نرخ رشد بهرهوری جالب نبود
GDP در برابر اشتغال
همان طور که همکارم رایان اونت روزنامهنگار اقتصادی هفتهنامه اکونومیست نیز اشاره کرد، گزارش اشتغال اخیر آمریکا گزارشی قوی و قابل توجه بود که چه از نظر تعداد فیشهای حقوقی مالیاتدهندگان و چه از نظر مطالعه میدانی خانوارها نشاندهنده افزایش ساعات کار، افزایش باثبات مشارکت نیروی کار و کاهش کوتاهمدت، درازمدت و وسیع(U - ۶) نرخ بیکاری در اقتصاد آمریکاست.
همان طور که همکارم رایان اونت روزنامهنگار اقتصادی هفتهنامه اکونومیست نیز اشاره کرد، گزارش اشتغال اخیر آمریکا گزارشی قوی و قابل توجه بود که چه از نظر تعداد فیشهای حقوقی مالیاتدهندگان و چه از نظر مطالعه میدانی خانوارها نشاندهنده افزایش ساعات کار، افزایش باثبات مشارکت نیروی کار و کاهش کوتاهمدت، درازمدت و وسیع (U-6) نرخ بیکاری در اقتصاد آمریکاست. اما با تمام این اوصاف حس متضادی درون من وادارم میکند به وجه تاریک این گزارش بیتوجه نباشم. رفتار بسیار ناهمگون و متضاد دو متغیر مهم اقتصادی یعنی تولید ناخالص داخلی (GDP) و رشد اشتغال این برداشت را برمیانگیزد که اقتصاد آمریکا مشکل حاد و رو به وخامتی در طرف عرضه دارد. لطفاً اجازه دهید به یک معادله ساده ریاضی نگاهی بیندازیم. بر اساس ادعای مشاوران اقتصاد کلان تولید ناخالص داخلی طی سهماهه دوم سال جاری فقط 7/2 درصد رشد داشته و نتوانسته رقم مورد انتظار 9/2درصدی را که در سهماهه اول تجربه کرده بود، پوشش دهد.
این یعنی اینکه رشد متوسط اقتصادی طی 12 ماه گذشته فقط 6/1 درصد بوده در حالی که تعداد فیشهای حقوق ثبتشده (توسط IRS) در بخش غیرکشاورزی در همین زمان بیش از 8/1 درصد رشد داشته و همچنین میزان ساعات کار نیز نشاندهنده رشد 2/2درصدی بود. خب اگر این اعداد و ارقام را کنار هم بگذاریم میتوانیم این نتیجهگیری را به دست آوریم که نرخ بهرهوری در اقتصاد آمریکا طی همین مدت بین 2/0 تا 6/0 درصد کاهش یافته است. در همین مدت زمان میزان نیروی کار نیز بدون تغییر مانده است. بنابراین بر اساس این فرض ضعیف که نرخ بهرهوری تعداد ساعات کار نیروی کار همگی با همان روند در سال گذشته افزایش یافتهاند، میتوان این نتیجهگیری را داشت که نرخ رشد اقتصادی بالقوه باید بین 2/0 تا 6/0 درصد باشد. حالا اجازه دهید نرخ رشد بالقوه را به روش دیگری محاسبه کنیم. قانون اوکان رشد بالقوه اقتصادی را از میزان کاهش نرخ بیکاری نسبت به افزایش نرخ بهرهوری استخراج میکند. با استفاده از معادله ساده قانون اوکان داریم: تغییر در نرخ بیکاری= 5/0 × (رشد بالقوه اقتصادی- افزایش GDP). بین سهماهه دوم سال 2013 و سهماهه دوم سال 2014 نرخ بیکاری در اقتصاد آمریکا 27/1
نقطه درصد کاهش یافته در حالی که تولید ناخالص داخلی در حدود 6/1 درصد افزایش داشته که نشاندهنده کاهش 9/0درصدی تولید ناخالص داخلی بالقوه در همان مدت زمان است. خیلی خوب، من خیلی قصد ندارم اصرار بورزم که بهرهوری در اقتصاد آمریکا رو به کاهش است یا نرخ رشد بالقوه رو به نقصان است. اما تردید ندارم که چیز عجیبی درباره نرخ رشد GDP در سهماهه اول وجود دارد که نشاندهنده رشد اقتصاد متناسب با کاهش نرخ بیکاری نیست، هرچند ممکن است در گزارشهای بعدی اصلاح شود. واقعیت این است که اطلاعات مربوط به نرخ بهرهوری بسیار پرنوسان است. اما با تمام این اوصاف کاملاً آشکار است که نرخ بالقوه بسیار بد بوده است. تخمینهای پیش از بحران نرخ رشد بالقوه را بین 5/2 تا 7/2 درصد پیشبینی کرده بودند در حالی که عدد کنونی در محدوده 5/1 تا 2 درصد در نوسان است. اقتصاد آمریکا همچنان از تقاضای ناکافی رنج میبرد، اما با گذشت هر ماه این موضوع آشکارتر میشود که در طرف عرضه نیز دردها و مشکلاتی قابل توجه وجود دارد. این وضعیت مسوولیت فدرالرزرو را پیچیدهتر میکند، زیرا نشاندهنده این است که شکاف بهرهوری به سرعت در حال پر شدن است. درست مثل همکارم رایان
بر این باورم که وضعیت کنونی به هیچ وجه نمیتواند دلیلی برای شتاب بخشیدن به سیاستهای سختگیرانه پولی (افزایش نرخ بهره) توسط فدرالرزرو باشد. اما اگر بر این باور باشیم که واکنشهای منفعلانه اقتصاد آمریکا باعث کاهش نرخ رشد بالقوه بوده باشد، آنگاه باید بپذیریم که اتکای صرف بر سیاستهای تحریک طرف تقاضا قادر خواهد بود همه دردهای اقتصاد آمریکا را درمان کند.
دیدگاه تان را بنویسید