به مجلس حزبی نیاز داریم
اصلاحات مورد نیاز برای شکلگیری مجلس مطلوب در گفتوگو با مصطفی هاشمیطبا
مصطفی هاشمیطبا میگوید: مجلس ما ملغمهای است از افراد مختلف که ممکن است هیچ تناسبی با یکدیگر و با مجلس نداشته باشند و نمایندگان مجلس نوعاً افرادی هستند که فکر میکنند باید دنبال امور مربوط به حوزه انتخابیه خودشان باشند؛ یعنی سمت قانونگذاری خودشان را فراموش میکنند.
سیاستمدار کهنهکاری که آخرین حضورش به رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم بازمیگردد، برای بهبود کارایی نهاد قانونگذار و دستیابی به مجلس مطلوب، نه نظام دومجلسی را مناسب میداند و نه انتخاب نمایندگان ملی. سیدمصطفی هاشمیطبا میگوید راه ارتقای مجلس از تحزب و انتخابات حزبی میگذرد، طریقی که نمایندگان با مانیفست و برنامه روشن به مجلس میروند نه دغدغه انتخاب مجدد و امتیازگیری برای حوزه انتخابیه. هاشمیطبا همچنین برای بهبود شرایط موجود اصلاح نظام حکمرانی را مقدم بر اصلاح مجلس و دولت برمیشمارد.
♦♦♦
سابقه گذشته به ویژه سرنوشت لوایح و طرحهای مربوط به اصلاح اقتصادی مثلاً در حوزه یارانه نقدی یا تعدیل قیمت انرژی این ایده را به ذهن متبادر میکند که کلیت مجلس اغلب در برابر این اصلاحات مقاومت نشان داده و برای جلب رضایت کوتاهمدت مردم نپذیرفته یا کمتر پذیرفته است که اصلاحی بنیادی در ساختار اقتصاد کشور انجام شود. شما عملکرد مجلس را در این راستا چگونه ارزیابی میکنید یا سهم مجلس را در شکلگیری ابرچالشهای امروز در اقتصاد ایران چقدر میدانید؟
از نظر من مجلس مقصر اصلی در شکلگیری این چالشها و بروز وضعیت کنونی اقتصادی و اجتماعی است. چون مجلس هم قانونگذار و هم ناظر بر اجرای قانون است. زمانی که مجلس در قانونگذاری آنگونه که لازم است عمل نمیکند و بعد در حوزه نظارت هم فعال نیست بروز چنین مسائلی دور از انتظار نمیتواند باشد. مجلس هم در وجه قانونگذاری و هم در وجه نظارت خود بر اجرای قانون و انجام وظایف و مسوولیتها به اندازه کفایت و با دقت عمل نکرده است. مثلاً در بعد نظارت در مساله سوال از وزرا یا استیضاحها همواره سیاسی عمل میشد. با این رویکرد طبیعی است که یک دیدگاه منفی هم در جامعه نسبت به اقدامات مجلس شکل میگیرد.
در کشورهای پارلمانتاریستی طبیعتاً احزاب هستند که با سیاستهای مشخص، کرسیهای پارلمان را میگیرند، دولت تشکیل میدهند و آن سیاستهای مشخص را به تصویب پارلمان میرسانند و در نهایت در دولت به اجرا میگذارند. در این نظامها که نمونهاش را میتوان در کشورهای آنگلوساکسون یا انگلستان دید، احزاب مقابل هم فعال هستند و به نوعی کابینه در سایه تشکیل میدهند و قدرتخواهی هم را خنثی و به نوعی یکدیگر را تکمیل میکنند. در کشور ما وضعیت مجلس به طور کل متفاوت است. درست است که نظام سیاسی ما پارلمانی نیست اما مجلس ما هم ملغمهای است از افراد مختلف که ممکن است هیچ تناسبی با یکدیگر و با مجلس نداشته باشند و نمایندگان مجلس نوعاً افرادی هستند که فکر میکنند باید دنبال امور مربوط به حوزه انتخابیه خودشان باشند؛ یعنی سمت قانونگذاری خودشان را فراموش میکنند و دنبال این میروند که به هر طریقی به منطقه خودشان برسند تا بتوانند دوباره و برای دور بعدی هم رای بیاورند. بحث تایید صلاحیتها و فرآیندهای مرتبط به آن هم که ممکن است شکل خاصی به انتخابات بدهد و طیف خاصی به مجلس بیایند، بحث دیگری است که میتوان بهجای خودش به آن پرداخت. اما به طور کل کسانی باید به مجلس بیایند که نسبت به مسائل اصلی کشور آشنایی و آگاهی داشته باشند و حساسیتهای لازم را از خودشان بروز بدهند. مجلس ما اینگونه نیست. افراد مختلف از مناطق مختلف کشور میآیند و در مجلس جمع میشوند. در جلسات کمیسیونهای مختلف هم نمایندگانی که حسب تحصیلات یا سابقه کاری، در یک حوزه توانایی بیشتری دارند، مسوولیت را برعهده میگیرند و گاه میبینیم تخصص افراد و کمیسیونهایی که در آن هستند چندان ارتباط ندارد. بنابراین به نظر من در مورد بسیاری مسائل از جمله چالشهای اقتصادی میتوان انگشت را به سمت مجلس گرفت.
همین نگاههای منطقهای که در جو کلی مجلس غالب است باعث شده تا این نهاد همواره در معرض نوعی پوپولیسم باشد که نتیجه آن تصمیمهایی است که برای راضی نگه داشتن رایدهندهها در کوتاهمدت گرفته میشود. در نتیجه این امکان وجود دارد طرحهایی در مجلس به تصویب برسد که در بلندمدت به اقتصاد کشور زیان برساند مانند طرح تثبیت قیمتها. آیا حضور قویتر پوپولیسم در مجلس نسبت به سایر نهادها را قبول دارید؟
بله، چون همانطور که بحث شد در مجلس، نمایندگان به دنبال این هستند که رای حوزه انتخابیه خودشان را برای دورههای بعد حفظ کنند. بنابراین نمیتوانند به اندازه کافی به فکر قانونگذاری برای منافع کل جامعه باشند؛ نمایندهای که دائم به دنبال این است که برای حوزه خودش امتیاز بگیرد، یا نمایندگانی که همیشه در مجالس ترحیم، تشییع، جشن و امثال اینها حضور دارند، چه زمانی به کار قانونگذاری میرسند؟ این برای شخص من سوال است. نماینده مجلس باید خودش را قانونگذار بداند. وظیفه نمایندگان مجلس قانونگذاری است نه رسیدگی به وضع حوزه انتخابیهشان. هر حوزه انتخابیهای در سراسر کشور زیر پوشش یک شهردار، فرماندار، استاندار و مسوولان دیگر است که وظیفهشان رسیدگی به همان حوزه است. نماینده مجلس باید به دنبال وضع قانون مفید باشد و اگر قانون درستی در راستای منافع مملکت وضع شود، منفعتش برای همه خواهد بود. درست است که نمایندگان ما که به مجلس میروند به طور کلی ممکن است تمایلات اصلاحطلبانه یا اصولگرایانه یا مشابه اینها داشته باشند اما از یک مانیفست مشخص حزبی پیروی نمیکنند. در نتیجه به همان دلایلی که گفته شد دنبال امتیاز برای حوزههای خودشان هستند که در این رویکرد نوعی پوپولیسم تجلی پیدا میکند. نوعی پوپولیسم که میتوان آن را راضی کردن کوتاهمدت مردم معنا کرد. و قاعدتاً زمانی که نمایندگان به دنبال راضی کردن کوتاهمدت مردم باشند لاجرم از منافع درازمدت جامعه عدول میکنند.
این رویکرد را چگونه میتوان از بین برد یا به حداقل رساند؟
واقعیت این است که با این روش انتخابات که در کشور ما جاری است و این شکل مجلسی که تشکیل میشود از نظر من بسیار بسیار بعید است که بتوان این کار را انجام داد. نماینده مجلس باید مستقل باشد، نماینده مجلس باید مطالعه زیاد داشته باشد، نماینده مجلس باید نسبت به همه مسائل اصلی کشور صاحب فکر و اندیشه باشد. وقتی انتخابات و رقابتهای انتخاباتی حزبی میشود در نهایت افراد نماینده احزابی هستند که مانیفست و شیوه تفکر و گفتمان خودشان را دارند. آن زمان میتوان به کارکرد بیشتر بهرهور مجلس کمک کرد. در حال حاضر مجلس ما ترکیبی از افراد منفرد است که مشخص نیست چه خروجیای داشته باشد.
در انتخابات گذشته لااقل در تهران این تجربه را داشتیم که نمایندگان بر اساس یک فهرست مشخص انتخاب شدند اما خیلی زود مشخص شد که در همین فهرست هم تشتتهای فکری و هم عدم هماهنگی نسبتاً زیادی وجود دارد و در نهایت تجربه موفقی از آب درنیامد.
آن لیستی که تهیه شده بود را به هیچ عنوان نمیتوان یک فهرست حزبی نامید. چون در حزب افراد حضور و فعالیت دارند، سالها همدیگر را میشناسند و به همین دلیل کاملاً میدانند که اهداف و تفکر حزبشان در عرصه سیاست یا اقتصاد چیست. در واقع میدانند چه میخواهند. از آنجا که ما در کشور موفق نشدیم شرایط سیاسی پایداری ایجاد کنیم، تحرکاتی مانند لیست نمایندگان تهران هم دفعتی رخ میدهد و بسته به فضای انتخاباتی ایجادشده ممکن است رای هم بیاورد. به نظر من به دلیل اینکه در کشور ما زمینهها و شرایط سیاسی ناپایداری ایجاد شده است چنین لیستی رای میآورد وگرنه در شرایط سیاسی پایدار این امکان وجود ندارد. من معتقدم در یک دموکراسی تقریباً بدون حزب نمیتوان انتظار شکلگیری یک مجلس خوب و قوی داشت. نهاد قانونگذاری ما در حال حاضر مجلسی است پراکنده از گروههای مختلف و افراد مستقل. لیست نمایندگان تهران در انتخابات پیشین هم، فهرست پراکندهای بود که خیلی ظاهراً با عجله و بدون دقت لازم تهیه شده بود و بنابراین بروز چنین تشتتهایی کاملاً طبیعی است.
تاکنون به دفعات و از سوی افراد مختلف ایده نظام قانونگذاری دومجلسی برای بهبود و ارتقای کارکرد نهاد قانونگذار مطرح شده است. آیا گذشتن مصوبات از دو صافی میتواند باعث بهبود کارکرد مجلس شود؟ و اصولاً در نظام سیاسی ایران وجود دو مجلس امکانپذیر یا قابل توصیه است؟
به نظر من هیچ تفاوتی نمیکند. زمانی که نظام قانونگذاری دومجلسی باشد قانون از مجلس اول میگذرد و در مجلس دوم یا تصویب میشود یا اصلاح. عملاً تغییر شگرفی حاصل نمیشود یعنی عملاً اینگونه میشود که مجلس دوم کار اصلاح قوانین را بر عهده میگیرد. خب نقش شورای نگهبان در حال حاضر چیست؟ مواردی را ایراد میگیرد و به مجلس برمیگرداند؛ نمایندگان هم مطابق نظر شورای نگهبان قانون را اصلاح میکنند. ضمن اینکه در کشور ما مجلس سنا یا مجلس دوم هم شبیه مجلس اول میشود و به نظر من هیچ فرقی ندارد.
برخی هم معتقدند که نظام انتخابات مجلس باید تغییر کند و حوزه انتخابیه بزرگتر شود تا نمایندگان استانی یا حتی ملی انتخاب شوند تا دغدغه حوزه انتخابیه نداشته باشند. این ایده اصلاحی میتواند به بهبود مجلس بینجامد؟
هر کدام از این طرحها میتواند نقاط مثبت و منفی داشته باشد؛ اگر نمایندهای از منطقه محروم بیاید و بعد از اینکه روی صندلی نشست، یادش برود که از کجا آمده چه تفاوتی دارد؟ یا اگر کلاً در بند حوزه انتخابیهاش باشد چه فرقی میکند منطقهای باشد یا استانی؟ نمایندگان باید کسانی باشند که نسبت به اصول و نیازها و آینده جامعه اطلاعات داشته باشند، مطالعه کنند و خط فکری داشته باشند. حالا اگر فرآیند انتخابات را به این صورت اصلاح کنید که نمایندگان منطقهای انتخاب شوند باز هم این امکان وجود دارد که مسائل منطقه آنقدر به او غلبه کند که از اهمیت مساله قانونگذاری فارغ شود. ببینید به نظر من انتخاباتی که نمایندگانش به این صورت انتخاب میشوند که حزبی پشت سر آنها نیست؛ حزبی که روی اداره مملکت کار کرده و مانیفست مشخصی داشته باشد، با هر روش و فرآیندی که تشکیل شود، به نتیجه واحدی میرسد. اصلاحاتی از قبیل دو مجلسی کردن یا نماینده ملی و استانی انتخاب کردن تفاوتی در نتیجه به دست نمیدهد.
در واقع شما اصلیترین مساله را فعال شدن احزاب میدانید که نمایندهها بتوانند در قالب حزب و با برنامه مشخص از پیش ارائهشده، رقابت کنند.
بله، یک حزب معمولاً یک هسته مرکزی دارد که از افرادی شکل گرفته که کار سیاسی و اجرایی زیادی کرده و به مسائل مملکت بهتر واقف هستند و یک خط فکری مشخص برای مواجهه با مشکلات دارند. این هسته کمکم عضو میگیرد و گسترش مییابد. در حقیقت هیچ حزبی نیست که همه سیاستهایش برخاسته از تکتک افرادش باشد؛ حزب آدمهایی دارد که سیاستها و خطمشیهای مشخصی دارند و وقتی این افراد از طرف حزب به عنوان نامزد انتخابات معرفی میشوند، رایدهندگان میفهمند که این حزب چه دیدگاه و نظری را در مجلس مطرح میکند و اگر اکثریت را به دست بیاورد چه طرحهایی به تصویب میرسد. البته قطعاً اینگونه نیست که شستهرفته و دقیق همانطوری که گفته شده عمل شود چون در نهایت مسائل و مشکلات خاصی هم در بین راه ایجاد میشود اما در نهایت کار هدایت و قانونگذاری بهتر انجام میشود، بسیار بهتر از اینکه آدمهای مستقلی که هر کدام یک ایده نامشخص و متفاوت دارند، وارد مجلس شوند.
ما اکنون در شرایطی قرار داریم که گرفتار ابرچالشهایی در حوزه اقتصاد و اقتصاد سیاسی هستیم؛ مثل کسری بودجه، محیط زیست، صندوقهای بازنشستگی، بحران نظام بانکی و بیکاری و... در چنین شرایطی مجلس بهینه یا مجلس مطلوب که توانایی پرداختن به حل این مشکلات و چالشها را داشته باشد چگونه مجلسی است؟
من لازم میدانم توضیح دهم که دولت و مجلس مکمل همدیگر هستند. بهطور مثال دولت بودجه سالانه را تدوین میکند و به مجلس ارائه میکند. تجربه نشان داده که همین بودجه با درصد کوچکی تغییر تصویب میشود و در نتایجی که به بار میآورد هم دولت و هم مجلس مسوول هستند. یک مثال روشنتر بزنم. مساله بدهیهای دولت را در نظر بگیرید. من آمار دقیقی ندارم اما گفته میشود که دولت 600 هزار میلیارد تومان بدهی دارد که بخشی از آن هم مربوط به بدهی دولت به اشخاص حقیقی و حقوقی مانند شرکتها و پیمانکارهاست. بخشی از این بنگاهها به خاطر معوق شدن بستانکاریشان ورشکسته و تعطیل شدهاند، بسیاریشان برای پولی که نگرفتهاند و مالیات و ارزشافزوده به دولت پرداخت میکنند، مجبور به تعدیل نیرو شدهاند، پروژههایشان عقب افتاده و جریمه شدهاند، اما دولت و مهمتر از آن مجلس در برابر این رویداد بیواکنش هستند. گفتند اوراق قرضه منتشر کنیم و بدهیها را پرداخت کنیم که اوراق را فروختند و خرج امور جاری کردند، حالا بهره این اوراق هم دوباره روی بدهیهای دولت انباشت میشود. در حالی که در طول 8-7 سال گذشته رقمی معادل 350 هزار میلیارد تومان یارانه نقدی دادیم. این یارانه نقدی میتوانست بخش زیادی از بدهیهای دولت را پوشش دهد. اما این تفکر در دولتها و مجلسهای ما نیست. حتی در دولت آقای روحانی هم تفکر متفاوتی دیده نمیشود و همین روند را ادامه دادند. دولت پول بستانکارانش را نمیدهد چون دارد به افرادی که نیازی هم ندارند یارانه میپردازد. وقتی هم دولت و هم مجلس یک تفکر دارند، اصلاحی صورت نمیگیرد.
تجربه داشتیم که گاه اگر زمانی هم دولت قصد اصلاح اقتصادی داشته با مقاومت مجلس مواجه شده است؛ نمونهاش تصویب طرح قانون تثبیت قیمتها در برابر پیشنهاد دولت وقت برای افزایش سالانه 10درصدی قیمت بنزین.
بله؛ درست میگویید، ما این نمونهها را هم داشتهایم. اما نمونههای مخالفش بیشتر است یعنی طرحهای نادرستی که دولت به مجلس برده و تصویب هم شده است. من تاکید کردم که هم مجلس و هم دولت مسوول هستند. نمیگویم فقط دولت مقصر است. مساله این است که تفکر غالب در مجلس و دولت، فکرِ آیندهنگری و تامین منافع مردم از طریق تقویت زیربناهای اقتصادی ایران نیست. تفکر غالب ایجاد رضایت فوری مردم است. دولت و مجلس هر دو دائم میخواهند کاری بکنند که به قول معروف کام مردم شیرین شود. کام مردم به بهای تلخی کام ایران شیرین میشود مثل همان اقداماتی که برای مجاز کردن چاههای غیرمجاز و عدماصلاح الگوهای مصرف انجام گرفت. این اقدامات به بهانه شیرین کردن کام مردم توسط مجالس و دولتها انجام شده و حالا کام همه را تلخ کرده است.
به نظر میرسد اصولاً در مجلسها و دولتهای ما جسارتی برای اصلاحات بنیادی وجود ندارد. مثلاً دولت این جسارت را ندارد که یارانه نقدی را قطع کند و پرداخت را صرفاً به افراد نیازمند محدود کند. اگر دولت همچنین جسارتی داشته باشد، مجلس چنین جسارتی ندارد که این پیشنهاد را تصویب کند.
متاسفانه آدمهای دولتی و مجلسی ما معمولاً اقتصاد کلان بلد نیستند؛ وقتی کسی اقتصاد کلان بلد نباشد نمیتواند تصمیمات درستی بگیرد. زمانی هم که تفکر غالب این باشد که کام مردم شیرین شود، چنین تصمیماتی گرفته نمیشود. من راهحلی نمیدانم. شاید راهش این باشد که مسوولان ما ایران را بهعنوان مادر زندگی مردم فراموش نکنند و مجموعه حکمرانی به یک مجموعه تصمیمات پایدار برسد. بسیار دیدیم که حتی گاهی اگر طرحی خوب بوده است در اجرا از آن عدول شده یا هر کس سلیقهای به آن عمل کرده است. طرح مهمی مانند طرح جامع تهران را که هم شهرداری و هم وزارت راه و شهرسازی تصویب کرد ببینید که چقدر استثنا به آن خورده است. دولت و مجلس باید بدانند کام قاطبه مردم با این اقدامات شیرین نمیشود بلکه کام یک عده خاص شیرین میشود. ما احتیاج به یک اراده ملی داریم که ایران را ببیند و تقویت کند.
برای داشتن این تغییر و تحول جدی که مدنظر شماست باید چطور مجلسی داشته باشیم؟ اصلاً باید مجلس قوی داشته باشیم یا امیدمان بیشتر به دولت قوی باشد؟
مجلس را نمیتوانیم اصلاح کنیم چون روش انتخابات و تشکیل مجلس فعلاً همین است. هر دولتی هم که سرکار بیاید در شرایط کشور ما به سمتی میرود که هدفش شیرین کردن کام مردم باشد. در واقع چاره کار در این دو نهاد نیست. چاره این است که مجموعه نظام حکمرانی در ایران اصلاح شود و سیاستهای مشخصی را پیگیری کند به نوعی که همه نهادها هم ملزم به پیروی از این نهادها باشند. از نظر من در کشور ما نوعی سستی در آیندهنگری وجود دارد. من نمیتوانم نسخه مشخصی برای رفع این مساله بدهم اما به برنامه ششم توسعه دقت کنید که یک سال و چند ماه از ابلاغش گذشته و هیچ اتفاقی نیفتاده است؛ تصویب شده و در گوشه قفسهها مانده است. حالا با چه سیاستهایی میخواهیم به اهداف آن برنامه برسیم، معلوم نیست.