شناسه خبر : 296 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

جنوب شرق آسیا قهرمان مبارزه با گرسنگی

توسعه و گرسنگی

ایما موسی‌زاده
تخمین زده می‌شود بین سال‌های 2010 تا 2012 حدود 870 میلیون نفر یا 5/12 درصد کل جمعیت دنیا از سوء‌تغذیه در رنج بوده‌اند. اکثریت مطلق این افراد، یعنی حدود 825 میلیون نفر در کشورهای در حال توسعه زندگی می‌کنند، این موضوع به این معناست که حدود 15 درصد یا یک‌هشتم جمعیت این کشورها از گرسنگی در رنج هستند. بررسی‌های اخیر نشان می‌دهد میزان افراد دچار سوء‌تغذیه، سریع‌تر از پیش‌بینی‌ها در حال کاهش است و کشورهای در حال توسعه، سریع‌تر از چیزی که انتظار می‌رفت، خواهند توانست به هدف MDG دست یابند و نرخ افراد دچار گرسنگی شدید را به نصف کاهش دهند. هدف MDG بین سال‌های 1990 تا 1992 بر اساس کاهش افراد درگیر گرسنگی در کشورهای در حال توسعه به نصف، تا سال 2015 طراحی شده بود. این نرخ که در سال‌های 1990 تا 1992 حدود 23 درصد بود، باید تا پایان سال 2015 به 5/11 درصد کاهش پیدا می‌کرد. هدفی که مسلماً قابل دستیابی نخواهد بود اما خوشبختانه به آن شدتی که قبلاً تصور می‌شد هم دور از دسترس نیست. اگر نرخ کاهش گرسنگی که بین سال‌های 1992 تا 2012 در کشورهای در حال توسعه ثبت شده، تا پایان سال 2015 ادامه یابد، در این مدت میزان افراد دچار گرسنگی در این بخش جهان به حدود 5/12 درصد جمعیت کل خواهد رسید که اگرچه همان رقم هدف نیست، اما خوشبختانه فاصله اندکی با آن دارد. اما مساله مهم‌تر اینجاست که کاهش میزان افراد دچار گرسنگی، در سراسر کشورهای در حال توسعه، روندی همگن نیست. میزان کاهش در کشورهای آسیایی و آمریکای لاتین بسیار بیشتر بوده است. در واقع رتبه اول کاهش درصد گرسنگان، مربوط به کشورهای در حال توسعه آسیای جنوب شرقی است که درصد جمعیت دچار گرسنگی آنها از 6/29 درصد به 9/10 درصد رسیده است. رتبه‌های بعدی به ترتیب از آن شرق آسیا و آمریکای لاتین است. از مجموع این آمار همچنین می‌توان این‌گونه برداشت کرد که کشورهای آفریقایی راه زیادی برای حتی نزدیک شدن به اهداف MDG در پیش دارند. درصد گرسنگان حتی کمتر از هدف MDG در جنوب شرق آسیا و آمریکای لاتین، نشان‌دهنده بالا بودن این درصد در کشورهای جنوب صحرای ‌آفریقاست. در این فاصله زمانی میزان فقر در کشورهای آفریقایی و غرب آسیا حتی گسترش هم یافته است و جالب‌تر اینکه گسترش گرسنگی در جنوب صحرای آفریقا، حتی کمتر از شرق آسیا بوده است. index:1|width:300|height:|align:left برآوردهای اخیر نشان می‌دهد میزان تاثیر بحران اقتصادی و افزایش شاخص بهای غذا که بین سال‌های 2007 تا 2010 برآورد می‌شد باعث افزایش درصد دچار سوء تغذیه در سراسر جهان شود، تاثیری به مراتب کمتر از میزان مورد انتظار داشته است. مهم‌ترین دلیل این اثر کم، ابتدا این موضوع است که کاهش مصرف ناشی از وضعیت بحران و افزایش قیمت غذا، موقت تلقی می‌شود اما تعریف فقر غذایی و گرسنگی، عدم دسترسی طولانی‌مدت به مواد غذایی است و عامل دوم اینکه بحران و گرانی غذا بیشتر متوجه کشورهای توسعه‌یافته بوده که گرسنگان کمتری را در خود جای داده‌اند، علاوه بر اینکه بحران اثر اندکی بر اقتصاد چین و هند (دو کشوری که به دلیل جمعیت بالا، گران شدن غذا در آنها می‌تواند به سادگی درصد گرسنگان جهان را افزایش دهد) داشته است. یکی از علل عمده توجه به میزان کاهش فقر در جهان، رشد مناسب اقتصادی کشورها طی دو دهه گذشته است. بین سال‌های 1990 تا 2010، میزان درآمد سرانه در سراسر جهان به طور متوسط دو درصد رشد داشت. در بین کشورهای در حال توسعه این افزایش رشد حتی محسوس‌تر است و در اغلب کشورهایی که در این گروه طبقه‌بندی می‌شوند، رشد درآمد سرانه در دهه اول قرن بیست و یکم به میزان معناداری بیشتر از دهه قبل از آن بود. اما نقش بخش کشاورزی در این میان چیست؟ می‌دانیم که با توسعه اقتصادی کشورها، درآمد سرانه آنها افزایش و سهم بخش کشاورزی در تولید ناخالص داخلی کاهش می‌یابد. در کشورهای در حال توسعه و فقیر، سهم بخش کشاورزی از تولید ناخالص داخلی حدود 30 درصد است اما در مورد کشورهای توسعه‌یافته، این عدد به 5/1 درصد تولید ناخالص داخلی کاهش می‌یابد. در نتیجه هرچه کشور فقیرتر و در نتیجه در معرض خطر گرسنگی بیشتر قرار داشته باشد، نقش بخش کشاورزی نیز در آن پررنگ‌تر خواهد بود. در واقع می‌توان گفت نقش کشاورزی، هر چند در افزایش تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه اندک است، اما برای رفع گرسنگی و کاهش تعداد و درصد گرسنگان در کشورهای در حال توسعه، می‌تواند بسیار کلیدی محسوب شود. در کشورهای در حال توسعه و در معرض گرسنگی، فقیرترین قشر، فعالان بخش کشاورزی هستند. بیش از 66 درصد کل شاغلان در این کشورها، در بخش کشاورزی مشغول به کار هستند، در حالی که پیشتر گفتیم سهم این بخش از کل تولید ناخالص داخلی کشورها حدود30 درصد است. در مورد چرایی این اتفاق بحث بسیار است اما عمده‌ترین دلایل ذکرشده بهره‌وری بسیار پایین شاغلان این بخش است (در این باره که فقر و گرسنگی باعث عدم توانایی آنها برای کار کردن و بهره‌وری پایین می‌شود یا بالعکس، پایین بودن بهره‌وری باعث فقر شاغلان این بخش است، توافقی بین کارشناسان و اقتصاددانان توسعه وجود ندارد) تا حدی که در سال‌های اخیر خروج کارگران از این بخش و تمایل آنها به کار کردن در بخش صنعت، باعث کاهش تولید نشده و فقط بر افزایش بهره‌وری کارگران تاثیر داشته است. اما این قضیه بخش مثبتی هم دارد، افزایش تولید ناخالص داخلی که به دلیل بهبود تولید بخش کشاورزی باشد، پنج برابر بیشتر از افزایش تولید ناخالص داخلی که به دلیل بهبود بخش مثلاً صنعت باشد، باعث کاهش فقر و گرسنگی می‌شود. این عدد در مورد کشورهای جنوب آفریقا حتی به 11می‌رسد. پس می‌توان همچنان بهبود بخش کشاورزی، چه در قالب افزایش بهره‌وری و چه افزایش تولید را کلید کاهش فقر و گرسنگی در جهان دانست. تجربه چین که از ابتدای سال1980تا نیمه1990توانست میزان فقر شدید در کشور را با افزایش شدید میزان تولید محصولات کشاورزی کاهش دهد، نشان داد دسترسی برابر مردم به زمین‌های کشاورزی می‌تواند کلید افزایش محصول تلقی شود. مقایسه تجربه‌های آمریکای لاتین و چین نشان می‌دهد هرچه میزان نابرابری دسترسی به نهاده‌های اولیه بیشتر شود، میزان کاهش فقر بر اثر افزایش تولید بخش کشاورزی کمتر می‌شود.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها