بازگشت به ارزشهای اجتماعی منابع طبیعی
فرشاد فاطمی از نقش مکانیسمهای اقتصادی در مدیریت محیط زیست میگوید
محیط زیست و منابع حیاتی در ایران در معرض تخریب و مصرف دائمی است. اما آیا منابع پایانناپذیر هستند؟ آیا اگر روند مصرف و تخریب منابع طبیعی به حالتی بهینه تغییر وضعیت ندهد، چیزی از این منابع برای نسلهای آینده ایران باقی خواهد ماند؟ پاسخ روشن است.
محیط زیست و منابع حیاتی در ایران در معرض تخریب و مصرف دائمی است. اما آیا منابع پایانناپذیر هستند؟ آیا اگر روند مصرف و تخریب منابع طبیعی به حالتی بهینه تغییر وضعیت ندهد، چیزی از این منابع برای نسلهای آینده ایران باقی خواهد ماند؟ پاسخ روشن است. در وضعیت تشدید روندهای تغییر اقلیم، افزایش جمعیت، استمرار توسعه کشاورزی و صنعتی و... ایران کشوری در معرض تغییرات سریع زیستمحیطی است. برای کنترل و مدیریت منابع حیاتی ایران نیازمند ارزیابی اقتصادی آن هستیم اما آیا با شرایط اقتصادی ایران چنین وضعیتی شدنی است؟ آیا کشوری که منابع نفتیاش را یگانه راه و سادهترین منبع درآمد کشور قرار داده، ارزشهای دیگر منابع بهخصوص منابع تجدیدناپذیر محیط زیست را در اولویت حفاظت قرار میدهد؟ آیا مکانیسمهای اقتصادی مانند قیمتگذاری بر روند بهبود حفاظت از محیط زیست تاثیرگذار است؟ برای یافتن پاسخ برای چنین سوالاتی به سراغ فرشاد فاطمی، استاد دانشگاه و اقتصاددان، رفتیم تا از او از سازوکارهای اقتصادی در مدیریت محیط زیست بپرسیم. فاطمی بر این باور است که؛ ما باید به ارزش اجتماعی منابع دقت کنیم و بپرسیم ارزش اجتماعی این جنگل چقدر است؟ تا چه سطحی میخواهیم این جنگل را حفظ کنیم؟ ممکن است اینجا لازم باشد یک نظام قیمتگذاری سوبسیدی لحاظ کنیم. یعنی عملاً ممکن است لازم باشد جامعه هزینهای را برای حفاظت از این جنگلها بپردازد که گروهی کارشان حفاظت از این جنگلها باشد.
♦♦♦
محیط زیست ایران و منابع طبیعی از جمله منابع تجدیدناپذیر در چند دهه اخیر رو به تخریب و مصرف بیملاحظه است. آیا نبود مکانیسم قیمتگذاری تاثیری بر روند تخریب محیط زیست و منابع طبیعی ایران دارد یا اساساً نمیتوان برای محیط زیست قیمت تعیین کرد؟
منابع محیط زیستی هرچند به نوعی کالای عمومی هستند اما در برخی از موارد میزان استفاده از این منابع نامشخص است و در مقابل در برخی از منابع میزان استفاده به گونهای است که این مصرف قابل احصا نیست. در مواردی که میزان مصرف قابل احصا هم باشد میتوان انتظار داشت هزینهای به همین میزان جبران شود. البته در خیلی از موارد تعیین هزینه دشوار است. به خاطر اینکه هزینهای که بر پیکره محیط زیست وارد میشود، هزینهای اجتماعی است. برآورد این نوع هزینههای اجتماعی برای به دست آوردن قیمت نهایی سخت است. با این حال با روشهایی میتوان این کار را انجام داد. نکته مهم این است در فقدان نظام قیمتگذاری وقتی قیمت استفاده از منابع عمومی صفر است، عملاً جامعه گرفتار استفاده بیش از اندازه از منابع عمومی میشود و این اتفاقی است که الان برای محیط زیست افتاده است و اتفاقات بدتری نیز ممکن است در آینده رخ بدهد. برای مثال میتوان به آلودگی هوای تهران و شهرهای بزرگ، تخریب جنگلهای کشور، هدررفت زیاد منابع آبی و از دست رفتن بسیاری از منابع طبیعی دیگر به عنوان نمونههایی از استفاده بیش از حد از منابع عمومی اشاره کرد. به این ترتیب میتوانیم شاهد نتایج منفی آن باشیم که میتواند کشور را با چالشهایی مواجه کند.
آیا مکانیسم قیمتگذاری به طور کلی میتواند در مدیریت منابع حیاتی بهخصوص محیط زیست و منابع طبیعی ما موثر باشد؟ بخشی از تخریب محیط زیست ناشی از عوامل طبیعی است که میتوان از آن گذر کرد اما بخش بسیار مهمی از دلایل تخریب منابع طبیعی و محیط زیست ریشه انسانی دارد و برخی به طور مشخص حتی در قوانین و دستورات اجرایی و مدیریتی کشور ریشه دارد. برای مثال جنگلهای زاگرسی در طول شش دهه گذشته و در دهه 40 به دلیل غیراقتصادی بودن و اینکه قابلیت بهرهبرداری برای چوب ندارند عملاً رها شدند و امروز ما داریم سپر مخملین ایران در برابر جریانهای گرد و غبار و ذخیرهگاه 40 درصد منابع آب شیرین کشور را از دست میدهیم.
من به جای استفاده از عبارت «مکانیسم قیمتگذاری» میگویم توجه به ارزش محیط زیست! بعداً ممکن است از دل این توجه به نظام ارزشگذاری محیط زیست نظام قیمتگذاری هم به وجود بیاید. من به عنوان یک متخصص منابع طبیعی و محیط زیست صحبت نمیکنم، بلکه به عنوان یک کارشناس اقتصادی به این پدیدهها نگاه میکنم. بگذارید یک مثال بزنیم. در نظر بگیرید ما جنگلی داشته باشیم که این جنگل ارزش محیط زیستی داشته باشد ولی ارزش بهرهبرداری نداشته باشد. در نظر بگیرید این جنگل ظاهراً دارای ارزش اقتصادی نیست! اما این به معنی این نیست که این جنگل به عنوان یک منبع دارای ارزش نیست. اگر این تلقی وجود داشته باشد آنوقت مکانیسم اقتصادی که میتوان به آن فکر کرد چیست، این است که ما باید به ارزش اجتماعی منابع دقت کنیم و بپرسیم ارزش اجتماعی این جنگل چقدر است؟ تا چه سطحی میخواهیم این جنگل را حفظ کنیم؟ ممکن است اینجا لازم باشد یک نظام قیمتگذاری سوبسیدی لحاظ کنیم. یعنی عملاً ممکن است لازم باشد جامعه هزینهای را برای حفاظت از این جنگلها بپردازد که گروهی کارشان حفاظت از این جنگلها باشد. مثلاً اگر نرخ تخریب جنگل به دلایل مختلف از جمله فرسایش، آبوهوا، بهرهبرداری و... زیاد است و این زیانها قابل پیشگیری نیست، باید عدهای برای حفاظت و حراست از این جنگلها استخدام شوند و با مبلغی که از منابع عمومی پرداخت میشود، کمک شود که این جنگلها دوباره احیا شوند و دوباره بتوانند به حیات خود ادامه دهند.
فهم این نگاه پایدار برای دو مخاطب عمده یعنی دولت به معنای نهاد اجرایی و بهرهبردار و مردم به عنوان ذینفعان و کسانی که از منابع حیاتی به شکلهای مختلف استفاده میکنند، چگونه خواهد بود؟ آیا درک این واقعیت از توسعه پایدار میتواند در مدیریت و حفاظت از محیط زیست موثر باشد؟
حتماً درک توسعه پایدار میتواند در مدیریت محیط زیست و حفاظت از منابع طبیعی کشور موثر باشد. توجه به یک نکته لازم است که ما معمولاً در این موارد اشتباهاتی انجام دادیم و نتایج آن را هم شاهد بودیم. چند نکته را نباید فراموش کرد: اول اینکه همه جوامع در مسیر توسعه خود این خطا را مرتکب شدهاند. منابع حیاتی و منابع طبیعی را تخریب کردند یا از بین بردند. در دهههای 40 و 50 میلادی و بعد از انقلاب صنعتی، لندن یکی از آلودهترین شهرهای دنیا بود. یا خیلی از کشورها با تخریب جنگلها مواجه بودند. مساله این است که ما باید از اشتباهات دیگران و خودمان درس بگیریم و لازم نباشد که همان مسیر تخریب را تا انتها پیش برویم و بتوانیم مسیر غلط تخریب منابع و بهخصوص منابع طبیعی را اصلاح کنیم. دوم اینکه به هر حال در مسیر توسعه هرچه وضعیت توسعه بهتر شود، بیشتر منابع در اختیار داریم تا برای حفظ منابع طبیعی یا تجدید آن هزینه و اقدام کنیم. ما نمیتوانیم در مقایسه با کشوری که درآمد سالانهاش 30 هزار دلار است، توقع داشته باشیم همان مقدار صرف نگهداری منابع طبیعی کنیم. بنابراین با منابع اندک هم باید جلوی تخریب را بگیریم و برای حفظ منابع تلاش کنیم. اما اینجا چند نکته قابل ذکر است: برخی استفادهها از منابع طبیعی و تخریب آنها کاملاً قابل احصاست. مثلاً کسی که از جنگل بهرهبرداری میکند یا کسی که کارخانه و معدنی دارد که باعث آلودگی آب میشود، میزان مصرف و ایجاد آلودگی آنها قابل شناسایی و اندازهگیری است. این دسته از بهرهبرداران نوع و میزان تخریب و آلودگیشان و خسارتی که به طبیعت وارد میکنند قابل مشاهده است. اما بعضی از مواقع این هزینه قابل احصا نیست. به همین خاطر پیدا کردن ارزش حاشیهای معنی پیدا میکند و این ارزش حاشیهای است که باید مورد توجه قرار گیرد. در این مواقع ما میتوانیم سهمیه تعیین کنیم. یعنی مقدار استفاده از منابع طبیعی را در سطحی که میخواهیم محدود نگه داریم و آن زمان قیمتی تعیین کنیم که آن قیمت تقاضا برای استفاده از آن منابع را محدود کند. یعنی در این مواقع ما لزوماً منحنی ارزش منابع را نداریم که بر اساس نمودار بر روی آن بحث کنیم. منتها با تعیین مقدار، میتوانیم قیمتی به دست بیاوریم که بر اساس آن قیمت، مقدار و سطح استفاده از منابع را مدیریت کنیم و به نوعی در شکل مطلوب نگه داریم.
آیا محیط زیست به عنوان «یک مساله» مهم برای حاکمیت و نهادهای اجرایی و قضایی و قانونگذاری کشور و نه یک سازمان زیرمجموعه دولت، مطرح است و آن اهمیت بنیادین به عنوان یک نفع همگانی را دارد یا هنوز به عنوان دغدغه طبقه خاصی از جامعه در حاشیه مطرح است؟
قطعاً محیط زیست برای دولت و نهادهای حاکمیتی یک مساله است. شما خشک شدن دریاچه ارومیه را در نظر بگیرید. دولت برای احیای این دریاچه طرح و برنامه و بودجه در نظر گرفت. از بین رفتن منابع آب زیرزمینی یک مساله بسیار مهم تلقی شد و بعضی حیاتی بودن این موضوع و ضرورتهای حفاظت از محیط زیست را دریافتند. منتها چند نکته وجود دارد. یکی مربوط به ساختار بودجهریزی بخشی در کشور ماست. این ساختار عملاً منجر میشود که در درون بخشهای دولت نوعی تعارض منافع برای دسترسی به منابع به وجود آید. نه منابع بودجهای به اندازه کافی به محیط زیست میرسد و نه برای بخشهای دیگر دولت این جذابیت وجود دارد که بخواهند در حوزه منابع طبیعی هزینه کنند. در عین حال بعضاً در جهت توسعهبخشی محیط زیست مورد کمتوجهی قرار میگیرد. نکته دیگر اینکه ما نهایتاً باید فکر کنیم که چه مقدار منابع میتوانیم برای حفاظت از محیط زیست و منابع طبیعی تخصیص دهیم و اولویتبندی کنیم و با توجه به سطح منابع و وضعیت نگرانکننده محیط زیست باید تصمیم بگیریم که باید کجاها منابع حفظ شوند و کجاها لاجرم نیاز است تاحدودی با استانداردهای پایینتری رفتار کنیم. ولی جلوگیری از تخریب منابع در بعضی جاها سادهتر از آنچه ما فکر میکنیم قابل انجام است. بهخصوص وقتهایی که گروههای ویژهای از افراد و بنگاهها از منابعی که سود بیشتر دارند استفاده میکنند. در این مواقع میزان خسارت و تخریب منابع حیاتی به سادگی قابل بررسی و قابل احصاست و راحت میتوان برای جلوگیری از تخریب با این روند مقابله کرد.
اگر از سال پربارش 98 که سال استثنایی در بارش بالاتر از حد نرمال در غالب مناطق کشور بود و بخشهایی از تالابها را آبگیری کرد بگذریم، تمامی دریاچهها و تالابهای کشور به دلیل بستن راه آنها با نیت کنترل آب و سدسازی افسارگسیخته خشک شدند. امسال که باران شدیدی بارید سدها هم کمک چندانی به مدیریت سیلاب نکردند و خوزستان هنوز زیر آب است. این روند پیش از بارش در سالهای گذشته هم توانست کانونهای گرد و غبار را در سطح بسیار بالایی فعال کند. کشاورزی را به مخاطره انداخت و دشتهای کشور را با بحران برداشت بیرویه آب و نشست زمین مواجه کرد. این نگاه غیرپایدار به محیط زیست چه لطمات اقتصادی به دنبال دارد؟
طغیان امسال و بارش زیاد آن طغیان عجیبی بود و برخلاف روندهای سابق ارزیابی شده است! البته اینکه بگوییم سدها هیچ نقشی در کنترل سیلابها نداشته حرف درست و دقیقی نیست. سدها تا حدی توانستند سیلاب را در مناطق مختلف کنترل کنند. اما انتقادهایی به فرآیند سدسازی در ایران وارد است و آن هم اینکه در بسیاری از جاها بیاندازه بر سدسازی اصرار شده و بیش از اندازه به سمت مهار آبهای جاری رفتیم. آنچه وجود دارد کنار گذاشتن میزان آب لازم برای محیط زیست است. مساله حقآبه محیط زیست فراموش شده است و این به نظر مساله اساسی و مهمی است. ما فراموش کردیم وقتی در حوضه دریاچه ارومیه داریم سد میسازیم، چه مقدار آب برای بقای محیط زیست آنجا ضروری است و ما مساله به این مهمی را فراموش کردیم. محیط زیست اهمیت بسیاری دارد و اکنون این نگاه پایدار دارد آرامآرام وارد مدیریت توسعه کشور میشود که تخصیص حقآبه محیط زیست به اندازه خود توسعه مهم است.
آیا توسعه پایدار که مبتنی بر حفاظت از محیط زیست است با اقتصاد منافاتی دارد؟ چرا دولتها به سمت مدیریت پایدار منابع و مدیریت توسعه بر اساس پایداری نمیروند؟
به نظر من هیچ منافاتی ندارد. البته در بعضی جاها ممکن است منافع اقتصادی با محیط زیست در تقابل قرار بگیرد اما لزوماً اینکه این دو در همه موارد رودرروی هم باشند، الزاماً اینطور نیست. اما اگر این تقابل به دلایلی که ممکن است رخ دهد در مقابل هم قرار بگیرد، به نظر میرسد، جامعه باید بتواند با کمترین هزینه بیشترین منافع را به دست بیاورد؛ بنابراین این تقابل قابل مدیریت کردن است.
برخی کالاها مثل آب هم در مدیریت محیط زیست بسیار موثر هستند. کالای استراتژیک آب در صنایع و مصرف شرب و... دستگیر دولتهاست. آیا قیمتگذاری آب میتواند در روزگار خشکسالی ایران کارگر باشد؟ بحث تعیین بازار آب تا چه اندازه میتواند در این زمینه موثر باشد؟
در مورد بازار آب باید گفت اصولاً بازار وقتی برای کالایی به وجود میآید و زمانی بازار لازم است که کالایی کمیاب است. همین کمیابی است که اتفاقاً کارایی بازار را افزایش میدهد و شما را مطمئن میکند که منبع شما به بهترین مصرفی که میخواهد میرسد یا بهتر بگویم به پربهرهترین مصرفی که ممکن است برسد، میرسد. در این میان ما باید یادمان باشد وجود بازار در کنار سهم حقآبه محیط زیستی است که کارایی بهتری دارد و اساساً کار میکند. البته ممکن است در سالهای خشکسالی سهم حقآبه محیط زیست را کمتر در نظر بگیرید و در سالهای ترسالی بیشتر در نظر بگیرید. منتها نکته این است که بازار در هر صورت در کنار حقآبه محیط زیست میتواند موثر باشد و عملاً میتواند ما را به سمت کارایی استفاده از منابع خود سوق دهد.
طرفداران محیط زیست و مهندسان شهری برای مدیریت هوای آلوده تهران طرحهایی مثل دوچرخهسواری را پیشنهاد میدهند و فراخوانهایی برای مشارکت مردم دارند، در حالی که قیمت سوخت چنان پایین است که تشویق به مصرف میکند و هیچ کسی برای استفاده از دوچرخه ترغیب نمیشود. آیا میتوان با مدیریت قیمت سوخت وضعیت هوای پایتخت را سالمتر کرد و بر سبک زندگی شهروندان تاثیر مثبت گذاشت؟
بیتردید مدیریت مصرف سوخت و مدیریت قیمت سوخت میتواند به بهبود کیفیت هوا و بهخصوص به تولید هوای پاک کمک کند. منتها این به هیچ عنوان این معنی نیست که بقیه افراد را تشویق نکنید که برای سلامتی خود دوچرخه سوار شوند. یعنی دو سیاستی که مکمل همدیگر هستند. منتها اثربخشی هر کدام از آنها تا یک حدی خواهد بود. در مورد مدیریت قیمت، به هر حال کشش قیمت سوخت، با توجه به روشهای مختلف در دسترس حملونقل متفاوت خواهد بود. یعنی یک جایی که شما حملونقل عمومی خوبی دارید افزایش قیمت سوخت در کاهش تقاضا موثرتر است و اگر جایی ندارید تاثیر آن کمتر است. اما این اثر، اثر کوتاهمدت است. در بلندمدت قیمت سوخت میتواند خودش علامت دهد که زیرساختهای لازم برای حملونقل عمومی توسعه پیدا کند. به همین خاطر این دو روش مکمل یکدیگر هستند و هیچ کدام نافی هم نیستند ولی توصیه کردن افراد به اینکه دوچرخه سوار شوند، مسلماً به تنهایی کافی نخواهد بود و شما حتماً باید بتوانید از ابزار قیمتی نیز در جای خودش استفاده کنید.