چنبره آسیبها
آسیبهای اجتماعی چگونه جامعه را احاطه کرده است؟
تحلیلگران ما بر اساس فضای ذهنی تحلیل میکنند. آنها هم میتوانند بگویند در کشور آسیب اجتماعی داریم هم میتوانند بگویند هیچ آسیبی نداریم. هر کارشناسی میتواند بگوید یک آسیب را مهمتر میداند.
وقتی بخواهیم در مورد اولویت آسیبهای اجتماعی صحبت کنیم یا باید بر اساس آمار اعلامشده از سوی دستگاهها باشد یا تحلیل کارشناسان. اینکه بخواهیم بگوییم دقیقاً چه آسیبهایی در جامعه برجسته است برای یک جامعه شفاف ممکن است؛ جامعهای که در آن آمار و ارقام به خوبی وجود داشته باشد و دستگاهها آخرین اطلاعات موجود را بیان کنند. اما در جامعهای مثل جامعه ما، آمار دقیقی در مورد آسیبهای اجتماعی وجود ندارد و تنها گاهی مسوولان اطلاعات پراکندهای میدهند. مثلاً در مورد مساله اعتیاد آمارها بسیار متفاوت است. در برخی زمینهها میگویند بهتر شدیم و در بعضی زمینهها بدتر شدیم.
در مورد تحلیل کارشناسان هم متاسفانه به این دلیل که شفافیت وجود ندارد بین خود کارشناسان هم در مورد اینکه کدام آسیب اجتماعی مهمتر است اختلاف نظر وجود دارد.
تحلیلگران ما بر اساس فضای ذهنی تحلیل میکنند. آنها هم میتوانند بگویند در کشور آسیب اجتماعی داریم هم میتوانند بگویند هیچ آسیبی نداریم. هر کارشناسی میتواند بگوید یک آسیب را مهمتر میداند.
بنابراین در چنین فضایی تنها میتوان گفت یکسری آسیبها وجود دارد. اینکه شرایط بحرانی است یا خیر، محل اختلاف است. اگر کارشناسی از بحران اجتماعی بگوید ممکن است به سیاهنمایی متهم شود. اینکه رئیس قوه قضائیه میگوید آسیب اجتماعی زیبنده ما نیست میتواند طیف گستردهای را دربر بگیرد. شاید منظور این باشد که در جامعه اسلامی یک نفر فقیر هم نباید باشد، شاید هم منظور وجود صدها هزار خانواده زیر خط فقر باشد.
بنابراین حرف کلی، بیان واقعیتها نیست. چون پروژه ملی در مورد آسیبهای اجتماعی انجام نشده است نمیتوانیم جزئیات آن را مشخص کنیم. در مجموع مسوولان هم چندان علاقهای ندارند متخصصان آسیبهای اجتماعی به این موضوع ورود کنند و علاقه دارند این مسائل در اتاقهای دربسته بین مسوولان مورد بحث قرار بگیرد. به گمان برخی از مسوولان اگر این مسائل به بیرون درز کند ممکن است وهن نظام باشد. در سالهای گذشته در دو نوبت قرار شد انجمن جامعهشناسی سمیناری در مورد آسیبهای اجتماعی ایران برگزار کند که جلوی آن را گرفتند. قرار بود کارشناسان در مورد اولویتهای آسیبهای اجتماعی، میزان آنها، اثرات و علتها صحبت کنند اما نگذاشتند و شب برگزاری، سمینار تعطیل شد.
با همه اینها و با وجود نبود آمار دقیق مظاهر یکسری آسیبها را به خوبی میتوان در جامعه مشاهده کرد. چند ماه پیش در ترمینال جنوب از اتوبوس پیاده شدم و واقعاً یک فاجعه دیدم که تصور چنین چیزی را نداشتم. پیش از انقلاب حوالی گمرک و برخی مراکز دیگر شاید صحنههایی نزدیک به این را دیده بودم ولی این حجم از پدیده اعتیاد آن هم به طرز بسیار وحشتناک در خیابانهای اصلی نه در خیابان فرعی و کوچه و پسکوچه، حیرتآور بود. معتادان در خیابان اصلی که مرکز تردد خانوادههاست، دستهدسته نشسته بودند و مردم در آنجا در حال تردد بودند. برخی آسیبها مثل این، مسالهای است که کمکم به همه اعضای جامعه نزدیک شده و پشت در خانه یک به یک ما لانه کرده است و تهدیدهای آن گریبانگیر فرزندان ما خواهد شد و پیامدهای آن ناامنی، سرقت و... است. این آسیب هویدایی است که سالها در مورد آن حرف زده میشود ولی فقط حرف است.
یکی دیگر از آسیبهای بزرگ اجتماعی که شاید مخفی باشد و ریشه جامعه را میخشکاند بیانگیزگی، احساس پوچی و بیگانگی در میان نسل جوانی است که تمام امید و آرزوهایشان در حال تبدیل به یأس است. تقریباً میتوان گفت مهمترین نیروی رشد و توسعه جامعه که باید در راستای پیشرفت جامعه باشد به این شکل در حال خاموشی است و به اشکالی در قالب اعتیاد و... درمیآید. شاید کسی خیلی در این مورد حرف نزده باشد ولی فکر میکنم فاجعه این آسیب برای جامعه ما بالاست؛ چراکه خود این مساله موجب مصیبتهای دیگر میشود؛ اعتیاد، خشونت، سرقت، خودکشی و... .
این نیروی سرشار از انرژی که متاسفانه با بنبستهای عظیم روبهرو شده امیدهایش را نسبت به آینده از دست داده است، آینده شغلی مناسبی برای خود در نظر نمیگیرد و افقهای فکری آن در حوزههای مختلف به بنبست رسیده است. از نظر من شاید مهمترین آسیب در جامعه ما این پوچی و بیانگیزگی و فقدان آرمان پویا برای یک زندگی سالم باشد. این مساله ریشهایتر و اساسیتر است و شاید از این نگاه کمتر به آسیبهای اجتماعی پرداخته شده باشد.
کودکان کار و کودکان خیابانی، کارتنخوابی، بیخانمانی و انواع خشونتها و میزان سرقت که به طرز وحشتناکی ناامنی را عمومی کرده است، از دیگر آسیبهای اجتماعی حال حاضر در جامعه ماست. امروز اگر افراد لحظهای غفلت کنند سارقان حرفهای و حتی غیرحرفهای زندگی آنها را بردهاند. اینها یک طرف، یک عده سارق میلیاردی با فسادهای وحشتناک یک طرف. وجود این فساد را میتوان با توجه به جدالی که این روزها بین سران قوا وجود دارد، متوجه شد. اینها آثار و تبعات وحشتناکی برای جامعه دارد. در فضای این فساد گسترده هر روز سلطان سکه و فولاد و... بیشتر علنی میشود و گاهی پای بستگان مسوولان پیش کشیده میشود.
همه اینها فاجعه و آسیب است که جامعه ما را در بر گرفته است. امروز ما در چنبرهای از آسیبهای اجتماعی گیر کردهایم که عرصه را برای زندگی سالم و شاد تنگ میکند. همه نگران هستند و از زندگی رضایت ندارند. برای جامعه صورت بزککردهای فراهم شده ولی پشت آن ویرانی و انواع و اقسام آسیبها وجود دارد که از شمارش خارج شده است و نمیتوان گفت کدام مهمتر است. اکنون جامعه ما از جامعه بودن در حال خروج است. تحلیل اصلی و اساسی من این است که اگر جامعه سالم و سرپا باشد و میان اعضای جامعه و درون گروهها، نهادها و انجمنها و ابعاد مختلفی که میتواند به گرمی روابط اجتماعی بینجامد همبستگی وجود داشته باشد، این آسیبها رخ نمیدهد.
اگر جامعهای باشد که صورت آن جامعه است و اسم آن مثلاً جامعه ایران یا تهران است ولی یک انبوه یا انباشتگی از جمعیتی باشد که از هم بیگانهاند، نسبت به هم بیمسوولیت هستند و احساس باهم بودن و همبستگی ندارند، همسایه با همسایه بیگانه است، محله و صنف و گروه از بین رفته و خانواده هم زیر فشار مشکلات و زیر بار سیاستهای غلط قرار گرفته است، این آسیبها به وجود میآید.
در جامعه ما با بیش از 80 میلیون جمعیت، پیوستگیهای ضعیفی بر اساس گروهبندیهای گذشته و سنتی هنوز وجود دارد ولی در شکل مدرن شکل نیافته یا به شکل جدید هویت پیدا نکرده است. این پیوستگیها پراکنده است و عمدتاً دولت یا حاکمیت است که بقای جامعه را رقم زده است. جامعهای که از حیز جامعه بودن افتاده باشد در آن هر نوع آسیب و ناهنجاری و مشکلات مختلف بروز پیدا میکند و انواع فسادها و خشونتها و تبعیضها و نابرابریها سرتاسر آن را فرامیگیرد.
جامعه مثل بدن است. تا زمانی که بدن زنده است و عناصر و اجزای آن مرتبط و پویا هستند، مغز و قلب و سایر اعضا کار خود را انجام میدهند و سلسله اعصابی بین آنها وجود دارد. ولی یک بدن مرده را تصور کنید که به تدریج در حال پوسیدن است و اجزای آن در حال جدا شدن است. نتیجه این وضعیت گندیدگی خواهد بود که انواع انگلها و... آن را فرامیگیرد و همه از آن فرار میکنند. ریشه همه این آسیبها این است که جامعه از پیوستگی لازم خارج شده است.