پیوندهای گسسته
بررسی ریشه نگرانیهای جامعه در گفتوگو با رئیس انجمن جامعهشناسی ایران
سیدحسین سراجزاده میگوید: افراد وقتی میبینند قوه عاقله و جریانی نیست که اقتصاد را نجات دهد، تصمیم میگیرند خودشان فکری برای خودشان بکنند. اگر سرمایه اجتماعی وجود داشت، امید به بهبود و غلبه بر مشکلات تقویت میشد. راهحل چنین مشکلی تقویت رابطه دولت و مردم و رفتن به سمت حکمرانی خوب است.
جامعه ایران نگران است و به عقیده رئیس انجمن جامعهشناسی ایران مردم حق دارند که نگران آینده باشند. چراکه هم با مجموعهای از تهدیدهای خارجی مواجهاند و هم مشکلات مزمن داخلی. سیدحسین سراجزاده میگوید شرایط خاصی پیش آمده و در این شرایط خاص مردم نه میتوانند پیشبینی کنند که آینده چه میشود و نه چشمانداز روشن و دقیقی دارند. استاد جامعهشناسی دانشگاه خوارزمی میگوید افراد وقتی میبینند قوه عاقله و جریانی نیست که اقتصاد را نجات دهد، تصمیم میگیرند که خودشان فکری برای خودشان بکنند. به همین دلیل راهحلهای فردگرایانه تقویت میشود. سراجزاده میگوید مردم همچنان حاضر به همدلی با حاکمیت هستند اما مشروط بر آنکه اولاً خودشان را در ایجاد شرایط کنونی سهیم بدانند و دوم اینکه سیاستهای اتخاذشده را حاصل خرد جمعی بدانند و نه محصول فکر گروهی خاص در جامعه.
♦♦♦
این روزها محور سخنان و سوالات مردم حول آینده میچرخد. آینده روابط بینالملل و بازگشت احتمالی تحریمها، آینده اقتصاد پرنوسان ایران و برخی از مشکلات اجتماعی. چه شده که مردم اینچنین دغدغه آینده را دارند؟
ایران این روزها شرایط خاصی را تجربه میکند. کشور از بیرون با فشارها و تهدیدهای خارجی مواجه است و احتمالاً تحریمهای اقتصادی بازمیگردد و شرایط را برای مردم سخت و غیرقابل پیشبینی میکند. در این شرایط، مشکلات مزمن و چالشهای بزرگی هم در داخل کشور وجود دارد. سایه رکود، افزایش بیکاری، افزایش ناگهانی قیمت ارز و کاهش سرمایه و دارایی مردم. در چنین شرایطی طبیعی است که جامعه نگران آینده خود باشد. شرایط خاصی پیش آمده و مردم هم چشمانداز مشخصی از آنچه قرار است رخ دهد ندارند. پس نگرانند و این نگرانی را به شیوههای مختلف بروز میدهند.
ما در سالهای گذشته یک جنگ هشتساله را پشت سرگذاشتهایم. جنگ و تحریمهایی که اقتصاد را با مشکلات بیشتری مواجه کرد. کمی پیشتر از آن این کشور تجربه یک انقلاب بزرگ را داشته است. در شرایط انقلاب هم آینده چندان قابل پیشبینی نبود. آیا با مروری بر این دو تجربه نزدیک و دیگر تجربههای دور، میتوان گفت جامعه ایران نگرانتر شده یا جنس نگرانیهای آن زمان و اکنون تغییر کرده است؟
هیچ جامعهای را نمیتوان تصور کرد که در دوران مختلف هیچ آشوب و تلاطمی را تجربه نکرده باشد. اکثر جوامع از دیرباز تاکنون درگیر مسائل متعدد بودهاند. اما باید دید چشمانداز جامعه چیست؟ آیا جامعه در پس این تلاطمها و جنگ و نگرانیهای اقتصادی و سیاسی، چشمانداز مثبت و روشنی پیش خود میتواند تصور کند یا آنچه میبیند همه سیاهی و نگرانی است؟ آیا امید به بهبود وجود دارد یا نه. شما مثال انقلاب را میزنید. انقلاب شرایطی است که جامعه از شرایط فعلی خود ناراضی است، روشهای مسالمتآمیز برای تغییر و بهبود شرایط یا در دسترس نیست یا کارایی ندارد. پس سراغ تغییرات بنیادی میرود. ممکن است در یک انقلاب کشور سالها درگیر تنشهای بسیار باشد اما در نهایت امیدوار است این حرکت منجر به بهبود شرایط نامساعد میشود. یعنی چشمانداز جامعه روشن و امیدوارکننده است.
در زمان جنگ هم، با وجود همه مشکلات و تحریمها و نگرانیها، کشور در مقابل دشمن همدل و یکپارچه بود. نوعی هماهنگی و انسجام در کشور برای مقابله با خطر در کشور شکل گرفت و همه تلاش کردند این مشکل را برطرف کنند. در آن شرایط دشوار هم امید به حل مشکل از طریق همبستگی ملی وجود داشت.
الان به نظر شما آن همبستگی جمعی برای حل مشکلات وجود ندارد یا چشمانداز روشن و امیدوارکننده؟
هر دو. ما الان با مجموعهای از تهدیدات بیرونی و مجموعهای از مسائل و مشکلات مزمن داخلی مواجهایم. برخی معتقدند ایران در آستانه یک جنگ جدید قرار دارد و برخی نه. از آن طرف، پس از امضای برجام، امیدواری برای بهبود اوضاع اقتصاد و بهبود شرایط بینالملل ایجاد شده بود که آن هم اکنون از بین رفته است. مردم سایه تحریمها و چالشهای اقتصادی را در کشور میبینند و حس میکنند. در این شرایط مشکلات داخلی هم مزید بر علت شده و آحاد جامعه احساس میکنند آینده، آینده پرمخاطرهای است. اما باید دید مردم در مواجهه با این نگرانی چه میکنند؟ آیا مانند دوره جنگ هشتساله مصالح جمعی را رعایت میکنند یا هرکسی تنها به فکر این است که در این اوضاع گلیم خود را از آب بیرون بکشد و برخوردهای فردگرایانه و مصلحت فردی را بر مصلحت جمعی ترجیح میدهد. بله متاسفانه مردم شیوه دوم را انتخاب کردهاند. نتیجه این نگاه هم کاملاً مشخص است. نتیجه میشود نوسانات بالای نرخ ارز، افزایش قیمت سکه و طلا و خروج سرمایهها از کشور. تلاش برای حفظ موقعیت و شرایط فردی قطعاً شرایط را بدتر میکند. در حالی که اگر این مواجهه بر اساس مصلحتاندیشی ملی بود و گرایشهای فردی خود را بروز نمیداد، شاید شرایط بد اقتصادی و نگرانی از آیندهای که با آن روبهرو هستیم آثار و پیامدهای کمتری از خود بر جای میگذاشت.
از نظر شما چه شده که مردم فردگرایی را به مصلحت جمعی ترجیح دادهاند؟
من معتقدم مردم ما در مواجهه با تهدیدات بیرونی حمیت و عرق ملی دارند. اما بروز آن دو شرط دارد؛ یکی اینکه افراد در تصمیماتی که منجر به این شرایط پرمخاطره شده سهیم باشند، دوم اینکه این تصمیمات بر آمده از خرد جمعی و دیدگاههای کارشناسانه باشد و نه نظر گروهی خاص. برای مثال اگر تنشی در روابط خارجی وجود دارد، مردم بررسی میکنند که آیا بر اساس دیدگاه کارشناسان تنش غیرقابل اجتنابی بوده یا به دلیل برخی تصمیمگیریهای نادرست ایجاد شده است؟ آیا میشد با خرد جمعی و راهکارهای مسالمتجویانه آن را مهار کرد یا نه؟ گاهی استنباط میشود برخی از گروهها و جناحهای سیاسی و جریانهای خودسر این تصمیمات را میگیرند و نه کارشناسان در آن مداخله دارند و نه در نظام گفتوگوی عمومی مبتنی بر دیدگاههای اکثری این تصمیمات اتخاذ میشود. در چنین شرایطی بخش قابل ملاحظهای از مردم همراهی نخواهند کرد.
از طرفی در یک نظام دموکراتیک انتظار میرود هر تصمیمی برخاسته از رای مردم باشد و مردم در همه تصمیمات دخیل باشند. در این شرایط مردم هم هزینه تصمیمات را میپذیرند و هم در مقابل این تصمیمات حاضر به گذشت و جانفشانی هستند. اما اگر جز این باشد، مردم دیگر حاضر نیستند هزینه تصمیمات جناحها و گروههای سیاسی را بپردازند و به رفتارهای فردگرایانه و نفع شخصی روی میآورند. مردم ما به رفتارهای فردگرایانه روی آوردهاند چون از یک طرف حس میکنند میشد با کمک خرد جمعی جلوی بسیاری از این مخاطرات و مشکلات را گرفت و از طرف دیگر حس میکنند در شرایط پیشآمده و تصمیمات گرفتهشده سهمی نداشتهاند. پس هزینههای چنین شرایطی را هم تحمل نمیکنند و همدل نیستند. اما اگر نهادهای سیاسی میتوانستند به گونهای عمل کنند که در بزنگاهها و شرایط حساس، مردم هم در تصمیمگیریها بیشتر دخیل بودند و به مردم اطمینان میدانند که سیاستهایشان نتیجه خرد جمعی و نظر کارشناسان است، شاید نحوه مواجهه مردم با مشکلات متفاوت میشد و همدلی و همراهی بیشتری از خود نشان میدادند.
شما میگویید در شرایط جنگ و حتی انقلاب مردم روحیه همدلی و همراهی با حاکمیت را حفظ کردند اما الان چه شده که رفتارهای فردگرایانه افزایش یافته است؟
به نظر من هرگاه سرمایه اجتماعی حکومتها کم میشود، رفتارهای فردگرایانه هم تشدید میشود. تحقیقات و نظرسنجیهای اخیر نشان میدهد ما اکنون با مشکل فرسایش سرمایه اجتماعی در جامعه و بهخصوص فرسایش سرمایه اجتماعی حاکمیت مواجهایم. این روند در سالهای گذشته تشدید شده است. در دوران جنگ، بهرغم همه مشکلات و کاستیها سرمایه اجتماعی بالا بود و مردم به حاکمیت اعتماد داشتند. نتیجه این اعتماد این بود که مردم هنگام مشکلات با حاکمیت همراهی میکردند. نه اینکه شاهد هیچ رفتار فردگرایانهای نباشیم. اما شیوه غالب همراهی ملی بود. ما در آن زمان هم محدودیت ارزی داشتیم اما به میزانی که الان شاهد فرار سرمایه از کشور و انتقال آن به دیگر کشورهاییم، نبودیم. یا مثلاً جبههها نیاز به نیروی انسانی داشتند. سیل عظیمی از مردم داوطلبانه آماده کمک بودند. اما به نظر میرسد ما الان در شرایطی هستیم که سرمایه اجتماعی فرسایش پیدا کرده است. این فرسودگی ناشی از همان دو شرطی است که گفتم؛ یکی تصمیمگیریهای غیرکارشناسانه و دیگری عدم توجه به آرای عمومی.
به نظر میرسد نگرانی از آینده زمانی افزایش پیدا میکند که مردم چشمانداز روشنی مقابل خود نمیبینند و حس میکنند دولت یا بهتر بگویم مجموعه حاکمیت نمیتواند مشکلات موجود را حل کند.
داشتن چشمانداز روشن نسبت به آینده در کاهش یا افزایش نگرانیهای جامعه بسیار مهم و تعیینکننده است. من گفتم در زمان جنگ شاید شرایط اقتصادی و بینالمللی بسیار بد بود و سایه تهدیدها بسیار گسترده بود، اما مردم چشمانداز روشنی پیش روی خود داشتند. یا در زمان انقلاب بهرغم مشکلات اقتصادی و تنشهایی که در جامعه وجود داشت، مردم امیدوار بودند که شرایط بهبود پیدا کند. در چنین شرایطی از خودگذشتگی و ترجیح اهداف جمعی بر اهداف فردی غلبه میکند. اما وقتی افراد چشمانداز روشنی در مقابل خود نبینند و از طرفی حس کنند در شرایط پیشآمده هیچ نقشی ندارند و این شرایط در اثر نابخردی مسوولان به آنها تحمیل شده، تنها نگران خود خواهند بود و سعی میکنند کمترین زیان فردی را تجربه کنند. الان با مجموعهای از مشکلات داخلی مواجهایم که در طولانیمدت نهتنها حل نشده بلکه مزمن شده. از طرف دیگر با تهدیدات بیرونی مواجهایم و امیدی نداریم که این مشکلات با رجوع به دیدگاههای کارشناسانه و آرای مردمی و گفتوگو در سطح ملی و رسیدن به تصمیم مبتنی بر خرد جمعی حل شود. در نتیجه راهحلهای فردگرایانه تقویت میشود.
مقایسه کردن شرایط اقتصادی و اجتماعی متغیر داخلی با ثبات اقتصادی و آزادیهای اجتماعی دیگر کشورها چقدر در ایجاد نگرانی مردم موثر است؟
قطعاً تاثیر دارد. چون به نارضایتی از وضع موجود دامن میزند و این نارضایتی از وضع موجود ممکن است خود را در قالب جنبشهای اصلاحی و انقلابی نشان دهد. مردم ما نگرانند. سال 94 که توافق هستهای حاصل شد مردم امیدوار شدند که شرایط بهتر میشود. اما به دلایلی آن چشمانداز روشن از بین رفته و ما نگرانیم که به شرایط پیش از توافق برگردیم. این به معنای تشدید شرایط دشوار گذشته است. در چنین شرایطی فرسایش سرمایه اجتماعی میتواند برای کل جامعه مشکلآفرین شود. به نظر من در شرایط کنونی که با یک تحریم خارجی مواجهایم، اگر حاکمیت نتواند پیوندهای خود با بدنه جامعه و مردم را ترمیم و تقویت کند ممکن است به سمت شرایط بغرنج و پیچیده برویم. در این شرایط هر اقدامی باید در راستای افزایش همدلی و همراهی مردم و حاکمیت باشد و حاکمیت نباید اقدامی انجام دهد که مردم را در مقابل خود قرار دهد. برای مثال پدیدهای مانند فیلترینگ تلگرام را نگاه کنید. بر اساس آمارها 43 میلیون نفر از این پیامرسان استفاده میکنند، این یعنی دوسوم جمعیت بزرگسال جامعه. اما یکباره نباید تصمیمی گرفته شود که همه مردم مقابل تصمیم حاکمیت قرار بگیرند. اگر چنین تصمیمی اتخاذ شود، نباید انتظار داشت مردم با حاکمیت همراهی کنند. به عقیده من ما در شرایطی هستیم که با تهدیدات جدی بیرونی مواجهایم. برای مواجهه با آن تهدیدات نیازمند همگرایی و همبستگی ملی هستیم. اما شرایط همبستگی ملی وجود ندارد. در عین حال که نخبگان باید روی افزایش همبستگی ملی تاکید کنند، حاکمیت هم باید زمینههای افزایش همدلی را در جامعه ایجاد کند. نخبگان باید بصیرت و آگاهی در مردم ایجاد کنند تا مردم بدانند تشدید رفتارهای فردگرایانه فقط شرایط را بدتر میکند. مثلاً وقتی با محدودیت منابع ارزی مواجهایم اگر همه ما به سمت بازار ارز هجوم ببریم که سرمایه ریالی خود را حفظ کنیم، آن زمان همه متضرر میشویم. اما اگر خویشتنداری کنیم ممکن است قیمت ارز دچار شوک زیادی نشود و دارایی همه حفظ شود. حاکمیت هم در این میان بسیار مهم است. در چنین شرایط حساسی هر گامی باید در راستای بهبود سرمایه اجتماعی باشد و جز این، هر اقدامی فقط شرایط را پیچیدهتر میکند.
یک سوال اساسی که بارها شاید از خودمان هم پرسیده باشیم این است که آیا حجم نگرانیهای مردم با واقعیتهای جامعه ایران همخوانی دارد یا اخبار بد و نگرانکننده مدام برجسته میشود و همین به افزایش نگرانیها دامن میزند؟
رسانهها در ساخت دنیای ذهنی مردم تاثیرگذارند و برخی حتی معتقدند ادراک ما از واقعیت یک نوع ادراک مجازی است و رسانهها هستند که واقعیت را میسازند. اما از طرف دیگر باید توجه کرد که رسانه آنقدر توانا نیست که واقعیتها را بتواند قلب کند و یک تصویر مخدوش و متفاوت از واقعیت را نشان دهد. مشکلاتی که در رسانهها عنوان میشود برخاسته از واقعیت جامعه است. اینگونه نیست که رسانه این تصویر را بسازد. من موافق نیستم که بگوییم ادراک ما از جامعه یک ادراک رسانهای است. در عین حال رسانهها بیتاثیر هم نیستند. از طرفی رسانهها این قدرت را ندارند که سفید را سیاه جلوه دهند. بهخصوص برای مردمی که درگیر همین مشکلات هستند. مثلاً در شهر تهران اگر صلح و دوستی برقرار باشد، رسانه که نمیتواند با قلب واقعیت بگوید همهجا خشونت و جنگ است. برعکس این ماجرا هم وجود دارد. اما نکتهای که وجود دارد این است که این روزها اخبار منفی بیشتر شده و هم مردم بیشتر در معرض رسانه هستند و بیشتر در جریان اخبار قرار میگیرند. قبلاً در ایران مردم بخش عمده اخبار را از طریق صدا و سیما میگرفتند و اگر این رسانه خبری را منتشر نمیکرد، بخش عمدهای از مردم در جریان آن مشکل قرار نمیگرفتند. اما رسانههای جدید این امکان را به وجود آورده که بخشی از رویدادهایی را که تا پیش از این منتشر نمیشد، انتشار میدهد و در معرض آگاهی مردم قرار میدهد. پس هم این رویدادها بیشتر شده و هم بازتاب رسانهای گستردهتر شده.
یک جامعه نگران از آینده ممکن است به چه سمتی برود؟
مساله اصلی ما اقتصاد است. اما حل مساله اقتصادی نیازمند راهکارهای سیاسی و اجتماعی است. جامعه نگران موضوعات اقتصادی است. اقتصادی که جهشهای ارزی را تجربه میکند، میزان دارایی و سرمایه مردم را به نصف میرساند، اقتصاد را وارد رکود میکند و این رکود به معنای افزایش فقر و شرایط نامطلوب در جامعه است. ما چندین بار این سناریو را تجربه کردهایم و مردم نگرانند که همین سناریو مجدداً تکرار شود. در این شرایط افراد وقتی میبینند قوه عاقله و جریانی نیست که اقتصاد را نجات دهد، تصمیم میگیرند که خودشان فکری برای خودشان بکنند. به همین دلیل راهحلهای فردگرایانه تقویت میشود. این ناشی از مجموعهای از شرایط سیاسی است و چون تهدیدات بیرونی است رابطه مردم و حاکمیت تقویت میشود. این فردگرایی تنها در شرایطی که سرمایه اجتماعی از دست رفته توسعه پیدا میکند. اگر سرمایه اجتماعی وجود داشت، امید به بهبود و غلبه بر مشکلات تقویت میشد. آنوقت الگوهای فردگرایانه کمتر میشد. در چنین شرایطی دیگر راهحلهای دولت هم پاسخگو نیست. راهحل چنین مشکلی هم تنها تقویت رابطه دولت و مردم و رفتن به سمت حکمرانی خوب است.
جدای از این یک جامعه نگران ممکن است دست به اقدامات متعددی برای رفع نگرانی خود بزند. رخدادهای متعددی ممکن است روی دهد بهخصوص زمانی که ما با یک جامعه یکدست هم مواجه نیستیم. جامعه ایران یک مجموعه کاملاً یکدست و یکپارچه نیست. تنوع طبقاتی، فکری و سیاسی در جامعه وجود دارد. این جامعه برای رفع نگرانی خود یک گزینه را انتخاب نمیکند. هر فردی راهکاری متناسب با شرایط خود خواهد داشت. مثلاً بخشی ممکن است مهاجرت کنند، برخی سرخورده میشوند، برخی اعتراض و اعتصاب میکنند. برخی با مجموعه حاکمیت همراهی میکنند. اما اگر این رابطه ترمیم نشود، اعتماد عمومی جلب نشود، احتمال دارد با گسیختگیهای بیشتری مواجه شویم. من فکر میکنم در حال حاضر شرایط خوبی برای رفتن به سمت راهحلهای اصلاحی و ترمیم رابطه مردم و حاکمیت وجود دارد. اگر از این ظرفیتها استفاده شود میتوانیم از بحران کنونی عبور کنیم.