علیاصغر سعیدی شیوه افشاگری در مناظرهها را بررسی میکند
افشا میکنند تا سقوط نکنند
مناظرههای انتخاباتی و کیفیت برگزاری آن، یک سوی ماجراست و سوی دیگر، تاکتیکی که نامزدها برای جلب آرای عمومی از آن استفاده میکنند. روش موسوم به «افشاگری» از انتخابات دوره دهم ریاستجمهوری باب شد و در دوره یازدهم و این دوره، اگرچه ضعیفتر اما مصادیقی داشته است. علیاصغر سعیدی استاد دانشگاه تهران در گفتوگو با تجارت فردا، به بررسی پدیده افشاگری در انتخابات پرداخته است.
مناظرههای انتخاباتی و کیفیت برگزاری آن، یک سوی ماجراست و سوی دیگر، تاکتیکی که نامزدها برای جلب آرای عمومی از آن استفاده میکنند. روش موسوم به «افشاگری» از انتخابات دوره دهم ریاستجمهوری باب شد و در دوره یازدهم و این دوره، اگرچه ضعیفتر اما مصادیقی داشته است. علیاصغر سعیدی استاد دانشگاه تهران در گفتوگو با تجارت فردا، به بررسی پدیده افشاگری در انتخابات پرداخته است.
* * *
آیا افشاگری یک شیوه اخلاقی در مناظرههاست؟
در چارچوب دولت اسلامی و جمهوری اسلامی که اسلام هدف و قدم اول است، به نظر میرسد این نوع حرکات باعث تعجب مردم میشود. ممکن است این ذهنیت ایجاد شود که تفاوتی بین سیاستمداران کشورهای سکولار و اسلامی وجود ندارد. یک نکته دیگر را هم میتوان در این مورد مطرح کرد که این امر اخلاقی به نظر نمیرسد، مخصوصاً اگر در کنار دین، منافع ملی را هم در نظر داشت، این دست رفتارها باعث خدشه به کشور میشود. من فکر میکنم نامزدها باید این اصول را در نظر بگیرند؛ قالیباف و رئیسی اصولگرا هستند و روحانی هم از اصولگراهای سابق محسوب میشود- اصولگرا به این معنی که باید اصول اولیه رعایت شود و بدون سند و مدرک این قبیل صحبتها را به زبان نیاورد. قطعاً در چنین شرایطی مردم میپرسند اگر چنین موردی وجود داشت شما چرا قبلاً آن را مطرح نکردید؟ این پرسش خیلی اهمیت دارد. معمولاً در کشورهای دموکراتیک افشاگری به این شکل اتفاق نمیافتد. افشاگری در طول فعالیتهای سیاسی و رقابت گروههای مختلف در جریان است، به نحوی که هر گروه با استدلال نسبت به عملکرد رقیبش مخالفت خود را مطرح میکند. معمولاً این کار از طریق رسانهها صورت میگیرد. این در حالی است که در این کشورها اتفاقاً این قبیل اتفاقات در ایام انتخابات کم میشود و نامزدها برنامههای خود را برای مردم مطرح میکنند. آمریکا در بین کشورهای دموکراتیک ممکن است یک استثنا باشد، اما سیاستمداران این قبیل کشورها در روزهای انتخابات بیشتر برنامههای خود را تبیین میکنند و به نوعی منافع ملی را در نظر میگیرند.
مرز اخلاق و افشاگری کجاست؟
اگر بخواهم این موضوع را باز کنم باید اشاره کنم که این مساله یک امر اخلاقی است، ولی این اخلاق در هر کشوری به یک شکل تعریف میشود. منظور از اخلاق، هنجارهای اجتماعی و ارزشهاست، معمولاً در هر کشور این ارزشها درونی میشود. در آستانه انتخابات افرادی وارد صحنه میشوند که از فرآیند اجتماعی شدن در مراحل مختلف گذشتهاند و در این مرحله قرار گرفتهاند. در جوامع دموکراتیک این ارزشها برای افراد درونی شده، آموزش دیدهاند؛ ارزشهایی که هم رسمی بوده و هم پنهانی. از طرفی دیگر افشاگریها در آنجا به این روال جریان ندارد، چون در طول زندگی سیاسی افراد به قدری این اتفاقات وجود داشته که به نوعی امر بدیهی محسوب میشود. این در حالی است که در کشور ما این افراد در مقاطع مختلف رودربایستی میکنند، حرفها و استدلالات خود را در زمان خودش با مدارک افشا نمیکنند، به همین دلیل نزدیک انتخابات که میشویم این رفتار برای مردم یک امر عجیب میشود. در صورتی که این سوال ایجاد میشود که اگر یک کاستی با مدرک نزدیک انتخابات افشا شده چرا زودتر و در زمان وقوعش گفته نشده است و گذاشتهاید نزدیک انتخابات برسیم و وقتی که منافعتان به خطر میافتد این موضوع را مطرح میکنید؟ از این جهت این کار غیراخلاقی به نظر میرسد، بنابراین مرزها به این صورت تحلیل میشود. همیشه زندگی سیاستمداران ما به تعارف میگذرد، ولی وقتی پای یک مساله مهم و جدی مطرح میشود، این تعارفات را کنار میگذارند و دست به افشاگری میزنند و در این صورت به نظر عجیب و غیرمنطقی میآید. اما بعضی از این رفتارها در فرآیند دموکراتیک و رسانهها در حد زیادی انجام میشود و خیلی معمولی به نظر میرسد.
به نظر شما این نوع افشاگریها به انتخاب بهتر مردم کمک میکند؟
من این استنباط را دارم که مردم را گیج میکند. یادم میآید اولین افشاگری توسط آقای احمدینژاد علیه آقای هاشمی بود، اتفاقی که شاید در طول تاریخ جمهوری اسلامی ایران بیسابقه باشد که کسی در تلویزیون دولتی در این سطح دست به افشاگری بزند. این رفتار شاید مردم را هیجانزده کند؛ عدهای آن را نپذیرفتند و عدهای خیلی پذیرفتند. اما به هر حال در آن دوران آنچه مفقود ماند این بود که حقیقت امر چیست؟ آیا واقعاً همانطور که احمدینژاد میگفت این اتفاق افتاده بود یا اینکه یک ترفند انتخاباتی بود. به نظر من ریشههای افشاگری به دوران احمدینژاد برمیگردد. شاید پیش از آن در خفا و خلوت حرفهایی علیه یکدیگر میزدند، اما در آن مرحله مرزها شکسته شد. از این جهت که مردم در این مواقع هیجانزده میشوند، میتوان با تجربه احمدینژاد آن را بررسی کرد. آن دوران مردم این کار او را دلیل بر شجاعت و جسارت گذاشتند. گفته میشد ایشان جسارت دارد و در کارهای مدیریتی میتواند مدیر بهتری باشد. در حالی که جسارت با بیادبی و این قبیل رفتارها فرق دارد. درست است که مدیر باید جسارت داشته باشد اما این نوع جسارتها لحظهای است و اگر روند دموکراتیک در کشور اتفاق نیفتاده باشد، ممکن است مردم هیجانزده شوند و این هیجان در انتخابشان تاثیر منفی بگذارد که تصمیم هیجانی بگیرند. کما اینکه بعدتر هم خیلی از کسانی که احمدینژاد را انتخاب کرده بودند، پشیمان شدند و نشانه این پشیمانی در حضور تعداد زیادی از مردم برای تشییع پیکر هاشمی بود. من با برخی از مردم صحبت میکردم میگفتند ما باید برای برداشتمان از صحبتهای احمدینژاد درباره آقای هاشمی از او حلالیت هم بطلبیم. حتی آقای احمدینژاد هم تسلیت گفت که ایشان یکی از چهرههای مهم انقلاب بوده است. حالا باید پرسید اگر اینطور بوده چرا شما آن دوران چیز دیگری میگفتید. من خاطرم است آن دوران در آستانه انتخابات وقتی مناظرهها از پردههای بزرگ خیابانهای شهر پخش میشد و تعداد زیادی از مردم کنار هم میایستادند و تماشا میکردند، وقتی احمدینژاد این حرف را درباره هاشمی مطرح کرد، مردم بدون اینکه لحظهای فکر کنند یا تاسف بخورند که مثلاً اگر این حرف درست است چرا زودتر نگفتید، همه کف و سوت زدند. این حرکات نشان میداد مردم هیجانزده شدهاند و دائماً شعار میدادند که بیشتر افشا کن، چون فکر میکردند موارد دیگری هم وجود دارد که ایشان میداند و بقیه نمیدانند. به این ترتیب این اقدام به سوءتصمیم مردم منجر شد. این در حالی است که در چنین مواقعی تاسف و پرسشگری مردم را در جوامع دموکراتیک دیدهایم.
افشاگری به زیان افشاکننده است یا افشاشده را متضرر میکند؟
اینجا یک گفتمان خطابی یا جدلی صورت میگیرد، هر اتفاقی امکان وقوع دارد، اما چیزی که از بین میرود، حقیقت است. کسی برنده خواهد شد که از کلام بهتری استفاده کند، البته برخورد تهاجمی با تدافعی فرق دارد. به نظر من در بسیاری از موارد حتی به صورت ترفند افراد را وادار میکنند و چیزی میگویند که مردم از آنها واکنش ببینند. اتفاقاً آن دوران واکنش هاشمی خیلی عاقلانه بود، ایشان فقط یک نامه نوشت مبنی بر اینکه من هم میتوانم حرفهایم را بزنم و در تریبونهای دیگر خیلی با مدارا صحبت کرد و پاسخی نداد. برخی این پاسخ ندادن را دلیل بر حقانیت احمدینژاد دانستند، در صورتی که این رفتار تدبیر ایشان بود که اکنون نباید پاسخ داد. اما درباره درست و غلط بودن مواجهه با افشاگری نمیتوان ساده جواب داد. شاید خود این افراد بعدتر از این کار پشیمان شوند. معمولاً در اکثر کشورهای دموکراتیک این جدلها جزو زندگی روزمره سیاسی است، در مواقعی کاملاً از بین میرود و نزدیک انتخابات یا حوادث ملی این جدلها دیده نمیشود. در صورتی که در این مواقع میتوان با این جدلها به نوعی سوءاستفاده کرد.
پاسخ نهایی من به سوال شما این است که نمیتوان روشن گفت که افشاگری به ضرر چه کسی است، به نوع شخصیت افراد و استفاده زبانی آنها بستگی دارد. معمولاً به نظر میرسد افرادی که زبانآورتر هستند، در این رویاروییها پیروز هستند. حقیقت در این موارد شکل نمیگیرد، حقیقت لزوماً از برخوردهای زبانی و افشاگری کشف نمیشود. مناظره یک نوع گفتمان است و در گفتمان ممکن است منطق وجود نداشته باشد. اگر مردم دنبال حقیقت هستند، از طریق اسناد، مدارک و استدلالهای نوشتاری و گفتاری منظم در جلسات طولانیتر به آن خواهند رسید. به نظر من اگر مردم دنبال حقیقت هستند باید به این موارد توجه کنند.
چگونه باید از افتادن به دام دروغگویی و تهمت در مناظرهها بر حذر ماند؟
آموزش سیاسی از طریق دانشگاهها، نظام آموزش مادامالعمر، فیلمها، رسانهها، راهحلی است که جلوی این برخوردها را میگیرد.
آیا پاسخ افشا، افشا است؟
اگر اسم اینگونه گفتوگوها مناظره باشد، میبینیم که بهطور معمول در پایان مناظره وقتی تحلیل میکنند، گفته میشود که در این مناظره چه کسی برنده شده است؟ این اتفاق در چگونگی تصمیم افراد تاثیر میگذارد. چون بیشتر مردم این فرصت را ندارند که نامزدها را از راههای دیگر بشناسند، اما مناظره یک ابزار مناسب برای این افراد به حساب میآید. اما ممکن است فردی که تقوا پیشه میکند در چنین شرایطی ضرر کند و آن قدرت سیاسی را که شایستهاش است اینجا از دست بدهد. بنابراین نمیتوان گفت جواب افشاگری، افشاگری نیست، گاهی چارهای وجود ندارد و باید پاسخ داد. اما نمیتوان گفت این کار از لحاظ اخلاقی درست است یا نه؟ البته کشور با کشور متفاوت است، در کشورهای اروپایی مثل هلند و دانمارک این رفتار معمول است چون سیاست با مبارزه نهادینه شده و ما کمتر این برخوردها را میبینیم، با وجود این به قول یکی از عالمان سیاسی ایتالیا طیف چپ و راست در سالهای اخیر خیلی تلاطم داشتهاند، میانهروها و معتدلین وسط آمدهاند، گاهی چپها آمدهاند. هنوز هم در فرانسه میبینیم که راستهای افراطی مقابل چپهای افراطی قرار دارند و انگار چپها سر بلند کردهاند. اما اگر دقیقتر نگاه کنیم، میبینیم که چون این فرآیندها در زندگی روزمره سیاسی است، چندان باعث تعجب مردم نمیشود. میتوان گفت در این کشورها بهقدری نهادهای حاکمیتی پرقدرت هستند که وقتی افرادی مثل ترامپ سر کار آمدند، با اینکه افراطی است، ولی حرکات او به واسطه نهادهای قدرت تا حدودی کنترل میشود. در همین حال با توجه به اینکه این نهادها در کشور ما کمتر فعال هستند، این برخوردها کنترل نمیشود و حوادثی را به وجود میآورد که مثلاً احمدینژاد در مجلس فیلم نشان دهد؛ رفتاری که حد بالای افشاگری را نمایان میکند و نشان میدهد نهادها نتوانستهاند مقابل حرکتهای افراطی این افراد ایستادگی کنند. این مشکل در کشورهای دیگر به این شکل وجود ندارد، چون این نوع تلاطم سیاسی و افشاگریها در زندگی روزمرهشان وجود دارد و از طریق روزنامهها مرتب این افشاگری را دیدهاند، بنابراین ترس زیادی به خود راه نمیدهند.
آیا این شیوه گفتمان به بدنه جامعه راه پیدا کرده است؟
بله، به نظر من به جامعه و به گفتمان جامعه سرایت کرده است، تقریباً تمامی واژههایی که احمدینژاد به کار میبرد ایشان و افراد نزدیک به ایشان این واژهها را منتشر میکردند. مثلاً من در یک سازمان دولتی میرفتم که رئیس آن سازمان فرد تحصیلکردهای بود وقتی داشت درباره سیاستهای حمایتی صحبت میکرد میگفت ما باید کاری کنیم که مردم به ما آویزان نشوند! من میگفتم شما به جای آویزان میتوانید از کلمههایی مثل وابسته نبودن و مستقل بودن استفاده کنید. میبینیم این نوع ادبیات و رفتارها در جامعه از طریق برخی رسانهها منتشر شد. این نشان میدهد سیاستمداران تا چه حد تاثیرگذار هستند. جامعه ما در حال توسعه است و چه خوب و چه بد بخشی از نخبگانمان همین سیاستمداران هستند و مردم به این حرکات توجه میکنند.
اگر بپذیریم که این شیوه گفتمان به واسطه دولت گذشته به بدنه جامعه سرایت کرده، اکنون در شرایطی که امکان بازتولید آن وجود دارد، به نظر میرسد باید با آن مقابله کرد. برای این کار چه گروههای اجتماعی میتوانند به روشنی وارد عمل شوند و اعلام کنند که این نوع گفتمان مورد پسند جامعه نیست؟
سه دسته در این میان مسوول هستند؛ یک دسته مسوولان بالای نظام هستند. البته ظهور این عقلانیت را در اینجا میتوان دید که این افراد نگران تکرار حوادث گذشته بودند و بر این اساس شش نامزد کنونی را تایید کردند. شاید اگر به این افراد دو نفر دیگر اضافه میشدند نمیشد فضا را کنترل کرد. به نظر من انتخاب این شش نفر عقلانی بود. فرض کنید بقایی، احمدینژاد و غرضی هم در این لیست قرار داشتند. خیلی حرفهای دیگر زده میشد. در شرایط کنونی فقط قالیباف را میبینیم که تهاجمی برخورد میکند. برخوردی که شاید به این علت است که مشاوران سیاسی ایشان گفتهاند که این آخرین پست شماست. چون ایشان با تغییر شورای شهر شانس کمتری برای شهردار شدن دارد. شاید برای انتخاب ریاستجمهوری هم شانس زیادی نداشته باشد و برای همین تهاجمی عمل میکند. اما بقیه نامزدها مثل هاشمیطبا، میرسلیم و رئیسی این رفتار را ندارند. روحانی و جهانگیری هم اگر این کنش نبود واکنشی را که از آنها دیدیم، نمیدیدیم. شاید چارهای نبود که به مردم بگویند وقتی ایشان از چهار درصد و 96 درصد صحبت میکند، اتفاقاً صحبتش همان چهار درصد و نگران آن چهار درصد است.
دسته دوم نخبگان و روشنفکران هستند و من فکر میکنم در روزهای آینده نخبگان و روشنفکران این ترس و نگرانی خود را نشان میدهند. جامعه دیگر گنجایش این را ندارد که دوباره هشت سال یا چهار سال دیگر گروههای دیگری پیدا شوند و این نوع تحرکات اجتماعی را بروز دهند. یک دسته تکنوکرات در کشور وجود دارد که این افراد سرمایه کشور هستند، امکان دارد اشتباهات زیادی هم داشته باشند اما حتی اگر دولت تغییر هم بکند باید از این افراد استفاده کرد. دسته سومی که به نظر من باید واکنش نشان دهند باز هم نخبگان، کنشگران و سازمانهای غیردولتی هستند که به شکل دموکراتیک وارد مشارکت مردم در حوزههای مختلف میشوند. فکر میکنم این سه دسته که بخش پویا و فعال جامعه را تشکیل میدهند باید به صحنه بیایند و جلوی این روندها را بگیرند. چه حالا که ما کمتر از دو هفته فرصت داریم و چه در آینده.