پوپولیسم چگونه در جوامع قدرت میگیرد؟
خطر بزرگ
مطالعهای که تمرکز خود را روی عملکرد و کارکرد پوپولیستهای مطرح تاریخ قرار داده است، در یک نتیجهگیری میگوید اکنون پوپولیسم به بالاترین سطح خود از دهه 1930 تاکنون رسیده است.
مطالعهای که تمرکز خود را روی عملکرد و کارکرد پوپولیستهای مطرح تاریخ قرار داده است، در یک نتیجهگیری میگوید اکنون پوپولیسم به بالاترین سطح خود از دهه 1930 تاکنون رسیده است. رای دالیو (Ray Dalio) دانشآموخته هاروارد و موسس بزرگترین هجفاند دنیا به همراه همکاران خود این مطالعه را انجام داده و چگونگی روی کار آمدن و اقدامات افرادی چون فرانکلین روزولت که او را یک شبهپوپولیست میخواند، تا آدولف هیتلر و بنیتو موسولینی را تحت مطالعه قرار داده است. آنها با تمرکز روی 14 پوپولیست مشهور در 10 کشور جهان کار مطالعاتی خود را به سرانجام رساندهاند. بخشی از ابتدای این مطالعه را میتوانیم مطالعه کنیم. جایی که نویسندگان تشریح میکنند چگونه پوپولیسم ایجاد میشود و باعث اتخاذ سیاستهای نادرست اقتصادی میشود.
پوپولیسم به خوبی درک نشده است چرا که در چند دهه اخیر، این پدیده در کشورهای نوظهور کمیاب بوده (نمونههایی مانند هوگو چاوس در ونزوئلا یا دوتره در فیلیپین) و در کشورهای توسعهیافته نیز حضور نداشته است. پوپولیسم از آن دست پدیدههایی است که ممکن است در طول دوران زندگی فرد یکبار اما به شکلی عظیم رخ دهد مانند بیماریهای همهگیر، افسردگی یا جنگ. آخرین باری که پوپولیسم به عنوان یک نیروی اصلی و مهم در دنیا حاضر بود، به دهه 1930 برمیگردد؛ زمانی که اغلب کشورها پوپولیست شدند. حالا طی یک سال گذشته، پوپولیسم مجدداً به عنوان یک نیروی اصلی ظهور کرده است.
برای اینکه به درک بهتری از مقایسه پشتیبانی از پوپولیسم در زمان حال و گذشته برسیم، شاخصی از سهم آرایی که از سال 1990 به سبد احزاب یا نامزدهای پوپولیست / غیرمتعارف در کشورهای توسعهیافته برجسته (شامل ایالات متحده، بریتانیا، آلمان، فرانسه، ایتالیا و اسپانیا) ریخته شده است را با در نظر گرفتن وزن هر کشور بر اساس تعداد جمعیت، ابداع کردیم. همچنین تلاش کردیم تا نامزدها و احزابی را که در برنامههای کلیدی سیاسی خود به ثبات سیاسی و شرکتی موجود حمله میکنند شناسایی کنیم. البته روشن است که تا چه اندازه این کار به طور ذاتی و طبیعی مشکل است لذا بهتر است روی اشکالات احتمالی جزئی و کوچک آن، بزرگنمایی نشود. با این همه روند کلی مشخص است. پوپولیسم در سالهای اخیر گسترش یافته و در حال حاضر به بالاترین سطح خود از دهه 1930 تاکنون رسیده است. اگر چه ایدئولوژی پوپولیسم فعلی در قیاس با پوپولیسم دهه 1930 تا حدود زیادی تعدیل شده و کمتر افراطی است.
با توجه به گستردگی کنونی پوپولیسم، اطمینان داریم که این پدیده نقش بزرگتر و پررنگتری در شکلگیری سیاستهای اقتصادی بازی خواهد کرد. در واقع معتقدیم که نقش پوپولیسم در شکلگیری شرایط اقتصادی احتمالاً از سیاستهای متعارف پولی و مالی قویتر میشود و به ویژه روی سیاستهای مالی اثر میگذارد. این پدیده همچنین اثری جدی در هدایت مسیر روابط بینالملل خواهد داشت. در حال حاضر نمیتوان گفت پوپولیسم چقدر اهمیت دارد اما طی سال جاری درک بهتر و بیشتری از پوپولیسم خواهیم داشت؛ پوپولیستهایی که اکنون در قدرت هستند به ما نشان خواهند داد که تا چه اندازه به طور کلاسیک پوپولیست هستند و برگزاری انتخاباتهای مختلف نیز مشخص میکند که با چه تعداد پوپولیست در قدرت مواجه هستیم.
در هر حال به نظر میرسد اکنون زمانی است که ما باید درک خود از پوپولیسم را مجدد زنده کنیم و بدانیم باید مراقب چه باشیم. برای این کار لازم است که مطالعاتمان در مورد این پدیده را با هم به اشتراک بگذاریم.
ما در گزارشمان به توصیف «الگوی معمول پوپولیسم» پرداختیم که بر اساس مطالعه رفتار 14 رهبر پوپولیست در 10 کشور متفاوت است. در این مطالعه ما به بررسی شباهتها و تفاوتهای آنان پرداختیم. اگر چه هیچ دو موردی کاملاً شبیه به هم نبودند اما اغلب نمونهها به هم شباهت زیادی دارند؛ به قدری که مطالعه ما را میتوان کتاب راهنمای پوپولیسم نامید. با مطالعه نمونههای تاریخی پوپولیسم، قادر خواهیم بود توسعه امروزی این پدیده را با گذشته مقایسه کنیم که به ما درک بهتری از آن میدهد و تصویر دقیقتری از چگونگی توسعهاش.
الگوی معمول پوپولیسم
پوپولیسم یک پدیده سیاسی و اجتماعی است که بین تودههای مردم به چهار دلیل عمده شکل میگیرد: 1- شکاف ثروت و فرصت 2- احساس خطر و تهدیدهای فرهنگی از سوی دیگر ارزشها در جامعه یا از بیرون جامعه
3- گروه باثبات نخبگان در قدرت و 4- دولتی که برای آنان به طور موثر کار نمیکند. این محرکها باعث میشود تا رایدهندگان به سوی انتخاب فردی (به ظاهر) قدرتمند سوق داده شوند. رهبران پوپولیست به طور معمول مواجههگر هستند نه مداراگر و انحصاری (نماینده همان طیف و اندیشهای که به آنان رای داده است) هستند نه فراگیر. در نتیجه در زمان رهبری این افراد به طور معمول اختلافات بین جناحها (از منظر اقتصادی و اجتماعی همان جناحهای چپ و راست) بیشتر میشود. این اختلافات هم در داخل حوزه انتخاباتی و هم در خارج از آن منطقه افزایش مییابد. این اختلافات به طور فزایندهای خود را تقویت میکنند و نیرومندتر میشوند.
اختلافات در درون کشورها اغلب به بینظمی منجر میشود مانند اعتصاب یا اعتراض که خود باعث واکنشهای قویتر و تشدید فشار برای بازیابی نظم از طریق سرکوب طرف مقابل میشود. اثرگذاری روی رسانهها و حتی در مواردی کنترل کردن آنها یکی از جنبههای معمول و مهم در شکلگیری و تشدید این اختلافات است. این اختلافات گاه به جنگهای داخلی هم منجر شده است. این اختلافات باعث شده تعدادی از دموکراسیها به ورطه استبداد کشیده شوند تا بتوانند بینظمی ناشی از اختلافات را مجدد به نظم تغییر دهند. اختلافات بین کشورها نیز معمولاً به این دلیل روی میدهد که ذات رهبران پوپولیست مواجههگر است و فاقد روحیه مدارا و مشارکت هستند و اختلاف و نزاع با دیگر کشورها به آنها کمک میکند تا برای تداوم رهبری خود در داخل کشورهایشان حمایت و پشتیبانی بیشتری جلب کنند.
به عبارت دیگر پوپولیسم شورش عامه مردم بر نخبگان و تا اندازهای نظام حاکم است. شورشها و اختلافاتی که با پوپولیسم همراه میشود گسترهای متفاوت از عمق و شدت دارد. گاهی اوقات نظام با این رویدادها تا میکند و گاهی در برابرشان از هم میپاشد. اینکه نظام تاب این شورشها و اختلافات را داشته باشد یا در برابرش سقوط کند وابسته به میزان انعطافپذیری و البته ثبات ساختاری آن است. همچنین به نظر میرسد این مساله تا حدودی نیز بسته به این است که پوپولیستهایی که در نظام قدرت میگیرند، منطقی و قابل احترام باشند.
در بررسی توسعه مرحله اول رژیمهای پوپولیستی، مهمترین نکته این است که اختلافات چگونه مدیریت میشود؛ اینکه آیا نیروهای مخالف میتوانند به خاطر توسعه، در کنار یکدیگر تاب بیاورند یا اینکه با درگیری و جنگ با یکدیگر مسیر توسعه را به بنبست میکشانند.
سیاستهای اقتصادی پوپولیسم کلاسیک شامل حمایتگرایی، ملیگرایی، افزایش ساختوساز و زیرساختها، افزایش هزینههای نظامی، کسری بودجه بزرگتر و اغلب کنترل سرمایه است.
در فاصله بین دو جنگ جهانی (دهههای 1920 و 1930) اغلب کشورهای بزرگ جهان گرفتار پوپولیسم شدند و این پدیده قویتر از هر نیروی دیگری تاریخ این دوره را رقم زد. محرکهایی که پیشتر به آن اشاره شد، باعث شد مردم رهبران پوپولیست قدرتمندی را در تمامی کشورهای بزرگ، غیر از بریتانیا و آمریکا بر سرکار بیاورند (البته ما فرانکلین روزولت را یک شبهپوپولیست به حساب میآوریم). بینظمی و اختلاف بین جناحهای چپ و راست (برای نمونه اعتصاباتی که باعث خوابیدن پروژهها شد و سیاستهایی که برای تضعیف جناح مقابل و رسانهها به کار برده شد) نظامهای دموکراتیک در ایتالیا، آلمان، اسپانیا و ژاپن را به مسیری هدایت کرد که مردم استبداد را انتخاب کنند. مردم تصور کرده بودند که انتخاب رواداری و همهجانبهنگری از جانب آنها، میتواند تفسیر به تحمل آنها در برابر فقدان نظم شود لذا آنها به رهبران مستبد انتخابی قدرتی دیکتاتوری برای کنترل بینظمی هدیه کردند. در برخی نمونهها مانند اسپانیا، جنگ بین ایدئولوژیهای دو طرف منازعه موجب بروز جنگ داخلی شد. در ایالات متحده و بریتانیا رهبران پوپولیست مشهوری ظهور کردند و تبدیل به چهرههای ملی شدند. کسانی چون اوسوالد موزلی1، پدر چارلز کاگلین2 و هووی لانگ3 که البته نتوانستند قدرت را از دست احزاب جریان اصلی بگیرند.
به طور خلاصه پوپولیسم قدرتمند شدن فردی از عامه مردم از طریق حمله به نخبگان، نظام حاکم و قدرت است که توسط عواملی چون شکاف ثروت و فرصت، بیگانههراسی و ترویج ناکارآمدی دولت قدرت میگیرد و به ظهور یک رهبر قدرتمند برای خدمت به عامه مردم و بهرهور کردن حکومت میانجامد که به منزله ترویج حمایتگرایی، ملیگرایی، نظامیگری، ترویج اختلاف، تلاش برای اثرگذاری و کنترل رسانه است.
پینوشتها: