شناسه خبر : 36761 لینک کوتاه

عزلت اعتدال

چرا میانه‌روی در ایران به حاشیه رانده شده است؟

 
 
احسان اقبال/ ‌سعید دکترای مسائل ایران

انگار نفیر پرتاب قلوه‌سنگ محمدعلی روشن به سمت سر محمدعلی فروغی در ساختمان قدیم مجلس شورای ملی و در هنگامه مجلس چهاردهم پس از مشروطه هنوز پرصلا به گوش می‌رسد. آنجا که روشن جوان و لبریز و لبالب خشم و غضب از جایگاه تماشاگران به سوی ذکاءالملک فروغی به جرم توافق سه‌جانبه با دول اشغالگر خاک ایران سنگ پرتاب کرد و تا همیشه و هنوز سنگ جوانان سر «پیران میوه خویش بخشیده» و طعم و تم زمانه چشیده را سرشکن خواهد نمود. آن روز کسی گفت «سر بشکسته را چه باک که ضماد و گذر ایام مرهم است. خدایا سرشکسته تاریخ و وطن نشویم» و کاش روزی بنگارند که اکنون، «سگ را بسته‌اند و سنگ را گشوده‌اند». آن روز می‌پنداشتند فروغی به سبب دلدادگی به لندن یا ترس و میانه‌داری پیرانه‌سر تن به امضای توافق برای ترک تخاصم داده تا خاک وطن بشود انبانگاه توبره سه دولت متفق جنگ عالم‌گیر دوم، لیک فروغی پیرسال و تن رنجور که پهلوی اول هم عرضش را ستانده بود و هم جان داماد و پدر دامادش، همان اسدی‌های معروف خراسان که سال‌ها نایب‌التولیه بودند در مشهد مقدس به میدان آمده بود تا تجربه و فراز‌و‌فرود از مشروطه تا آن روزش را تنها برای ارتقای سرزمین و صیانت از نفوس به میدان بیاورد. او که دیده بود نه بمب و ترورهای حیدرخان عمواوغلی و عباس آقا صراف تبریزی چاره کار شد و نه گلوله‌های سربین کمیته مجازات و منشی‌زاده و ابوالفتح‌زاده ضماد گره فروبسته ملت گشت.

در جهان برآمده از پایان جنگ عالم‌گیر دوم که با فروپاشی جهان پرطمطراق چپ و مارکسیسم در انحای مختلفش همراه بود نوای میانه‌روی و تعقل و البته تحمل رنگ و جلای بیشتر و بهتری یافت. فروپاشی آرمانشهرهای خیالی به بشر آموخت که با دو خروار فریاد نیم‌خرمن گندم هم به دست گرسنگان نخواهد رسید. باری تا پیش از آن سخن گفتن از میانه‌روی و مدارا چنان دشنام برای اهل سیاست به‌کار برده می‌شد. با همه اسباب امیدواری باز انگار میانه‌روی چون بهار فرزند مستعجل فصل‌هاست و یگانه پس از زمستان و تابستان‌های مهیب می‌توان کمی به انتظارش نشست و تا لختی دیگر تنها به بازگشت نیمه‌جانش دل بست. پرسش اما این است، چرا؟

 

سیاست کردن با ذهنیت آخته

در ساختارهای سیاسی دیرپاتر بر مفاهیم کلی و الگوهای کلان توافق نظر و ذهنیت و عینیت مشترک میان نیروهای سیاسی وجود دارد یا اگر غیر از این است به سبب فرهنگ فردگرا و فقدان رودربایستی و منافع و مواهب قبیله‌ای کاملاً عیان بیان و علنی می‌شوند. اما در سیاست خاورمیانه‌ای و به‌طور متمرکزتر ایرانی یا توافقی بر کلان موارد وجود ندارد یا برای برخورداری از بعضی مواهب یا ماندن در خیمه امن سیاست به آن تمارض می‌شود. در چنین جو سیاسی دسته‌بندی‌ها و طیف‌های سیاسی نه یک رقابت سیاسی که یک نزاع به غایت قطب‌بندی‌شده دارند که حکم «میان دوتن جنگ چون آتش است را دارا می‌باشد». طرفین منازعه چنان خود و قبیله مدرن‌شده خویش را حق مطلق می‌پندارند که در طرد و هلاکت سیاسی طرف مقابل کمترین تردیدی را روا نمی‌دارند. در مرز پررنگی که در سیاست تاریخی ما وجود داشته جایی برای ایستادن در میانه وجود نداشته است. یا آن‌سو یا این‌سو! کسانی که سعی کرده‌اند روایتی منعطف یا ترکیبی بسازند یا به نفاق و دوزیستی سیاسی بودن متهم شده‌اند یا انگ سازشکاری و محافظه‌کاری را بر پیشانی داغ دیده‌اند. در تاریخ ما کمتر بوده‌اند چون مرحوم شهید مدرس که با دسته‌بندی منصفانه هر اهل سیاست و مسلک و مشی را متناسب و مناسب مکان و زمانی بداند و در توصیف احمد قوام‌السلطنه و مستوفی‌الممالک بگوید «مستوفی شمشیر مرصع و جواهرنشان روز بزم است و قوام‌السلطنه شمشیر پولادین روزهای رزم، هر کدام را باید به وقت و قاعده به کمر بست».

از حق نباید گذشت که فرهنگ فرصت‌طلبی و محافظه‌کاری رندانه و اگر نگوییم شیادانه هم در این برداشت‌ها بی‌تاثیر نبوده است. آنجا که جماعتی با سکوت و موضع دوپهلو تظاهر و تمارض به میانه‌روی سعی دارند در رخت مجاهدان شنبه فاتح هر ظفری باشند و عضو هر کابینه و نامزد احراز هر سمت و عنوانی که نانی از تنورش به درآید.

 

انگبین سراب‌فروشی، شرنگ سخن سخت

عالم حکومت‌داری و سیاست با حقیقت و ممکنات سروکار دارد. برای ایجاد یک شغل یا روابط تجاری دوجانبه گاه به میزان باورنکردنی از سرمایه و صبر و تلاش نیاز است. رابطه اقتصادی پویا و بازار مصرف پایدار برای کالاهای تولیدی یافتن شاید به قدر چند نسل به سرمایه‌گذاری و صبر و البته دیگر ظرایف نیاز داشته باشد. دکتر هامر شاخت، معمار اقتصاد آلمان پس از جنگ عالم‌گیر دوم چنین دور از هیاهو و با کار مداوم بر ویرانه آلمان ملول و دوپاره‌شده، اقتصاد اول اروپا را بنیان نهاد. اما برای بیشتر مردمان بالیده در اقلیم «خوش باش دمی که زندگانی این است» و «سیلی نقد به از حلوای نسیه» هیچ تحمل و تاملی محملی آنچنانی نمی‌یابد و خوب خواستن و زود خواستن می‌شود سکه رایج و پاسخ به آنی‌ترین حوایج و یافتن راهکارهایی که تنها از کلاه اهل تردستی به‌ در می‌آید هم یگانه طریق و راه اهل سیاست. پس سیاست به شاعری تنه می‌زند و وقتی در شاعری می‌توان «به خال هندویی سمرقند و بخارا را» فرونهاد و به دست آورد چه نیاز به تحمل و کار مداوم و میانه‌روی و کار مستمر؟ پس ذهن مردمان از آنان که خشک و به زبان عدد و رقم سخن می‌گویند خسته می‌شود و می‌رود از پی همان که می‌گوید در یک هفته نیم‌میلیون فرصت شغلی ایجاد می‌کند! یا آنکه به هر هم‌وطن چندهکتار باغ می‌بخشد! جادوی آن چارچوب سیاست‌ورزی آیین میانه‌روی را دشوار کرده و کسی حوصله‌ای برای شنیدن عدد و رقم و دشواری و صبر انجام کار برای رسیدن به آرامشی پایدار را ندارد و تنها مغز را به همین سراب‌فروشی اهل سیاست نسیه می‌دهند. دورانی که بر هیجان و سخن‌سرایی بگذرد و هیچ عمارتی از سخن به عمل نیاید و نیشتر و پیامد لاف و گزاف به پهلوی مردمان برسد باز اصل صلاح و میانه اقبال و توفیقی می‌باند تا کشتی مملکت را به مسیر بادهای موافق بیندازند اما کم‌حوصلگی و برابر شدن میانه‌روی با اختگی سیاسی و برافراشتن بادبان در مسیر بادهای هرجایی، افول میانه‌روی و سکانداری غیر را به دنبال دارد.

می‌گویند در دور دوم جنگ‌های ایران-روس که منجر به معاهده هنوز جگرسوز ترکمانچای شد، هم ولیعهد دلاور عباس‌میرزا و هم وزیر آموخته میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی بر آن بودند که شروع جنگ با روس، منات (پول روسی) و ملات می‌خواهد و اکنون هیچ‌کدام را در خزانه یافت نمی‌توان کرد پس باید خار را تا وقت مناسب در جگر تحمل کرد. اما بیگانگان با میانه‌روی، چنان روی ترش کردند که انگار ولیعهد و قائم‌مقام ترسیده‌اند یا پیشکش از روس ستانده‌اند! و شد آنچه تا هنوز مرثیه و نوحه‌گری‌اش ورد زبان خرد و درشت آنانی است که دل در گرو ایران‌زمین دارند.

النهایه اینکه اگر سیاست‌ورزی در چارچوب دولت-ملت و الزاماتش را هم فروبگذاریم و به سنت وزارت و اندرزنامه‌نویسی این سرزمین نگاهی بیفکنیم باز رسم میانه‌روی و خلایق را در امن و ایمن نگاه داشتن تا سرحد توان از پرتکرارترین سطور نصیحت‌الملوک‌ها و اخلاق ناصری‌هاست. اگر لهیب خطوط پررنگ نزاع‌های سیاسی که گاه تا برکندن بیخ میخ خیمه رقیب هم پیش می‌روند، بگذارند تا احساسات سیاسی مردم خردمندانه و ملیح‌تر تربیت شود می‌توان انتظار دوره‌های پیاپی و پررنگ‌تری از میانه‌روی را داشت.

در سیاست اکنون هم اگر انتظارات را بر محمل حقیقت بنشانیم و قدر فرج بعد از شدت دانسته شود، پس از هر دوره تعادل و توازن می‌توان به تداوم و عدم بازگشت به نقطه اول سطر امید بیشتری داشت.

دراین پرونده بخوانید ...