گفتوگو با سعید فائقی معاون سابق سازمان تربیت بدنی
مدیران باشگاههای ما بنگاهدار نیستند؛ تیمدارند
خصوصیسازی در ورزش به خصوص در دو باشگاه استقلال و پرسپولیس تبدیل به کلاف پیچیدهای شده که نه سر آن پیداست و نه انتهای آن. هر بار بحثخصوصیسازی مطرح میشود و هر بار هم این مهم عملی نمیشود تا هر کس به زعم خود در این باره برداشت کند و آن را امری ورای ورزش تلقی.
این روزها درباره باشگاههای بدهکار حرف و حدیث بسیار است و خیلیها هم از واگذاری این باشگاهها به بخش خصوصی میگویند. آیا بحث خصوصیسازی باشگاههای دولتی از جمله باشگاه استقلال و پرسپولیس به بنبست رسیده است؟
به نظر من طرح این موضوع به این شکل از ابتدا اشتباه بوده است، و این دو دلیل دارد، اول اینکه پرسپولیس در حقیقیت برای علی عبده و یک باشگاه خصوصی بوده است و خصوصیسازیاش بازگشت این باشگاه به وضعیت اولیه آن خواهد بود. این باشگاه خصوصی اموالی داشته به عنوان مثال باشگاه بولینگ که امروز نام شهید چمران بر آن گذاشته شده یا محلی برای ورزش پاتیناژ در خیابان ولیعصر فعلی. ما این دارایی را از روی این باشگاه برداشتهایم و تنها یک تیم را عرضه میکنیم. در واقع این باشگاه دارایی به معنای فیزیکی ندارد و ما آمدهایم برای اینکه صورت مالی را درست کنیم یک ورزشگاه دیگر را به نام پرسپولیس کردهایم تا دارایی فیزیکی نیز داشته باشد.
واقعیت امر این است که ما برند پرسپولیس را به فروش گذاشتهایم، وگرنه چیز دیگری ندارد، جز یکسری بازیکن که آنها هم قراردادی محدود دارند و همین قراردادها هم با مشکلاتی مواجه میشود. پس ما دارایی فیزیکی یک باشگاه را به فروش نگذاشتهایم بلکه میخواهیم نام آن را واگذار کنیم؛ که البته این موضوع نیز خود با ابهاماتی مواجه است، چرا که باشگاه پرسپولیس تحت عنوان باشگاه پیروزی به ثبت رسیده و اگر هم قرار است نامی واگذار شود باید عنوان پیروزی واگذار شود نه پرسپولیس، چون در غیر این صورت فردی که باشگاه را تحت عنوان پرسپولیس خریداری میکند در ادامه با مشکل مواجه خواهد شد، در ضمن همانطور که اشاره کردم باشگاه پرسپولیس برای عبده بوده و خانواده او میتوانند از مراجع قانونی پیگیری کرده و خواستار این باشگاه شخصی شوند و این نیز میتواند برای فردی که باشگاه را تحت عنوان پرسپولیس خریداری میکند مشکلساز شود، چون فردی دیگر این باشگاه را تحت عنوان پیروزی ثبت کرده است.
آیا این موضوع در مورد استقلال هم وجود دارد؟
استقلال هم با یک تفاوت کوچک تقریباً همین وضعیت را دارد. ساختمان سازمان ورزش و جوانان یا همان اداره تربیت بدنی سابق در خیابان بهارستان رو به روی بیمارستان طرفه متعلق به باشگاه استقلال یا همان سرهنگ تاج بود. سپهبد پرویز خسروانی رئیس وقت سازمان تربیت بدنی همان زمان این ساختمان را وقف عام کرده بود. وقتی بعد از انقلاب اموال استقلال را ارزیابی میکنیم میبینیم ما چیزی را که وقف شود، نمیتوانیم واگذار کنیم. استقلال برند تاج را یدک میکشد و در زمان ریاست حسن غفوریفرد بر ورزش ثبت شده است.
پس منع قانونی در این باره وجود دارد؟
طبق اصل 44 قانون ما اجازه واگذاری باشگاهها را نداشتیم تا اینکه نمایندگان مجلس در قانون بودجه سالانه قید کردند که استقلال و پرسپولیس به فروش برسد و خب در تمام این سالها ما در این کار ناموفق بودیم. به خاطر اینکه ارزیابی که صورت میگیرد تنها روی آن برند است و خب خریداری هم برای آن برند نمیآید، چرا که نگران گذشته هستند. دلیل دیگری که کسی برای خرید پا پیش نمیگذارد حساسیتی است که در مورد این دو باشگاه وجود دارد. فرد خریدار میداند که در صورت خرید این باشگاهها مدیریت این دو باشگاه در اختیار خودش نخواهد بود یا مداخلات زیادی خواهد شد، برای همین هم اعلام میشود فردی که این باشگاهها را خریداری میکند باید اهلیت داشته باشد. در واقع دارایی اجتماعی این دو تیم که هواداران آنها هستند این حساسیتها را به وجود آورده و باعث میشود تا حاکمیت نظارت و دخالت بیش از تصور بر این دو باشگاه داشته باشد
چه راهکاری برای این موضوع وجود دارد که بتوان به نقطهای مناسب رسید؟
میتوان با یک مصوبه از سوی دولت این دو باشگاه را به بورس انتقال داد، البته برای اینکه یک مجموعه بتواند وارد بورس شود باید حداقل سه سال پشت سر هم سودده بوده باشد که متاسفانه این دو باشگاه در تاریخ بعد از انقلاب هیچ وقت سودده نبودند. البته این بحث سودده بودن در آییننامه بورس است و همانطور که گفتم هیات دولت میتواند با یک مصوبه این دو باشگاه را در بورس عرضه کند یا اصلاً به این دو باشگاه کمک کند که در یک پروسه سهساله متوالی سودده شوند. یا اصلاً اصلاح ساختار کرده و کار را به شکل دیگر پیش ببرند. به عنوان مثال باشگاه را به صورت پیمان مدیریتی واگذار کند. شرط کرده و باشگاه را در اختیار مدیریت قرار دهد و در صورتی که مدیریتی مناسبی صورت گرفت باشگاه را به آن مدیر واگذار کند. طرح نظام جامع باشگاهداری اظهار کرد: هرچند نزدیک به یک دهه از عمر این طرح در مرکز پژوهشهای مجلس میگذرد و یک فوریت آن نیز به تصویب نمایندگان مجلس رسیده، ولی تغییر و تحولات چند سال گذشته در سازمان تربیت بدنی و تبدیل آن به وزارت ورزش و امور جوانان در کنار تغییر دولت موجب شده تا کمتر کسی سراغی از طرح بگیرد.
طرح نظام جامع باشگاهداری یک طرح گسترده و قابل اعتماد برای تسهیل خصوصیسازی ورزش کشور است. این طرح تنها شامل فوتبال نمیشود بلکه تمامی رشتهها و باشگاههای ورزشی در این طرح مورد توجه قرار گرفتهاند. بعد از انقلاب اسلامی باشگاههای ورزشی ملی شدند و کمتر بحث خصوصیسازی در مورد آنها مطرح شد تا اینکه در یک دهه گذشته به خاطر فشار نهادهای مختلف بینالمللی ما مجبور شدیم باشگاهها را به عنوان شرکتهای تجاری ثبت کنیم. هرچند ما در حوزه ورزش به ویژه فوتبال ادعای حرفهای بودن داریم ولی قانونهای متناسب با حرفهایگری نداریم و ورزش ما طبق قانون سال 1350 مدیریت میشود.
پیشنهاد اقتصادی شما برای حل مشکل بدهی باشگاهها چیست؟
این باشگاهها بدهکار به معنای ذاتی آن نیستند. در واقع اینها با کسری نقدینگی مواجهاند و این موضوع در همه اقتصادها وجود دارد. به عنوان مثال وقتی یک کارخانه شروع به کار میکند صد درصد امکانات و هزینهها را در اختیار ندارد. 30 درصد را میآورد و مابقی را وام میگیرد و با سرمایه در گردش کسب درآمد میکند.
مواد اولیه را تامین کرده و شروع به تولید کرده و وامی را که گرفته پس میدهد و رشد میکند، متاسفانه این دو باشگاه با کمبود در تامین سرمایه اولیه با مشکل مواجه هستند در نتیجه با 30 درصد قرارداد بازیکن را در اختیار میگیرند و در ادامه با کسب درآمد باقی قراردادها را پرداخت میکنند. باشگاهها در این میان با مشکل حق پخش که یا پرداخت نمیشود یا اگر میشود به موقع نیست، مواجه هستند. مشکلات اسپانسرینگ هم به جای خود. چون این مشکلات به قوت خود باقی است بدهیها سال به سال روی هم جمع میشود و مشکلساز؛ اما با این حال گردش آن کاملاً اقتصادی است.
به عنوان مثال با ترانسفر کردن یک بازیکن کلی پول به باشگاه تزریق و باشگاه درآمدزا میشود. تمام این مشکلات به شرایطی بازمیگردد که پیشتر به آن اشاره کردیم. در واقع ما باید شرایط حرفهای و اقتصادی را فراهم کنیم که متاسفانه نمیکنیم. مالکیت معنوی یا همان حق پخش را نادیده میگیریم. واقعیت اینکه مدیران باشگاهها بنگاهدار نیستند بلکه تیمدار هستند. حجم اقتصاد کوچکتر از آن است که از کنار استفاده از تبلیغات و حامیان مالی به اصطلاح اسپانسری آن بتوان باشگاهداری پررونق راه انداخت گرچه ما هنوز نتوانستهایم از این ظرفیت هم بهخوبی استفاده کنیم. یکی از مهمترین عوامل موثر در اقتصاد برند یا نام نماست که آثار اقتصادی تمامنشدنی دارد، بهخصوص در باشگاهداری این امر بسیار موثر است. باز متاسفانه به دلیل کمبود قانون درخصوص حقوق معنوی و رعایت نکردن مالکیت معنوی این حوزه هم به شدت ناکارآمد شده است. فدراسیون فوتبال سالهاست نتوانسته حقوق خود و اعضای خود را که باشگاهها باشند از صداوسیما دریافت کند.
امروزه یکی از شاخصهای مهم بنگاهها داشتن درجه شفافیت بالای اطلاعات مالی و اقتصادی است که متاسفانه هم فدراسیون و هم باشگاهها ناشفاف هستند و هزاران متاسفانه بهرغم بیش از یک دهه فعالیت حرفهای در لیگ داخلی و آسیایی هنوز نتوانستهایم حتی یک باشگاه را در بورس عرضه کنیم تا بازار سرمایه برای فوتبال شکل بگیرد. محرومیت از بازار سرمایه یعنی محرومیت از حمایتهای اقتصادی و متاسفانه هیچ مدیری به این فکر نیفتاده که برای اقتصاد فوتبال ظرفیتسازی کند. ختم کلام اینکه فوتبال کشور نهتنها نتوانسته از ظرفیتهای قانونی استفاده کند بلکه برای فعالیتهای حرفهای هم محیط قانونی را آماده نکرده و مدیران فوتبالی بیشتر تیمداری ناقص کردهاند تا بنگاهداری و مدیریت کمکارآمد، مالکیت ناکارآمد و اقتصادی کمبهرهور را بههمراه داشته است.
چرا سعی نمیشود تا از مدیران کارآمد در این بخش بهره برد؟ اصلاً چرا دولتها همچنان علاقه دارند با تمام وجود هزینههای سنگینی که این دو باشگاه دارند، مدیریت کنند؟!
بهترین فرد برای نظر دادن در این باره آدمی مثل من است؛ فردی که 10 سال خودش را کشت؛ اما کسی او را نمیشناخت تا اینکه آمد به ورزش و رسانهها آنقدر روی او معطوف شدند که در عرض چهار ماه معروفترین آدم کشور شد. این آدم اگر احیاناً اهل سیاست باشد خیلی راحت میتواند راهی مجلس، شورای شهر یا ... شود. یک دارایی اجتماعی در این باشگاهها و ورزش وجود دارد که هر آدمی مثل فائقی را وسوسه میکند تا هرطور که شده به آن ورود کند و از آن دست برندارد.
کدام پدیده میتواند 100 هزار نفر را در یک مکان جمع کند؟ فراگیر بودن این حوزه فرصتهایی را میتواند برای هر دولت و حکومتی به وجود آورد برای همین دولتها ترجیح میدهند هر هزینهای را که هست تقبل کنند؛ اما مدیریت این بخش با خودشان باشد. این بخش علاوه بر شرایط فردی و اجتماعی اثر فرهنگی بسیاری هم دارد. به عنوان مثال تغییر وزیر اقتصاد در شرایط نامناسب اقتصادی معقول است یا تغییر وزیر ارشاد و ورزش؟! اما میبینیم که دولت در این شرایط و به دلیل ظرفیت فرهنگی که وجود دارد دست به تغییر وزرای ارشاد و ورزش میزند تا مردم را با خود همراه کند. به هر حال این پتانسیل وجود دارد و باید از آن بهره برد.
با توجه به این موضوع چرا دولت دخل و خرج این دو باشگاه را تراز نمیکند؟
تراز میکند. به هر حال اینها مجمع سالانه دارند و در آن سود و زیان، درآمد و هزینهها مشخص و اعلام میشود. منتها افشانشده و نامشخص است. برای همین میگویم که بهتر است این دو باشگاه به بورس بروند، چرا که در بورس همه چیز شفاف و مشخص است. به هر حال پتانسیل اجتماعی قوی در این دو باشگاه و دیگر باشگاههای پرطرفدار وجود دارد. ما شاهد این هستیم که وقتی اختلافاتی هم در این باره به وجود آمده و در این چند وقت اخیر که باشگاههای هواداری برای حمایت از تیمها به وجود آمده به صورت نامحسوس این ظرفیت به سمت باشگاهها رفته است و صدای فدراسیون بابت این موضوع درآمد و اعتراض کرده که از دست فدراسیون درآمده است. باری، این پتانسیل عظیم باید از قوه به فعل درآید و در صورتی که وارد بورس شود تازه این پتانسیل را آنطور که باید و شاید لمس خواهیم کرد. با اختصاص دادن یک بلوک در بورس به تیمهای پرطرفدار شاهد خواهیم بود که چگونه خود را نشان خواهند داد.
آیا فشار دولت و وزارت ورزش روی مدیرانی که سریع تغییر میکنند وضع را بدتر و وخیمتر نکرده است؟
در کل عمر مدیریت در ایران پایین است به خصوص در این حوزه که بیشتر هم نمود پیدا میکند. مالک دو باشگاه استقلال و پرسپولیس وزارت ورزش است و مالک حق دارد مدیران خود را منصوب کند و اگر از حق مالکیت استفاده کند مراجع بینالمللی نمیتوانند به این موضوع ورود کنند؛ اما ما متاسفانه ظاهر امر را هم رعایت نمیکنیم و این امکان را به مراجع بینالمللی میدهیم که به این بحث ورود کنند. به عنوان مثال نمیگوییم رئیس مجمع مدیر را برکنار یا منصوب کرد، میگوییم وزیر ورزش این کار را انجام داد و امکان ورود را به مراجع بینالمللی میدهیم، چرا که گفته میشود وزیر حق این کار را ندارد و دخالت دولت قلمداد میشود در حالی که مالک این امکان را دارد. البته که ما مدیر نمیخواهیم فردی میخواهیم که فقط اطاعت کند. حرف گوش کند و حرفی نزند و مدیری که فقط حرف گوش کند دیگر مدیر نیست، چرا که ما با این کار خلاقیت را از او گرفتهایم. مدیری هم که اعتراض میکند سریع تغییرش میدهیم، در واقع مدیر معترض نداریم. ما یک ضبط صوت میخواهیم که صدای ما را ضبط و همان را پخش کند همین.
آیا فدراسیون میتواند بر اساس گفتههای خود از فعالیت باشگاههای بدهکار جلوگیری کند، در حالی که باشگاههای دولتی بزرگترین بدهکاران هستند؟
باشگاه اگر ورشکسته هم شود جلوی فعالیت آن را نمیگیرند. بدهی خاصیت کار است، به خاطر یک بدهی نمیآیند در یک کارخانه را ببندند، بلکه راهکارهایی پیش روی آن قرار میدهند تا به کار خود ادامه دهد یا به کل مدیریتش را تغییر میدهند؛ اما جلوی فعالیتش را نمیگیرند. طلبکار میتواند از مراجع قانونی پیگیری کند و در نهایت تملک کند. مراجع قانونی هم زمانی برای تصویه حساب میدهند. در ورزش این موضوع باید در دیوان عدالت اداری پیگیری شود. متاسفانه ما همیشه صورت مساله را پاک میکنیم و آخرین راهکار و راهحل را همان ابتدا میخواهیم عملی کنیم.
دیدگاه تان را بنویسید