شناسه خبر : 4833 لینک کوتاه

اقتصاد ایران مستعد کارآفرینی نیست؟

درد و رنج کارآفرین ایرانی

موضوع و پدیده «کارآفرینی» در ایران مربوط به دو دهه گذشته است. معادلی که جایگزین عبارت «صاحبان سرمایه» انتخاب شد تا جامعه اقتصادی - سیاسی ایران فهم منطقی‌تر و صحیح‌تری از آن داشته باشند.

index:1|width:40|height:40|align:right مجید یوسفی / نویسنده نشریه
موضوع و پدیده «کارآفرینی» در ایران مربوط به دو دهه گذشته است. معادلی که جایگزین عبارت «صاحبان سرمایه» انتخاب شد تا جامعه اقتصادی-سیاسی ایران فهم منطقی‌تر و صحیح‌تری از آن داشته باشند. اگرچه این مفهوم تا اواسط دهه 70 با تشویش و احتیاط بر زبان‌ها رانده می‌شد و یادآور مهاجرت و مصادره اموال بسیاری از صاحبان سرمایه بود که در سال‌های نخست انقلاب صورت گرفت.
علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد سال‌های دهه 40 در خاطرات خود گفته است که عزم و جزم دولت این بود، به هر نحو ممکن برای صنایع ملی تسهیلات و امکانات فراهم کند. سیاست کشور این بود که اقتصاد را با بخش مولد غیردولتی اداره کند. به همین خاطر، اهمیت بخشیدن به صنعت و بخش خصوصی از اهمیت بالایی برخوردار بود. سپس با خاطره‌ای از حمایت بخش خصوصی مولد در دوره وزارت خود عمق و کنه این توجه را این چنین تشریح می‌کند:
«یک کاری هم که کردم، با تمام فشارهای کاری که روی من بود و گرفتاری‌هایی که داشتم صاحبان صنایع را شروع کردم دیدن؛ با اینکه روزها گرفتار کار بودم، و همان موقع هم دولت برنامه یک کنفرانس اقتصادی را ریخته بود که هفتم اسفند شروع می‌شد و من باید یک هفته هم آنجا می‌رفتم و در نطق و بقیه برنامه‌ها شرکت می‌کردم. به خاطر تمام گرفتاری‌هایی که داشتم چون باید به کار خودم می‌رسیدم، وقت ملاقاتی که به صاحبان صنایع می‌دادم ساعت هشت شب شروع می‌شد. صاحبان صنایعی که مایل بودند من را ببینند و من هم مایل بودم آنها را ببینم. وقت آخرین نفر، یک و نیم بعد از نصف شب بود. اگر خودمان کاری نداشتیم حتماً آنها را می‌دیدم. از نیمه‌شب تا ساعت دو بعد از نصف شب مطلقاً برای صاحبان صنایع بود.
سال‌ها بعد محمود خیامی که با برادرش می‌خواستند اتوبوس تولید کنند که بعد هم تبدیل شد به اتومبیل‌سازی خیلی گسترده‌ای. یک بار برای من تعریف می‌کرد که برادرم به من گفت «وزیر اقتصاد ساعت 12:30 به ما وقت داده.» گفتم «خب اینکه وقت خیلی خوبی است، چرا تو داری تعجب می‌کنی؟» گفت «نه، دوازده و نیم ظهر نیست، 12:30 شب است.» او می‌گفت ما هیچ منتظر نبودیم یک همچین ساعتی برویم.»
اگر قرار بود از کارآفرین ایرانی حمایت شود کم و بیش باید چنین فضا و چارچوبی در جامعه امروز ما شکل می‌گرفت و بعد کرورکرور سرمایه به بخش صنایع سرازیر می‌شد. همین نوع نگاه طی کم و بیش دو دهه صدها کارآفرین قدرتمند با برند ملی تولید کرد که ارزش تولید ناخالص ملی را به نحو قابل ملاحظه‌ای در آن سال‌ها ارتقا بخشید. حتی اگر درآمدهای نفتی تقویت‌کننده چنین ارتقایی در سال‌های دهه 40 و 50 بوده باشند خود نشانه‌ای از هدایت امور و کسب و کار به سمت اقتصاد بخش مولد ملی بود. اقتصادی که کارآفرینان نقش تعیین‌کننده‌ای داشتند.
اینک طی چهار دهه از انقلاب اسلامی و دگردیسی‌های مختلف نسبت به مقوله تولید ملی و سرمایه انسانی می‌توان به رنج‌ها و مشقت‌های نسل کارآفرینان ایرانی پیش از انقلاب و روزهای اضطراب‌آلود ماه‌ها و سال‌های پس از آن که به حذف برخی از آنان و نابودی اموالشان انجامید با دید و نگرش عمیق‌تری نگریست.
تجربه و فضای حاکم بر دهه 60، طی دو دهه پس از آن، فرصتی به همگان داد تا درباره انباشت سرمایه، تولید ثروت، ایجاد اشتغال، درآمد پایدار و توسعه کیفی بیشتر تعمق کنند. سال‌های جنگ، اعمال تحریم‌های اقتصادی و کاهش قیمت جهانی نفت در دوره‌های مختلف هر کدام به نحوی در این بازآفرینی «مفاهیم» و «عبارات» نقش عمده‌ای ایفا کردند. آنچه امروز درباره کارآفرینی می‌گوییم حاصل بازتولید معنایی بسیاری از این واژه‌هاست. واژه‌هایی که در سال‌های پیش از انقلاب و حتی در سال‌های پس از انقلاب هرکدام معنا و مفهوم دیگری برای جامعه ایرانیان داشت. اما در کنار این بازآفرینی، آنچه بازگشت‌ناپذیر می‌نماید، ورشکستگی صنایع و کارخانه‌های دهه 50 و مهاجرت سیل عظیمی از مهندسان و مدیران صنایع در سال‌های دهه 60 و به تعبیر روشن، سرمایه اجتماعی بود که از کف رفت. تجربه و سرمایه‌ای که به تدریج به سایر کشورها منتقل و اقتصاد ملی از وجود متخصصان، تکنوکرات‌ها و نیز صاحبان سرمایه تهی شد. شکستی که میلیاردها دلار خسارت ملی برجای گذاشت و چون اقتصاد کشور به اندوخته‌های ملی دلگرم بود خسارت و زیانی را احساس نمی‌کرد. وقتی جنگ پایان یافت و کشور با بدهی‌های سنگین مواجه شد و اقتصاد کشور به تولید و گردش اقتصاد داخلی نیازمند شد این مهم دوباره در دستور کار قرار گرفت. در چنین مقطع تاریخی برخی از اندیشمندان مجرب اقتصاد ملی به فکر بازآفرینی مفهومی افتادند که در سال‌های آغازین انقلاب قربانیان زیادی گرفت.
بنابراین عبارت و واژه کارآفرینی زمانی در ایران اشاعه یافت که کشور به شدت نیازمند رونق اقتصاد ملی بود که باید به دست نیروهای بخش خصوصی در ایران به حرکت در می‌آمد.
اگرچه بخش‌های زیادی از اقتصاد تولید، توسط بخش خصوصی کارآمد به حرکت درآمد و رونق یافت اما چون شاکله اقتصاد در دست دولت و زیرمجموعه‌های آن بود باز مجدد به سمت دولتی کردن اقتصاد و ناکارآمد کردن بخش خصوصی پیش رفت. تجربه خصوصی‌سازی در ابتدای دهه 80 که با شعار بهره‌گیری از نیروها و توانمندی‌های کارآفرینان ایرانی آغاز شد پس از 15 سال به ناکجاآبادی رسید که هیچ مقامی حاضر به پاسخگویی نیست.
یک مطالعه تحقیقی نشان می‌دهد که از نظر برخی از اقتصاددانان و اندیشمندان مدیریت، موتور حرکت و رشد اقتصاد یک جامعه، کارآفرینان آن هستند که در محیطی رقابتی جامعه را به حرکت درمی‌آورند و سپس آن را توسعه می‌بخشند. کلید موفقیت کارآفرینی، یافتن روش‌های نوآورانه و خلاقانه‌ای است که با به کارگیری تکنولوژی‌های جدید یا بازاریابی دقیق، سریع و کم‌هزینه‌تر کالاهای جدید، خواسته‌های جامعه را به نحو مطلوبی برآورده می‌سازند. این به معنای تولید کالاهای موجود با هزینه‌های کمتر یا ارتقای کیفیت آنها یا به معنای ایجاد بازارهایی برای کالاهای کاملاً جدید است.
تعاریف و وظایفی که از کارآفرینی ارائه می‌شود، مبین آن است که کارآفرین منتظر سرمایه‌گذاری و ایجاد شغل از سوی دولت نیست. او خود با شناخت صحیح از فرصت‌ها و استفاده از سرمایه‌های راکد امکاناتی را فراهم کرده و با سازمان‌دهی و مدیریت بهینه منابع، ایده خویش را عملی می‌کند. او تنها توان و ظرفیت‌های خود را به کار نمی‌گیرد، بلکه بدون اتکا و پشتوانه دولت، در بخش غیردولتی برای بخش دیگری از جامعه نیز کسب و کار می‌آفریند و علاوه بر آن نقش مهمی در تولید و «اشتغال مولد» دارد. این امر سبب کاهش نرخ بیکاری بدون نیاز به سرمایه‌گذاری دولت برای ایجاد اشتغال می‌شود. اگرچه دولت‌ها می‌توانند با ارائه تسهیلات و تعقیب سیاست‌های مناسب، حرکت کارآفرینان را شدت و شتاب بخشند اما سرعت عملیات و چرخه بوروکراتیک دولت‌ها همواره کندتر از آنی است که بخش مولد اقتصاد به آن نیازمند است. این در حالی است که عملکرد دولت در ایران به‌خصوص در سال‌های پس از انقلاب خود داستان درازدامنی است.
بنابراین جایگاهی که کارآفرینان در جهان امروز ایفا می‌کنند هم‌سنگ دولت‌های آن جامعه‌ است. دولت‌هایی که زیرساخت‌های مناسب را فراهم کرده و بستری برای جامعه ایجاد می‌کنند که به تدریج نیروهای مولد آن وارد کارزار اقتصاد شوند.
به طور سنتی در جوامع صنعتی و به رویه معمول در کشور ما کارآفرینان از طریق سعی و خطا سرآمد می‌شوند. کسانی که در خود توان ایجاد کسب و کار جدید را می‌بینند با کشف فرصت‌های موجود در جامعه، انجام نوعی مطالعه امکان‌سنجی فنی و اقتصادی، بسیج منابع پراکنده و مالی و انسانی، دستیابی به تکنولوژی‌های مرتبط و بالاخره با قبول خطر شکست وارد میدان کسب و کار می‌شوند. اما از میان این گروه،‌ معمولاً جمع کوچکی خطر شکست زودرس را پشت سر می‌گذارند و به مراحل پیشرفته‌تر کسب و کار می‌رسند. کارآفرینانی که بدین نحو وارد عرصه کسب و کار می‌شوند، معمولاً از آموزش ویژه‌ای جز آنچه در مشاغل قبلی خود آموخته‌اند برخوردار نیستند. تجربه و آموزه‌ای که به سختی، طی سال‌ها آزمون و خطا و صرف هزینه‌های هنگفت به دست آمده و نیازمند بازآفرینی آن در سال‌ها و دهه‌های آینده است. این سرمایه‌ها زمانی به بار می‌نشینند که در دوره‌های مختلف حاصل انباشت تجربه‌ها و آموزه‌ها باشند. امری که در ایران دهه 40 آغاز شد و با شدت و تنوع قابل ملاحظه‌ای توسعه یافت و تا حدی به نتایج موثری نیز دست یازید. اما سیاست‌های نادرست اقتصادی دولت و بروز نارضایتی عمومی و لاجرم انقلاب بهمن 57 این انباشت سرمایه و سرمایه‌های اجتماعی را نابود کرد. مهم‌تر آنکه مفاهیم و معنای آن نیز از دید جامعه آن زمان تبدیل به تنفر عمومی شد. عباراتی چون سرمایه‌دار، تولیدکننده، سودجو.... همه مفاهیمی بود که به سرعت به ضد خود تبدیل شد. سال‌ها گذشت و به تدریج جامعه نیازهای جدیدی در خود احساس کرد و برای جامه عمل پوشاندن به آن، نیازمند یک دگردیسی اقتصادی و اجتماعی شد.
مفاهیمی که اگر در همان سال‌ها تعمق بیشتری می‌شد شاید به چنین انهدام صنعتی و انسانی دست نمی‌یازید. چه آنکه، بخش عمده‌ای از صاحبان کار و حرف در ایران، چون بنیاد و اساساً تشکیلات خود را نابود‌شده یافتند به تدریج به نقطه دیگری از جهان مهاجرت کردند. این مهاجرت و غیبت آنان، باعث نشد که جامعه ایران به نقش و اهمیت مردانی چون رحیم ایروانی، محسن آزمایش، محمدتقی برخوردار، قاسم و اکبر لاجوردی، احمد و محمود خیامی و علی خسروشاهی‌ها بیشتر بیندیشد چون درآمدهای نفتی و اندوخته‌های گذشته هنوز می‌توانست خسارت چرخه‌های صنایع دولتی را که در اثر بی‌مبالاتی و سهل‌انگاری مدیران دولتی به آن روز افتاده بود جبران کند.
اما اقتصاد ایران چه زمانی نیازمند کارآفرین بخش خصوصی شد؟ دقیقاً زمانی به این صرافت افتاد که به شدت نیازمند رشد و توسعه اقتصادی بود تا به گذشته خود بیندیشد که چگونه ریشه‌های سرمایه، ثروت‌های ملی و نیز سرمایه‌های اجتماعی حاصل از فرهنگ کسب و کار را در دهه 60 از بیخ و بن زدود.
از آن پس، نسل جدیدی از فعالان اجتماعی و اقتصادی و نیز مورخان و پژوهشگران، سرمایه اجتماعی و ظرفیت‌های اقتصادی این کارآفرینان در دهه‌های 40 و 50 را به تدریج مورد مطالعه و تحقیق قرار داده و تردیدها و بعدها بارقه‌هایی در بسیاری از سیاستمداران و کارگزاران سیاسی ایجاد کردند که قلع و قمع بسیاری از نهادها و موسسات صنعتی و تجاری آن هم با پوششی قضایی و پشتیبانی افکار عمومی ناآگاه اما غضب‌آلود چنان جامعه را تهی کرد که امروز برای تاسیس هر نهاد صنعتی نیازمند میلیاردها ریال هزینه و سرمایه‌گذاری ملی است.
اگرچه جامعه در سال‌های دهه 70 به چنین باوری دست یافت که حذف یکباره همه ثروت‌های ملی حاصل از رنج و مشقت سال‌ها کار و تلاش کارآفرینان ایرانی یکی از خطاهای استراتژیک در اقتصاد کلان ملی بود اما بنا به ساختار درهم پیچیده قوانین و سیاستگذاری‌ها، اقتصاد ملی نتوانست خود را از ورطه اقتصاد دولتی رهایی بخشد. نتیجه آن شد که بخشی از کارآفرینان ملی که در سال‌های دهه 40 و 50 به شهرت ملی دست یافته بودند و پس از انقلاب از کشور رانده شده بودند، با تتمه سرمایه خود مجدداً به کشور بازگشتند اما پس از سال‌ها تلاش نتوانستند خود و جایگاه نهادی خود را در اقتصاد ملی بیابند. چه آنکه بنیاد اقتصاد کشور بر اساس ساز و کار دولت و نهادهای دولتی مدیریت می‌شد و بخش دیگری از اقتصاد که به نوعی به بخش خصوصی سپرده ‌شده در دست شرکت‌ها و نهادهای شبه‌دولتی قرار داشت. چنین ساختاری، امکان مانور به بخش خصوصی مولد آن هم ناآشنا به ساحت قدرت را نمی‌داد. بالاخره این سال‌ها به سردرگمی این بخش از اقتصاد ملی گذشت و راهکاری برای عبور از آن اندیشیده نشد. اما آنچه جامعه اقتصادی ایران را هوشیار کرد سهمی از بخش صادرات ایران بود که به تدریج در اثر فقدان کارآفرین خبره و توانمند به کشورهای رقیب واگذار می‌شد. آن زمان که سهم صادرات ایران در آسیای‌میانه به کشورهای ترکیه و اروپایی سپرده شد اولین شیپور بیدارباش بود که جامعه اقتصادی ایران به خود آمده تا از این پس سرمایه‌های ملی خود را به هر دلیل و بهانه‌ای از خود نراند. اگرچه ضربه‌های نهایی فقدان کارآفرین ملی به اقتصاد دولتی زمانی وارد آمد که ایران در مناسبات اقتصادی، حتی به کشورهای دوست و همسایه خود نیز باز هم با خوشه‌چینی ماهرانه رقبایی چون چین و ترکیه باخت. بازار وسیع و بکری که در عراق با هزار خون دل به دست آمده بود و به گسترش تنگاتنگ همکاری‌های دو کشور منجر شده بود آنچنان به سستی و کرختی بنگاه‌های نیمه‌دولتی و فعالان ناآشنا به اقتصاد منطقه و تاکتیک‌های رقبا گرفتار آمد که طی چند سال اخیر به تدریج سهم خود را از دست داد. سهمی که می‌توانست یک‌سوم از زیان ناشی از کاهش درآمد نفت کشورمان را جبران کند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها