شناسه خبر : 4642 لینک کوتاه

گفت‌وگو با جمشید مشایخی درباره مشکلات اقتصادی هنرمندان

بازیگری به دستمزد بالا نیست

پرداختن به «معیشت بازیگران» شاید از آن جهت مهم به نظر می‌رسد که شاغلان این شغل پرطرفدار در شکل‌دهی به حافظه تاریخی جامعه اثراتی به‌ دور از انکار دارند. این در حالی است که به بازیگری دقیقاً در همه جای دنیا واژه بی‌ثبات‌ترین شغل اطلاق می‌شود. شغلی که در تمام طول عمرش با نوسانات مالی مختلف همراه بوده و فقط اشتیاق صاحبانش باعثحفظ آن می‌شود. بسیاری از بازیگران سینما و تلویزیون با اینکه درآمد بالایی ندارند و از حرفه خود به جهت مالی منتفع نیستند اما دل به شور و استقبال مردم از آنان و آثارشان خوش می‌کنند و همین‌ها آنها را راضی نگه می‌دارد، غافل از اینکه روزگاری می‌رسد که این استقبال‌ها دیگر برای آنها نه «نان» می‌شود و نه «آب». به این منظور با «جمشید مشایخی» که بی‌شک یکی از بازیگرانی ‌است که در تمام مقاطع هنری‌اش از نقطه اوج حرفه‌اش پایین نیامد، به گفت‌وگو پرداختیم.

دنیا عیوضی

پرداختن به «معیشت بازیگران» شاید از آن جهت مهم به نظر می‌رسد که شاغلان این شغل پرطرفدار در شکل‌دهی به حافظه تاریخی جامعه اثراتی به‌ دور از انکار دارند. این در حالی است که به بازیگری دقیقاً در همه جای دنیا واژه بی‌ثبات‌ترین شغل اطلاق می‌شود. شغلی که در تمام طول عمرش با نوسانات مالی مختلف همراه بوده و فقط اشتیاق صاحبانش باعث حفظ آن می‌شود. بسیاری از بازیگران سینما و تلویزیون با اینکه درآمد بالایی ندارند و از حرفه خود به جهت مالی منتفع نیستند اما دل به شور و استقبال مردم از آنان و آثارشان خوش می‌کنند و همین‌ها آنها را راضی نگه می‌دارد، غافل از اینکه روزگاری می‌رسد که این استقبال‌ها دیگر برای آنها نه «نان» می‌شود و نه «آب». چنان‌که بارها در خبرها از بازیگرانی می‌شنویم که با رسیدن به دوران پیری و سالخوردگی به فراموشی سپرده شده‌اند و در تنگنا و مضیقه مالی به سر می‌برند، خبرهایی که خیلی زود در بی‌اعتنایی‌ها از یاد می‌روند، شاید چون بازیگری در این حال از مشاغل پرطرفداری است که سالانه جوانان زیادی را به کام خود می‌کشاند. به همین خاطر مشکلات شغلی این حرفه ازجمله مواردی است که تاکنون کمتر در تحلیل‌ها به آن پرداخته شده. به این منظور با «جمشید مشایخی» که بی‌شک یکی از بازیگرانی ‌است که در تمام مقاطع هنری‌اش از نقطه اوج حرفه‌اش پایین نیامد، به گفت‌وگو پرداختیم. مصاحبه‌ای به نسبت طولانی که در یک روز گرم تابستان در خانه با صفای ایشان تا ساعت‌های اولیه شب به طول انجامید و مشایخی با همان حوصله‌ای که از ابتدای مصاحبه همراه او بود، پذیرای ما ماند و با وقار و متانت خاص خود سوالات را پاسخ داد. شاید اگر تلاش‌های سام مشایخی، پسر دوم این هنرمند برای هماهنگی این نشست نبود، این گفت‌وگو میسر نمی‌شد. ماحصل مصاحبه را در ادامه می‌خوانید.



موضوع اصلی این گفت‌وگو «معیشت بازیگران» است. ظاهراً اغلب بازیگران پس از گذران دوران اوج فعالیت خود نمی‌توانند امور مالی خود را اداره کنند، بنابراین در مقاطعی از زندگی دست نیاز به سوی دیگران دراز می‌کنند. گاهی خبری منتشر می‌شود مبنی بر اینکه یکی از بازیگران شناخته‌شده سینما آنقدر وضعیت مالی بدی پیدا کرده که قادر به پرداخت اجاره‌خانه‌اش نیست، از این دست اخبار در روزنامه‌ها و تلویزیون زیاد می‌خوانیم و می‌بینیم که سراغ یکی از هنرمندان از کارافتاده می‌روند که وضع مالی خوبی ندارد و برای تهیه دارو با مشکل مواجه است. این داستان‌های همیشگی نشان می‌دهد بازیگری شغلی نیست که از طریق آن نیاز مالی فرد تامین شود. شما زمانی که به این حرفه وارد شدید بازیگری را به عنوان یک شغل از نظر تامین معیشت و ثبات مالی قبول داشتید؟
ما عاشق بودیم. از بچگی من را به دیدن تئاتر می‌بردند و به بازیگری علاقه‌مند شدم. در دوران دبستان وقتی در تابستان تعطیل می‌شدم نمایشنامه می‌نوشتم، خودم کارگردانی و بازی می‌کردم. در سال 1336 اداره هنرهای دراماتیک (که الان شده اداره تئاتر) تاسیس شد و اولین کسی که استخدام شد، من بودم. نه اینکه سابقه‌ام از دیگران بیشتر بود، دکتر فروغ من را امتحان کرد و گفت در اداره هنرهای دراماتیک بمانم و کار تئاتر را آنجا شروع کردم. آن دوران کسی ما را قبول نداشت، چون هنرمندهای بزرگ تئاتر، تئاتر را کنار گذاشته بودند. ما یک مشت بچه بودیم و کسی ما را قبول نداشت. ما بلیت افتخاری دست مردم می‌دادیم که بیایند تئاتر ما را ببینند. در کانال دو تلویزیون شب پنجشنبه برنامه داشتیم، آنقدر ادامه پیدا کرد و تازه مردم ما را قبول کردند. تالار سنگلج که تاسیس شد آنجا اجرا می‌کردیم، مردم به سنگلج می‌آمدند و بلیت می‌خریدند و دیگر حرفه‌ای شده بودیم. آن زمان صحبت پول نبود. تئاتر مثل سینما نبود. آنها که به سینما می‌رفتند دستمزد آنچنانی می‌گرفتند. ولی بچه‌های تئاتر عاشق بازیگری بودند. الان هم همین‌طور است. بچه‌های تئاتر زحمت‌کش و هنرمند هستند. دیده‌ام در سالن‌های خیلی کوچک که 50 تا 60 صندلی بیشتر ندارد، کار می‌کنند چون دلشان خوش است. این بچه‌ها هنرمندان بزرگ و قابل احترامی هستند.

به نظر شما همچنان این روند در سینما ادامه دارد که درآمدهای بالا محدود به تعدادی چهره شاخص و مشهور باشد؟
بله، من در انجمن بازیگران سینما و تلویزیون ایران خدمتگزار هنرمندان و بازیگران هستم و می‌بینم اکثر بازیگرها بیکارند و درآمدی هم ندارند. هیچ شغل دیگری ندارند. وظیفه ما چیست؟ باید چه‌کار کنیم؟ باید فیلم یا سریالی ساخته شود و از این هنرمندان دعوت به عمل آید. مثلاً از بیرون تهیه‌کننده و کارگردان می‌آورند، و این بچه‌ها بیکار هستند. همیشه من گفته‌ام اما دیگران ترسیده‌اند بگویند. می‌گویند اگر بگوییم دیگر به ما رول نمی‌دهند. چرا نباید حرف حق را نگوییم. بارها پیش آمده به کسی نقش داده‌اند که بازیگر نیست، در حالی که ما بهترین بازیگران را داریم که به آنها رول نمی‌دهند. عده‌ای برای گرفتن نقش یا پول می‌دهند، یا پارتی دارند و بچه‌ها همه بیکار هستند و کسی به فکر نیست. بازیگران مردی که زن و بچه دارند و سخت زندگی می‌گذرانند و بازیگران زنی که با سختی کار می‌کنند.

به لابی‌گری و رابطه در سینما اشاره کردید، نقش این رفتارها را در تخریب بازار سینما چگونه می‌بینید؟
این رفتارها در سینما خیلی بد شده است. هنرمندی که از جوانی‌اش زحمت کشیده، استعداد و نبوغ داشته، دوره دیده، از تئاتر به سینما رفته، به آموزشگاه و دانشگاه رفته، امید دارد که جلو دوربین بیاید. ولی عده‌ای از راه می‌رسند، پول می‌دهند و نقش می‌گیرند. این افراد اصلاً بازیگر نیستند. پول گرفته‌اید و آنها را جلو دوربین آورده‌اید که چی؟ آن‌وقت کسانی که زحمت کشیده‌اند بیکارند. وقتی اینها را می‌بینم دلم آتیش می‌گیرد و کاری هم نمی‌توانم بکنم.

در گذشته هم این کارها وجود داشت که یک بازیگر با رابطه وارد سینما شود؟
نه، ما از تئاتر وارد سینما شدیم. سال 1348 فیلم گاو را بازی کردم، فیلم قیصر را هم سال 1348 بازی کردم. با مهرجویی، علی حاتمی، ناصر تقوایی و خیلی‌های دیگر کار کردم، اینها بازیگر درست و حسابی می‌خواستند. بازیگر تئاتر را جذب فیلم‌شان می‌کردند که به خوبی ایفای نقش کند، در چنین شرایطی رابطه و پارتی‌بازی معنا نداشت.

فکر می‌کنید سوپراستارهای نسل امروز سینما با نسل گذشته در چه مواردی فرق دارند؟
ما تئاتر کار کردیم، روی دستمزد آنقدرها فکر نمی‌کردیم، نمی‌رفتیم پز دستمزد بدهیم. آن چیزی که برای ما معیار بود، دستمزد نبود، اینکه مردم قبول کنند ما هنرمند هستیم، مهم بود. دستمزد نمی‌توانست ملاک باشد که اگر کسی دستمزد بیشتری می‌گیرد، هنرمندتر است. اگر کسی فکر می‌کند چون دستمزد بیشتری می‌گیرد هنرمند است، بداند که نیست. هنرمندی به درخواست دستمزد بالا نیست.

در چند سال اخیر بحث جلوگیری از پرداخت دستمزدهای بالا به بازیگران خیلی مطرح می‌شود اما همچنان خیلی از تهیه‌کنندگان برای حضور یک بازیگر مشهور در فیلم‌شان حاضرند دستمزد آنچنانی به او پیشنهاد دهند. دراین‌باره چه نظری دارید؟
تهیه‌کننده حتماً دوست دارد این پول را بدهد. دوران ما فرق می‌کرد. در تئاتر یاد گرفتیم که 1-هیچ بودن 2- «ما بودن» نه «من». مثلاً می‌گویند فیلم کمال‌الملک تاثیرگذار است، این یعنی مجموعه کار خوب بوده‌اند. نویسنده، کارگردان، بازیگرهای دیگر و... حتی آن عزیزی که چایی می‌داد تاثیرگذار است. کمال‌الملک برای یک نفر نیست، یک گروه آن را ساخته. الان منیت حاکم است؛ می‌گویند: چون من پول بیشتر می‌گیرم پس فیلم من است! مردم برای من به سینما می‌روند! ولی ما می‌گفتیم مردم برای ما می‌روند، این خیلی فرق دارد. گاهی می‌شنویم که می‌گویند فلانی جوان خیلی خوش‌تیپی است و به درد سینما می‌خورد. در این رابطه می‌خواهم یک خاطره تعریف کنم؛ سال 1346 در جشنواره تئاتر پاریس از ایران شرکت کردیم. «فرانکو زفیرلی» کارگردان ایتالیایی که آن دوران تئاتر می‌ساخت و بعدها فیلمساز شد- ایشان دو تئاتر کارگردانی کرده بود، یکی از آثار شکسپیر بود و یک بازیگر زن ایتالیایی در آن کار بازی می‌کرد که ایشان خیلی زشت بود، وقتی رفتیم آن تئاتر را ببینیم پنج دقیقه از بازی این خانم که گذشت، در گوش کسی که کنارم نشسته بود گفتم: این خانم خوشگل‌ترین زن دنیاست. من یاد گرفتم یک جوان باید با هنرش خوشگل باشد. مثلاً سیمین معتمدآریا قیافه‌ای معمولی دارد ولی وقتی بازی می‌کند خوشگل‌ترین زن عالم می‌شود.

چرا یک‌مرتبه از تئاتر فاصله گرفتید؟
بعد از عمل جراحی روده که 50 سانت آن را برداشتند، یکی هم به خاطر شکستگی استخوان ران که اکنون در آن پلاتین است نتوانستم تئاتر کار کنم. جلو دوربین می‌توانم بگویم که اجازه بدهید مثلاً چند دقیقه دیگر برمی‌گردم. ولی در صحنه نمی‌شود. هادی مرزبان از دوستان بسیار خوب بنده به من می‌گوید: جمشید یک نقش کوتاه ولی خوبی می‌گذارم بیا بازی کن، باز ترسیدم که اتفاقی بیفتد و به تئاتر لطمه بخورد. من عاشق تئاتر هستم.

وقتی به سیر تاریخی کارنامه بازیگری شما نگاه می‌کنیم شبیه یک تاریخ شفاهی است. حضوری که این سال‌ها در سریال‌ها و مقاطع تاریخی مختلف داشتید نشان می‌دهد زمانی در سریال‌های پرمخاطب نقش محوری بازی کردید که بخشی از تاریخ سینمای ایران شد. بعد از آن دوران اما گاهی دیدیم نقش کوتاهی را در فیلمی پذیرفتید، البته آن نقش را هم اثرگذار بازی کردید. شما که در هر دو موقعیت بازیگری قرار داشتید، تفاوت این نقش‌ها را در چه می‌بینید؟
بازیگر باید به نقشی که بازی می‌کند، اعتقاد داشته باشد و در آن نقش کار کند. نقش کوتاه خیلی سخت است، فرصت کمی برای کار وجود دارد، باید شناخت پیدا کرد و نقش را برای خود کرد. این را در تئاتر یاد گرفتیم که «نقش کوتاه یا بلند معنی ندارد، هنرمند بزرگ و کوچک هستند». یاد گرفتیم که این‌چنین نیست که جمشید مشایخی فقط نقش بلند بازی کند و بگوید هنرمند است، بلکه اگر برای نقش کوتاه هم درست بازی کند، مردم تشخیص می‌دهند که هنرمند است. متاسفانه این موارد یک مقدار کمرنگ شده و مورد بی‌اعتنایی قرار گرفته است. اگر آن نقش کوتاه ارزش ندارد باید از سناریو حذف شود و اگر تاثیرگذار است باید به آن اهمیت داد و درست بازی کرد.

از سال‌های دور تاکنون شما را بارها در سریال‌های مختلف تلویزیونی دیده‌ایم، اما در حال حاضر خیلی از بازیگران مشهور تن به بازی در تلویزیون نمی‌دهند یا حداقل زمانی این کار را می‌کنند که از دوران اوج فاصله گرفته‌اند. برای شما کار در تلویزیون با بقیه رسانه‌هایی که تا به حال کار کرده‌اید، متفاوت است؟
اگر می‌خواهیم ادا دربیاوریم که بگوییم تلویزیون ارزش ندارد و ما بازیگرهای بزرگی هستیم، این یک مساله دیگر است و مردم باید تشخیص دهند. تلویزیون، سینما و تئاتر با هم فرقی ندارند و باید هنرمندانه کار کرد. من این اداها را اصلاً قبول ندارم. مثلاً «پهلوانان نمی‌میرند» سریال بدی بود که آقای فتحی ساخت؟ مگر امام علی (ع) سریال بدی بود؟ هنرمندهای بزرگی در این سریال‌ها بازی کردند. این حرف‌ها کدام است. اصلاً از ادا خوشم نمی‌آید، اینها ژست است که اصلاً خریدار ندارد (من خیلی رک‌گو هستم).

شما در نقش‌های تاریخی زیادی بازی کرده‌اید؛ از ناصرالدین‌شاه در «سلطان صاحبقران» تا «کمال‌الملک» که در یاد همه ایرانی‌ها مانده است. فکر می‌کنید بحث تاریخی سریال و نقش شما در جذابیتی که برای مردم ایجاد می‌کند چه تاثیری دارد؟
وقتی سال 1353 در «سلطان صاحبقران» که اثر مرحوم علی حاتمی بود، بازی می‌کردم، شاید پنج الی شش کتاب تاریخ خواندم که ناصرالدین‌شاه و شخصیت‌های دیگر را خوب بشناسم. همین‌طور بی‌مایه جلو دوربین نیامدم.

برای باورپذیرتر شدن نقش‌ها از مشابهات بیرونی هم استفاده کردید؟
سال 1363 برای نقش استاد کمال‌الملک خدمت شاگردهای ایشان رفتیم که می‌گفتند استاد کمال‌الملک استاد کامل بود، درباره ایشان و کارهایشان صحبت می‌کردند. بعضی از کارهایشان در تالار آیینه بود که به اتفاق مرحوم حاتمی رفتیم دیدیم. کتاب‌هایی را که درباره ایشان نوشته شده بود خواندیم که بدانیم استاد کمال‌الملک چه شخصیتی داشت. حتی یک‌شب خواب دیدم که دوستی می‌گفت این فیلم را برای تو گذاشته‌ام، مصاحبه‌ای است که استاد کمال‌الملک کرده. فیلم را گذاشتند، صامت بود و صدا نداشت. نگاه کردم، گفتم: اینکه صدا ندارد؟ گفت: ژست‌های استاد را نگاه کن. استاد از پرده جدا شد و آمد جلو من، بلند شدم، صدا کردم و با من دست داد. گفت: تو می‌خواهی نقش من را بازی کنی؟ گفتم: اگر اجازه بدهید. گفت: کار نانوا چی است؟ گفتم: نان می‌پزد. گفت: تو نمی‌توانی نقش من را بازی کنی. گفتم: اجازه بدهید درباره نانوا صحبت کنم. گفت: نمی‌خواهد. آن رفیق ما گفت: استاد اجازه بدهید جمشید توضیح دهد. گفت: نمی‌خواهد، نمی‌تواند نقش من را بازی کند. در عالم خواب به استاد گفتم که شما استاد منحصربه‌فردی هستید که مردم ایران عاشق‌تان هستند، ولی من هم در کار خودم کمی استاد هستم. استاد به من نگاهی کرد و گفت: این شد. از خواب پریدم. ساعت دو الی سه نیمه‌شب بود، همسرم بیدار شد و گفت چرا در تاریکی نشسته‌ای؟ گفتم: خواب استاد کمال‌الملک را دیدم و می‌خواهم به علی حاتمی بگویم که این نقش را بازی نمی‌کنم. گفت: خوابت چی بود؟ خواب را تعریف کردم. گفت: منظور از نانوا، نقاش بوده، منظور این بوده که آیا تو نقاشی کرده‌ای که می‌خواهی نقش من را بازی کنی؟ همسرم من را متوجه این مساله کرد. از فردا خدمت استاد شکیبا رفتم و شروع کردم به نقاشی که بتوانم نسبت به شخصیتی که می‌خواهم ‌بازی کنم شناخت داشته باشم.

از بازی در نقش ناصرالدین‌شاه چه خاطره‌ای دارید؟
وقتی در «سلطان صاحبقران» نقش ناصرالدین‌شاه را بازی می‌کردم، دقیقاً علی حاتمی از روی عکس‌هایی که داشت، داده بود لباس من را بدوزند و از عده‌ای هنرجو در کاخ گلستان دعوت کرده بودند. یکی از هنروران گفت: ناصرالدین‌شاه را نگاه کن، کفش امروزی به پا کرده؟ با عصبانیت گفتم بیندازیدش بیرون (بلند و قوی). کار که تمام شد و از نقشم که بیرون آمدم، یاد این جریان افتادم. به یکی از بچه‌ها گفتم می‌توانی آن شخص را پیدا کنی؟ آن وقت من سلطان بودم و داخل نقشم بودم که این برخورد را کردم.

آن دوران رایج بود که روی صدای بازیگرها دوبلور حرف می‌زد، احساس بدی به این کار نداشتید؟
دوبلورها بسیار درجه ‌یک و خوب بودند. کارشان طوری نبود که دوبله را بد گفته باشند، آنها سر صحنه بودند و مثل من نقش را درک کرده بودند. نباید از حق گذشت. اسماعیلی دوبلور درجه‌ یک مملکت و دوبلور علی نصیریان در هزاردستان با لهجه آذری و خیلی زیبا صحبت کردند.

از همکاری با علی حاتمی بگویید؟
لذت‌بخش بود. علی هیچ‌وقت نگفت جمشید اینجا را این‌طوری بازی کن. با ایشان بحث و گفت‌وگو می‌کردم و آنجا بود که نقش را پیدا می‌کردم. در زمان حیات ایشان در مجله فیلم گفتم: ایشان سعدی سینمای ایران است. یک عده ناراحت شدند. بعد که ایشان از دنیا رفت همان‌ها گفتند: علی حاتمی، سعدی سینمای ایران بود.

جایی خوانده بودم که همکاری با تقوایی را خیلی دوست داشتید اما کمتر امکانش پیش آمد در فیلم‌های او بازی کنید، چرا؟
من در دو فیلم با تقوایی همکاری کردم. همیشه قرار بود در فیلم‌های تقوایی حضور داشته باشم که متاسفانه زمانی که کلید می‌زد سر یک کار دیگر بودم. بازی در فیلم‌های تقوایی را خیلی دوست داشتم و حیف که دیگر کار نمی‌کند. باز هم حیف که بهرام بیضایی از ایران رفت. یک هنرمند باسواد، باشعور و فهیم. با ایشان تئاتر کار کردم. ولی کار سینمایی نداشتم. بیضایی هنرمندی بسیار بزرگ، نویسنده‌ای برجسته و یک دانشمند است.

با گذر از دوران فیلمسازی این هنرمندان در مورد تغییر ذائقه مخاطبان چه نظری دارید؟
ما مردم را به ساده‌پسندی عادت داده‌ایم. یک فیلم خوب فیلمی است که وقتی تماشاچی آن را دید برود روی آن فکر کند، بروند با هم بحث کنند. فیلم باعث می‌شود انسان فکر کند. فیلمی که ساده است و همه می‌فهمند که ارزش هنری ندارد.

سینمای ایران در ابتدای سال 1395 به‌واسطه دو فیلم کمدی فروش قابل توجهی را تجربه کرد، فکر می‌کنید چرا در چند سال اخیر مردم تا این حد به سینمای کمدی اقبال نشان می‌دهند؟
وقتی مردم شاد نیستند و نمی‌خندند، اگر در فیلمی یک جوک هم تعریف کنند، مردم می‌بینند و می‌خندند. مثلاً در خانه‌ای 30 نفر مهمان است، یک استاد دانشگاه در رشته ادبیات هم حضور دارد، استاد درباره حضرت حافظ و فردوسی صحبت می‌کند، فکر می‌کنم سه نفر هم کنار ایشان نروند. ولی اگر یک نفر جوک بگوید از این 30 نفر 27 نفر جذب آن فرد می‌شوند. چون مردم شاد نیستند و می‌خواهند به بهانه‌ای بخندند، نمی‌توان ایراد گرفت. شاد نبودن مردم مساله مهمی در جامعه ماست.

درباره فیلم‌های کمدی که در سال‌های اخیر تولید می‌شود، چه نظری دارید؟
می‌بینم که در فیلم‌ها مردها می‌رقصند. نمی‌خواهم بگویم که رقص کار بدی است، به آن کاری ندارم. اما خیلی حرف‌ها و سخن‌های دیگر داریم که می‌توانیم با آنها مردم را به طرف خود بکشانیم. شاید بگویند جمشید پیر شده، از اینکه مردها دارند می‌رقصند، بدش می‌آید. این رقص چه چیزی را می‌خواهد نشان دهد؟ آیا مردم را شاد می‌کند؟ از شادی بدم نمی‌آید، لذت می‌برم. ما می‌توانیم فیلم کمدی بسازیم، کمدی با ارزش که هم مردم بخندند و هم درس بگیرند. من با فیلم کمدی مخالف نیستم، ولی نوع کمدی مهم است. یک فیلم کمدی باید درس هم بدهد، فقط برای اینکه مردم را بخنداند تلاش نکند، بلکه آموزه‌ای هم ارائه دهد. نمی‌توانم به فیلمی که فقط می‌خواهد مردم را بخنداند اثر هنری گفت. الان رسم شده که همه ادا درمی‌آورند یا می‌رقصند، اینکه هنر نیست. اگر کسی بتواند در کنار خنداندن مردم آنها را تحت تاثیر هم قرار دهد و به تفکر وادارد، ارزش دارد.

شما هم تجربه بازی در فیلم کمدی را داشته‌اید؟
در جوانی تئاتر کمدی بازی می‌کردم، فیلم کمدی هم ‌بازی کرده‌ام ولی خیلی کم.

سینمای ایران در سال‌های اخیر حضورهای بین‌المللی موفقی را تجربه کرده که فیلمسازان نسل شما با وجود صاحب‌سبک بودنشان چندان در آن موفق نبودند. در این میان عده‌ای از دیپلماسی فرهنگی تعابیر دیگری دارند و موافق ارتباط هنر ایران با جهان نیستند. شما دراین‌باره چه نظری دارید؟
یک اثر هنری مربوط به یک ملت و کشور نیست، برای همه جهان است. به عنوان مثال شکسپیر درام‌نویس جهانی است، آثار او در ایران هم ترجمه شده است. خیلی از رمان‌های خارجی در ایران ترجمه شده و می‌شوند. مترجمان برجسته‌ای داریم که این کتاب‌ها را ترجمه می‌کنند و در دسترس مردم قرار می‌دهند. یعنی اهمیت هنر تا جایی بالاست که نمی‌توانیم خودمان را از جهان جدا کنیم. فرهنگ و هنر یک مقوله جهانی است. اینکه بگوییم نباید در جشنواره‌های جهانی شرکت کنیم را قبول ندارم. دوران ما به این نکته پی نبرده بودیم که فیلم‌های خودمان را در فستیوال و جشنواره‌ها ارائه دهیم. همچنین آن موقع جشنواره‌ها اینقدر زیاد نبود. این فرصت برای شخصیت‌هایی مثل ناصر تقوایی، بهرام بیضایی، علی حاتمی، بهمن فرمان‌آرا، مهرجویی، کیمیایی و... که کارهای برجسته‌ای داشتند، فراهم نشد. اما امروز خوشحالم این اتفاق افتاده و در جشنواره‌های خارجی شرکت می‌کنیم و این افتخارات را کسب می‌کنیم. افتخاراتی که باعث نشان دادن فرهنگ و هنر ما به جهانیان است. ما ملت بافرهنگی هستیم و تاریخ پربار ما از خیلی کشورها بالاتر است. تاریخی که خود خارجی‌ها هم در مورد فرهنگ و قدمت ایران از زمان کوروش بزرگ نوشته‌اند. حالا بیاییم همه اینها را رد کنیم و بگوییم چرا فرهادی به جشنواره خارجی رفت و جایزه گرفت. من از این جایزه به قدری خوشحال شدم که حد نداشت، انگار من این جایزه را گرفتم. برخی از روی حسادت یک حرف‌هایی می‌زنند، با لحن بی‌ادبانه و زشتی درباره هنرمندان بزرگی که افتخار کسب می‌کنند اظهار نظر می‌کنند. مثلاً وقتی دیوان حضرت حافظ به فرانسه ترجمه شد، ما چقدر خوشحال شدیم. من این افتخار را داشتم در دورانی که ایوبی در پاریس مسوول بود، وقتی از مترجم دیوان حافظ تجلیل به عمل آمد، آنجا حضور داشتم. فکر کنم 15 سال پیش بود. برای ترجمه دیوان حضرت حافظ یک نفر 25 سال زحمت کشید. کسی که استاد دانشگاه سوگون پاریس بود. آیا این برای ما افتخار نیست؟ کتاب یکی از بزرگان سرزمین ما را ایشان ترجمه کردند. از شنیدن این حرف‌ها آدم غصه می‌خورد.

برداشت شما از نوع انتقادهایی که این روزها در عالم هنر می‌بینیم، چیست؟
روزگاری دروغ‌گویی در جامعه مد و تبدیل به فضیلت شد، این روزها هم فحاشی مد شده است. کسی که قلم به دست گرفته و کسی که سخنرانی می‌کند، همه دارند فحش می‌دهند. اصلاً این جزو فرهنگ ما نبود، در مذهب هم این‌چنین نبود. تا حالا شنیده‌اید که یاران امام حسین (ع) وقتی در عاشورا با چندین هزار نفر می‌جنگیدند، مثلاً به یزید فحش داده‌اند؟ در کدام کتاب این را نوشته است؟ این یک سوال است. یک کتاب نشان دهیم که بزرگان مذهب فحاشی کرده باشند. در کتاب بزرگان ادب هم همین‌طور است، آیا ادیبان کهن ایران فحاشی می‌کردند؟ تا به‌ حال چنین چیزی را خوانده‌اید؟
به ادب نافع گشایی کن از آن زلف سیاه / جای دل‌های عزیز است به هم برمزنش
این را حضرت حافظ می‌فرماید. مَثل ادب و انسانیت است. شما می‌توانید از من انتقاد کنید، به فیلمی که بازی کرده‌ام، اعتراض کنید. بگویید جمشید مشایخی در آن فیلم به این دلایل نقشت را بد بازی کرده‌ای. چرا به من فحش می‌دهید؟ در یک خانواده اگر پدر و مادر به هم ناسزا و فحاشی کنند، بچه‌ها هم یاد می‌گیرند. پس بزرگ‌ترها هستند که مرتکب اشتباه می‌شوند. این بچه‌ها که از بدو تولدشان دروغ‌گو، بی‌ناموس، دزد و... به دنیا نیامده‌اند. اینها اول در خانه تربیت می‌شوند، بعد از آن به کودکستان، دبستان، دبیرستان و دانشگاه وارد می‌شوند. یک جوان پله‌پله وارد جامعه می‌شود و شخصیتش شکل می‌گیرد. هنر هم در این زمینه وظایف مهمی دارد. هنرمند باید به جامعه تلنگر بزند و به این چیزها اشاره کند. هنرمندان با آثار اجتماعی جوان‌ها را تکان می‌دهند تا وقتی یک جوان رفتاری شبیه خودش را در فیلمی می‌بیند خجالت بکشد، شرمنده شود و بگوید من هم شبیه شخصیت این فیلم هستم، چقدر بد و زشت است. یک فیلم، تئاتر و نوشته خوب چنین اثری دارد.

شما دوره‌های مختلف سینما را دیده و تجربه کرده‌اید، جایگاه امروز سینمای ایران را از لحاظ نظارت و استقلال چگونه می‌بینید؟
اگر بحث هنر واقعی را پیش بکشیم، آن‌وقت قضیه فرق می‌کند. هنرمند باید آزاد باشد تا بتواند حرفش را بزند. یک نقاش باید بتواند آن نقاشی را که دوست دارد بکشد. هنرمندانی که تئاتر و سینما کار می‌کنند، باید آزاد باشند. آن‌وقت می‌گوییم این اثر، اثری هنری است و هیچ عیب و نقصی نخواهد داشت. اگر اثر هنری واقعی نباشد که اصلاً با آن کاری نداریم، ما درباره اثری که ارزش هنری ندارد، حرفی نداریم و باید کنار رود. بزرگان سینما آثاری می‌سازند که ارزش هنری بالایی دارد، اما سانسور از راه می‌رسد و می‌گوید هر آنچه من می‌گویم، آنچه تو می‌گویی را من قبول ندارم. پس هنرمند اینجا چه‌کاره است؟ اگر این‌چنین بود، جناب فردوسی هم نمی‌توانست چنین اثری را خلق کند. او هم با گرفتاری و مشکلات عجیبی دست به گریبان بود اما ایستادگی کرد و شاهنامه را نوشت. حضرت حافظ، حضرت سعدی، عطار و مولانا همین‌طور بودند. البته مولانا در دورانی بود که راحت‌تر می‌توانست کار کند. ولی زمان حضرت حافظ امیر مبارزه‌الدین می‌آید و می‌خوانیم که چه بلاهایی سر مردم شیراز می‌آورد. حضرت حافظ چه رنجی می‌کشد تا دیوان خود را خلق کند و ما امروز از خواندن یادگار ایشان لذت می‌بریم.

سینمای ایران با عبور از فصول مختلف اکنون به مرحله‌ای رسیده که جوانان در آن کنشگر هستند. شما این نوع اثرگذاری‌ها را قبول دارید؟
درباره این مطلب منتقدان و مردم باید نظر بدهند. اگر بگویم آن زمان بهتر بود شما می‌گویید که هنرمندان جوان را قبول ندارید. نه؛ بعضی از جوان‌ها را قبول دارم، حتی آنها را معلمان خودم می‌دانم. ولی این درباره همه آنها صدق نمی‌کند. -اگر اسم می‌برم می‌خواهم منظورم را برسانم- مثلاً یکی از بازیگرهای برجسته و جوان این مملکت شهاب حسینی است. در میان‌سال‌ها پرویز پرستویی را خیلی قبول دارم. همه جوان‌ها را نمی‌گویم، انتخاب می‌کنم. محمد حاتمی را به‌عنوان بازیگری توانا در تئاتر خیلی قبول دارم، این شخصیت‌ها ویژگی‌های خوبی دارند، از شهرت سوءاستفاده نکردند و عاشق کار هنری هستند. شهاب حسینی با همسرش زندگی می‌کند، فرزند دارد و کار هنری هم می‌کند، بنابراین هیچ حاشیه‌ای ندارد. یا اصغر فرهادی که می‌توان گفت از نسل جوان سینماست، ایشان فیلم‌های برجسته‌ای ساخت که نمی‌توان منکر اهمیت آنها شد. فرهادی و شهاب در کنار هم جایزه مهمی گرفتند. بارها گفته‌ام انگار این جایزه را من گرفتم و به وجود این هنرمندان افتخار می‌کنم. اما همه جوان‌ها این‌طور نیستند. وقتی یک اثر می‌سازیم، این اثر باید انسان را از واقعیت به حقیقت برساند. حقیقت وجود ندارد.

این روزها میان سیاستگذاران سینمای ایران سر اکران فیلم‌های خارجی در سالن‌های کشور، اختلاف‌نظر وجود دارد. برخی معتقدند این کار باعث رونق گیشه‌ها می‌شود و موتور خاموش سینما را روشن می‌کند و بعضی دیگر بر این باورند که با اکران فیلم خارجی، فیلم‌های ایرانی از رونق می‌افتند و مخاطبش را از دست می‌دهد. با توجه به اینکه در دوره شما سینماها فیلم‌های خارجی را هم نمایش می‌دادند، دراین‌باره چه نظری دارید؟
هیچ اشکالی ندارد که فیلم‌های با ارزش خارجی را در سینماها نمایش دهند. زمان ما سینماها همیشه پر بود. مردم هم فیلم‌های ساخت ایران می‌دیدند و هم از فیلم‌های خارجی استقبال می‌کردند. حالا هم اگر فیلم‌های موفق خارجی که مغایر قوانین و مقررات ما نباشند و بدآموزی نداشته باشند، اکران شوند، خوب است.

در پایان، دغدغه اجتماعی این روزهای شما چیست؟
اکنون همه از کتاب خواندن دور شده‌اند. جلو تلویزیون می‌نشینند و برنامه‌های ماهواره‌ای را می‌بینند. برای کسی که سنی از او گذشته آدم ناراحت نمی‌شود، ولی برای بچه‌ها خیلی بد است. جوانان باید با کتاب سر و کار داشته باشند و زیاد مطالعه کنند. مثلاً کانالی در ماهواره به نام «جم» مدت‌هاست فیلم‌های روی اکران را تبلیغ می‌کند. ظاهراً خیلی طرفدار ایران است. از آن چیزی که در ایران ساخته می‌شود، دفاع می‌کند. مثلاً می‌گویند جنس چینی، مبتذل و مزخرف است، ولی از آن طرف سریال‌هایی پخش می‌کند که جامعه را به فساد می‌کشاند. از یک طرف فرهنگ ایران و صنایع ایران را تبلیغ می‌کند و از طرف دیگر سریال‌های بی‌فایده پخش می‌کند. آیا این را فقط جمشید مشایخی فهمیده؟ هیچ‌کس دیگر نفهمیده؟ مگر می‌شود. این یک نوع زرنگی است، یک نقشه برای اینکه ما فرهنگ والای خودمان را از دست دهیم و ملت بی‌اعتباری شویم.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها