسیری که گفتید شما چقدر امیدوارید که از تله رشد کم بتوانیم نجات پیدا کنیم؟

ما حقیقتاً مساله پیدا کرده‌ایم و به مشکل خورده‌ایم. پیش ما دو راه هست. یا بگوییم کاری نمی‌شود کرد و برویم. یا اینکه هر کدام به اندازه توانمان تلاش کنیم تا اینکه مسائل ایران را مانند یک پزشک حاذق بررسی کنیم و ببینیم دقیقاً مشکلات چیست؟ بیماری کجاست و چگونه می‌توان آن را درمان کرد. ما باید از شما کمک بگیریم. رسانه‌هایی مانند تجارت فردا این ظرفیت را دارد که پنل‌های کاملاً تخصصی با حضور کارشناسان برگزار کند. افرادی که هم مشکل را بدانند و هم مصادیق را بشناسند. بیاییم صد مساله ایران را ببینیم. آب، ورشکستگی صندوق‌ها، بانک‌ها، مشکلات سیستم آموزش‌وپرورش، زوال امید، فقدان شادی، فحشا و تاریکی آینده. بعد ببینیم مشکل کجاست و درمان آن دقیقاً چیست. جز بررسی دقیق این بیماری و ارائه پیشنهادهای دقیق برای حل آن و انتقال آن به بالاترین مقامات کشور، هیچ راهی نداریم. جلال آل‌احمد می‌گفت قبل از اینکه دستگاه‌های زلزله‌نگار در تهران، زلزله را ثبت کند، اسب مرد روستایی است که پایش را زمین می‌زند که زلزله آمد! 

دراین پرونده بخوانید ...