استارتآپ هدف نیست
تعطیلی بیسروصدای یک کسبوکار مدرن چه پیامی دارد؟
استارتآپ هدف نیست؛ نوآوری و فناوری هدف نیست. تفکر طراحی و ایدههای زیبا هدف نیست؛ حتی ایجاد یک کسبوکار که کار میکند هم هدف نیست. کارآفرینی نیز یک صفت زیبا برای برخی تافته جدابافته نیست. کارآفرینی فعالیتی است مانند همه فعالیتهای دیگر اقتصادی و حتی کارآفرینی به معنای کار آفریدن هم نیست. حجم سوءتفاهمها در درک مفاهیم ساده اقتصادی به حدی بالاست که مفاهیم جدید دنیای کسبوکار به صورت کاتورهای وارد ذهن و زبان ما شده و مدام در حال ساختن ترکیبهای متفاوت و زیبا با آنها هستیم.
استارتآپ هدف نیست؛ نوآوری و فناوری هدف نیست. تفکر طراحی و ایدههای زیبا هدف نیست؛ حتی ایجاد یک کسبوکار که کار میکند هم هدف نیست. کارآفرینی نیز یک صفت زیبا برای برخی تافته جدابافته نیست. کارآفرینی فعالیتی است مانند همه فعالیتهای دیگر اقتصادی و حتی کارآفرینی به معنای کار آفریدن هم نیست. حجم سوءتفاهمها در درک مفاهیم ساده اقتصادی به حدی بالاست که مفاهیم جدید دنیای کسبوکار به صورت کاتورهای وارد ذهن و زبان ما شده و مدام در حال ساختن ترکیبهای متفاوت و زیبا با آنها هستیم.
در این فضای بههمریخته ذهنی است که مفهوم استارتآپ وارد ذهن و زبان ما میشود ولی به مرور وارد مسیری نادرست میشود. هدف چه بود؟ هدف این بود که دولت یگانه جایی نیست که باید در آنجا کار کرد. اتفاقاً بخشهای زیادی از کسبوکارها هستند که نقش مهمی در توسعه اقتصادی و افزایش رفاه جامعه دارند. این بخشها بدون حمایتهای دولتی در حال افزایش رفاه کشور هستند. بر مبنای تاریخ کوتاه مدرنیته در ایران به نظر میرسد دولت یگانه منشأ و مبدأ توسعه است. اگر مبدأ بازه تاریخی را از سال ۱۲۹۵ بگیریم و به امروز نگاه کنیم متوجه میشویم که دولت در کانون تمام فعالیتهای اقتصادی بوده است. با اینکه در بیشتر این صد سال زبانها در مدح اقتصاد بازار و بخش خصوصی چرخیده منتها در عمل دولت بزرگ و بزرگتر شده است و تقریباً هیچ قسمتی از بخشهای اقتصادی کشور نیست که تحت تاثیر دولت و تغییرات دولت نباشد. این در حالی است که در کشورهای با اقتصاد آزاد دولتها کمترین تاثیر ممکن را در اکوسیستم کسبوکارهای کشور دارند.
اصلاً استارتآپ از کجا آمد؟
در کشورهایی که مفهوم استارتآپ در آنها شکل گرفت و بهطور خاص آمریکا، استارتآپ مفهوم جدیدی نیست. منشأ و مبدأ استارتآپ کجاست؟ بهطور خاص ایالت کالیفرنیا در ۲۵۰ سال گذشته منشأ استارتآپها بوده است. اگر بخواهیم خیلی کلی به این ۲۵۰ سال نگاه کنیم سه دوره قابل شناسایی است: تب طلا و نفت؛ تب محتوا و تب تکنولوژی.
مردم از نقاط گوناگون دنیا روانه کالیفرنیا شدند تا یکی از جویندگان طلا باشند. در ایالت تگزاس هم برخی به دنبال کشف چاههای نفت رفتند و امروز این دو ایالت بخش زیادی از تولید ناخالص داخلی (GDP) اقتصاد آمریکا را ایجاد میکنند. کالیفرنیا در تب طلا باقی نماند و به مرور صنعت محتوا و سرگرمی در این منطقه از دنیا خلق شد. هالیوود مهمترین مظهر این دوره است و امروز بخش مهمی از تولید آمریکا تولید محتوای عموماً سرگرمکننده است. از دهه ۶۰ میلادی که اینترنت خلق شد تا امروز و اطراف دانشگاه استنفورد فارغالتحصیلان دانشگاههای آمریکا شروع به خلق کسبوکارهایی کردند که ویژگی مشترک همه آنها پنج چیز بود: عشق به تکنولوژی، نوآوری، تفکر طراحی، ایده و در نهایت کسبوکاری که کار میکند. شاید باورکردنی نباشد ولی هر سه چیزی که آمریکا را ساخته یعنی اقتصاد، محتوا و تکنولوژی صاحب هیچ وزارتخانهای نیست. هیچ نهاد متمرکزی در آمریکا برای اقتصاد تصمیم نمیگیرد. هیچ نهاد متمرکزی برای محتوا تصمیم نمیگیرد و تکنولوژی هیچ سند بالاسری ندارد.
شکست عصاره استارتآپ
استارتآپ محصول آمریکاست و حتی اروپاییها و بقیه دنیا هم نتوانستهاند پابهپای آمریکا جلو بیایند. استارتآپها و سیلیکونولی یک ویژگی فوقالعاده دارند که آنها را جذاب میکند و باعث میشود خیلیها شیفته این مفهوم باشند: پذیرش شکست!
استارتآپها ساخته میشوند که شکست بخورند چون این ارزانترین راه فهمیدن و اصلاح کردن و ساختن کسبوکاری است که کار میکند. هیچ استارتآپی در جهان بیش از چهار یا پنج سال استارتآپ باقی نمیماند؛ استارتآپها بعد از پنج سال یا به یک کسبوکار واقعی تبدیل میشوند یا شکست میخورند. این پایان راه نیست. بعد از اینکه استارتآپی شکست میخورد این موضوع بررسی میشود که چرا یک استارتآپ شکست خورد؟ آیا بنیانگذاران ضعیف بودند؟ مدل کسبوکار اشکال داشت؟ بلوغ بازار به اندازه محصول نبود یا محصول با نیازهای بازار همخوان نبود؟
در این اتمسفر است که حجم محتوای تولیدشده درباره استارتآپها به شدت بالا میرود. کسانی که این محتواها را دنبال میکنند معمولاً خودشان فعالان کسبوکار هستند و برایشان مهم است که بدانند یک کسبوکار چرا شکست خورد. مهمتر از اینکه یک کسبوکار موفق میشود کسبوکارهایی هستند که شکست میخورند.
در واقع این راهی است برای کم کردن ضعف روایت مورخان از تاریخ! تاریخ را فاتحان مینویسند و فاتحان چیزی از شکستهایشان نمیگویند. به همین دلیل ما با روایتی خطی از تاریخ مواجه هستیم که هیچ دیدی درباره واقعیت به ما نمیدهد. منتها کسبوکارها واقعی هستند و نمیتوانند پایشان را در هوا بگذارند. آنها باید پایشان روی زمین باشد و نگاهشان به آسمان.
بنابراین تعطیلی هر استارتآپ یک فرصت مطالعاتی است. منتها آنچه تا اینجا نوشتم درباره همه جا جواب نمیدهد. کشوری که در طول صد سال گذشته اقتصادی تماماً دولتی داشته و دولت نقش بیبدیلی در تمامی عرصههای کسبوکاری آن داشته است نیازی به استارتآپ ندارد. دولتها در چنین ساختاری نیازمند تبلیغات و شوآف هستند. استارتآپها هم هیجان بسیار زیادی دارند. کافی است یک مدیر دولتی در صحبتهای خود چند باری به استارتآپ اشاره کند که صحبتهای خستهکننده و تکراری او برای همه جذاب شود. استارتآپها در کشوری که همه چیز دولتی است اثر زیادی ندارند.
با این حال باید یک موضوع را در نظر بگیریم. سالها در این کشور گفته میشد که دولت باید کوچک شود و فارغالتحصیلان دانشگاهها تنها به دنبال استخدام در دولت نباشند. این حرف شنیده نشد تا اینکه مفاهیم استارتآپی به مدد رسانهها وارد جامعه شد. اتفاق خوبی که افتاد این بود که بسیاری از دانشجویان بااستعداد متوجه شدند دولت تنها جایی نیست که باید در آن کار کنند. مفاهیم جدید کسبوکار نسل جدیدی از شهروندان را خلق کرده که مهمترین خواستهشان این است: دولت اجازه دهد آزادانه کار کنند! این نسل جدید نه از دولت وام میخواهد و نه سیاستهای دولت را دنبال میکند. این نسل مستقل از دولت فعالیت اقتصادی انجام میدهند و هدفشان خلق ارزش است. در کنار رشد این نسل شاهد رشد علفهای هرز هم هستیم. کسبوکارهایی که تماماً دولتی هستند ولی ظاهر استارتآپی دارند. کسبوکارهایی خلق شدهاند که همان منطق قدیمی را در یک بستهبندی شیک و زیبا بازتولید کردهاند: استفاده از رانت و ارتباطات با دولتیها برای پول درآوردن.
بنابراین شکست استارتآپها چیز بدی نیست؛ اتفاقاً خیلی هم اتفاق خوبی است. دانش از این طریق کامل میشود. منتها کسبوکارهای استارتآپنما هیچ نقشی در توسعه اقتصادی ندارند و تاثیر منفی آنها بر ذهن و ذهنیت جامعه بدتر از کسبوکارهای سنتی است.
حبل متین نوآوری
اقتصاد ایران یک اقتصاد درخودمانده است و ما برای بیرون رفتن از این درخودماندگی چارهای نداریم جز توسل به نوآوری. نوآوری حبل متین کسبوکارهاست و اگر کسبوکارهای ایرانی به سوی نوآوری و خلق ارزش نروند اقتصاد ما از چیزی که هست کوچکتر میشود. استارتآپ هدف نیست؛ استارتآپ فقط راهی است که کشوری دیگر با شرایط متفاوت نسبت به ما امتحان کرده و به نظر میرسد آنجا جواب داده است. برخی از ویژگیهای مثبت این روش برای ما هم قابل استفاده است؛ البته اگر شروع نکنیم سر خودمان کلاه گذاشتن!