شناسه خبر : 11342 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

طرفداران نظام بازار آزاد و طرفداران نظام مبتنی بر برنامه‌ریزی متمرکز چه دیدگاهی نسبت به آزادی اقتصادی دارند؟

جدال بزرگ

همان‌گونه که هرگاه سخن از عدالت به میان می‌آید، این اقتصاددانان سوسیالیست هستند که ادعای طرفداری از آن را مطرح می‌کنند، هرگاه سخن از آزادی به میان می‌آید نیز، این اقتصاددانان معتقد به بازار آزاد هستند که ادعای طرفداری از آن را مطرح می‌کنند. ‌

احسان برین

همان‌گونه که هرگاه سخن از عدالت به میان می‌آید، این اقتصاددانان سوسیالیست هستند که ادعای طرفداری از آن را مطرح می‌کنند، هرگاه سخن از آزادی به میان می‌آید نیز، این اقتصاددانان معتقد به بازار آزاد هستند که ادعای طرفداری از آن را مطرح می‌کنند. در رابطه با مقوله‌های عدالت و آزادی، درست است که طرفداران هر دو این رویکردها به ابراز عقیده در مورد واژه‌های یکسانی می‌پردازند، ولی به قول مثل رایج، میان ماه سوسیالیست‌ها تا ماه بازار آزادی‌ها، تفاوت از زمین تا آسمان است!
آزادی اقتصادی را در اندیشه اقتصاددانان معتقد به بازار آزاد، می‌توان به معنای رهایی از چنگال محدودیت‌های دولتی -که بر گلوی فعالیت‌های اقتصادی فشرده می‌شود- دانست. یعنی هر چه دخالت دولت در مکانیسم بازار کاهش پیدا کند و شرایط برای رقابت کارگزاران اقتصادی در فضایی که مالکیت خصوصی‌شان به رسمیت شناخته می‌شود، بهبود یابد، آزادی اقتصادی نیز بیشتر محقق می‌شود.
در عین حال، آزادی اقتصادی را در اندیشه اقتصاددانان سوسیالیست، می‌توان به معنای رهایی از چنگال سرمایه‌داران -که کارگران را استثمار می‌کنند- دانست. یعنی هرچه قدرت سرمایه‌داران محدودتر شود و به مالکیت اشتراکی احترام بیشتری گذاشته شود، آزادی اقتصادی بیشتر محقق شده است.
با فرض اینکه اقتصاددان نهادگرایی همچون جان کنث گالبرایث در زمره سوسیالیست‌ها جای می‌گیرد و به نوعی آرا و عقاید او بازتاب‌دهنده آرا و عقاید سوسیالیست‌هاست و با فرض اینکه میلتون فریدمن نماینده تمامی اقتصاددانان آزادیخواهی‌ همچون هایک، میزس، روتبارد و... است، در ادامه به بررسی دیدگاه‌های این دو اقتصاددان علیه یکدیگر پرداخته می‌شود.

میلتون فریدمن علیه جان کنث گالبرایث
اگر بخواهیم دو تن از مشهورترین اقتصاددانان قرن بیستم را نام ببریم، می‌توانیم به نام‌های میلتون فریدمن و جان کنث گالبرایث اشاره کنیم. در حالی که فریدمن معتقد به عدم دخالت دولت در اقتصاد بود، گالبرایث به سختی معتقد بود که می‌بایست دولت با قدرتی که در اختیار دارد، نقش شرکت‌ها را در اقتصاد تعدیل کند و با اعطای یارانه به فعالیت‌های گوناگون -‌ همچون هنر، که فعالیت مورد علاقه خود او بود- از آنها حمایت کند. او که رهبر مخالفان لیبرالیسم آمریکایی در قرن بیستم بود، در سال 1973 میلادی در کتاب خود تحت عنوان «علم اقتصاد و هدف عمومی» ادعا کرد وقوع «یک سوسیالیسم جدید» در بخش‌های عمده اقتصادی، تبدیل به امری «ضروری» شده است. گالبرایث مناصب دولتی گوناگونی را نیز در دولت‌های روزولت، ترومن و کندی تجربه کرده است؛ از مقام دولتی تا سفیر آمریکا در هندوستان در زمان کندی. او همچنین یکی از معدود کسانی است که هم «نشان آزادی» را در سال 1946 میلادی دریافت کرده و هم در سال 2000 میلادی به پاس خدمات عمومی و توسعه‌های علمی‌اش، «نشان ریاست‌جمهوری آزادی» را دریافت کرده است.
یک تفاوت عمده بین گالبرایث و فریدمن به تاثیر آنها مربوط می‌شود. درحالی‌که فریدمن نه‌تنها بر اندیشه مردم، بلکه بر اندیشه اقتصاددانان نیز تاثیر می‌گذاشت، اما تاثیر گالبرایث تنها بر سابقونش بود. گالبرایث متوجه بی‌تاثیر بودنش بر اقتصاددانان شده بود و معمولاً ادعا می‌کرد این بی‌تاثیری به خاطر به چالش کشیدن «خردورزی سنت‌مآبانه» (Conventional Wisdom) آنان است؛ اصطلاحی که ساخته خودش بود.
گالبرایث سخن معروفی دارد که می‌گوید: «ما با خیال راحت می‌توانیم رویکرد دهه1980 میلادی را به کناری نهیم؛ از نظر این رویکرد، چون ثروتمندان پول کمی داشتند، کار نکردند و چون فقرا پول زیادی داشتند، کار کردند» (گاردین، 20 نوامبر 1991).
اما فریدمن و همفکرانش (نظیر هایک و میزس) اندیشه دیگری داشتند. چارلز دبلیو بیرد (Charles W. Baird) استاد بازنشسته اقتصاد و رئیس سابق مرکز اسمیت در کالج کسب‌وکار و اقتصاد در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا، ساحل شرقی (California State University, East Bay)، روز یکم نوامبر سال 1991 میلادی و در مراسمی که برای سخنرانی میلتون فریدمن برگزار شده بود، برای معرفی و دعوت از فریدمن حاضر شد. موضوع سخنرانی فریدمن «آزادی اقتصادی، آزادی انسانی، آزادی سیاسی» بود. بیرد برای دعوت از فریدمن، سخنانش را این‌گونه آغاز کرد: در سال 1963 میلادی به عنوان دانشجوی کارشناسی اقتصاد در دانشگاهی خصوصی در ایالت ماساچوست درس می‌خواندم. برای یک سمینار کوچک کلاسی، مامور به خواندن کتاب جدید میلتون فریدمن تحت عنوان «کاپیتالیسم و آزادی» (Capitalism & Freedom) و همچنین کتاب سال 1958 جان کنث گالبرایث تحت عنوان «جامعه مرفه» (The Affluent Society)، که بیان‌کننده دیدگاه‌هایی متضاد با کتاب فریدمن بود، شدم. وظیفه من این بود که مقاله‌ای بنویسم و از گالبرایث در برابر فریدمن دفاع کنم. من برای انجام آن ماموریت، نمره A را کسب کردم. اما، در تمام مدت، به سمت دانشگاه کالیفرنیا لس‌آنجلس و تحت سرپرستی آرمن آلچیان، به پیش رفتم. من آمده‌ام تا از نبوغ میلتون فریدمن قدردانی کنم. علاوه ‌بر این، از سخنرانی گالبرایث که درست یک ماه پیش در دانشگاه برکلی ارائه شد، این نتیجه را بگیرم که او برای رویت نور، در آغاز راه است. در ادامه این برنامه و پس از آنکه چارلز بیرد از فریدمن دعوت کرد که سخنرانی‌اش را آغاز کند، فریدمن نیز پس از قدردانی از بیرد، کلام خود را این‌گونه آغاز کرد: «من نمی‌خواهم به مردم خوبی که اینجا حضور دارند، این احساس را منتقل کنم که کنث گالبرایث به کلی بد بود. من و همسرم رز در اوایل دهه 1960 میلادی و زمانی که گالبرایث سفیر هندوستان بود، در آنجا بودیم. برای کنث نامه نوشتم و از او پرسیدم آیا زمانی که ما به دهلی‌نو می‌رویم، امکان ملاقات با او وجود دارد؟ او نیز درخواست ما را پذیرفت و برای ناهار به سفارتخانه دعوت‌مان کرد و همان‌طور که می‌دانستم در آن ملاقات به من گفت که با ایده‌هایم موافق نیست، اما ایده‌های من در هندوستان، کمتر از هر جای دیگری که گالبرایث می‌توانست فکرش را هم بکند، خطرناک بودند.» فریدمن در ادامه این سخنرانی به بحث در مورد آزادی اقتصادی پرداخت و گفت: آنچه امشب می‌خواهم در مورد آن برای شما صحبت کنم، ارتباط میان آزادی اقتصادی، آزادی انسانی و آزادی سیاسی است. من در کتاب کاپیتالیسم و آزادی نوشتم که «شواهد تاریخی، یک‌صدا، از ارتباط بین آزادی سیاسی و بازاری آزاد سخن می‌گویند. من هیچ مثالی در هیچ زمانی و هیچ جایی سراغ ندارم که کشوری با آزادی سیاسی بالا وجود داشته باشد که برای سازماندهی حجم فعالیت‌های اقتصادی‌اش، از چیزی قابل مقایسه با یک بازار آزاد بهره جسته باشد» (صفحه 9). من می‌خواستم به این نکته اشاره کنم که «تاریخ استدلال می‌کند که کاپیتالیسم، شرطی لازم برای آزادی سیاسی است. اما واضح است که این شرط لازم، به تنهایی کفایت نمی‌کند» (صفحه 10). هر دو عبارتی که از کتابم نقل کردم، امروز و با گذشت 30 سال از آن موقع، همچنان درست و پابرجا باقی مانده‌اند. او سپس مثال‌های از کشورهای گوناگون، از جمله چین و شیلی بیان کرد. در ادامه سخنانش را این‌گونه به پایان رساند که می‌خواهم برسم به مطلبی که مقداری خوش‌بینانه است. روزنامه‌ای انگلیسی نوشته بود حدود 200 سال پیش 775 میلیون و 300 هزار نفر در جهان زندگی می‌کردند. از این تعداد، 741 میلیون و 800 هزار نفر تحت سلطه حکومت‌های مستبد بودند و تنها 33 میلیون و 500 هزار نفر آزاد بودند. در کل، تعداد تحت سلطه‌ها 23 برابر انسان‌هایی بود که از زندگی‌شان به هر طریقی که می‌خواستند، لذت می‌بردند. می‌دانم که چنین تخمین دقیقی برای زمان حاضر وجود ندارد، اما من یک تخمین ابتدایی و خام را بر پایه پژوهش‌هایی که سازمان غیردولتی «خانه آزادی» انجام داده، بیان می‌کنم. من تخمین می‌زنم که اگرچه هنوز تحت سلطگان به میزان زیادی از مردم آزاد بیشتر هستند، نسبت آنها به مردم آزاد طی دو سده گذشته کاهش یافته و از 23 به 1، به 3 به 1 رسیده است. ما هنوز از هدف‌مان که جهانی سراسر آزاد است، خیلی فاصله داریم، اما با توجه به مقیاس تاریخی، این پیشرفت شگفت‌آوری طی دو سده نسبت به حدود دو هزار سال قبل از آن محسوب می‌شود. بیایید امیدوار باشیم و تلاش کنیم تا مطمئن شویم این روند صعودی حفظ می‌شود.

اشاره
هر دو این اقتصاددانان در سال 2006 میلادی درگذشتند. گالبرایث در 29 آوریل و در سن 97سالگی و فریدمن در 16 نوامبر و در 94سالگی.

منابع:
1-‌http://www.fee.org/the_freeman/detail/john-kenneth-galbraith-a-criticism-and-an-appreciation
2-‌http://en.wikipedia.org/wiki/John_Kenneth_Galbraith#Famous_quotations
3-‌http://www.cbe.csueastbay.edu/~sbesc/frlect.html

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها