غیرتجاری و زیانده
چرا فوتبال در ایران حال و روز خوبی ندارد؟
اتفاقاتِ فسخ قرارداد ویلموتس با فدراسیون فوتبال ایران و قطع همکاریِ ناگهانیِ استراماچونی با باشگاه استقلال، زنگِ خطری جدی برای آینده ورزش ایران است. فوتبالی که رویِ کاغذ حرفهای است اما به مددِ مدیران غیرحرفهای، فرسنگها با علمِ روز دنیا و مدلهای تجاریسازی و درآمدزایی فاصله دارد. گرههایی که با دست باز میشد اما با ورود برخی مدیران فوتبال، باید با دندان باز شود.
اتفاقاتِ فسخ قرارداد ویلموتس با فدراسیون فوتبال ایران و قطع همکاریِ ناگهانیِ استراماچونی با باشگاه استقلال، زنگِ خطری جدی برای آینده ورزش ایران است. فوتبالی که رویِ کاغذ حرفهای است اما به مددِ مدیران غیرحرفهای، فرسنگها با علمِ روز دنیا و مدلهای تجاریسازی و درآمدزایی فاصله دارد. گرههایی که با دست باز میشد اما با ورود برخی مدیران فوتبال، باید با دندان باز شود. با آیندهای مبهم و چشماندازی غیرشفاف. ضعف روزافزون در شناسایی معضلات و مشکلات فوتبال ایران در بخش اقتصادی و توجه مفرط و غیرراهبردی به باشگاهداری دولتی، علامت سوالهای بسیاری را برای تحلیلگران به وجود آورده است. در حقیقت «سنت غلط» بهجایمانده از گذشته، تبدیل به رویهای اشتباه در حوزه باشگاهداری دولت و وزارتخانههای دولت شده است و عجیبتر اینکه مدیران این بخش هیچگاه به درآمدزایی در حوزه فوتبال فکر نکردهاند. مدلی که شاید چند دهه قبل، کشورهای بلوک شرق اروپا با نام باشگاهی لوکوموتیو مسکو، ستاره سرخ بلگراد، استهئوا بخارست رومانی و پارتیزان بلگراد، در حقیقت مشق سیاست در فوتبال میکردند و این باشگاهها برآیند نظام حاکم در آن روزها بود. باشگاهداری به سبک «غیرتجاری»، که خبری هم از سودآوری نبود. دیگر در کمتر کشوری خبر از این نگاه به فوتبال وجود دارد. فوتبال خود تبدیل به صنعتی سودآور شده است. تفاوتی میان چینِ کمونیستی و شیخنشینانِ متمول خلیجفارس نیست. در حقیقت فوتبال برای آنها هم تبدیل به کالایی تجاری شده است تا جایی که رئیسجمهور چین در سفرش به انگلیس به همراه نخستوزیر این کشور به باشگاه منچسترسیتی میرود و با آگوئرو، ستاره این تیم سلفی میگیرد و این پیام را به مسوولان چین میدهد که از امروز، فوتبال برای کشور من رنگ دیگری دارد؛ همین میشود که از مارچلو لیپی تا پله، مهاجم تیم ملی ایتالیا در این کشور حضور مییابند. عجیب اینکه مالک منچسترسیتی هم از اعراب خلیجفارس است که از پولهایش در بهترین باشگاههای اروپا سودآوری میکند. حتماً در خبرها هم خواندهاید که ولیعهد عربستان به دنبال باشگاه منچستریونایتد است و بارها برای خرید این باشگاه بزرگ، پیشنهاد مالی داده است. راهی که ترکیه، چین، امارات و عربستان و قطر رفتند و حتی روسیه هم در همین مسیر گام برمیدارد اما مدیران ایران همچنان در خواب به سر میبرند. فوتبالی که ساختار ندارد، از شفافیت خبری نیست، همانند سیکل بستهای به جلو میرود، غیرتجاری دیده میشود، نامنظم و مبهم است و غیرحرفهای اداره میشود و بهنام «هزینه در ورزش» حیفومیل میشود و دل هیچکدامشان هم نمیسوزد. گویی فوتبال برای بسیاری از بخشهای دولت همانند صنعت، تابلویی برای پوششِ زیاندهیِ اقتصادی کارخانهها شده است. در حقیقت بسیاری از بخشهای صنعتیِ فعال در این حوزه، پروپاگاندا بهسبک فوتبال را به نمایش میگذارند که نه خبری از سودآوری در آن هست و نه قدم در راه شفافیت میگذارند اما پرچم حمایت از ورزش را در دست دارند. همه اینها در شرایطی است که گاه مدیرعامل ایرانخودرو به سبب علاقه شخصیاش به فوتبال، برای باشگاه پیکان سنگتمام میگذارد و از سوی دیگر وزیر نفت به سبب بیعلاقگیاش به فوتبال، باشگاه نفت تهران را واگذار میکند. نگاهی سلیقهای که قطعاً آفت هر بخش است. گره کار البته در جایی دیگر است. رئیس فدراسیون فوتبال چین، عضو کمیته سهنفره توسعه فوتبال در این کشور با حضور رئیسجمهور و وزیر ورزش است اما در اینجا رئیس فدراسیون فوتبال ظاهراً نهتنها برنامهای در این حوزه ندارد بلکه نزدیکی فکری و عملی چندانی هم با دولت هم ندارد تا مثل دوران صفاییفراهانی، قدمهایی کوچک اما موثر در این راه بردارد. فدراسیونی که خودش نتوانسته سودآوری در حوزه حق پخش تلویزیونی و تبلیغات دور زمین داشته باشد و برای همین توجهی به تجاریسازی و سودآوری باشگاههای صنعتی در حوزه فوتبال ندارد و عاجز از هماهنگسازی، نظمدهی، سازماندهی، برنامهریزی و شفافسازی فوتبال با اسپانسرهای صنعتی است. در ایران، سه عامل اصلی برای تحلیل و توجیه سرمایهگذاری شرکتهای صنعتی در فوتبال میتوان برشمرد: 1- الزامات قانون کار و ورزش کارگری /2- تجویزهای مالی در برنامههای توسعهای و قوانین بودجه / 3- تبلیغ و بازاریابی.
عامل نخست از این جهت که به ورزش سلامت و ورزش بهرهوری بازمیگردد. در بهترین فرض، بیش از آنکه در توسعه فوتبال موثر بوده باشد در تامین سلامت و نشاط نیروی کار و خانواده آنان، موثر بوده است هرچند که در اغلب موارد، دچار انحراف از اهداف و فلسفه وجودی خود نیز شده است و شرکتها و کارفرمایان، عملاً با گرایش به ورزش حرفهای به استفاده از منابع و امکانات ورزش کارگری در ورزش حرفهای و باشگاهداری روی آوردهاند و حتی از دستیابی کامل به اغراض اصلی ورزش کارگری نیز بازماندهاند. شرکتهای بزرگ صنعتی در کشورمان که عموماً دولتی یا وابسته به نهادهای عمومی هستند و بعضاً فعالیت انحصاری و بدون رقیب دارند با سوءتعبیر از ماده 154 قانون کار بهجای توجه به ورزش کارگری و اغراض و اهداف آن، به مدیریت و هزینه مستقیم در فوتبال حرفهای روی آورده و حتی سرسختتر از باشگاههای فوتبال حرفهای دولتی یا خصوصی به رقابت با یکدیگر و رقابت با باشگاههای ورزشی حرفهای پرداختهاند. فهرست نام باشگاههای حاضر در لیگ برتر فوتبال ایران بیانگر حضور حداقل ۶۰درصدی شرکتهای صنعتی در فوتبال حرفهای از این طریق است. از جمله آثار منفی فعالیت این گروه از شرکتها در فوتبال ایران، میتوان به تنگ شدن عرصه برای فعالیت باشگاههای حرفهای و بخش خصوصی، شکل نگرفتن بازار و ابعاد اقتصادی در فوتبال، افزایش تورم و نابسامانی در نقل و انتقالات فوتبال، گسترش واسطهگری و ترویج فرآیندها و رویههای مالی غیرشفاف در فوتبال، افزایش هزینهها و بار مالی دولت و از همه مهمتر اجحاف نسبت به نیروی کار کشور اشاره کرد. دومین عامل برای توجیه و تحلیل سرمایهگذاری شرکتهای صنعتی در فوتبال را میتوان وجود تجویزهای مالی در قوانین بودجه دانست. سومین قانون برنامه توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور، به بنگاههای اقتصادی و صنعتی امکان اختصاص یک درصد از بودجه خود به ورزش را میداد. مدیران بنگاهها و شرکتها این تجویز مالی را نیز به نفع ورزش حرفهای و عموماً فوتبال، تعبیر کردند و تا پایان برنامه چهارم توسعه اقتصادی کشور یعنی نزدیک به 10 سال با ارتزاق از منبعی که حق ورزش عمومی و سلامت مردم بود به تاخت و تاز در ورزش حرفهای و رقابت در باشگاهداری با اتکای به بودجه عمومی پرداختند. از جمله آثار منفی این عامل، میتوان به وابستگی هرچه بیشتر فوتبال حرفهای به بودجه دولتی، افت کارآمدی مدیران فوتبال کشور در ابعاد اقتصادی و درآمدزایی، افزایش فساد و نابسامانی در فوتبال و در نتیجه کاهش اعتماد عمومی به فوتبال، بهرهبرداری شخصی و سیاسی گروهی از مدیران صنعتی و ورزشی از منابع و اختیارات مذکور و آسیب به نظام سلامت مردم با مصرف نشدن منابع مورد نظر در محل صحیح خود اشاره کرد. سومین عامل برای توجیه و تحلیل سرمایهگذاری شرکتهای صنعتی در فوتبال را میتوان تبلیغ و بازاریابی دانست که در ایران مهجور است و شاهد خسرانهای بسیار در این بخش هستیم. در حقیقت بیرقیب بودن بسیاری از صنایع موجب شده که سیستم تنبل شود و این تنبلی به باشگاهداری و سایر حوزهها هم سرایت کند. پنجره شکسته فوتبال دولتی ایران، باقی ماندن یک ویرانه است؛ باقی ماندن باشگاهها و صاحبانی که اعتماد زیادی به آن نیست. همه شاکیاند، در این فوتبال نه هوادار لذت میبرد و نه بازیکنان، نه مربیان و نه داوران، و این درد بزرگی است. تنها گزارش «فساد در فوتبال» هم در همین فدراسیون تهیه و اعلام شده است. گاهی شنیدن یک دروغ کوچک از فردی برجسته، کل داوری و نگاه ما در مورد او را تغییر میدهد. پس وجود یک «پنجره شکسته»، در خانه یا کوچه یا کارخانه شما، پیامی است به بیننده که اینجا اوضاع خیلی هم نظم و ترتیب ندارد. پرونده عدم شفافیت مدیریتی و مالی فوتبال ایران، کمتماشاگر بودن لیگ ایران، ابهامات مالی فراوان فوتبال ایران، اعمال نفوذهای عجیب در فوتبال، دلالی، حجم پروندههای انضباطیِ مربوط به ناسزاها و توهینها در فوتبال نمونهای از صدها پنجره شکستهای است که در ساختار فوتبال ما وجود دارد که گویا اهمیتی هم به آنها داده نمیشود غافل از آنکه پیامدهای بزرگی هم در جامعه و هم در چشم ناظران بیرونی دارد. فوتبال ایران با انبوهی از پنجرههای شکسته روبهرو شد. در چنین شرایطی کدام عقل سلیمی حاضر است بهبهبود شرایط فوتبال ایران کمک کند؟ وقتی بیشتر از 80 درصد بودجه فدراسیون فوتبال ایران صرف «تیم ملی بزرگسال» میشود، چه کسی حاضر است فکر، اندیشه و تفکرش را در ساختار فوتبال ایران سرمایهگذاری کند؟ چه کسی قرار است در مقابل تخریبها از خود دفاع کند؟ نمایش همین «پنجرههای شکسته» چهره فوتبال ایران را بیثبات و بیاعتماد تصویر کرده؛ در چنین فضایی امید به مشارکت کمرنگ است. دلیل مردمی نبودن فوتبال همینقدر ساده و سهلالوصول است.