سوءپیشینه
آیا اعتبار بانک مرکزی نزد عاملان اقتصادی از دست رفته است؟
هادی چاوشی: محمدحسین بهجتتبریزی، ملقب به شهریار، غزلی بسیار معروف دارد که اینگونه آغاز میشود: «آمدی جانم به قربانت، ولی حالا چرا؟ / بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟» در یکی از ابیات این غزل، شاعر از کوتاهی عمر شکوه میکند و میگوید: «وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار / این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟» در گلایه از کوتاهی عمر و بیاعتباری دنیا، شهریار تنها نیست. ادبیات فارسی چنان مملو از این نوع اشعار است، که گویی بیاعتباری دنیا برای مردم این خاک «درونی شده» و البته به مقالات اجتماعی و سیاسی نیز راه یافته است. در یکی از مشهورترین مقالات، محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاددان و جامعهشناس دانشگاه آکسفورد، ایران را یک «جامعه کوتاهمدت» معرفی کرده و مینویسد: «صاحب این قلم گاه برای توصیف جامعه کوتاهمدت ایران آن را «جامعه کلنگی» نامیده، یعنی جامعهای که بسیاری از جنبههای آن -سیاسی، اجتماعی، آموزشی و ادبی- پیوسته در معرض این خطر است که هوی و هوس کوتاهمدت جامعه با کلنگ به جانش افتد.»
در چنین جامعهای، سخن گفتن از پیشبینی و هدفگذاری همیشه سخت بوده، در این سالها سختتر هم شده است. ولی حالا در اوج تحریم و بیثباتی، بانک مرکزی دست به اعلام «هدفگذاری تورمی» زده است. بیانیه سیاستگذار پولی ۶ خرداد ۱۳۹۹ منتشر و نرخ هدف 22درصدی (با دامنه مثبت و منفی دو واحد درصد) را برای تورم سال 1399 تعیین کرده است. رفتارهای عاملان اقتصادی در 50 روز پس از انتشار این بیانیه اما نشانهای از اعتماد آنها به چشمانداز تصویرشده ندارد: یکی از بازارهای دارایی در این 50 روز 40 درصد رشد کرده و دیگری 90 درصد! چنین رشدهایی شاید مقطعی و موقت باشد، اما هر چه هست، نمیتوان از آنها انتظارات تورمی زیر دو درصد در ماه را (آنچنان که بانک مرکزی در سر میپروراند) نتیجه گرفت. کسانی حتی معتقدند این نهتنها نشانه ناباوری عاملان اقتصادی به هدفگذاری تورمی بانک مرکزی، که علامت بیاعتباری تام و تمام این بانک نزد مردم است و مگر میتوان به مردم خردهای گرفت؟ وقتی بانک مرکزی 20 ماه است حتی زحمت اعلام عمومی نرخ تورم را به خود نمیدهد، چگونه قرار است مردم به هدفگذاری تورمیاش اعتماد کنند؟ و اصلاً به کدام تورم اعتماد کنند؟ همان که اعلام نمیشود؟1
اقتصاددانان در سالهای اخیر بارها نسبت به کاهش اعتبار سیاستگذار پولی هشدار داده و تبعات آن را متذکر شده بودند. چراکه به اعتقاد آنها، اعتبار یک سیاست (به معنای باور کارگزاران اقتصادی به توان و اجرای آن) یکی از کلیدیترین عناصر اثرگذاری سیاست پولی است. اما حالا با وجود همه سیاستهای ریز و درشتی که بانک مرکزی برای کنترل نقدینگی و تورم معرفی یا اجرا کرده، به نظر میرسد اعتمادی در کار نیست. آیا در این روزهای سخت اقتصاد ایران، باید شهرت و اعتبار سیاستگذار پولی را از دسترفته دانست؟