شورآفرینی نظامی
رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران راهکارهای تبدیل دوره سربازی از روزهایی پرفشار به برههای سازنده را برمیشمرد
کنکور و قبولی در دانشگاه، یافتن کار و راهی برای تامین درآمد، ازدواج و تشکیل خانواده، آنگاه که با دلواپسی رفتن به سربازی و گذراندن دو سال در خدمت نظام وظیفه همراه میشود، روزهای جوانی را که پرشورترین و مغتنمترین دوران زندگی هر فردی است، به یکی از پرالتهابترین سالهای زندگی مردان جوان ایرانی بدل میکند.
کنکور و قبولی در دانشگاه، یافتن کار و راهی برای تامین درآمد، ازدواج و تشکیل خانواده، آنگاه که با دلواپسی رفتن به سربازی و گذراندن دو سال در خدمت نظام وظیفه همراه میشود، روزهای جوانی را که پرشورترین و مغتنمترین دوران زندگی هر فردی است، به یکی از پرالتهابترین سالهای زندگی مردان جوان ایرانی بدل میکند. در این میان، دوران خدمت سربازی خود به تنهایی، به دلیل شرایط خاصی که به افراد تحمیل میکند، نظیر دوری از خانواده، قرار گرفتن در محیطهای خشک و انعطافناپذیر نظامی، عدم دسترسی به ابزار ارتباط جمعی که با تجارب روزمره زیستی افراد در دنیای امروز عجین شده است و نیز فاصله گرفتن از بیشمار موقعیتهایی که در این مدت میتواند به دست آمده و آینده افراد را تحت تاثیر قرار دهد، فشاری مضاعف را تحمیل خواهد کرد که بیتوجهی به آنها، میتواند مسبب بروز اتفاقات ناگواری باشد که در ماههای اخیر به کرات شاهدش بودهایم؛ کشته شدن تعدادی از سربازان به دست همخدمتیهایشان. گرچه عدم دسترسی به آمار دقیقی که تعداد این رخدادها را در مقاطع زمانی گوناگون نشان دهد و امکان مقایسه فراوانی آنها را با شیوع حوادثی از این دست در بخشهای گوناگون جامعه فراهم کند، اظهار نظرها در این باره را در حد گمانهزنی باقی نگاه خواهد داشت، اما همانگونه که رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران میگوید، هر اندازه که میزان تجربه شادی در محیطهای اجتماعی کمتر باشد، به همان میزان نیز، احتمال بروز رفتارهای توام با خشونت نیز بیشتر خواهد شد. در همین رابطه، سیدحسن موسویچلک، تلطیف فضای خشک محیطهای نظامی را در کنار ارزیابی مستمر سلامت روان سربازان در دوران خدمت، دسترسی به روانشناسان و مددکاران اجتماعی و نیز بررسی سلامت روان آنها پیش از اعزام را از جمله مهمترین اقداماتی میداند که به صورتی چشمگیر، از وقوع این حوادث در آینده جلوگیری خواهد کرد. در ادامه گفتوگوی او را با «تجارت فردا» خواهید خواند.
* * *
رفتن به سربازی، به صورت طبیعی افراد را در معرض موقعیتهای پرخطرتری در مقایسه با شرایط عادی زندگی قرار میدهد؛ بهویژه اگر قرعه افراد در تقسیمبندی نیروها بهگونهای بیفتد که آنها را رهسپار مناطق مرزی کند. اما شاید کمتر کسی این احتمال را بدهد که جانش از سوی همخدمتیهایش، آن هم در مکانی امن چون پادگان تهدید شود؛ احتمالاتی که در ماههای اخیر، در موارد متعددی به واقعیت تبدیل شده است. در این باره آیا باید وقوع این رخدادها را نشانههایی از وجود فشار روانی بالا در محیطهای پادگانی بدانیم؟
این استنباط نمیتواند چندان عاری از حقیقت باشد اما برای اینکه بتوان به درستی به این سوال پاسخ داد، دسترسی به آمار و ارقام صحیحی که میزان بروز رفتارهای اینچنینی را در تمام سطوح جامعه نشان دهد، بسیار راهگشا خواهد بود. همچنین، بررسی موردی تکتک این موارد، درکی جامعتر و نزدیک به واقع به ما خواهد داد تا در تبیین این اتفاقات به بیراهه نرویم. اینکه بدانیم، افرادی که دست به تفنگ برده و به جان خود و دیگران تعرض کردهاند در چه شرایط روحی، جسمی، اجتماعی و محیطی قرار داشتهاند، قطعاً قضاوتهای ما را تحت تاثیر قرار میدهد. در همین راستا، دسترسی به تاریخچه زندگی شخصی و خانوادگی آنها، روابط آنها با دیگران تا پیش از ورود به پادگان، میزان و جنس حمایتهای اجتماعی که شخص دریافت میکرده و نیز موقعیتش در محیط سربازی و ارتباطاتش با همخدمتیها و مقامات بالادستیاش، همگی به ارائه تحلیلی واقعبینانهتر از اتفاقات به وقوع پیوسته منجر میشود که در صورت به کار بستن نتایج حاصل از آنها در مقام اجرا، از بروز حوادث بعدی در آینده جلوگیری خواهد شد. پس از این مقدمه نسبتاً طولانی، باید بگویم که تنها پس از انجام بررسیهایی اینچنین دقیق میتوان پاسخی درخور به پرسش مطرحشده از سوی شما داد. با این حال، یک اصل کلی وجود دارد و آن اینکه، هر اندازه که نشاط و سرور در محیطهای انسانی کمتر باشد، مسیرهای طبیعی بروز احساسات و هیجانات محدود شود و امکان داشتن تجارب خوشایند فردی و گروهی فراهم نباشد، به همان میزان نیز احتمال بروز خشونت و افزایش آمار آسیبهای اجتماعی نیز بیشتر خواهد بود. با علم بر این اصل، حال فضاهای حاکم بر محیطهای نظامی را در نظر آورید. محیطهایی با نظم و انضباط دستوری و انعطافناپذیر و امکان تجربه حداقلی روابط انسانی اصیل و باکیفیت. در کنار اینها، دوری از خانواده و سایر آزادیهایی را نیز که فرد تا پیش از ورود به سربازی داشته و اکنون از آنها محروم شده نباید از خاطر برد. بدیهی است که در چنین شرایط دشوار و متفاوتی، آن دسته از افرادی که فاقد مهارتهای لازم برای زیست در چنین شرایطی هستند، برای تجربه بحرانهای روحی و بیماریهای جسمی بیشتر، مستعدترند.
پس میتوان گفت به اقتضای شرایط متفاوت و دشوارتر سربازی در مقایسه با آنچه احتمالاً افراد تا پیش از آن تجربه کردهاند، میتواند محیط مستعدتری برای بروز رفتارهای اینچنینی باشد؟
بله، با این حال نباید این نکته را هم از یاد ببریم که طبق آمار ارائهشده از سوی مراجع قضایی کشور، پروندههایی که در نتیجه بروز رفتارهای خشونتآمیز تشکیل میشوند، از نظر تعداد در میان سایر پروندهها، در ردیف دوم یا سوم قرار میگیرند. بنابراین، ما در جامعهای زندگی میکنیم که میزان بروز خشونت در آن بالاست و این واقعیت تنها منحصر به مکانی به نام پادگان یا قشری به نام سرباز نمیشود. اما در اینکه برخی موقعیتها، محیطها یا تجارب، میتوانند امکان ابراز کنترلنشده خشم از سوی افراد را تقویت کنند، شکی نیست و در این میان، محیطهای نظامی به دلیل ویژگیهای ذاتی خود، از آن دسته اماکنی هستند که بروز بیشتر چنین اتفاقاتی در آنها، نمیتواند چندان دور از ذهن باشد. هرچند لازم است یکبار دیگر تاکید کنم که چنین اظهارنظری پیش از انجام مطالعات آماری از قطعیت لازم برخوردار نیست.
چه عواملی باعث میشود افراد یک جامعه، در عرصه تعاملات اجتماعی و روابط بینفردی، به اندازه کافی نتوانند از مهارتهایی همچون رواداری و کنترل خشم بهره بگیرند و به این ترتیب خود و دیگران را در معرض اتفاقات ناخوشایند متعاقب رفتارهای تکانشی که غالباً با خشونت همراه است، قرار دهند؟
بدون شک، مهارتهای اینچنینی تنها از طریق آموزش میتوانند به سبک رفتاری تبدیل و در افراد نهادینه شوند. راههای کنترل خشم، مهارتهای ارتباطی، تصمیمگیری در شرایط پیچیده و دشوار و نیز شیوههای صحیح بروز هیجانات در مواجهه با تجارب گوناگون، تنها بخشی از نکاتی است که در فرآیند جامعهپذیری افراد، از طریق آموزش به آنها منتقل میشود. اما از آنجا که متاسفانه، چنین نکاتی کمتر مورد توجه نهادهای آموزشی کشور بوده و تنها به خانوادهها واگذار شده، شرایط امروز کشور را در فضای اجتماعی، به مخاطره انداخته است. عدم تغییرات سیستم آموزش عمومی کشور، به موازات و متناسب با تحولات ساختاری و درونی در نهاد خانواده طی سالهای اخیر، علت اصلی به وجود آمدن چنین خلأهایی است. حال آنکه، وزارت آموزش و پرورش کشور، به عنوان نهاد متولی در این امر، بر اثر نشستن گرد بیتوجهی بر آن، فاقد ابزار و توانایی کافی برای ایفای نقش در این زمینه است. به همین خاطر، در گام نخست، لازم است که با دمیدن جان تازه در کالبد این وزارتخانه که همواره مورد بیمهری قرار گرفته و به دلایل غیراصولی از تخصصگرایی فاصله گرفته، این نهاد کلیدی را احیا کنیم. انتصاب وزیری قدرتمند در راس این نهاد و همچنین جذب نیروی نخبه از سوی این دستگاه، از جمله مواردی است که به ترمیم بدنه آموزشی کشور میانجامد. نتیجه چنین تغییر رویکردی، قطعاً تربیت نسلی خواهد بود که از توانایی و دانش بیشتری برای حل مسائل و رویارویی با اتفاقات و تغییرات پی در پی دنیای امروز برخوردارند.
اما جز این، عامل مهم دیگری که توسل افراد به رفتارهای پرخاشگرانه و بعضاً خشونتآمیز را بیشتر میکند، تجارب زیسته آنها در مواجهه با موقعیتهای گوناگون و به تبع آن شکلگیری این تلقی در آنهاست که با این شیوه، اهداف مدنظر آنها با سرعت و قطعیت بیشتری به سوی محقق شدن پیش خواهد رفت. در واقع، افراد به تجربه دریافتهاند که در بسیاری از موارد، طی طریق در مسیر قانونی، نهتنها آنها را به مقصد نخواهد رساند که در بسیاری موارد، باعث پایمال شدن حقوق آنها خواهد شد. بنابراین، پایبندی به قانون از سوی شهروندان که از اصول الزامی برای حرکت به سمت جامعهای توسعهیافته است، نادیده گرفته میشود. در چنین شرایطی، بینظمی حاکم میشود و همین امر افراد را عصبانی و آماده بروز هیجانات منفی میکند. به این ترتیب خشونت بازتولید شده و با جامعهای مواجه خواهیم شد که آمار رفتارهای خشونتآمیز در آن به صورت قابل توجهی بالاست. در واقع، تجربه ناکامیهای پی در پی در مسیر احقاق حق از طرق قانونی، با ناامید کردن افراد و دیدن اینکه زبان فشار و تهدید در بسیاری از موارد زودتر به نتیجه مورد نظر ختم میشود، آنها را به تغییر رفتار و انتخاب روشهای پرخاشگرانه سوق خواهد داد و در پی این تغییر رفتار، افزایش فشار و استرس در محیطهای اجتماعی که خود عامل بروز رفتارهای توام با خشونت است، بیشتر میشود.
اشاره کردید که تغییر نهاد خانواده در سالهای اخیر، کارکرد آن را در آموزش مهارتهای اجتماعی به فرزندان که شکلدهنده بدنه جامعه در نسلهای بعدی هستند تحت تاثیر قرار داده است. چه توضیح بیشتری در این رابطه وجود دارد؟
در این خصوص باید گفت که مشغله والدین بیشتر شده و از اینرو، آنها با اختصاص بخشی از درآمد خود، به دنبال جبران خلأ حضور خود در کنار فرزندانشان هستند؛ هزینهای که با اعتماد به نهادهای آموزشی خصوصی و دولتی صرف میکنند، بیآنکه چنین آموزشها یا مهارتهایی را که میتواند آنها را برای ورود به دنیای بزرگسالی آماده کند کسب کنند و همانطور که ذکر آن رفت، ضعف نظام آموزشی و مجریان این امور، در پاسخدهی به این نیاز و عدم تطبیق آن با تغییرات رخداده در ساختار خانوادهها موجب ایجاد چنین کمبودی است. در عین حال، در گذشته، خانواده بستری بود برای تمرین مهارتهای اجتماعی از طریق ارتباطات میانفردی و درونگروهی و نیز تجربه لحظات شاد برای کاستن از فشارهای بیرونی؛ امکانی که در حال حاضر از دست رفته یا بسیار کمرنگ و کمرونق شده است. از جمله اینکه، رفت و آمدهای فامیلی و دورهمیهای شبانه این امکان را به کودکان میداد تا ارتباطات خود را گسترش دهند و نحوه تعامل با افرادی را که هر یک صاحب اندیشه، احساس و سلایق منحصر به خود هستند بیاموزند. به این ترتیب، آنها در بزرگسالی، تلاش بیشتری برای شناخت افراد و برقراری رابطه با آنها به خرج میدادند و در برخورد با دیگران صبورتر و خوددارتر بودند. همچنین در سالهای بسیار دورتر، برگزاری جشنهای گوناگون، با فراهم کردن محملی جامعهپسند، برای تجربه شادی و شور، از فشارهای کاری میکاست و تحمل افراد را در مواجهه با مشکلات و سختیها بیشتر میکرد. علاوه بر اینها، از آنجا که این لحظات فرحبخش در قالب گروهی تجربه میشد، با افزایش انسجام گروهی، احساس برخورداری از حمایت اجتماعی را که تا اندازه زیادی میزان آسیبپذیری افراد در مواجهه با مشکلات و فشارهای روانی را کاهش میدهد، تقویت میکرد. به این ترتیب، خانوادهها نقشی کلیدی در فراهم کردن زمینه جامعهپذیری کودکانشان ایفا میکردند. وظیفهای که امروزه، نهادهای اجتماعی بزرگتری باید آن را بر عهده بگیرند.
برگردیم به موضوع اصلی گفتوگو، یعنی همان تجربه رفتن به سربازی و مخاطرات آن با تاکید بر فشارهای روانی این دوره؛ به نظر شما، آیا حذف خدمت وظیفه اجباری به شکل کنونی آن، به ارتقای سطح سلامت روان تقریباً نیمی از افراد جامعه و به دنبال آن، کاهش بروز بسیاری از مشکلات متعاقب آن نمیانجامد؟
آن هنگام که شرایط کشور، منابع و نظام ژئوپولتیک آن اجازه این تغییر را فراهم کند قطعاً حذف این دروه دوساله، اتفاق خوبی خواهد بود اما در حال حاضر که چنین امکانی مهیا نیست، بهترین راه، بازنگری در تمامی ابعاد این طرح است.
ضمن صحبتهای قبلی، به عواملی اشاره کردید که مهارت افراد را در سازگاری هر چه بیشتر با محیط پیرامونشان افزایش میدهد. اما به صورت مشخص و از سوی متولیان امر، چه اقدامات یا تدابیری باید اتخاذ شود که این دوره دوساله به صورتی بهینهتر سپری شود یا به گفته خودتان، بازنگری در خدمت سربازی بهصورت کنونی آن، چه تغییراتی را باید دربر بگیرد؟
در درجه نخست، مسوولان امر باید بپذیرند که دنیای جوانان امروز و به پیروی از آن، نیازهای آنها تغییر کرده است. بنابراین تمامی این بازنگریها باید با محوریت شناخت دنیای روانی این رده سنی انجام شود که نیازمند رجوع به متخصصان این حوزه است. همچنین باید در نظر گرفت که بیشتر جمعیت سربازان را افراد با تحصیلات دانشگاهی تشکیل میدهند. از سوی دیگر، تعریف مناصب گوناگون برای هر شخص بهگونهای که هرچه بیشتر با شخصیت، ظرفیت روانی و سطح تحصیلات و مهارتهای فرد همخوانی داشته باشد، تا حد بسیار زیادی گذراندن این دوره را آسانتر و البته سازندهتر میکند. در واقع شاید تغییر نگاه متولیان به دوران خدمت، آن را از یک دوره فرصتسوز بهزعم مشمولان خدمت، به برههای فرصتساز که امکان یادگیری مهارتها و کسب تجارب تازه را فراهم میکند و در امتداد دورههای آموزشی دیگر است، بدل کند.
اما در کنار همه اینها، سنجش سلامت روان تمامی مشمولان خدمت پیش از اعزام از سوی متخصصان، اصل مهم دیگری است که بیتوجهی به آن شاید عامل اصلی اغلب اتفاقات تلخ روی داده تا به امروز در پادگانها باشد. در همین راستا باید تاکید کنم، همانطور که همواره لزوم تهیه پرونده اجتماعی برای افراد جامعه از سوی جامعه روانشناسان و مددکاران به عنوان یک اصل گوشزد شده است، حداقل در این مورد مشخص، تهیه آن برای سربازان الزامی تشخیص داده میشود. تنها در این صورت است که افراد با مشکلات شدید با معافیت از خدمت و قرار نگرفتن در معرض تغییراتی تا این اندازه شدید و تجارب متفاوت، جان خود و دیگران را به خطر نمیاندازند. اما این سنجش همچنین به انتخاب آگاهانه محل خدمت و نوع فعالیت محوله به افراد در دوره سربازی که کمترین فشار را به آنها وارد آورده و این دوره را خوشایندتر کند کمک خواهد کرد. در ادامه و در طول دوران سربازی نیز، دسترسی به مشاوران، روانشناسان و مددکاران، برای برخورداری از دریافت حمایتهای کافی روانی و اجتماعی و نیز یافتن راههای انطباق با شرایط جدید بسیار ضروری است. علاوه بر اینها، متخصصان حوزه رفتاری و اجتماعی، به عنوان یک واسطه، پل ارتباطی میان سربازان و فرماندهان آنها خواهند بود. در این میان، باید توجه داشت که فرماندهان و کارکنان نیروهای مسلح نیز باید در این زمینه در معرض آموزشهای لازم قرار بگیرند. در این مسیر آنها باید بتوانند میان نظم و جدیت با سختگیری بیش از حد تمایز قائل شده و آن را در تعارض با صمیمیت و شادابی محیطهای نظامی ندانند. برای حصول به این اهداف، لازم است که نیروهای مسلح اعم از سپاه، ارتش و نیروی انتظامی، به گسترش بیش از پیش مراکز روانشناسی، مشاوره و مددکاری برای نیروهای خود و همچنین سربازان وظیفه اقدام کنند.