راههای رفته و نرفته
موفقیتها و شکستهای اقتصادی در چهار دهه پس از انقلاب
انقلاب اسلامی در دورهای پیروز شد که چالشهای اقتصادی چون نابرابری عمیق، فقر گسترده و فساد سیستماتیک رو به گسترش بود و سیاستهای اقتصادی، پس از دهه درخشان 1340 در دام تصمیمات شخصی و استبدادی محمدرضا پهلوی به بیراهه رفته بود. درآمدهای سرشار نفتی، شاه ایران را مانند اغلب دیگر سیاستمدارانی که منابع مالی فراوان و ارزان به چنگ میآورند به وادی خرج و مخارج بیجا و غفلت از اصول علمی و تجربی اقتصاد کشاند، اشتباهی که زمینه وقوع انقلاب را فراهم و انگیزه انقلابیون را بیشتر و بیشتر کرد. نتیجه، شکست و فروپاشی رژیم و پیروزی انقلاب بود.
آغاز دور جدید با تصمیمسازی و تصمیمگیری انقلابیون جوان، متعهد و سختکوش نوید روزهای اقتصادی خوبی را به جامعه ایران داد. دورهای که در نهادهای مختلف از جهاد سازندگی گرفته تا آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، مسکن و شهرسازی و سایر نهادهای دولتی و حاکمیتی، کار و تلاش به حد اعلا بود و نتیجه آن در پیشرفت و توسعه روزبهروز زیرساختها و رساندن حداقل امکانات رفاهی به دورترین نقاط کشور بود، مسیری که اگرچه با سرعت زیاد پیموده شده اما هنوز به پایان نرسیده است.
در عین حال تحت تاثیر دیدگاههای چپ اقتصادی و دوری اقتصاددانان از جریان انقلاب و عدم حضور آنها در محافل تصمیمگیری و سیاستگذاری، بنیان شکستهای بعدی که تبعات آن در درازمدت هویدا میشد نیز گذاشته شد. تهیه چارچوب نامناسب برای سیاستهای اقتصادی و تعریف نادرست نقش عوامل فعال در اقتصاد از دولت گرفته تا بخش خصوصی، منجر به توالی سیاستهایی شد که براساس همهکاره بودن دولت در اقتصاد پایهریزی میشد و نتیجهاش هدرروی منابع بسیار برای دستیابی به توفیقهای کمرنگ بود. شکست در عرصه سیاستگذاری و موفقیت در ایجاد و توسعه زیرساختها، این درس بزرگ را برای انقلاب 40ساله اسلامی دارد که باید در برخی چارچوبهای قانونی و سیاستی که از ابتدای انقلاب به کار بسته شده است، تجدیدنظر کرد تا سیاستگذاری را نیز همپای زیرساختها به وادی توسعه رسانید.