نیمه پنهان
مصائب توصیه به سیاستمدار در میانه التهاب لایههای قدرت چیست؟
به لطف فناوریهایی که در فضای مجازی فراهم و اثرات آن بسیار گسترده و قابل تامل است، این امکان پدید آمده است تا صاحبنظران، مراجع اجتماعی و حتی افراد کمتر شناختهشده لکن خوشفکر، خوشبیان و خوشقلم بتوانند افکار و عقاید خود را مستقیماً به سیاستمداران و تصمیمگیران و همچنین به عامه مخاطبان منتقل کنند و ردههای بالای تصمیمگیری را بدون واسطه و مستقیم مخاطب قرار دهند. این فرصت بینظیر در عرضه نظرات در طرف تقاضا، با خیل مردمی تشنه آگاهی روبهرو است که آنها را قادر ساخته تا از نظرات و آرای متنوع منتشرشده در فضای مجازی مطلع شوند و آنچه به نظرشان تخصصیتر، رساتر و همسو با سلیقه و اذهان آنهاست را انتخاب، دنبال و گاهی پشتیبانی کنند. آن هم در شرایطی که خانوار دائماً با چندگانههای تصمیم روبهرو میشود و بدیهی است علایق عمومی بیش از هر دوره به سمت مسائل اقتصادی سوق پیدا کرده و مشتاق است بداند پیشنهادها، توصیهها و راهکارهای متخصصان اقتصادی در حل مشکلاتی که مردم با آن مواجه هستند چه اثری روی تصمیمات و برنامههای سیاستمداران و تصمیمگیران بر جای میگذارد. این دیالوگ مستقیم بین متخصصان با عامه مردم، هرچندوقتیکبار تا سطح سیاستمداران و تصمیمگیران ارتقایافته و عامه مردم مونولوگهای انتقادی و اصلاحگرایانه افراد خبره و متخصص با نهاد قدرت را نظارهگر میشوند تا دریابند نظام تصمیمگیری چه واکنشی در پذیرش یا رد پیشنهادها نشان دهد. حال در این شرایط که دسترسی شفاهی و مکتوب صاحبان اندیشه و علم به سیاستمداران و تصمیمگیران بیش از هر دورهای افزایش یافته و کشور بیش از هر دوره دیگری در حوزه اقتصاد با تنشهای تحریم، رکود و عدم قطعیت روبهرو است، انتشار خاطرات و مصاحبهها در سطوح مختلف مدیریت کلان اقتصادی، آشکار کرده همواره روابطی پرتنش بین اقتصاددانان با سیاستمداران در جریان بوده است و به تدریج این سوال دارای اهمیت شده که آیا سیاستمداران مشورتها و پیشنهادهای متخصصان اقتصادی را پذیرا هستند؟ و اگر خیر چرا؟ این نوع دغدغه هیچگاه تا این حد دارای اهمیت نبوده تا جایی که امروز مقامات رسمی اقتصادی و سیاسی دولت، بخشی از مواضع، تصمیمات و نظرات خود را از طریق همین فضای مجازی به افکار عمومی منتقل میکنند و پاسخ میدهند.
پس از این مقدمه طولانی و البته جدا از موضوع گفتوگو در فضای مجازی، برای تبیین رابطه و اثر یک مشاور، یک وزیر اقتصادی و یک متخصص اقتصاد با /بر حلقه قدرت، ضروری است دو جنبه مدنظر باشد؛ اول: حوزه «اقتصاد سیاسی» و دوم: حوزه «قدرت و لوازم آن». در حوزه اقتصاد سیاسی تابع هدف سیاستمدار یا تصمیمگیر بسیار ساده مانند سایر افراد جامعه فرض میشود و آن همانا حفظ منصب و در صورت امکان بهرهمندی از سایر فرصتهای حاشیهای است. لکن سیاستمدار (همانطور که از عنوانش پیداست) در مقابل ناگزیر از رعایت قید توجه به رفاه عموم نیز هست. تحقق همزمان رفاه نسبی عمومی و راضی نگه داشتن گروههای نفوذ و قدرتمند که منافع ویژهای را نمایندگی میکنند (Interest /Pressure Groups) مخمصه دشواری است که تصمیمگیر سیاسی باید بین آنها توازن برقرار کند. در دیدگاه اقتصاد سیاسی، ساختار نهادی، قواعد تعاملات (Rules of the Game) و حتی عرف بر تعادل اقتصادی بهینه یا غیربهینه اجتماعی تاثیر میگذارد، از اینرو تصمیمات اقتصادی سیاستمداران بسته به شرایط ساختارها، نهادها و برآیند تضاد و اشتراک منافع و البته «حوزه و سطح قدرت سیاستمدار» اتخاذ میشود نه لزوماً متاثر از پیشنهادها و توصیههای علمی یا تخصصی اقتصادی. اینکه نظام کسب آرا چگونه باشد، نظام مشارکت چندحزبی باشد، نظام سیاسی پارلمانمحور باشد یا ریاستی، دستگاههای اجرایی چقدر کارا باشند، اختیارات در ردههای مختلف قدرت چگونه مشروعیت قانونی یافته و تا چه حد ضمانت اجرایی در پس خود داشته باشند، در نهایت مسیر انتخاب عمومی (Public Choice) را رقم خواهد زد که برآیند آن مشخص میسازد که از چه بخشی مالیات اخذ شود و به چه گروهی یارانه پرداخت شود، توسعه کدام زیرساختها اولویت داشته باشد، کدام صنایع حمایت شوند و... . هماکنون محافل فکری و صاحبنظران بیشتر بر این متمرکز شدهاند که چگونه است اقتصاد کشور در یک تعادل بهینه استقرار نمییابد و آن را ناشی از مشکل درک متقابل و اصطکاک روابط بین اقتصادیون و سیاسیون میدانند. تاریخ نشان داده شکاف بین حوزه مشورت و حوزه اجرا یک پدیده مسبوق به سابقه است که ضمن اثرپذیری از مبانی اقتصاد سیاسی، از ذات و مناسبات قدرت برمیآید و البته اقتصادخواندهها کمتر به ویژگیها و ابعاد مختلف هسته قدرت (Power) از دید سیاسی، جامعهشناسی، روانشناختی و حتی انسانشناسی توجه میکنند. مرور ساده ادبیات موضوع نشان میدهد1 گرچه اقتصاد سیاسی در تبیین رفتار استاتیک سیاسی قدرت به پیشرفتهای بسیار قابل توجه مبتنی بر تئوریهای اقتصادی نائل شده اما به همان میزان در تئوریزه کردن دینامیسم قدرت، هنوز جوان و در تبیین الگوی تغییر و اصطلاحاً Model of Change ناتوان است.
اگر «اقتصاد سیاسی» نوک کوه یخ باشد که به بازیگران قدرت و ساختارها، رویهها و فرآیندهای آشکار روی آب میپردازد، تئوری تبیین «قدرت» از نیمه پنهان زیر آب نشات میگیرد، جایی که روابط و عرفهای غیررسمی و ساختارها و باورهای غیررسمی قرار دارند. برای مثال به نظر میرسد فرهنگ فساد و رشوهطلبی لزوماً با قواعد و مقررات قابل کنترل نیست زیرا روشهای غیرمتعارفِ ذیل نهاد قدرت را نمیتوان به راحتی تغییر داد، بلکه ارتقا و بهبود در طول دوره و در مناسبات کلی قدرت است که میتواند این موارد را مهار کند. نمیتوان فقط قواعد تعامل (Rules of the Game) را به صورت فرض اولیه در نظر گرفت بلکه باید مراحل شکلگیری و تغییر این قواعد را هم مدنظر قرار داد. اگر در قالب تئوری مبتنی بر بازیها به تعاملات بین سیاسیون و اقتصادیون پرداخته شود، نمیتوان فقط مجموعه انتخابهای امکانپذیر (Choice Set) را مفروض داشت بلکه باید ریشه تشکیل قیود حاکم را نیز جستوجو کرد. برای مثال باید دید نقش فردیِ عامل اجرایی، خود در اعمال قدرت چقدر موثر است. نمیتوان بین Choice Set پیشروی پهلوی اول و حاکمان اواخر قاجاریه تفاوت معناداری جستوجو کرد ولی نتیجه به سوی تغییرات توسعهای متفاوت است. عامل اجرایی قدرت میتواند ریسکگریز یا ریسکپذیر باشد. برای نمونه اینکه دولت هشتم و نهم در حوزه قدرت و تغییر تا چه حد از توان هضم و پذیرش ریسک بهرهمند بود و اینکه عامل اجرایی قدرت (Agent) خود تا چه میزان از میان روابط غیررسمی و قواعد ناپیدای ساختار عالی و صُلب قدرت برآمده و به آن تعلق داشت یا یک خارج از گود (Outsider) در حاکمیت و قدرت محسوب میشد، آستانه پذیرش توصیههای سیاستی و اقتصادی منجر به تغییر (Model of Change) وی را متفاوت ساخته بود. بدیهی است اگر عامل قدرت (Agent) برای پیشبرد برنامهها و تغییرات مورد نظر خود ناچار از اقناع و جلب همکاری گروهی نباشد (اصطلاحاً Power with را الزامی نبیند) و به صورت خودمختار و خودمحور قادر به اقدام باشد، اثرگذاری نظرات متخصصان و مشاوران مورد اعتماد وی افزایش خواهد یافت. درباره ماهیت و کیفیت قدرت عامل اجرایی چند تعریف رایج است. اول «قدرت فائقه» (Power Over) به مفهوم احاطه، کنترل و اعمال قهریه بر بازیگران عرصه سیاست؛ در شواهد تاریخ معاصر دولتها و وزرای اقتصادی معدودی در حوزه اجرا از این نوع قدرت بهره بردهاند. ضمن آنکه بروز و ظهور چنین اختیاری، تحت شرایط خاص داخلی و بینالمللی حاصل میشود، نه لزوماً بهواسطه طراحی ساختارها و نهادهای رسمی و قانونی. در دوره معاصر و قبل از انقلاب، مصداق Power Over را میتوان در شخص پهلوی اول و بعد پهلوی دوم یافت که اولی مشاوران خود را حذف کرد و دومی فقط مشورت وزیر دربار را برتابید که وی بهواسطه شناخت و درک عمیقی که از مناسبات قدرت داشت یارای آن بود که در دوره تطور شخصیتی شاه از دهه 40 شمسی تا انقلاب خود را تطبیق داده، ضمن حفظ جایگاه ویژه در حلقه قدرت، استقلال نسبی خود را نیز حفظ کند و در مقام مشورت و اندرز چنان ظریف عمل کند که موجب رنجش نشود. پس از انقلاب و در سطح قدرت دولت، «کابینه جنگ» بهواسطه پشتیبانی رهبر انقلاب در وضعیت Power Over بود. نخستوزیر وقت جدا از ترکیب اقتصادی کابینه، از مشورت اقتصادی مرحوم عالینسب بهره میگرفت که از نفوذ قابل توجهی بر تصمیمات برخوردار بود. تحلیل رابطه مشاور اقتصادی آن کابینه با نخستوزیر وقت، نمونه قابل تعمقی است. در واقع مشاور کابینه خود دارای شق دیگری از قدرت بود و میتوانست در مواجهه با مخالفان و در پیشبرد تغییرات توصیهای بهکار گیرد و آن اینکه نقش متخصص و مرشد را همزمان ایفا میکرد که الگویی آشنا برای ایرانیان در تاریخ وزارت و مشاورت است. به نظر میرسد قدرت تخصصی (Expert Power) که توان اظهارنظر قطعی (Solid Judgment) داشته باشد (البته اظهارنظر قطعی آن دوره، لزوماً به معنی اظهارنظر دقیق و علمی نبود) اعتمادبهنفس عامل اجراییِ قدرت را در تصمیم برای Change to Development افزایش میدهد. مردمان در مراجعه به پزشک (بدون چالش و سوال) کاملاً تحت احاطه قدرت تخصص قرار گرفته، تابع میشوند. اما اقتصاد نوعی علم احتمالات است و یک متخصص اقتصادی باکیفیت و مسلط اتفاقاً قطعیت در بیان ندارد و این از شأن Expert Power آن میکاهد.
در دومین تعریف، به قدرت در اختیار (Power To) اشاره میشود که همانا به حوزه اختیارات رسمی بالقوه در ید عامل قدرت اطلاق میشود گرچه ممکن است بهواسطه شرایط ویژه از آن اختیارات بهره نگیرد یا نتواند بهره ببرد. بخش مهمی از اصطکاک بین متخصصان و ناظران اقتصادی با دولتها که در جراید و رسانهها شکل میگیرد در توصیههای اصلاحی مربوط به این حوزه از قدرت است چراکه باور دارند عامل اجرایی قدرت از اختیار خود، استفاده بهینه نمیکند. به این دو نوع از قدرت میتوان سه بعد جدید اضافه کرد: 1- قدرت آشکار، 2- قدرت پنهان (Hidden) 3- قدرت نامرئی /ناپیدا (Invisible). قدرت آشکار همان است که افراد جامعه وجودش را حس میکنند و با آن سروکار دارند اما قدرت پنهان در ورای بیخبری است. این لایه مهم از بازیگران قدرت، مشخص میسازند موضوعات در دستور کار «قدرت آشکار» و «قدرت در اختیار» چه باشد. این بخش دستور جلسات را تنظیم، پیشنویسها را انشا، اولویتهای زمانی بحثها را تعیین و اوقات ملاقات و سطوح دسترسی به صاحبان قدرت رسمی را مشخص میکنند. قدرت پنهان میتواند موضوعات گروههای کمتر ذینفوذ را از دور خارج کند و گروههای بانفوذ را نمایندگی کند، این لایه میتواند در نهایت هر تصمیمی به سمت Change to Development را ناکار کند. در سومین لایه، قدرت ناپیدا تعیّن مییابد؛ لایه حاوی ایدئولوژی، باورها و مبانی روانشناختی که روابط خیلی عمیق بین اصحاب قدرت را شکل میدهد. اعتمادبهنفس یا حس خودکمبینی عامل اجرایی قدرت، ریشه در این لایه دارد. نفوذ و شیخوخیت ناشی از سابقه طولانی یک دولتمرد در کابینه نسبت به وزرای نسبتاً تازهوارد، به بُعد باورها و عرف در قدرت بازمیگردد. اگر رئیس کل نهادی به پیشنهاد یک وزیر دیگر انتخاب شد بهطور ناپیدا، اقتدار اجرایی خود را از آن وزیر وام میگیرد. متخصصان، مشاوران و توصیهکنندگان به قدرت بهویژه در حوزه اقتصاد باید بدانند کدام لایه و چه نوع قدرتی را مخاطب قرار میدهند. کدام بخش از قدرت موثر و دارای حق وتو است و کدام بخش بهرغم مشارکت در قدرت، فاقد اهمیت غایی است و چه عناصر و مولفههایی خارج از قدرت، اما موثر هستند. میتوان اذعان داشت اکثر بیانیهها، مقالات و راهکارهای پیشنهادی خطابشان با نوک کوه یخ قدرت یا «قدرت آشکار» یا «قدرت در اختیار» است در حالی که شناخت و درک دقیقی از فضای پایین کوه یخ شامل قدرت پنهان، قدرت نامرئی و حتی «قدرت فائقه» (Power Over) ندارند. اگر این روابط در داخل مکعب قدرت (Power Cube) درست تشخیص داده نشود پیشنهادهای خیرخواهانه اصلاحی راه بهجایی نخواهند برد و نمیتوانند عامل اجرایی قدرت را به سمت تغییرات توسعهای و تغییر تعادلهای غیربهینه (اما مورد پشتیبانی قدرت پنهان) رهنمون شوند زیرا انتزاعی جلوه میکنند و عملاً خارج از مجموعه قابل انتخاب (Choice Set) یا فضای سیاستگذاری (Policy Space) عامل اجرایی است که او را در حوزه قدرت بالقوه در اختیار (Power To) میشناسیم. تجربه نزدیک یا مطالعه دقیق تاریخ تحولات اقتصادی و سیاسی کشور نشان میدهد دینامیسم داخلی توده بزرگ کوه یخ قدرت در زیر آب بر بسیاری از روشنفکران و تئوریسینها همواره ناشناخته مانده است و آنها که شناخت و تجربه حاصل کردهاند در بیان راهکارها، مداقه دوچندان از خود نشان میدهند.