زرنگها و تنبلها
چگونه میتوان از تجارب دیگران در مدیریت بحرانها درس گرفت؟
بحران بیکاری، کاستیهای موجود در سیستم بانکی، عدم بودجهریزی درست و نگرش غلط نسبت به مساله بودجه، وضعیت نامساعد صندوقهای بازنشستگی، نگرانیها در مورد تأمین آب آشامیدنی و مسائل زیستمحیطی، ابرچالشهایی هستند که نهتنها ایران، بلکه سایر کشورهای جهان نیز پیش از این درگیر آنها بوده و هستند.
مرتضی مرادی: بحران بیکاری، کاستیهای موجود در سیستم بانکی، عدم بودجهریزی درست و نگرش غلط نسبت به مساله بودجه، وضعیت نامساعد صندوقهای بازنشستگی، نگرانیها در مورد تأمین آب آشامیدنی و مسائل زیستمحیطی، ابرچالشهایی هستند که نهتنها ایران، بلکه سایر کشورهای جهان نیز پیش از این درگیر آنها بوده و هستند.
اما تجربه جهانی در مقابله با این ابرچالشها نشان میدهد که هم میتوان به این مشکلات اجازه رشد و نمو داد و هم میتوان آنها را کنار زد. سوال اینجاست که چگونه یک کشور در حل معضل بیکاری همچون آفریقای جنوبی ناموفق بوده و چگونه کشوری همچون آلمان توانست بر این بحران فائق آید؟ چگونه مشکلات سیستم بانکداری در ایالات متحده این کشور و کل دنیا را با بحران مواجه ساخت و این کشور به گونهای خاص این بحران را مدیریت کرد و کشوری مانند سوئد، در شرایط تقریباً مشابه ایالات متحده نگذاشت سیستم بانکی آن بحرانی همهگیر و با خسارات بالا به وجود آورد؟ چگونه اردن همواره در بودجه و بودجهریزی با مشکل مواجه بوده و کسری بودجه آن هر سال در حال افزایش است اما کانادا بهرغم اینکه روند نامساعدی را در مورد مسائل مربوط به بودجه خود طی میکرد، توانست طی چندین سال به سلامت مالی خوبی دست یابد؟ چرا روسیه در مقابله با بحران صندوقهای بازنشستگی همچون گذشته ناموفق بوده است اما کشوری مانند دانمارک توانسته از همین بحران بهخوبی گذر کند؟ در مورد بحران آب چرا برزیل بهرغم داشتن منابع آبی فراوان باز هم دچار مشکل است و در مقابل، برمودا توانسته مساله کمیابی آب را برای شهروندان خود حل کند؟ چه چیزی باعث میشود چین یکی از بزرگترین آلودهکنندگان محیط زیست باشد و کاستاریکا تمام تلاش خود را کند که مانع از ادامه نابودی جنگلهای خود شود؟
پاسخ به این سوال را میتوان در بررسی رویکرد این 12 کشور نسبت به مسائل مربوط یافت. اندکی دقت در تجربه این کشورها در مقابله با شش ابرچالش اقتصادی مورد نظر نشان میدهد که اگرچه مبارزه با این بحرانها مشکل است اما دور از انتظار نیست. ولی همین دقت اندک ما را به این نتیجه خواهد رساند که در مرحله اول، اندازه مشکل نیست که اهمیت دارد بلکه نگرش علمی یا غیرعلمی داشتن نسبت به موضوعات است که نتیجه بازی را تعیین میکند به طوری که هدفگذاری درست و بهرهوری علمی از حداقل منابع موجود میتواند بزرگترین چالشها را نیز به زیر کشد. البته قابل توجه است که پیادهسازی صرف تجربههای جهانی در مقابله با ابرچالشها کاری بس بیهوده و اشتباه است زیرا شرایط ساختاری و نهادی هر کشور متفاوت از کشور دیگر است و کاری که کشور الف در مقابله با یک مشکل انجام میدهد و برایش درمان است، میتواند برای کشور ب زهر باشد.
از اینرو هدف ما از بیان تجربه سایر کشورها این نیست که بگوییم پیادهسازی عینی اقداماتی که آنها انجام دادهاند، میتواند کشور ما را نیز در مقابله با ابرچالشها موفق یا ناموفق از میدان نبرد بیرون آورد بلکه هدف اصلی، نمایان کردن نوع نگرش آنها به مسائل و نتایجی است که نگرشهای مختلف در شرایط متفاوت میتوانند به وجود آورند.