تاریخ انتشار:
آیا حل مساله اقتصادی ایران وابسته به اجماع اقتصادی است؟
زنده باد مخالف من
اخیراً نوشتههای متعددی توسط اقتصاددانان و دلسوزان اقتصاد ایران نوشته میشود و بهطور عمده پیشنهاد میکنند که برای حل مسائل اقتصادی کشور لازم است بین عناصر تصمیمگیر اقتصادی اجماع به وجود بیاید و عدهای هم از واژههایی از قبیل همراستایی یا همگرایی استفاده میکنند.
اخیراً نوشتههای متعددی توسط اقتصاددانان و دلسوزان اقتصاد ایران نوشته میشود و بهطور عمده پیشنهاد میکنند که برای حل مسائل اقتصادی کشور لازم است بین عناصر تصمیمگیر اقتصادی اجماع به وجود بیاید و عدهای هم از واژههایی از قبیل همراستایی یا همگرایی استفاده میکنند. داشتم در این مورد فکر میکردم و هر چه بیشتر فکر کردم کمتر به نتیجه رسیدم که لازمه حل مسائل اقتصادی ایران اجماع بین تصمیمگیران اقتصادی است. اقتصاد ایران درگیر مشکلات جدی ساختاری درونی و بیرونی است که اجماع اقتصادی تنها میتواند یک مسکن باشد، آن هم اگر بتواند تسکین دهد. بحث ضرورت تفاهم و اجماع در حاکمیت تا جایی جلو رفته است که عدهای حل مسائل اقتصادی ایران را وابسته به این اجماع کردهاند که در صورت تحقق مسائل اقتصادی ایران حل میشود و اگر تحقق نپذیرد اقتصاد ایران وارد یک بحران جدی خواهد شد.
هدف نوشته حاضر، بهرغم احترام به این نوشتهها، نگاهی متفاوت به موضوع است. به عبارت دیگر لازم است موضوع را از زاویهای دیگر نیز بررسی کنیم.
یکی از پیشفرضهای احتمالی این پیشنهادات، قائل بودن به یک اقتصاد مستقل از ما و ذهن ماست. یعنی واقعیتی به نام اقتصاد ایران وجود دارد که اقتصاددانان به دنبال شناخت آن هستند و بدیهی است که وقتی شناخت حاصل میشود راهحل هم هویدا میشود. این نگاه که ریشه در فلسفه دکارت و فیزیک نیوتون دارد در سالهای اخیر بهطور گستردهای در ادبیات اجتماعی مورد استفاده قرار گرفته است و اقتصاد، یکی از معدود رشتههایی است که وارد این وادی نشده است و کماکان به مستقل بودن اقتصاد از ذهن اقتصاددان اصرار میورزد. کاربرد گسترده مدلسازیها و ریاضی در اقتصاد هم ناشی از این نگرش است. تردیدی نیست که این نگرش کمکهای شایان توجهی به اقتصاد کرده است و بسیاری از سیاستگذاریهای اقتصادی در قرن بیستم مرهون این نگاه به اقتصاد است. ولی این نگاه کاستیهایی هم دارد. یکی از کاستیهایش همین است که ذهن اقتصاددان را از اقتصاد جدا میکند. بر اساس نظریه روبهرو، اقتصاد ایران یک واقعیت نیست بلکه یک مدلی از واقعیت است که مجموعهای از شرایط اقتصادی (که از نظر همه اقتصاددانان قابل تشخیص است) و ذهنیت اقتصاددان (که کاملاً سابژکتیو و خاص خود است) است. در این
صورت اگر قرار است اجماعی روی مباحث اقتصادی شکل گیرد روی مورد اول است، چون مورد دوم خاص فرد است و رسیدن به اجماع روی موضوع دوم محال است، چون در هیچ کجای جهان دو اقتصاددان نمیتوان پیدا کرد که در این حوزه نگاهی مشابه داشته باشند و لذا اجماع تنها میتواند در سطح کلیات شکل بگیرد که آن هم به درد سیاستگذاری نمیخورد. نسبت این دو عامل (یعنی شرایط اقتصادی و ذهنیت اقتصاددان و سیاستگذار در مورد این شرایط) از یک نفر با نفر بعد متفاوت است. بعد ذهنی این شناخت بسیاری از مواقع به منافع شخصی گره خورده است و در بسیاری از موارد به منافع حزبی وصل شده است. گاهی هم طرفداری کورکورانه از یک نظریه یا پارادایم، به هر دلیلی، میتواند سهم قسمت دوم را زیاد کند و شرایط را برای اجماع دور کند و اصلاً اجازه ندهد اجماعی صورت گیرد. اخیراً هم کسانی که با علم اقتصاد آشنایی ندارند ولی بهطور تجربی وارد نظریهپردازی اقتصادی شدهاند به شلوغی شهر دامن زدهاند و تا رگ گردن از اندیشه خود (جزء دوم مدل واقعیت) دفاع میکنند. اینها نظریه خود را با ناموس خود یکی گرفتهاند. یکی از راههای نزدیک کردن سیاستگذاران، فعالان و اقتصاددانان به هم (که من نام آن
را اجماع نمیگذارم)، شفافسازی اقتصادی، انتشار به موقع آمارهای مناسب و دقیق و گسترش تحقیقات اقتصادی برای پشتیبانی از آنهایی است که در خط مقدم هستند (سیاستگذاران و مجریان سیاستها) که این مساله بخشی از هوشمندی اقتصادی است. یعنی همان کاری که در بسیاری از کشورهای جهان انجام شده است. عدم شفافیت اقتصادی در ایران در حدی است که حتی برای یک آمار خود هم برنامه و زمانبندی انتشار نداریم در حالی که کشورهای ضعیفتری دارای تقویم اقتصادیاند و این تقویم را بهطور روزانه در سطح جهانی منتشر میکنند. وقتی این شفافیت وجود نداشته باشد، اقتصاددانان متعهد و دلسوز، روی مورد اول (شرایط اقتصادی) با هم اختلاف پیدا میکنند و احزاب، سیاستمداران و اقتصاددانان وابسته به آنها هم آلوده جزء دوم شناخت اقتصادی میشوند و همین مساله موجب میشود اجماع، همسویی، همگرایی و مفاهیمی از این دست هـیچگونه زمینه عینی و ملموس نداشته باشد. به عبارت دیگر ما چیزی را طلب میکنیم که وجود آن محال است.
پس چاره چیست؟ به نظرم آنچه در سطح سیاستگذاری اقتصادی لازم است، اگر بخواهیم از این منظر نگاه کنیم، تحمل است نه اجماع. من قبول دارم که با آقای الف اختلافنظر دارم، ولی صبر میکنم ببینم کاری که دارد انجام میشود جواب میدهد یا نه. چیزی هم که در غرب دارد خوب کار میکند اجماع نیست، بلکه تحمل و صبر و اعتقاد به مدل واقعیت، و نه واقعیت، دارند. بنابراین در ایران، حداقل در بخشی از حوزههای نظریهپردازی و سیاستگذاری، مدل شخصی خود از واقعیت را با واقعیت یکی میگیرند و به همین دلیل نظریه خود را ناموسی میکنند. جالبتر اینکه تعجب میکنند که چرا دیگران او را نمیفهمند. اخیراً دانا زوهر در دانشگاه آکسفورد از نظریه celebration of diversity جشن تنوع، استفاده کرده و تنوع در دیدگاهها را لازمه یک رشد پایدار و رهبری قدرتمند میداند. بر اساس همین نظریه تنوع در نگاههای مدیران را نهتنها یک عامل جلوگیرنده بلکه یک سرمایه برای شرکتها تلقی میکند. اگر همین مفهوم را به حوزه سیاستگذاری اقتصادی در ایران هم تعمیم دهیم، باید تنوع نگاهها را یک سرمایه تلقی کنیم، نه اینکه با همسو کردن نگاهها به دنبال تحکم و مدیریت تودهای شویم.
مجدداً تاکید دارم که اصرار بر اجماع و همراستایی نظریات اقتصادی برخلاف آب شنا کردن است و راهحل ورود به مشکلات اقتصاد ایران شفافسازی اقتصادی (قدرتمندتر کردن جزء اول شناخت اقتصادی) و توسعه تحمل شخصی، سیاسی و حزبی است. اینها هم همه مستلزم این است که مساله ما «اقتصاد ایران» باشد نه مساله خودم.
دیدگاه تان را بنویسید