تاریخ انتشار:
روایت نوباوه از سوءاستفاده برخی کشورها از تحریم ایران
سالوسگری چینی
در اینکه مناسبات بینالمللی یا آن اصول و قواعدی که کشورهای جهان شالوده روابط خارجی خود را بر آن استوار میکنند کمترین سهم را از آموزههای اخلاقی و حقوق انسانی برمیگیرند نباید تردیدی به دل راه داد به ویژه زمانی که پای منافع اقتصادی و تجاری یا به قول معروف حرف پول در میان باشد.
در اینکه مناسبات بینالمللی یا آن اصول و قواعدی که کشورهای جهان شالوده روابط خارجی خود را بر آن استوار میکنند کمترین سهم را از آموزههای اخلاقی و حقوق انسانی برمیگیرند نباید تردیدی به دل راه داد به ویژه زمانی که پای منافع اقتصادی و تجاری یا به قول معروف حرف پول در میان باشد. حالا اینکه چه ترفندهایی به کار بسته میشود حتماً در میان این و آن کشور متفاوت است. مثلاً یک دولت ممکن است از راه تزویر و فریب وارد شود و به ظاهر دوستی کند و در خفا و خلوت کاریترین ضربات را به منافع ملی کشور دیگر وارد کند یا به اصطلاح با پنبه سر ببرد و کشوری دیگر با الدرم و بلدرم به صحنه بیاید و رجزخوانی کند و شاخ و شانه بکشد. بر این اصل بسیاری از تحلیلگران سیاسی، نظام بینالملل را محل کشمکش و رقابت بیرحمانه و بیامان بین همه دولتها بر سر کسب منافع بیشتر میدانند چنان که گویی «دولتها گرگ دولتها» هستند. این جمله که از عبارت مشهور توماس هابز یعنی «انسان گرگ
انسان است» اقتباس شده انذار میدهد که انتظار رحم و مروت در سیاست خارجی توقع بجایی نیست و چهبسا خسران و ندامت به بار آورد. هابز فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم در اثر کلاسیک خود، «لویاتان» به تاملاتی پیرامون ماهیت و حاق دولت، اجتماع و سیاست پرداخته که بنای همه آنها بر یک فرض فلسفی درباره ذات انسان استوار است. او با این استدلال که همه تحرکات انسان به حکم طبیعت در جهت تامین منافع ارگانیسم او صورت میگیرد از دو مشکل انسان سخن به میان میآورد؛ اول زیستن با دیگرانی که امیال و منافع مشابهی دارند که این موجب نفرت و کینهتوزی و رقابت در بین آدمیان میشود و دوم نقص ذاتی انسان که این نوع زندگی جمعی را ناگزیر میسازد. امروزه هر دو اصل فوق را میتوان به وضعیت دولتها در نظام بینالمللی نیز تعمیم داد. به باور هابز انسانها به حکم عقل رام و آرام نمیشوند بلکه تنها راه ایجاد آرامش و امنیت در بینشان بهرهگیری از نیروی ترس از نابودی است و نتیجه میگیرد که نهاد متولی نظم در یک اجتماع (دولت یا همان لویاتان) باید بر این اساس امنیت و نظم را تامین و تضمین کند. بخش نخستین پیشنهاد هابز مبنی بر بهرهگیری از عنصر ترس در روابط بین دولتها
هم ساری و جاری است اما بخش دوم آن در خصوص وجود یک قدرت فائقه به نام دولت اگر برای یک جامعه راهگشا باشد برای جامعه جهانی مرکب از کشورها و ملتهای متعدد قطعاً و به حکم تجربه سودمند و عملی نبوده و نیست. به همین جهت است که طیفی از نظریهپردازان موسوم به واقعگرا با ارائه دکترین «موازنه قدرت» تلاشی برای تضمین صلح و ثبات جهانی انجام دادهاند. در عمل هم هر واحد سیاسی میکوشد با ارتقای توان و قدرت خود در همه زمینهها و «ائتلافسازی» با دیگر کشورها (یعنی تعریف و شناسایی منافع متداخل) امکان تعدی و تجاوز دیگران را به حداقل برساند یا به اصطلاح دندان طمع رقبای به کمین نشسته را بکشد. وینستون چرچیل نخستوزیر نامدار بریتانیا با تکیه بر همین بینش میگفت ما هیچ متحد یا دشمن دائمی در جهان نداریم بلکه آنچه ما را به همکاری یا خصومت با سایر کشورها میکشاند منافع بریتانیاست. این اصل البته مختص بریتانیا نیست بلکه کمابیش همه کشورهای جهان حفظ منافع ملی خود را مبنای طراحی و راهبری سیاست خارجی خود قرار میدهند. از این منظر ترجیحات و چرخشهای دیپلماتیک کشورهای مختلف درکپذیر میشوند چنان که در ایران و با مبنا دانستن سه اصل «عزت، حکمت
و مصلحت» در دیپلماسی که منعکسکننده منافع ملی است، میتوان به تبیین مانورها و تحرکات نظام در عرصه بینالملل پرداخت؛ لذا تاکتیکهای دولت تدبیر و امید در خصوص پرونده هستهای نیز از باب دفع شر و تامین حداکثری منافع ملی قابل ارزیابی است. چنان که میدانیم در «اقتصاد بازار» عنصر رقابت از اهمیت فراوان برخوردار است. زیرا رقابتپذیری نهایتاً منجر به تامین منافع مصرفکنندگان کالا و خدمات میشود چرا که متقاضیان از انتخابهای متعددی برخوردارند و میتوانند پس از بررسی تمام گزینهها و مقایسه کیفی آنها نسبت به خرید اقدام کنند. در سیاست خارجی هم چنین وضعیتی حاکم است به همین دلیل میگویند «نباید تمام تخم مرغها را در یک سبد قرار داد» بلکه افزایش شرکای خارجی نهایتاً تامین هر چه بیشتر منافع ملی را به دنبال میآورد، همانگونه که از سخنان هفته گذشته یکی از نمایندگان اصولگرای مجلس شنیده میشود. «بیژن نوباوهوطن» نماینده 52ساله تهران که پیش از پوشیدن ردای نمایندگی از مدیران و خبرنگاران ارشد صداوسیما بوده و سابقه حضور در جبهههای جنگ و دفاع از میهن را نیز در کارنامه دارد به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب در یکی از مساجد تهران به
ایراد سخنانی در این خصوص پرداخته و ضمن مسجل دانستن دشمنی آمریکا با ایران افزوده «همین روسیه بدتر از آمریکاست و چین نیز بدتر از اینهاست. بیشترین ضربه را در ایام تحریم همین چینیها به ما زدند. الان هم بازی میکردند تا تحریم شکسته نشود چرا که نزدیک به ۲۰۰ میلیارد دلار خرید از آنها انجام دادیم [لذا] اگر تحریم شکسته شود چین نمیتواند اجناس بنجل خود را به ما بفروشد. این همه در مذاکرات ژنو بازی بود. فکر نکنید اینها دوست ما هستند. همه آنها با ما دشمناند.» از فحوای این سخنان برمیآید که سیاست «چرخش به شرق» در دولت محمود احمدینژاد و تکیه بیحساب و کتاب به دولتهایی چون روسیه و چین راهبردی نادرست در دیپلماسی بوده و در صیانت از منافع ملی توفیق چندانی نداشته است. بیژن نوباوه که علاوه بر نمایندگی مجلس، روزنامه نیز منتشر میکند در ادامه صحبتهای خود ضمن اشاره به حساسیت ایالات متحده نسبت به پیشرفت تکنولوژیک کشورها میگوید: «امروز بسیاری از کشورهای اروپایی از آمریکا جلو زدند. بگذریم از اینکه همه اینها شیطان هستند. فرانسه با یک هیات اقتصادی ۱۴۰ نفره آمد. در همین زمان تحریم، آلمان با ما روابط گسترده زیرمیزی داشت. چرا؟
غربیها به آمریکا میگویند تمام دنیا را غارت کردی. آلمان شکستخورده جنگ دوم جهانی است. ژاپن نیز همینطور. با این حال امروز دو اقتصاد برتر دنیا کیست؟ آلمان و ژاپن. بعد از جنگ جهانی روزی در آلمان هزار مارک (واحد پول آلمان در آن زمان) شد یک دلار! مردم میگفتند این اسکناسها را بریزیم در شومینه بهتر است. امروز آلمان دو هزار میلیارد یورو یعنی ۲۵۰۰ میلیارد دلار صادرات صنعتی دارد؛ وضعیتی بهتر از آمریکا. آیا این در بخور و بخواب حاصل شد؟ زحمت نکشیدند؟» این بخش از صحبتهای آقای نوباوه از این جهت حائز اهمیت است که به تلویح الگوی پیشرفت دو کشور ژاپن و آلمان را معرفی میکند. همان طور که میدانیم این دو کشور مغلوب در جنگ جهانی دوم توانستند در پرتو پیوند با جامعه جهانی و با سرعتی خیرهکننده هم خرابیهای گسترده ناشی از جنگ را بازسازی کنند و هم بنیه اقتصادی خود را تا حدی ارتقا دهند و به عنوان قدرت اقتصادی در سطح جهان مطرح شوند. در واقع راهبرد آلمان و ژاپن استفاده هر چه بیشتر از ظرفیتهای نظام جهانی برای حل مشکلات و مدیریت نقاط افتراق بود.
از این رو توکیو و برلین موفق شدند چالشها و بحرانهای بعد از جنگ را به فرصتی برای تقویت ساخت اقتصادی و سیاسی خود مبدل کنند حال آنکه در تجربهای متفاوت حاکمان پیونگ یانگ با غلظت بخشیدن به خطوط افتراق خود با جامعه جهانی و عدم استفاده مطلوب از ظرفیتهای بینالمللی گام در همان راهی نهادند که رقبای خارجی آرزو میکردند؛ انزوا، تضعیف توان داخلی (حتی وابستگی به کمکهای غذایی بینالمللی) و تقلیل پرستیژ بینالمللی؛ لذا در مسیر پرمخاطره سیاست، نهتنها شناخت دشمن ضرورت حیاتی دارد بلکه توان استفاده از ظرفیتهای نهفته و آشکار دشمنان برای تولید اقتدار ملی نیز از اهمیت فراوانی برخوردار است.
دیدگاه تان را بنویسید