اجارهنشین مرتع
حامد ابوالقاسمی درباره نقش دامدارها در حیات و ممات حیات وحش میگوید
یوزپلنگ آسیایی در آستانه انقراض است. به روایتی 40 و به روایتی تنها 12 یوز در آسیا باقی مانده که زیستگاه آنها ایران است. پروژه حفاظت از یوز آسیایی دو دهه است که در این زمینه فعالیت فرهنگی میکند تا جوامع محلی و دامدارانی را که در حاشیه و متن مناطق حفاظتشده واقع هستند، علاوه بر ادامه کار خود برای حفاظت از یوز آماده کند. حالا بعد از ماجرای تکثیر ناموفق یوز در اسارت، خبری جالب توجه رسانهها را به خود مشغول کرده و آن هم اینکه دو توله یوز ماده یکماهه در توران توسط یک چوپان از طبیعت به آغل حیواناتش برده شده است. فارغ از مساله مهم حفاظت از حیات وحش و بهخصوص یوز آسیایی، این پرسش مطرح میشود که نقش دامدارها در حیات و ممات حیات وحش چقدر است؟ حامد ابوالقاسمی کارشناس ارشد حفاظت از حیات وحش به این پرسش پاسخ داده است.
♦♦♦
نقش دامدارها در حفاظت یا مرگ یوزپلنگها و دیگر گونههای وحش چقدر اهمیت دارد؟
وقتی از حفاظت از محیط زیست و بهخصوص حفاظت از حیات وحش سخن به میان میآید همه دنیا به این نتیجه رسیدهاند که تنها راه رسیدن به حفاظت بهرهگیری و مشارکت همه ذینفعان است. یعنی مهمترین روش رفتن به سمت حفاظت مشارکتی است. دامدارها بهخصوص در ایران که تعداد بالایی هم هستند و یکی از مشاغل قدیمی و تاثیرگذار است، یکی از ذینفعان مهم در همه اکوسیستمها به حساب میآیند. ذینفعانی که در برخی از مناطق بهخصوص در توران مهمترین ذینفعان محسوب میشوند. در برخی جاها ممکن است در ردههای دوم و سوم یا کماهمیتتر باشند اما در توران در یکسری از مناطق جزو پراهمیتترین ذینفعان هستند. به این دلیل که بیشترین تاثیرات را دارند. در مورد توران و یوز بارها دیدهایم که حضور دام و دامدار و سگهای گله از جهات مختلف به صورت مستقیم و غیرمستقیم روی جمعیت یوزپلنگ (به دلایلی که همه میدانیم گونه بااهمیتی است) تاثیر دارند. این تاثیرات بر روی یوز به دلیل اهمیت یوز مشخص شده است اما در خیلی از زیستگاههای دیگر و گونههای دیگر همین تاثیرها و تهدیدها گاهی با شدتهای بیشتر وجود دارند. با این حال چون گونه یوز با پیگیری شدید افکار عمومی مواجه است، بیشتر مورد توجه قرار میگیرد اما گونههای دیگر و زیستگاههای دیگر کمتر دیده میشوند. بنابراین دام در زندگی و مرگ حیات وحش تاثیر زیادی دارد. چراکه دام دارد به صورت مستقیم از زیستگاههایی بهرهبرداری میکند که زیستگاه مشترکی با سایر گونههای حیات وحش است.
آیا دامداری سنتی به نابودی حیات وحش در ایران منجر شده است؟
متاسفانه به اذعان متخصصان حوزه دامپروری، دامپروری سنتی منسوخ شده و از نظر اقتصادی بهصرفه نیست. بهخصوص در کشور ما که زیستگاههای عمدتاً با اقلیم بیابانی دارد. از سویی این زیستگاهها عمدتاً تخریب شدهاند و از نظر اقتصادی نباید توجیهی داشته باشند. چیزی که باعث میشود کمتر جلب توجه کند، این است که دامداری دارد از یک منبع طبیعی به صورت مجانی استفاده میکند که تاثیر این استفاده بیرویه را به زودی نمیبیند و پولی هم بابت آن پرداخت نمیکند. بنابراین به این زودی مورد توجه قرار نمیگیرد. اما اگر همین منبع دچار محدودیت بیشتری بود توجه بیشتری جلب میکرد. امروز دامدارها به خاطر اینکه هزینه خوراک دام به شدت بالاست، هیچ منبعی ارزانتر و بهتر از طبیعت برایشان وجود ندارد. در برخی از مناطق دام سبک و در شمال کشور دام سنگین را وارد زیستگاههای طبیعی میکنند. بنابراین زیستگاههای حتی بیابانی در ایران مورد چرا قرار میگیرد که به صورت بیرویه و بدون ریالی پول مصرف میشود. مالکیت خصوصی نیز بر مراتع وجود ندارد که کسی مدعی این چرای بیرویه شود و شکایتی از این موضوع داشته باشد. بنابراین تاثیرات این تخریب و مصرف مشخص نمیشود. اما اگر چشمانمان را باز کنیم چه زمانی تاثیرات این مصرف منابع را میبینیم؟ زمانی که ببینیم یکسری مراتع تبدیل به کانونهای ریزگرد میشوند. یکسری از مناطق هنگام بروز بارندگیهای شدید به راحتی با سیل رانده و شسته میشوند. چرای بیرویه به دلیل اینکه باعث تخریب پوشش گیاهی میشود، فرسایش خاک را به دنبال دارد و مشکلات متعددی را در ادامه کار برای سرزمین به وجود میآورد. این اتفاق مثلاً در فلان زیستگاه به دلیل تامین مالی یک خانواده یا دو خانواده دامدار، به وجود آمده است. اما آثار تخریب آن زیستگاه و منطقه را یک شهر و یک استان و انسانهای زیادی دارند میبینند و از آن متضرر میشوند.
چرا تعارض منافع میان دامدارها و سازمان حفاظت از حیات وحش به ضرر حیات وحش تمام شده است؟
این پرسش گنگ و شاید نادقیق است. اما اگر بخواهم مرتبط با آن پاسخ دهم باید بگویم؛ دامدار یک ذینفع است که دام خود را برای چرا به مراتع میبرد. منابع آبی و غذایی را مورد بهرهبرداری قرار میدهد و البته حیات وحش هم سهمی از این زیستگاه دارد. اما طبیعی است که انسان حق خود را بیشتر میداند و قدرت بیشتری دارد. بنابراین دام غیرمجاز را در زمانهای نامناسبتر به زیستگاه میبرد و از حیات وحش قدرت بیشتری دارد. اینجا یکی سازمان محیط زیست در حوزه مناطق چهارگانه و سازمان منابع طبیعی و آبخیزداری در سایر مراتعی که خارج از این مناطق هستند، دو سازمان متولی حفاظت از زیستگاهها هستند که باید طبق قانون از چرای غیرمجاز چه از نظر تعداد، چه از نظر زمانبندی جلوگیری کنند. اما این کار را انجام نمیدهند. بنابراین قدرت حیات وحش کمتر از دامدار است و نتیجه میشود واگذاری زیستگاه به دام و عقبنشینی و در نهایت مصرف و تخریب زیستگاه. در نهایت هیچکدام از این سازمانها یا نمیتوانند یا نمیخواهند در این مناطق و در این مواقع دامدارها را مجاب کنند که بر معیار و مدار قانونی باقی بمانند یا به سمت دامداری مدرن و غیرسنتی گذار کنند. اینجا شاید نوعی سهلانگاری در سازمانهای متولی باعث میشود، ضربه به حیات وحش وارد شود.
برای اینکه دامدارها که زیستی چند ده /صدساله در برخی از مناطق حفاظتشده دارند، بتوانند به کار خود ادامه دهند و در عین حال حافظ محیط زیست و حیات وحش باشند، چگونه میتوان بین این دو هدف تعادل برقرار کرد؟
برای ایجاد تعادل بین دام و حیات وحش در مناطق دو مساله مهم است. اول اینکه شاید این نوعی تقاضای بینارگانی است. یعنی جهاد کشاورزی بتواند دامدارها را آموزش دهد و قوانینی وضع کند که دامدار متوجه شود دامداری سنتی به دلایل آشکاری توجیه ندارد. اما دامدار وقتی فقط این را میبیند که من به صورت مجانی دارم دامم را به چرا میبرم و بعد گوشت آن را با قیمت مناسب میفروشم، این را نمیسنجد که من دارم با این روش سنتی مرتعی با وسعت چند ده یا چند صد هکتار را تخریب میکنم. مرتعی که در واقع سهم تمام مردم یک کشور، استان یا یک شهر است تخریب میشود. در نهایت اگر این مرتع کانون ریزگرد شود، تاثیر آن بر تمامی مردم خواهد بود. اگر سیل بیاید به همه مردم آن منطقه خسارت میزند. جمعیت زیادی از حیات وحش و طبیعت از بین میرود. دلیل این است که من دامدار فقط نفع خود را در پروار کردن 100 یا 200 گوسفند و فروش آنها میبینم و نفع عمومی را در نظر نمیگیرم. دامدار این را در نظر نمیگیرد. اما سازمانهای متولی وظیفه دارند این نکته را در نظر بگیرند و اجازه تبدیل مراتع با چرای بیرویه به کانونهای گردوغبار را ندهند. نه فقط برای حفظ طبیعت که برای حفظ خود دامدار و تولید گوشت و تامین غذای کشور نیاز است این مدیریت صورت گیرد. مرحله دیگر اینکه تلفیق حفاظت و دامداری باید اتفاق بیفتد. امروزه در همه دنیا روشهای حفاظت مشارکتی به شکلهای مختلف مرتبط با فرهنگ هر منطقهای شکل گرفته و انجام میشود. مثال ساده قرقهای اختصاصی است که البته در کشور ما خیلی ساده دیده شده است. اما در همین سادگی کاملاً موفق بودهاند. اما در اینجا صرفاً به عنوان شکار دیده شدهاند. همین شکل از حفاظت مشارکتی در همه کشورها در حوزههای مختلفی دیده شده است. همین مرتعی که دست یک دامدار داده میشود، برنامهریزی برای حفاظت از آن مرتع توسط آن دامدار نیز دیده شده است. راههای بهرهبرداری پایدار از آن مرتع به آن دامدار آموزش داده میشود.
چرا اقتصاد دامپروری به گونهای نیست که دامدارها مناطق حفاظتشده را ترک کنند؟
اقتصاد دامپروری تابعی از شرایط اقتصادی مملکت است که شرایط پیچیدهای دارد. اکثر مشاغل و حرفهها شاید در وضعیت درآمدی مناسبی نیستند و نمیتوان گفت لزوماً مرتبط با دامداری است. اما اگر دامداری با دانش روز پیگیری شود، اگر با پشتیبانی درست و علمی نهادهای متولی آن انجام شود، قاعدتاً یکی از صنایع سودده خواهد بود که میتواند باعث تامین غذای مردمی شود که به هر شکلی در هر ساعتی از شبانهروز نیاز به غذا دارند. بنابراین نمیتوان گفت اقتصاد دامپروری اقتصاد درستی نیست، اما نیاز به یکسری اصلاحات دارد. دامداری در ایران به دلیل اینکه سنتی است، ذهن دامدار ایرانی نیز سنتی باقی مانده است. دامدار سنتی به این راحتی با چند کلاس آموزشی نمیتواند متقاعد شود که همه سرمایه زندگیاش را از یک روش به روش دیگری تغییر دهد که نمیداند چقدر ریسک دارد و چقدر ممکن است سرمایهاش را از دست بدهد یا اینکه چند برابر شود. بنابراین نیاز به کمک سازماندهیشده از سوی سازمانهای متولی دارد. دامدار نیاز دارد که آموزش ببیند و آن وقت به کمک این ارگانها به سمت تغییر مسیر از دامداری سنتی به سمت دامداری مدرنتر برود و قاعدتاً درآمد بهتری هم داشته باشد. اگر این اتفاق بیفتد باز هم نیازمند هماهنگی بیندستگاهی است. بنابراین همچنان سوءاستفاده اتفاق میافتد. اینکه سازمان منابع طبیعی و وزارت جهاد کشاورزی با هم هماهنگی داشته باشند که سوبسیدهای لازم، کمکها و قوانین لازم را برای تغییر روشهای دامداری در اختیار دامدارها بگذارند، سبب میشود که احیاناً مناطق حفاظتشده از دام خالی شود. در بسیاری از موارد این اتفاق افتاده که دامدارهای سنتی از جهاد کشاورزی وام گرفتهاند و شهرکهای مخصوص دامداری در شهرها تشکیل دادهاند و یارانه مختلف دریافت کردهاند اما نهتنها به سمت دامداری صنعتی و نیمهصنعتی سوق داده نشدند که همزمان به شکل سنتی در مناطق باقی ماندند و چرای مرتع را به صورت مجانی انجام دادند در حالی که یارانه و زمین را هم از وزارتخانه مربوطه دریافت کردهاند و آن را در زمینه دیگری غیر از دامداری مصرف کردهاند. این موضوع نیاز به هماهنگی بیندستگاهی به صورت جدی دارد تا جلوی چنین مفاسدی را بگیرد ولی آن چیزی که ما در این سالها شاهد آن هستیم ناهماهنگی بین دستگاههاست.
آیا اساساً ترک مناطق حفاظتشده روش صحیحی برای مدیریت حیات وحش است؟
زیستگاه با زیستگاه متفاوت است. اما در منطقه توران با وجود گونهای به نام یوز آسیایی راهی جز خروج دام نداریم. امروز برای توران به عقیده من اگر بخواهیم زیستگاه و یوز را نجات دهیم، هیچ راهی وجود ندارد جز اینکه تمام دامی که در این منطقه است، خارج شوند. البته میتوان روشهای تلفیقی و مشارکتی را با دامدارها هم اجرا کرد. قانون به شکل درست اجرا شود و دام به اندازه پروانهای که دارد در مناطق وارد شود و در زمانی که پروانه چرا اجازه میدهد خارج شود. در نهایت هرسال به صورت دقیق و نه به صورت تخمینی که اکنون اتفاق میافتد، ظرفیت برد چرای مراتع تشخیص داده شود. مراتعی که در چند سال اخیر درگیر خشکسالی و چرای بیرویه بودهاند قطعاً ظرفیت چرای بیشتری ندارند. بنابراین قانون اگر درست اجرا شود در خیلی از مناطق میتوان دام را از مناطق خارج کرد و دامدارها به شکل قانونی کار خود را انجام دهند و همزمان آسیب جدی هم به اکوسیستم و مراتع حفاظتشده وارد نشود. اما در توران این اتفاق شدنی نیست و بهترین راه خارج کردن دام است.
مالکیت زمین در فرهنگ عشایری و روستایی بسیار مهم است. دام و حیات وحش به نوعی در یک زیستگاه مشترک یا نزدیک به هم زیست میکنند. چگونه میتوان مساله حفاظت از حیات وحش را در چنین بزنگاههایی که ادعای مالکیت از سوی دامدارهای سنتی مطرح میشود، مدیریت کرد؟
ما وقتی با یک گونه خاص یا یک اکوسیستم شکننده سروکار داریم، آنجا جای مسامحه وجود ندارد. بنابراین دیگر نباید بحث مالکیت چندان مطرح باشد. به صورت عادی اگر بخواهم پاسخ دهم باید گفت دامدارها مالکیتی بر مراتع ندارند. عشایر بحث جدایی دارد. فرهنگ دامپروری در عشایر فرهنگ پختهای است بهخصوص اگر بر اساس روال و فرهنگ سابق خود پیش بروند که اخیراً آنها هم این روند را مثل قدیم دنبال نمیکنند. بنابراین مالکیتی وجود ندارد. اما طبق قانونی که دامداران همگی آن را قبول دارند، مراتع به صورت اجاره در اختیار دامدارهاست. یا آنها اجارهنشین مراتع هستند. در یک محدوده زمانی مشخص از سال، برای تعداد مشخصی از دام اجارهنشین هستند. آنها میتوانند از منابع آب مرتع هم استفاده کنند. این یک قانون پذیرفتهشده است که برای چرای مراتع به دامدارها داده میشود. سادهترین و ابتداییترین کار این است که هم دولت به عنوان متولی سر این قانون بایستد هم دامدارها. بعد از آن اجرای صحیح ممیزی بر اساس روشهای علمی است که بدانیم مرتعی که سال گذشته یا 10 سال گذشته ظرفیت هزار گوسفند داشته، آیا امروز بعد از آن خشکسالیها باز هم همان ظرفیت را دارد؟ اگر واقعبینانه بخواهیم عمل کنیم باید اینچنین برنامهریزی کنیم و نسبت به این قانون پایبند باشیم و به صورت جدی به آن احترام بگذاریم.