تاریخ انتشار:
بازتولید فرهنگ جعل و تقلب در دانشگاههای ایران چه پیامدهایی به دنبال دارد؟
تولید علم اداری شده است
در این یادداشت میخواهم با رویکردی دانشگاهی و نه صرفاً ژورنالیستی به آنچه بپردازم که اکنون در دانشگاههای ایران تحت عنوان جعل و تقلب مطرح شده است.
در این یادداشت میخواهم با رویکردی دانشگاهی و نه صرفاً ژورنالیستی به آنچه بپردازم که اکنون در دانشگاههای ایران تحت عنوان جعل و تقلب مطرح شده است. چند نکته را در ابتدا باید ذکر کرد: اول اینکه از سال 1385 چنین خطری را به همراه جمعی از دانشگاهیان دانشگاه تهران متوجه شدیم و از همان زمان نگران چنین روزی بودیم که 58 مقاله ایرانی از فهرست مقالات نشریات معتبر بینالمللی خارج شود با وجود این همواره امید داشتیم که چنین فاجعهای در دانشگاههای ایران رخ ندهد. دوم اینکه شرکتهای تجاری بینالمللی مدیریت چاپ مقالات جعلی بینالمللی را بر عهده دارند و تا به امروز هیچ دستگاه قضایی نتوانسته آنها را به دام بیندازد یا مورد پیگرد قرار بدهد. بسیاری از آنها با راهاندازی تعدادی نشریه جعلی اینترنتی در مدتی کوتاه درآمدی کلان را به جیب میزنند و بعد از مدتی از صفحه اینترنت حذف میشوند: به عنوان مثال Euro Journals که زمانی 480 مجله را در رشتههای گوناگون و سالانه به طور متوسط 69120 مقاله به چاپ میرسانید از سال 1393 سایت خود را جمعآوری و با نام دیگری فعالیت کرد. برخی از تخمینها نشان میدهد، چنین شرکتهایی سالانه بیش از 300 میلیون
دلار درآمد خالص داشتهاند که عمدتاً بین پنج یا شش جوان توزیع میشد که چنین شرکتهایی را به شکل آنلاین راه انداخته بودند. به عبارت دیگر این درآمدها آنقدر جذاب بودهاند که بسیاری از جوانان را در سایر کشورها نیز به سوی خود جذب کردهاند و البته مشتری اغلب این شرکتها از کشورهایی همچون ایران بودهاند که قربانی چنین فرآیند تجاری شدن علم بودهاند. در چنین شرایطی و با دخالت متغیرهای داخلی و خارجی، وقتی جعل و تقلب نهادینه میشود دیگر نمیتوان با آن مقابله کرد چرا که در این حالت تبدیل به فرهنگی میشود که هم به کنشها شکل میدهد و هم نیروی اجتماعی خویش را برای حفظ ارزشهایش و البته ارزشهای کجروانه تولید میکند. سوم اینکه، زمانی که جعل و تقلب یکی از هنجارهای کنش آکادمیک میشود، حامیان خود را نیز تولید میکند و کنشگران آکادمیک مجبورند از یکدیگر حمایت کنند یا از خطاها چشمپوشی کنند. تعدادی مطالعه مردمنگارانه در این خصوص انجام دادهایم و نتایج نشان میدهند فرهنگ حمایتگری در حال نهادینه شدن است. چهارم اینکه با افشا شدن مساله 58 مقاله از این پس دیگر نمیتوان انتظار داشت نشریات بینالمللی معتبر به سادگی مقالات ایرانیها
را چاپ کنند؛ چرا که دیگر به ما اعتماد نمیکنند. پنجم اینکه پس باید نتیجه گرفت کشور از حیث جنبش علمی خویش دچار یک مشکل جدی شده است و حیات علمی و اجتماعی ایران را تهدید و ما را ملزم میکند که برایش راهحلی بیابیم. و ششم اینکه وظیفه حل چنین مشکلی بر عهده خود دانشگاهیان است و این ممکن نیست مگر آنکه ابتدا تحلیلهای خود را ارائه کنیم.
اما قبل از ارائه تحلیل باید اشاره شود که اکنون دیگر مساله به آن نگرانی که ما در سال 1385 داشتیم محدود نمیشود. چرا که نهتنها بعد از کشور چین به عنوان دومین کشور متقلب ردهبندی شدهایم، بلکه مساله، وجه دیگری پیدا کرده است و آن اینکه با خیل مشتریان مقالات و پایاننامههای تقلبی که در خیابان انقلاب تهران تولید میشوند چه آیندهای در انتظار نظام دانشگاهی ایران است؟ پرسش دیگر این است که چرا نظام آکادمیک ایران به اینجا رسیده است؟
شاید پاسخ ابتدایی این باشد که عواملی همچون عددی و کمی کردن فرآیند ارتقای استادان در دانشگاهها و منوط کردن ارتقای آنها یا دفاع از پایاننامههای دانشجویی به چاپ مقالات بینالمللی از مهمترین عوامل ترویج جعل و تقلب بوده است. اما عوامل مهمتری در کار است که یکی از آنها خطاهای سازمانی در نظام آکادمیک ایران و دیگری بافتار در حال تغییر نظام اجتماعی در ایران است. مشاهده میشود که سطح تحلیل باید خیلی کلانتر از عواملی همچون کمی کردن نظام ارتقا باشد. در سطح تحلیل جامعهشناختی باید به سازمان دانشگاهی در ایران اشاره کرد که نهتنها استقلال ندارد بلکه با تغذیه مالی از سوی دولت، گرفتار نظام بوروکراتیک دولتی شده و مجبور است مرتب بر اساس آییننامهها و نه بر اساس معیارهای علمی، خودش و تولیدات علمیاش را ارزیابی کند و این یعنی کاهش نقش یا نبود نظارت نخبگان دانشگاهی بر تولیدات آکادمیک. از آن مهمتر اینکه دولتی بودن دانشگاهها موجب شده تا فرآیندهای قدرت، راه را برای مداخله در فرآیندهای تصمیمسازی و تصمیمگیری دانشگاهها هموار کنند. از سال 1385 که به تحقیق در روند افزایشی تقلب و جعل در دانشگاهها پرداختیم متوجه روند کاهشی
قدرت تصمیمگیری دانشگاهها نیز بودهایم. همگام با اداری شدن دانشگاهها و روند تولید علم، جماعت علمی که به طور سنتی وظیفه نظارت بر تولیدات علمی را داشتند از قدرت افتادهاند و نظام سلسله مراتبی علمی جای خود را به نظام اداری متکی بر ساختار سیاسی داده است. در بسیاری از مناصب علمی از جمله در گروههای علمی به جای مدیران باتجربه که سالها طول کشیده تا به درجات بالا رسیدهاند، نورسیدهها مناصب علمی را اشغال کردهاند. ترکیب قدرت مدیریتی و تمایل نومدیران به ارتقا که اغلب رتبه استادیاری دارند، آنان را ترغیب میکند که با سرعتی خارج از تصور و عرف رایج به فکر دست یافتن به رتبه استادی بیفتند. در غیاب جماعتهای علمی و مکانیسمهای سنتی نظارت اکنون چنین فرآیندی مشهود شده است و با وجود آنکه بسیاری از این مدیران از سلامت آکادمیک برخوردارند اما حضورشان، نظام آکادمیک سلسلهمراتبی را بیاعتبار کرده است. چنین ساختار سازمانی-اداریای نتیجهای جز ترویج کجرفتاریهای آکادمیک ندارد.
باز در همین سطح جامعهشناختی باید به ارزش تحصیلات و مدارک دانشگاهی در جامعه ایران اشاره کنم. واقعیت این است که مدارک تحصیلی در ایران سالهاست که دیگر ارزش علمی-اقتصادی ندارند، به عبارت دیگر داشتن مدرک دانشگاهی دیگر به یافتن شغل و تامین مالی و تامین آتیه منتهی نمیشود. پس باید انگیزه دیگری در پس تمایل به اخذ مدارک دانشگاهی وجود داشته باشد. این انگیزه کسب تامین مالی نیست و در عوض این انگیزه را باید در افرادی جستوجو کرد که از قبل شغل دارند اما به اخذ مدارک دانشگاهی متمایل شدهاند. اینگونه افراد برای افزایش امکان تصدی مدارج قدرت اجتماعی-سیاسی-اقتصادی و به دلیل اینکه آییننامههای اداری داشتن مدرک دانشگاهی را از شرایط کسب این مدارج در نظر میگیرند، به کسب مدارک دانشگاهی ترغیب میشوند. از این منظر کسب مدارک دانشگاهی صرفاً نوعی سرمایه نمادین است که اگر با قدرت سیاسی-اجتماعی-اداری و مکانیسمهای نفوذ در دستگاههای اداری همراه شود میتواند به تولید سرمایه اقتصادی نیز بینجامد و نقص مدارک دانشگاهی را در تامین آتیه که پیش از این ذکر کردم، برطرف کند.
نکته دیگر به نظام آموزشی ایران برمیگردد که از گذشته دانشگاه رفتن را هدف اصلی زندگی تعریف و معرفی و آن را تشویق کرده است. اکنون و همراه با افزایش جمعیت، تعداد فارغالتحصیلان دانشگاهها افزایش یافته بدون آنکه برای آنها موقعیتهای شغلی فراهم باشد. در اینجا بخشی از فارغالتحصیلان، خود وارد مشاغل کاذب از جمله تولید پایاننامه و مقالات تقلبی شده و میشوند. بخش دیگری نیز احتمالاً جلای وطن میکنند یا در بخشهای غیرمرتبط با مدرک خویش جذب میشوند.
نتیجه جنبی چنین شرایطی این است که پیشبینی کنیم که فرآیند جاری به حذف بخش قابل توجهی از دانشگاهها در 15 سال آینده بینجامد.
و اما راهحل چیست؟ برخی از دانشگاهها و حتی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری سعی کردهاند برای حل مساله به انتشار فهرستی از نشریات معتبر یا فهرستی از نشریات بیاعتبار بپردازند. واقعیت امر این است که بنگاههای تجاری بینالمللی پیچیدهتر از آن هستند که با این شیوه بتوان با آنها برخورد کرد. همینطور باید اشاره کنم که این مشکل تنها به مجلات مربوط نمیشود بلکه به اصالت مقالات و نیز ماهیت همکاری استادان و دانشجویان نیز مربوط میشود. به نظر من نظام آکادمیک ایران باید چند کار کوچک را در این شرایط انجام دهد: یکی آنکه نظام ارتقای استادان باید موقتاً (تا پنج سال آینده) چاپ مقالات بینالمللی را از حالت وتویی بیرون بیاورد و به چاپ مقالات داخلی اهمیت بیشتری بدهد. دوم اینکه برای چاپ کتب فارسی و انگلیسی ارزش بیشتری قائل شود. سوم اینکه دفاع از پایاننامههای دانشجویی منوط به چاپ مقالات بینالمللی نباشد. چهارم اینکه، جماعتهای علمی در هر دانشکده تشکیل شوند و ارزیابی ابتدایی از پروندههای ارتقا را انجام دهند و در ابتدا این جماعتها به استادان مجوز بدهند تا پرونده خود را برای ارتقا به نماینده هیاتممیزه در دانشکدهها تحویل بدهند.
این جماعتها نه بر اساس آییننامهها بلکه بر اساس شهرت استادان در رعایت کردن معیارهای آکادمیک به آنها اجازه میدهند که پرونده خود را برای ارتقا آماده کنند. در نهایت یک کار بزرگ نیز باید انجام گیرد و آن برخورد آکادمیک با متقلبان است.
دیدگاه تان را بنویسید