گفتوگو با صادق زیباکلام درباره جهانبینی بنیصدر
تکبر و تفرعن بنیصدر را زمین زد
داستان رئیسجمهور اول ایران و سرنوشت او با گذر سه دهه هنوز جنجالبرانگیز است و ابهامات زیادی در رویدادهای آن روز مشاهده میشود. در این زمینه با صادق زیباکلام از صاحبنظران تاریخ انقلاب اسلامی ایران به گفتوگو نشستهایم.
داستان رئیسجمهور اول ایران و سرنوشت او با گذر سه دهه هنوز جنجالبرانگیز است و ابهامات زیادی در رویدادهای آن روز مشاهده میشود. در این زمینه با صادق زیباکلام از صاحبنظران تاریخ انقلاب اسلامی ایران به گفتوگو نشستهایم. زیباکلام بر این باور است که اگر بنیصدر سرسختی به خرج نمیداد و حاضر میشد اندکی با نیروهای نزدیک به حزب جمهوری همکاری کند، اتفاقات آن سالها رخ نمیداد و چهبسا سرنوشت نظام نیز جور دیگری به رشته تحریر درمیآمد. استاد دانشگاه تهران در بخش دیگری از این گفتوگو تاکید میکند که موضعگیری ابوالحسن بنیصدر در برابر رهبران حزب جمهوری زمینهای را فراهم کرد تا او با وجود در اختیار داشتن پست فرماندهی کل قوا شکست بخورد. زیباکلام بر این باور است که در سال 1358 همگان پیروزی بنیصدر را پیروزی تفکر اسلامی در مواجهه با تفکر مارکسیستی ارزیابی میکردند. این استاد دانشگاه در لابهلای سخنان خود تصریح میکند که بنیصدر به دلیل موضعگیریهای خود حمایت امام را از دست داد وگرنه امام از همان ابتدا بنا را بر همکاری با او گذاشته بود.
هنگامی که ابوالحسن بنیصدر به ریاستجمهوری رسید، احساس نیروهای انقلاب چه بود؟ آیا آنها با این پیروزی احساس کردند که گفتمان انقلاب اسلامی پیروز شده یا اینکه خود را شکستخورده میدیدند؟
در بهمنماه سال 1358 تمام جریانهای اسلامی احساس پیروزی داشتند، بنیصدر به عنوان نظریهپرداز اقتصاد توحیدی رئیسجمهور شده بود. به عبارت دیگر اقتصاد اسلامی در برابر مارکسیستها برنده شده بود. بنیصدر از جمله انقلابیونی بود که سوابق مبارزاتی قابل احترامی داشت. او مورد تایید نیروهای انقلاب و روحانیت مبارز بود. اگرچه اختلافاتی بین این نیروها به وجود آمد اما دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و سایر نیروهای اسلامگرا از او حمایت میکردند. در آن مقطع زمانی مارکسیسم نفوذ زیادی بین دانشگاهیان و نیروهای تحصیلکرده داشت، بنیصدر به عنوان نمادی در برابر این جریان شناخته شده بود. مناظرههای او در دانشگاه صنعتی شریف در این مورد ماندگار شده است. در این میان همه تصور کردند به مدافع تفکر اسلامی در برابر تفکر مارکسیستی رای دادند و به نوعی تفکر اسلامی و انقلابی پیروز شده است، بنابراین هیچ فردی شکست را احساس نمیکرد.
بنیصدر در کتاب خاطرات خود نقل میکند که از همان ابتدا مرزبندی پررنگی با روحانیت قدرتمند از جمله بهشتی و هاشمی داشته است، آیا مردم از این مرزبندی اطلاع داشتند؟
مردم عادی از این اختلافات خبر نداشتند و بیشتر در سطح نخبگان بود. این اختلاف فقط به آقایان هاشمی، بهشتی و موسویاردبیلی خلاصه نمیشود بلکه ولایتی و میرحسین موسوی هم در این دایره قرار داشتند. بنیصدر با خیلی از جریانات اسلامی و از جمله حزب جمهوری اختلاف پیدا کرد. در این میان آقای بنیصدر با تاکید بر این مساله که من 10 میلیون رای دارم این شکاف را بیشتر کرد. البته به مرور برخی از جریانهای اسلامی و ملی- مذهبیها و مجاهدین خلق از بنیصدر حمایت کردند. مرحوم علامه یحیی نوری و مرحوم صادق خلخالی از حامیان جدی بنیصدر به شمار میرفتند، هر چند عدهای از روحانیون در این میان بیطرف ماندند و تلاش کردند تا فضا بیش از این متشنج نشود.
اصولاً آیا حضور یک روشنفکر دینی در اولین انتخابات ریاستجمهوری یک اشتباه استراتژیک نبود با توجه به اینکه بازرگان در اداره امور کشور توفیقی به دست نیاورد. بنابراین چه انتظاری وجود داشت که بنیصدر موفق شود.
انتخاب بنیصدر درست بود و پیروزی بزرگی محسوب میشد. محبوبیت ایشان در سال 1358 خیلی بیشتر از دکتر سروش یا رهبران حزب جمهوری بود. هیچ کس به جز مرحوم امام محبوبیت بیشتری نداشت. او در بین تودههای مردم و اقشار تحصیلکرده از نفوذ بالایی برخوردار بود. بزرگترین خبط بنیصدر این بود که با رفتار خود موجب شد حمایت امام را از دست بدهد. زمانی که اختلافات نمایان شده بود امام اگر قلباً هم طرفدار بنیصدر نبودند؛ به دلیل محبوبیت زیاد بنیصدر حاضر به موضعگیری علیه ایشان نشدند. امام تا بخشی از سال 58 و حتی 59 و اوایل 60 از او دفاع میکردند و تلاش کردند تا اختلافات زیاد نشود حتی پست فرماندهی کل قوا را به او سپردند.
سوال من هم همین است. بنیصدر به محض پیروزی ابزار قدرتمندی همچون فرماندهی کل قوا را به دست آورد، اما نتوانست در اداره امور کشور موفق شود، دلیل آن چه بود. چقدر خود او در این زمینه مقصر بود و چقدر سایر نهادها موجب این مساله شدند؟
بزرگترین عامل شکست بنیصدر غرور و تکبرش بود. او به هیچ وجه حاضر نبود با رهبران حزب جمهوری اسلامی کنار بیاید و با بهشتی و رجایی همکاری کند. اگر بنیصدر یک قدم برمیداشت کار به اینجاها کشیده نمیشد. او مغرور بود و رهبران حزب جمهوری اسلامی را به رسمیت نمیشناخت و برای آنها شأنی قائل نبود.
آیا اختلاف بنیصدر با سایر انقلابیون شخصی بود یا اینکه شکاف بین نخستوزیر و رئیسجمهور عامل این مساله شده بود و نقص قانون اساسی به این اختلافات دامن میزد چرا که رئیسجمهور نمیتوانست نخستوزیر را انتخاب کند و مجلس میبایست این کار را انجام میداد.
هیچ گاه انسانها به این مساله اعتراف نمیکنند که دعواهای آنها شخصی بوده است، اما واقعیت این است که تمام این دعواها شخصی بود و افراد پشت الفاظ قایم میشدند. در مورد بنیصدر هم این مساله صدق میکرد. دعوا بر سر قدرت بود. بنیصدر تمام قدرت را میخواست و در برابر حزب جمهوری هم همه قدرت را میخواست. حزب جمهوری در آن مقطع زمانی مجلس و بخشی از دولت را در اختیار داشت. در آن برهه هیچ یک حاضر نشدند به نفع دیگری کنارهگیری کنند وگرنه بنیصدر با بهشتی، هاشمی و سایر دوستان حزب جمهوری از نظر جهانبینی اختلافی نداشت.
در تبلیغات رسمی این گونه تاکید میشود که بنیصدر خائن بوده است، شما فکر میکنید رئیسجمهور اول ایران خدماتی نیز داشته است یا نه؟ اصولاً بزرگترین موفقیتهای بنیصدر چه بود؟
بنیصدر در طول این دوران توانست به عنوان یک ایدئولوگ و متفکر اسلامی شناخته شود همین موجب شد که او طرفداران بسیاری پیدا کند و حامیان زیادی داشته باشد. این جایگاه، جایگاه رفیعی بود. اما در دوران ریاستجمهوری به دلیل مخالفتهای به وجود آمده عملاً نتوانست توفیقی به دست بیاورد. شما توجه کنید که در دولت ایشان عده زیادی به او تحمیل شده بودند. عدهای همچون آقای میرسلیم نیمی به ترکستان و نیمی به فرغانه بودند. به عبارت بهتر هم مورد تایید حزب جمهوری اسلامی بودند و هم بنیصدر. حاج احمد آقا که از سوی بنیصدر به عنوان نخستوزیر در نظر گرفته شده بود مورد تایید حزب جمهوری و بنیصدر بود. اما سایر اعضا مورد تایید بنیصدر نبودند به همین دلیل دولت انسجام کافی را نداشت و همین موجب شد که موفقیتی به دست نیاورد.
در بسیاری از روایات آن دوره ادعا میشود که بنیصدر به بسیاری از قوانین توجهی نداشت. به طور نمونه چرا بنیصدر با اصل شوراها مخالف بود؟
بنیصدر با اصل شوراها مخالف نبود اما او حساسیت زیادی نسبت به نفوذ حزب جمهوری اسلامی ایران داشت. به همین دلیل با شورا مخالفت کرد، چون این احساس برای او به وجود آمده بود که شورا تحت نفوذ روحانیت درآمده است. بنیصدر بر این باور بود که روحانیت به دلیل جایگاه خود به قانون تمکین نمیکند و بیشترین اتکای روحانیت بر پوپولیسم است نه قانون.
شما اشاره کردید که بنیصدر مخالفان خود را متهم به رویکرد پوپولیستی میکرد. در حالی که خانههای بنیصدری که با وامهای بدون بهره بانکی به ملت داده شد اقدامی در همین راستا بود.
بنیصدر در آن زمان احساس رقابت شدیدی با روحانیت داشت، او یک متفکر اسلامی بود که صورتش را هفت تیغه میکرد. بنیصدر با اعطای این خانهها میخواست به مردم بگوید به حرف روحانیون گوش نکنید. من هم میتوانم خواستههای شما را برآورده کنم.
این مساله را قبول دارید که بنیصدر رویکرد پوپولیستی را در پیش گرفته بود. از یک سو به مردم خانه داد که بعدها احمدینژاد آن را در قالب مسکن مهر دنبال کرد و از سوی دیگر در سخنرانی 14 اسفند 59 در دانشگاه تهران اسامی مخالفان خود را از تریبون اعلام کرد. این مساله را چطور ارزیابی میکنید؟
بنیصدر بیش از اینکه روحیه پوپولیستی داشته باشد، روحیه تکبر و تفرعنی داشت که همین مساله دولت او را زمین زد. او بارها در سخنرانیهای خود اعلام کرد که استادان و جامعه دانشگاهی با من هستند و افراد عامی و بیسواد طرفدار حزب جمهوری هستند. البته تا حدودی هم درست میگفت. اگر شما در اسفند 59 آمار میگرفتید بخش عظیمی از تحصیلکردگان طرفدار بنیصدر بودند. البته من این افتخار را داشتم که در آن انتخاب سرنوشتساز بین بنیصدر و سایر نیروهای انقلاب؛ آقای بهشتی و شهید رجایی را انتخاب کنم.
آقای بنیصدر در دوره ریاستجمهوری و حتی در همین امروز هم به جامعه بیطبقه توحیدی اعتقاد دارد. اصولاً این اتوپیا از نظر منطقی امکان تاسیس دارد؟
همه اسلامگرایان در آن روزگار به اقتصاد توحیدی اعتقاد داشتند. این تفکر خاص بنیصدر نبود، خیلی از رهبران ملی-مذهبی و رهبران حزب جمهوری قائل به این تفکر بودند. این تفکرات تحت تاثیر ادبیات مارکسیستی رشد زیادی پیدا کرده بود. بنیصدر نیز به این ایده اعتقاد داشت و بر این باور بود که این ایده قابلیت اجرا دارد، بنابراین این مساله قابل پذیرش نیست که بنیصدر شعار میداد. اما من بعید میدانم که این ایده قابلیت اجرا پیدا میکرد. اگر این ایده در عمل موفق بود، دیگر دلیلی وجود نداشت که شوروی شکست بخورد.
ایده ملی کردن بانکهای ایران مدافع سرسختی همچون بنیصدر داشت، این اقدام چه تبعاتی را به دنبال داشت؟ فکر نمیکنید مشکلات اقتصاد امروز ایران به دنبال تصمیمگیریهای پوپولیستی ایشان رخ داده است؟
شما به این مساله توجه کنید که بسیاری از مشکلات اقتصاد امروز ما ربطی به بنیصدر و ملی کردن صنایع یا بانکها ندارد. مهمترین مشکل ما این است که اقتصاد ما دولتی است و تا زمانی که اقتصاد دولتی باشد این مشکلات ادامه پیدا میکند. البته همان زمان نیز تزی برای خروج اقتصاد از وضعیت دولتی وجود نداشت کما اینکه تفکر مارکسیستی بسیار رواج پیدا کرده بود و همه درصدد گسترش این تفکر بودند.
بزرگترین اشتباهات استراتژیک بنیصدر چه بود.
به نظر من بزرگترین اشتباه او این بود که حاضر به همکاری با روحانیت نشد، اگر مقداری احترام برای روحانیت قائل میشد، هیچ یک از این اتفاقات رخ نمیداد به خصوص اینکه هیچ کس دوست نداشت این اتفاقات رخ بدهد.
به نظر شما لازم بود کشور مساله بنیصدر را تجربه کند یا اینکه بنیصدر میتوانست این سرنوشت محتوم را تغییر بدهد و دوران ریاستجمهوری او ادامه پیدا کند.
به نظر من اگر بنیصدر اجازه میداد افراد دیگری هم بر فرش قدرت بنشیند، این اتفاقات رخ نمیداد. بنیصدر هیچ کس جز خود را منتخب مردم نمیدانست و بر این باور بود که هاشمی، بهشتی، موسویاردبیلی، میرحسین موسوی و شهید رجایی هیچ یک منتخب مردم نبوده و مردم را نمایندگی نمیکنند.
یکی از بحرانهای دوره فعالیت بنیصدر، ماجرای کردستان بود. شما در ماجرای کردستان در شورای حل اختلاف از سوی دولت حضور داشتید، چقدر این تیم موفق بود و توانست از خشونتها بکاهد؟
من افتخار نمایندگی دولت موقت مهندس بازرگان را داشتم اما واقعیت این است که در ماجرای کردستان نه دولت موقت، نه بنیصدر و نه شورای انقلاب توفیقی به دست نیاوردند. بهنظرم همه ما در کردستان اشتباهات فاحشی را مرتکب شدیم که از خشونتها نکاست.
آیا شما از نزدیک بنیصدر را دیده بودید؟ تحلیل شما از شخصیت و نحوه مدیریت بنیصدر چه بود.
در آن زمان خیلی از استادان و دانشگاهیان به سمت بنیصدر گرایش پیدا کرده بودند، او فرد بسیار متکبری بود که هیچ کس جز خود را قبول نداشت و به استناد رای میلیونی که از آن برخوردار بود حاضر به همکاری با نیروهای انقلاب نشد اما من از همان ابتدا از او خوشم نیامد.
دیدگاه تان را بنویسید