شناسه خبر : 33750 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

انسان، عامل کشتارجمعی پرندگان

هومن ملوک‌پور از علت‌های مرگ و میر پرندگان مهاجر در تالاب میانکاله می‌گوید

تالاب میانکاله در روزهای گذشته قتلگاه 15 تا 20 هزار بال پرنده مهاجر و وحشی است که سواحل شمال ایران را برای زمستان‌گذرانی انتخاب کرده‌اند. وسعت مرگ و میر در تالاب میانکاله آنچنان ترسناک و حیرت‌انگیز است که افکار عمومی در ایران به دنبال یافتن پاسخ قانع‌کننده‌ای برای این رخداد است. رخدادی که اگر طبیعی است باید دلایل طبیعی بودن آن برای همگان مشخص شود.

انسان، عامل کشتارجمعی پرندگان

تالاب میانکاله در روزهای گذشته قتلگاه 15 تا 20 هزار بال پرنده مهاجر و وحشی است که سواحل شمال ایران را برای زمستان‌گذرانی انتخاب کرده‌اند. وسعت مرگ و میر در تالاب میانکاله آنچنان ترسناک و حیرت‌انگیز است که افکار عمومی در ایران به دنبال یافتن پاسخ قانع‌کننده‌ای برای این رخداد است. رخدادی که اگر طبیعی است باید دلایل طبیعی بودن آن برای همگان مشخص شود. اگر طبیعی نیست، چرا به جای شفاف‌سازی و اعلام دلایل اصلی این مرگ و میر نوعی پنهانکاری از سوی سازمان‌های متولی صورت می‌گیرد؟ هومن ملوک‌پور متخصص محیط زیست و دامپزشک حیات‌وحش می‌گوید عامل انسانی یگانه عاملی است که تالاب میانکاله را به قتلگاه نزدیک به 20 هزار پرنده مهاجر بدل کرده است و سازمان دامپزشکی به دلایلی که هنوز معلوم نیست نظری شتاب‌زده درباره دلایل مرگ و میر پرندگان اعلام کرده و آن را بیماری بوتولیسم اعلام کرده است.

♦♦♦

حدوداً سه هفته از آغاز مرگ و میر پرندگان مهاجر در تالاب میانکاله گذشته است. در این زمان آمارهایی از مرگ 15 هزار تا 20 هزار بال پرنده گزارش شده است. به عنوان یک دامپزشک و آشنا به محیط زیست و بیماری‌های مرتبط با مرگ حیات وحش، چه اتفاقی در میانکاله افتاده که در طول این زمان اندک این حجم از مرگ و میر پرندگان را شاهد هستیم؟

تالاب میانکاله از سال 1348 در ساختار مناطق حفاظت‌شده سازمان حفاظت محیط زیست ایران به عنوان پناهگاه حیات وحش مورد حفاظت بوده است. با این حال چندین بار در طول سال‌های حفاظت، از این دست تلفات گزارش شده و شاهد آن بوده‌ایم. این بار اما نوع و میزان مرگ و میر بسیار متفاوت‌تر بوده است. وسعت و تعداد مرگ و میر پرندگان در تالاب میانکاله بسیار وسیع‌تر از همیشه است. در همان روزهای اول که مرگ پرندگان گزارش شده، سازمان دامپزشکی بسیار شتاب‌زده نظر خود را اعلام کرد. بر اساس اعلام سازمان دامپزشکی، عامل کشتار پرندگان میانکاله بوتولیسم نوع C عنوان شد. این اعلام سازمان دامپزشکی به دلایل مختلف، خیلی سریع از سوی متخصصان محیط زیست و دامپزشکان مستقل رد شد. در گزارش دامپزشکی تنها به عامل «بیوپسی» به عنوان روش تشخیص آزمایش «بوتولیسم» اشاره شده است که این گزارش متقن نیست. در روش تشخیص بوتولیسم نوع C باید از روش «الایزا» استفاده می‌شد، چراکه نوع باکتری مهم نیست، بلکه میزان سم موجود در بدن یک حیوان مهم است که برای این کار باید بر روی خونِ مانده در قلب یا کبد یا عضلات سینه آزمایش انجام داد. از طرف دیگر باکتری «کلستریدیم» که این سم را تولید می‌کند، شرایط زیستگاهی خاصی دارد. مثلاً باید هوا گرم باشد. در واقع این باکتری در دمای بالا و آب شیرین می‌تواند زندگی کند. با توجه به اینکه تقریباً دمای بین 17 تا 25 درجه مطلوب رشد این باکتری است و دمای محیط در میانکاله بین 9 تا 11 درجه بوده است، بنابراین این باکتری نمی‌توانسته در این دمای پایین زیست کرده باشد. نکته دیگر اینکه به خاطر اینکه بارش در آن روزهای تالاب میانکاله کم بوده است، شوری آب تالاب بسیار بالا بوده و آب شیرینی وجود نداشته است که باکتری بخواهد آنجا رشد کند. همچنین برای پی بردن به وجود سم بوتولیسم، نیازی نیست حتماً از حیوانات تلف‌شده نمونه‌گیری شود، بیشتر باید از موجودات بی‌مهره که در محیط وجود دارند، نمونه‌گیری کرد. بی‌مهرگانی مثل «گاماروس‌»های نرم‌تن ریز یا «بنتوس»هایی که در محیط تالاب زندگی می‌کنند برای این نمونه‌گیری مناسب هستند تا بتوان نوع و میزان سم را از طریق آنها تشخیص داد و سنجش کرد چراکه خوردن این ریزموجودات می‌تواند پرنده را آلوده کند.

شما به شتاب‌زدگی سازمان دامپزشکی در اعلام دلیل قطعی مرگ و میر پرندگان مهاجر در تالاب میانکاله اشاره کردید. برای رد این ادعا هم دلایل قابل بحث علمی ارائه داده‌اید. به نظر شما چه انگیزه‌ای پشت چنین اعلام شتاب‌زده‌ای از سوی سازمان علمی و تخصصی دامپزشکی بوده است؟ ما توقع داریم سازمان‌هایی که روش کاری‌شان مبنایی دانشگاهی دارد، از روش‌های غیرعلمی و شبه‌سیاسی و ملاحظه‌کارانه در مواجهه با رخدادهایی شبیه به ماجرای میانکاله خودداری کنند.

در وهله اول باید گفت، نظراتی که به عنوان نظرات کارشناسی از سوی کارشناسان سازمان دامپزشکی اعلام شده، محل تردید است چراکه به نظر نمی‌رسد این کارشناسان در این زمینه متخصص بوده باشند و نظرشان محق نبوده است. متاسفانه در ساختارهای دولتی که نهادها در مواجهه با افکار عمومی و به‌خصوص رسانه‌ها قرار می‌گیرند، افرادی که نظر می‌دهند تخصص و دانش کافی در آن زمینه را ندارند بلکه افرادی اظهار نظر می‌کنند که بیشتر اصطلاحاً پشت‌میزنشین هستند و ملاحظات خاص سازمانی را ملاک قرار می‌دهند. بنابراین وقتی چنین اظهارنظری در مورد مرگ پرندگان اعلام شد، بلافاصله از سوی متخصصان مستقل و رسانه‌ها رد شد.

اگر بخواهیم از جنبه‌های عامیانه‌تری جنبه‌های علمی و تخصصی ماجرای رخ‌داده در میانکاله را مورد کنکاش قرار دهیم، باید بگوییم ما با موجی از مرگ پرندگان مهاجر در تالابی بین‌المللی مواجه بودیم که به دلایل مختلف دلایل دامپزشکی را بخش زیادی از جامعه قبول نکرده است. ابهاماتی برای عموم به وجود آمده است که چطور یک بیماری مثل بوتولیسم با منشأ طبیعی توانسته پرندگان را بکشد ولی ماهیان را تلف نکرده است؟

سم باید از یک طریقی وارد بدن شود. مسمومیت ایجادشده در یک موجود زنده همیشه از طریق وارد شدن سم به بدن است. نرم‌تنان عمدتاً غذای غالب ماهیان نیستند بلکه غذای غالب پرندگان هستند. بنابراین این سم می‌تواند وارد بدن ماهیان نشده باشد. بنابراین مسمومیت ممکن است تنها در پرندگان باشد چراکه آنها از نرم‌تنان تغذیه می‌کنند و این سم و آلودگی توانسته وارد بدن پرندگان شود. اگرچه ما بحث بوتولیسم را به‌طور کامل باید کنار بگذاریم چراکه دلایل قطعی برای اینکه بفهمیم عامل مرگ و میر پرندگان مسمومیت از طریق بوتولیسم نبوده، وجود دارد.

آیا مشابه آنچه در میانکاله رخ داده است، در دنیا تجربه شده است؟ اینکه مرگ و میر پرندگان به صورت وسیع اتفاق افتاده باشد و نحوه مواجهه دیگر کشورها و سازمان‌های متولی با چنین فاجعه‌ای چگونه بوده است؟

در آفریقای جنوبی مساله بوتولیسم تجربه شده است. آنجا شرایط محیطی آماده است. دریاچه‌ها و تالاب‌های آب شیرینی وجود دارند که رشد بوتولینوم را افزایش می‌دهد. برای مهار این سم، به صورت مصنوعی آب تالاب‌ها را شور می‌کنند تا رشد باکتری کاهش پیدا کند. عمده این اتفاق‌ها از جمله تلفات با بیماری بوتولیسم در مناطق گرمسیری و مرطوب در دنیاست که شانس رشد باکتری را افزایش می‌دهد. اما در میانکاله آخرین تلفات و بزرگ‌ترین مرگ و میر پرندگان در سال 1373 اتفاق افتاده است که حدود پنج هزار بال پرنده تلف شده است.

ظاهراً در آن سال‌ها تعمداً مردم معارض و درگیر با محیط‌بان‌های تالاب سموم کهنه و نگهداری شده کشاورزان مثل سموم مرکبات را به آب تالاب میانکاله ریخته بودند. با توجه به اینکه جنبه‌های طبیعی شکل‌گیری سم بوتولیسم را به صورت علمی رد می‌کنید، آیا اطلاع دقیقی دارید که این مرگ و میر اخیر می‌توانسته تعمدی باشد؟

چندین گزینه را باید در نظر بگیریم. می‌تواند حدس و گمان باشد اما با توجه به شواهد موجود باید بین این احتمالات درصدبندی کرد که ببینیم با شرایط فعلی کدام گزینه می‌تواند به حقیقت ماجرا نزدیک باشد. من به‌شخصه با توجه به اتفاقاتی که افتاده است و دلایلی که برای آن دارم، عامل وقوع آلودگی در تالاب میانکاله و مرگ دسته‌جمعی پرندگان را عامل انسانی می‌دانم. به چند دلیل می‌توان بر جنبه‌های تعمدی و انسانی ماجرا مهر تایید زد. ابتدا در رد بوتولیسم توضیح داد که نیازی به تکرار آن نیست. بعد از بوتولیسم به بیماری وبا در میان پرندگان تالاب میانکاله اشاره شده است. با توجه به اینکه این اتفاق در قسمت جنوب غربی تالاب میانکاله در یک مسافت 20کیلومتری رخ داده است، اگر قرار باشد که بیماری مثل آنفلوآنزا، وبا، نیوکاسل یا بیماری‌های عفونی و ویروسی یا حتی باکتریایی به وجود آمده باشد، باید کل منطقه را درگیر می‌کرد. نمی‌توان متصور بود که یک بیماری مثل وبا رخ دهد ولی در یک تالاب تنها یک منطقه را درگیر کند و آنجا تلفاتی به وجود آورده باشد و در دیگر مناطق شاهد این تلفات نبوده باشیم. بنابراین بیماری‌ها را باید منتفی کرد. ما باید دو نکته را از نظر دور نگه نداریم. یا پساب‌های کشاورزی و صنایع، کارخانه‌ها، رستوران‌ها و... به آب ریخته شده یا اینکه تعمداً درون آب تالاب سم ریخته شده است. بنابراین مورد باقی‌مانده را باید با کنکاش بیشتری بررسی کرد. چراکه امکان دارد کسانی قصد و غرض و کینه شخصی داشته باشند یا افراد و گروه‌ها و مشاغل با هم تعارض منافع داشته باشند که به نوعی با این روش‌ها دنبال بهره‌گیری هستند.

در چنین رخدادهایی علاوه بر ابعاد فنی و علمی و دخالت سازمان‌های تخصصی مثل محیط‌ زیست و دامپزشکی، ابعاد اجتماعی و حقوقی نیز دخیل است. در مواجهه‌های اجتماعی مثل آنچه در میانکاله رخ داده، نقش این نهادها چگونه تعریف می‌شود که یکباره از حیطه تخصصی خود خارج می‌شوند و مواضعی برخلاف ماهیت تخصصی خود می‌گیرند؟

اصل مشکل مدیریتی در ایران آموزش است. مشکلی پایه‌ای که تنها مختص و محدود به سازمان‌هایی مثل محیط زیست و دامپزشکی نمی‌شود. فقدان آموزش در تمامی ابعاد مدیریتی کشور دیده می‌شود. از رانندگی و تردد شهری گرفته تا حفظ محیط زیست و تخریب طبیعت و... همه اینها به دلیل نبود آموزش صحیح و همگانی است. آموزش و اطلاع‌رسانی به صورت پایه‌ای انجام نشده است و فقط موردی است. ماجرای میانکاله نشات‌گرفته از سلسه اتفاقاتی است که پیشتر رخ داده و استمرار آن تا امروز که به یک بحران بدل شده، ادامه یافته است. اکنون که جنبه عمومی پیدا کرده، سازمان‌ها به تکاپو می‌افتند که راستی در میانکاله چه اتفاقی ممکن است رخ داده باشد؟ بنابراین اگر این مسائل ریزریز مدیریت شوند، قطعاً به یک فاجعه در وسعت کشتار و مرگ و میر 20 هزار بالی پرندگان در میانکاله ختم نمی‌شود. بنابراین بحث آموزش به‌خصوص در حوزه محیط زیست و حیات وحش و به‌خصوص طبیعتی که در تیررس و پیرامون ماست، از اهمیت بالایی برخوردار است. کمبود آموزش به شدت احساس می‌شود. متاسفانه هیچ مرجعی هم نیست که این فقدان را به عهده بگیرد و متولی این داستان باشد.

نکته مهمی که در این ماجرای میانکاله ابعاد خطرناک عمومی‌تری پیدا می‌کند، مساله «سلامت» جوامعی است که در مجاورت اکوسیستم‌های طبیعی زندگی می‌کنند. اگر انسان بخشی از ساختار اکوسیستمی در نظر گرفته شود، این نوع اطلاع‌رسانی و مدیریت فاجعه مرگبار تالاب میانکاله چه تبعاتی برای مردم منطقه دارد و آیا سلامت آنها وجه‌المصالحه قرار نگرفته است؟

فرض را بر این بگیریم که تشخیص سازمان دامپزشکی در مورد شیوع بوتولیسم در پرندگان میانکاله صحیح باشد. از زمانی که سم این باکتری به بدن پرنده وارد می‌شود، مدت زمانی طول می‌کشد که پرنده تلف شود. در این فاصله شما باید به بازار غیرقانونی و ضد اخلاقی فریدونکنار بروید و ببینید چه تعداد پرنده وحشی در آنجا به فروش می‌رسد. انبوهی از این پرندگان به صورت غیرقانونی به دست مصرف‌کنندگان می‌رسد. گوشتی که آلوده به سم است در صورتی که وارد بدن انسان شود، بنا به ماهیت سم می‌تواند انسان را دچار مشکلات غیرقابل جبرانی کند. این سم می‌تواند شیمیایی باشد و محصول سمپاشی کشاورزی یا پساب‌های کارخانه‌ها باشد یا حتی اگر بوتولیسم باشد بی‌تردید در صورت مصرف آن از سوی شهروندان در آنها ایجاد مسمومیت می‌کند و آنها را با مشکل اساسی مواجه می‌کند. این حجم انبوه از تلفات پرندگان و جامانده لاشه آنها در اکوسیستم می‌تواند زمینه رشد باکتریایی مضر را در منطقه موجب شود و این آلودگی می‌تواند برای مردم بومی، شکارچیان و صیادان مسمومیت‌هایی ایجاد کند. طبیعت یک زنجیره است و این حلقه‌ها به هم متصل است. هر کدام از این زنجیره‌ها اگر از هم باز شود، کل چرخه را دچار مشکل می‌کند.

در کشورهای دیگر و به‌خصوص کشورهای توسعه‌یافته، نحوه مواجهه با این دست رخدادهای مشابه، چگونه است؟ نهاد دولت به معنای نظام حکمرانی و مردم چگونه در برابر چنین فاجعه‌هایی صف‌آرایی می‌کنند؟

باید در نظر بگیریم که در کشورهای توسعه‌یافته و دارای ساختار سیاسی پاسخگو و مشارکتی، نهادها و به‌طور کلی‌تر دولت‌ها خود را موظف به پاسخگویی می‌دانند و اساساً پنهانکاری رخ نمی‌دهد. طبیعی است که این دست اتفاق‌ها به دلایلی ممکن است در هر جای جهان رخ دهد. آنچه اهمیت دارد، نحوه مواجهه نهادهای متولی با پدیده است. در جوامع توسعه‌یافته، سازمان‌های مردم‌نهاد و گروه‌های محلی هستند که تحت حمایت مالی و آموزشی دولت‌ها اقدام به مدیریت و مقابله با رخدادهای احتمالی می‌کنند. بنابراین با یک شیوه مشارکتی مردم در مدیریت وضعیت دخیل می‌شوند. دخالت مردم در مواجهه با رخدادها در ابعاد انتفاعی آن نیز وجود دارد. مردم از طبیعت و محیط زیست بهره مالی هم می‌برند. بنابراین در برابر آسیب وارده به آن خود را مسوول می‌دانند. یک نوع فعالیت مشارکتی از سوی ان جی اوها با حمایت دولت در جریان است. بنابراین مردم دخالت دارند و مساله را یا حل می‌کنند یا از دولت کمک می‌خواهند. از سویی به دلیل ساختارهای دموکراتیک و پاسخگو مردم می‌توانند نهادها را زیر سوال ببرند که چرا چنین اتفاقی افتاده است؟ دولت نیز موظف است پاسخ دهد و برای رفع مشکل به بهترین شکل وارد عمل می‌شود. شوربختانه برخلاف کشورهای توسعه‌یافته و ساختارهای مشارکتی با حضور مردم، اینجا دولت خود مجری و ناظر است. اتفاق که رخ می‌دهد اگر انتقادی هم شود با پاسخ شفاف مواجه نمی‌شود. در مساله میانکاله افکار عمومی قانع نشده است.

پرندگان مهاجر به دلیل ماهیت وحشی و فراسرزمینی در مالکیت هیچ دولتی نیستند. بنابراین نهادهای بین‌المللی بر نحوه زندگی آنها نظارت می‌کنند و مداخلات دولت‌ها در سرزمین‌ها را نیز رصد می‌کنند. تبعات بین‌المللی چنین فاجعه‌ای که در میانکاله صورت می‌گیرد و کشتار جمعی پرندگان در فریدونکنار و حتی در تالاب‌های خوزستان چیست؟

در چنین شرایطی اعتبار کشور در نهادهای تخصصی و افکار عمومی و تخصصی جهان پایین می‌آید. مثل خیلی چیزهای دیگر که اعتبار کشورها را خدشه‌دار می‌کند این دست رخدادها نیز می‌تواند کیفیت مدیریت سرزمین را زیر سوال ببرد. اگر یادتان باشد چند سال پیش ایران و روسیه به این تفاهم رسیدند که مراوده‌ای در حوزه تبادل حیات وحش انجام دهند. ایران دو پلنگ ایرانی به روس‌ها داد و روسیه دو ببر سیبری را به ایران فرستاد. دو پلنگ که ما به آنها دادیم یکی از آلودگی شدید انگلی رنج می‌برد و دیگری دستش شکسته بود. روس‌ها پلنگ‌ها را بردند و توانستند آنها را بهبود دهند و حتی تکثیر کردند و در سوچی در بهترین شرایط زیستی هستند. اما ببرها در ایران به دلیل اینکه گوشت الاغ آلوده به آنها داده شد، بیماری مشمشه گرفتند و یکی از آنها را کشتند و یکی دیگر معلوم نیست چه بر سرش آمد. من شخصاً یکی از دامپزشکانی بودم که بیماری مشمشمه را تشخیص دادیم. بعد از آن قرار بود روس‌ها سه ببر دیگر به ایران بدهند ولی بعد از آن فاجعه روسیه این کار را نکرد. بنابراین محکومیت خاصی ندارد اما دولت‌ها و نهادهای تخصصی متوجه می‌شوند که کشور توان مدیریتی در حوزه حیات وحش را ندارد و خود این بی‌اعتباری بزرگ‌ترین لطمه به نهادهای علمی، تخصصی دانشگاهی ماست.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها