تاریخ انتشار:
مردم امسال چقدر توانایی برای خرید شب عید دارند؟
نوستالژیهای زمان ما
چند روزی است که به لطف برخی از دوستان و آشنایان، هر از چند گاهی، پیامکی با این مضمون به موبایل من میآید که «امسال را به دلیل گرانی آجیل و برای آنکه خانوادههای کمبضاعت دچار سرخوردگی نشوند؛ آجیل نمیخریم و نوروز را بدون آجیل جشن میگیریم…»
بوی عید
«هزار دستان» عنوان سریالی است که زندهیاد علی حاتمی عمر خود را به پای آن گذاشت. بخشهای مهمی از این سریال، در فضای توسعهنیافته «طهران» قدیم میگذرد که شاید خیلیها دلشان بخواهد زمان به عقب بازگردد و « بازار» همان چیزی شود که مثلاً 100 سال پیش بود. اما اگر این روزها قصد خرید از بازار تهران را دارید؛ تصاویر سریال «هزاردستان» را با راهروهای تو در تو و دود کباب و عطر ریحان فراموش کنید. بازار تهران حالا منطقهای است شلوغ و دودگرفته در میان هیاهوی دستفروشها و شلوغی آدمها و داد و هوار باربرها که همزمان پاساژهایی به سبک مدرن و امروزی، مثل علف هرز، در میان آن درست شده است. روزهای آخر سال که میرسد برای آنهایی که قرار است «طبقه متوسط» باشند؛ خرید عید یعنی بازار تهران. شاید برای خیلیها مغازهها و پاساژهای نزدیک به خانه در اولویت باشد. اما خیلیها هم هستند که رنج سفر به بازار تهران را به خود هموار میکنند تا تصاویری از دوران کودکی خود را زنده کنند؛ یک کالایی را ارزانتر بخرند و از شر واسطههایی که دست به دست، جنس را میچرخانند تا گرانتر به مشتری بفروشند خلاص شوند. برای همین است که بازار تهران همیشه شلوغ است. اما جنب و جوش بازار در روزهای پایانی سال - که مردم به آن شب عید میگویند- بیشتر میشود تا بوی عید در خیابانها و «گذر»ها و «سرا»های بازار بپیچد.
گلوبندک
برای رسیدن به بازار تهران، یک راه معمولی هست: خط یک مترو تهران که از شمالیترین نقطه این شهر بزرگ به جنوبیترین نقطه میرسد. خط یک از مسیر مستقیم خود از تجریش، نبش چهارراه گلوبندک توقف میکند و سیل جمعیت از قطار پیاده میشود. اینجا آنقدر حجم مسافر بالا هست که در ورودی و خروجیها، بین پلهها، میلههایی کار گذاشتهاند تا تداخل در رفت و آمد رخ ندهد. از پلهها که بالا بیایید، بازار سر جای خودش ایستاده است. با خیابان بوذرجمهری که حالا شده 15 خرداد و تا خیابان ناصرخسرو سنگفرش است و به «پیادهراه» تبدیل شده است.
تا سبزهمیدان
حدفاصل چهارراه گلوبندک تا سبزهمیدان؛ چسبیده به هم مغازههای «بازسازیشده»ای است که نام و شناسنامه دارد و در آن انواع خوراکیها، خشکبار، خرما، پوشاک و ... فروخته میشود. در پیادهرو جای سوزن انداختن نیست و معمولاً این موقع از سال دستفروشها هم به این خیل جمعیت اضافه میشوند. با سنگفرش شدن خیابان 15 خرداد، دستفروشها به خیابان هم رسوخ کردهاند. هر چند در ضلع شمالی خیابان نمیتوانند بساط پهن کنند؛ چون محل عبور واگنهای قطار سمبلیکی است که خیلیها سوار شدن به آن را به پیادهروی و از لابهلای جمعیت گذر کردن ترجیح میدهند. بازار رضا، پاساژ نسبتاً مدرن و نوسازی است که در این بخش از بازار ساخته شده است. در چهار طبقه از این بازار که نرسیده به سبزهمیدان است؛ انواع پوشاک خارجی و داخلی، زنانه و مردانه عرضه میشود. این بازار، یا به طور عمدی یا به دلیل کمبود فضا، به گونهای طراحی شده که یک راهرو پهن و یک راهرو باریک به طور موازی دارد با دالانهای پیچ در پیچ که اگر بگردید میتوانید یک پیراهن یا شلوار با قیمت خوب تهیه کنید. این قیمت خوب برای پیراهنهای زنانه از40 هزار تومان شروع میشود و به 150هزار تومان ختم میشود. برای پیراهنهای مردانه هم کف قیمت 30 هزار تومان است. بیشتر جمعیتی که به اینجا آمدهاند؛ نگاه کردن را به خرید کردن ترجیح میدهند. گویا قیمتها آنقدر بالا هست که کسی را تشویق به خرید نکند. سعید، فروشنده یک بوتیک مردانه میگوید که «پارسال، این وقت سال، معمولاً فروش بالایی داشته اما حالا سود کار کمتر شده است. چون مردم قدرت خریدشان پایینتر آمده است.» او میگوید: «قیمتهای عمدهفروشی به طور روزانه تغییر میکند. بازار آشفته است و هر روز یک قیمت برای من خریدار تعیین میکنند. وقتی هم که سود 20درصدی بخواهم روی یک پیراهن داشته باشم، همین میشود که میبینید.» در طبقات مختلف بازار رضا، کیف و کفش زنانه هم میفروشند که این قسمت گویا طرفدار بیشتری دارد. چون داخل مغازهها شلوغ است. اما فروشندهها میگویند این شلوغی «کاذب» است. کسی خرید نمیکند. مردم میآیند و میگذرند. حالا چیزی هم لازم باشد میخرند. اما نه مثل پارسال. رضا م. یکی از افرادی که برای خرید به این بازار آمده؛ حالا نشسته و دارد «ذرت مکزیکی» میخورد و جمعیت را تماشا میکند. بازار تهران و ذرت مکزیکی هم تناقض جالبی است که به برکت این پاساژهای مدرن شکل گرفته است. میگوید: « بیشتر برای ارزیابی قیمتها به بازار آمدهام اما تفاوت قیمت پوشاک در فروشگاههای مختلف بسیار زیاد است؛ گرچه هنوز فروش پوشاک نوروزی در فروشگاهها آغاز نشده و لباسهای جدید شب عید کمتر در بازار به چشم میخورد اما قیمت پوشاک بالاست.» میگوید سه ساعت است که قیمت و کیفیت پوشاک عرضهشده در فروشگاهها را ارزیابی میکند و تا حالا یک پیراهن خریده است.
خانمها هم از قیمتها راضی نیستند. یکی از آنها میگوید: «برخی از مانتوها و سایر لباسهای عرضهشده یا از کیفیت لازم برخوردار نیستند یا اینکه قیمت انواع مرغوبتر آن به حدی بالاست که با بودجه ما سازگار نیست.» خانم دانشجوی حدود 20سالهای که با دوستش در بازار پرسه میزند با اشاره به قیمت 70 تا 130 هزار تومانی مانتو در فروشگاههای سطح شهر میگوید: «فروشگاههای اینجا بیشتر اجناس قدیمی و از مدافتاده را به مشتریان میفروشند که یا تناسب چندانی با خرید شب عید مردم ندارند یا از نظر کیفیت چنگی به دل نمیزنند. با این شرایط برای خرید مایحتاج شب عید منتظر عرضه پوشاک مناسب و با قیمت کمتر هستیم، گرچه نمیتوان به برآورده شدن این انتظار چندان خوشبین بود.»
کویتیها
بعد از سبزهمیدان و جمعیت زیادی که وسط میدان نشستهاند؛ راسته بازار زرگرها و طلافروشهاست. در کنار این بازار، پاساژ دیگری است که آن هم تازهساز است و برای پوشاک. اما بیشتر فروشندهها در این قسمت عمدهفروشاند. قیمتها در این بخش کمی «افتاده» است. هر چند که به زحمت میتوان «تکفروشی» پیدا کرد. در بازار کویتیها هم باید حوصله داشته باشید و بگردید که یک پیراهن و شلوار یا روسری و شال و مانتو پیدا کنید. پیدا کردن یک کفش یا کتانی مناسب جیب شما که جای خود دارد. بیشتر مغازههای بازار، مدلهای جدید «بهاره» عرضه میکنند. اما خیلیها میگویند که بازار کویتیها برای جوانها ساخته نشده است.
زرگرها
راسته بازار زرگرها، روبهروی تابلوی نشانگری است که عنوان «بازار بزرگ» دارد. این یعنی دروازه بازار بزرگ تهران اینجاست. در دو طرف راسته بازار زرگرها، همیشه شلوغ است. هر موقع از سال که باشد. اما چه کسی میتواند با قیمتهای کنونی طلا و سکه جرات کند وارد یکی از این مغازهها شود؟ در تهران به جز بازار بزرگ، خیابان کریمخان و پاساژ قائم هم طلا عرضه میکنند. اما میگویند اصل طلافروشیها اینجاست. معروفترین طلافروشی اینجا، «دکه مهندس» است. سمت راست دومین مغازه طلافروشی متعلق به مهندس تحصیلکرده رشته طلا و جواهر از ایتالیاست که حالا پیر شده و گوشهای از مغازه مینشیند. میگویند جزو نخستین طراحان طلا و جواهر در ایران است. بعد از این طلافروشی، گالری معروف «جواهریان» است که کمی پایینتر سمت چپ، با وسعت زیاد و تنوع و ویترینهای خیرهکننده پای هر آدمی را حتی برای یک نگاه گذرا سست میکند. در داخل مغازههای طلافروشی خبری نیست. خلوت است و فروشندهها سر جای خودشان نشستهاند. تک و توک مشتریهایی که میآیند و میروند هم قیمتها را که میبینند؛ راه خود میگیرند و میروند. اما طبقه دوم بازار زرگرها، ماجرای دیگری دارد. اینجا، ویژه تعمیرات طلاست و در شب عید، آنهایی که میخواهند طلای دستساز داشته باشند یا طلا و جواهر خود را تعمیر کنند به اینجا میآیند. کار و بار این بخش هم البته کمی کساد است و اوستاکاری که سناش بالای 70 سال میزند کوتاه و مختصر و با لحن تلخی میگوید «مشتری پیدا نمیشود چون خرید طلا کار سختی شده است.» دیگر هم حرفی نمیزند و شاگردش را برای خرید نان و پنیر میفرستد. چون وقت ناهار است.
گرانی در سایه عیدانه
اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که منتظر «عیدانه» 70 هزارتومانی دولت ماندهاید که به حسابتان واریز شود تا بتوانید به همراه خانواده، شور شیرین خرید نوروزی را تجربه کنید؛ باید بگویم کار سختی در پیش دارید.
حداقلاش این است که برای خرید مایحتاج نوروز باید در بازار حوصله به خرج دهید و با کالاهای گران و فروشندگان «یککلام» چانه بزنید. اما امیدوارم ناامید نشوید. چون بازار برای هر سلیقه، با هر بودجه، جنس دارد و پاسخ همه را میدهد.
ناهار
حرف ناهار شد؛ باید بگویم که بازار تهران از دیرباز محل حضور بهترین و معروفترین چلوکبابیها بوده است. از «نایب» گرفته که نخستین چلوکبابی بازار بود تا چلوکبابیهایی که به طور کامل از بین رفتهاند، چندتایی توسط فرزندانشان اداره میشوند و برخی هم بدون هیچ ارتباط خانوادگی با همان نام قدیمی روی سر در مغازه کار میکنند. از معروفترینهای چلوکبابیهای قدیم و جدید بازار، چلوکبابی «مرشد» است که در بازار «صندوقسازها» کنار مسجد جامع کبابش به راه بود و الان هم هست. چلوکبابی «حاجغلام کمال» هم یکی دیگر از مشتریدارها بود که مقابل مسجد سپهسالار دکان داشت و امروز تبدیل به موسسه قرضالحسنه «جاوید» شده است. چلوکبابی «عباسشمرونی» هم سال 1304 تاسیس شد و البته امروز تبدیل به بانک کشاورزی شده است. چلوکبابی «حاجاسماعیل جوان» هم روبهروی «پامنار» بود که حدود سالهای جنگ جهانی دوم توسط خود حاجاسماعیل اداره میشد. او با اینکه حدود 80 سال داشت سرپا بود و با قد بلند، گردن کلفت و عصایی که در دست میگرفت مشهور اهالی پامنار بود. اگر چه دکان او امروز تبدیل به شعبه بانک ملی شده است. اما شاید بعد از چلوکبابی «نایب» و «شرفالاسلامی»، چلوکبابی «حاجحسن شمشیری» در جنوب شرقی سبزهمیدان معروفترین چلوکبابی بازار بوده است. این مغازه قدیمی تا همین 10 سال پیش، لباسفروشی بود اما صاحب آن، باز هم کسب و کار قدیمی این مکان را زنده کرد. به جز این، چلوکبابی مرشد و شرفالاسلامی، هم هستند که هنوز به سبک و سیاق قدیمها، برای فروش و تحویل غذا، از «ژتون» استفاده میکنند و حال و هوای بازار را با یک غذای خوشمزه کامل میکنند. خلاصه اگر هوس کباب بازار کردید - که البته کباب بازار را باید در بازار خورد نه در خانه- میتوانید سری به اینجاها بزنید. اما قیمتها کمی با گذشته فرق کرده و ارزانترین غذا، چلوکباب کوبیده به قیمت 9 هزار تومان است.
قیمتها در بازار رضا
مانتو طرح بهاره : حداقل30 هزار تومان/ حداکثر140هزار تومان
کفش تابستانی زنانه: حداقل30هزار تومان / حداکثر 80 هزار تومان
پیراهن مردانه: حداقل 30 هزار تومان/ حداکثر 88 هزار تومان
شلوار جین مردانه: حداقل 55 هزار تومان / حداکثر 130 هزار تومان
کتانی مردانه: حداقل 40 هزار تومان / حداکثر 400 هزار تومان
کیف زنانه : حداقل 20 هزار تومان/ حداکثر 100 هزار تومان
شال و روسری
در میان دو مسجد جامع و سپه، بازار بینالحرمین قرار دارد که مملو از لوازمالتحریر و اسباببازی و عروسک است. با گذر از این بازار، در میان هیاهوی باربرانی که «یاالله یاالله» گویان راه را برای خود و بار سنگینشان باز میکنند و کاری به عبور دیگران ندارند و حتی ممکن است از روی شما هم رد شوند؛ راسته «جعفری» خودنمایی میکند که یکی از راستههای همیشه شلوغ بازار بزرگ است. البته اینجا زمستانها علاوه بر انواع و اقسام شال و روسری، انواع شالگردن، کلاه، دستکش و... هم فروخته میشود. در این بازار میتوانید امیدوار باشید در حالت معمولی روسری یا شال زنانه را تا نصف قیمت بیرون بازار بخرید و حتی گاهی کمتر. در اینجا بیشتر مغازهها و حجرهها، عمدهفروشاند. در حجرههای تکفروشی نیز خبری از «کارتخوان» نیست. با اینکه شب عید است و قاعدتاً اینجا باید شلوغ باشد و مشتریان از سر و کله مغازهدارها بالا بروند؛ اما شلوغی بیشتر مال رفت و آمد است تا خرید. مشتریها از یک مغازه به مغازه دیگر میروند و کمتر خرید میکنند. گویا قیمتها بالاست.
خشکبار
از بازار بینالحرمین که خارج میشوید به «چارسوق» بازار بزرگ میرسید که راسته خشکبار است. راستهای که یک سر آن به «پله نوروزخان» (محل فروش ظروف یکبار مصرف) میرسد و یک سر دیگر آن از بازار «آهنگرها» سر در میآورد. در اینجا میتوانید به تیمچهای بزرگ و پر از خشکبارفروشی بروید که این موقع از سال معمولاً گونیگونی جنس میآورند. اما این روزها تیمچه خالیتر از گذشته است. مغازهدارها توی حجرههایشان نشستهاند اما کو مشتری؟ پیرمردی که اسمش را به من نمیگوید نشسته روی نیمکتی چوبی و مفروش و تسبیح سبزرنگی میگرداند. سرش را تکانتکان میدهد و میگوید: « بازار خشکبار حسابی کساد است. فروش نیست. با این قیمتها کسی سراغ آجیل نمیآید. این اساماسها هم که شده قوز بالا قوز.» البته میخندد و میگوید «به سن 60 و خردهای سالش چنین چیزی ندیده است.» میگوید: «پارسال10تا گونی پسته خریدیم، شد10میلیون. نصفاش را چک دادیم و نصف دیگر نقد. امسال سه تا گونی خریدیم 9 میلیون همه را نقد. با این وضعیت مگر میشود کاسبی کرد؟» از پیرمرد دیگری که زیر عکس «اوستا»ش، کنار رادیو روشن به بخاری برقی تقریباً چسبیده است میپرسم خشکبار چرا گران شده است؟ تعارف میکند بروم تو اما نه پسته تعارف میکند نه حتی چای. سری تکان میدهد که «دست زیاد شده است.» البته منظور او از «دست» همان دلالهای محترم هستند که در اقتصاد آزاد یک «اصل مهم» محسوب میشوند و در «اقتصاد رانتی» یک «مشکل بزرگ». میگوید: «کشاورز و باغدار خشکبار را به یک نفر میفروشد. اما آن یک نفر به 20 نفر میفروشد. این دست به دست چرخیدن قیمتها را آن چنان بالا میبرد که کسی نه میتواند خرید کند نه توان انبار کردن دارد.» دور تا دور تیمچه چرخدستیهای بیکار افتاده و کارگران در حال چرت زدن هستند. یکی میگوید: «دنبال چی هستی؟ بنویس بازار داغون شده.» خوبی این تیمچه و راسته خشکبار این است که چه یک کیلو بخواهید چه 10 کیلو برایتان حاضر میکنند. اما با این قیمتها تک و توک مشتریهایی که میآیند، جوری قیمتها را نگاه میکنند که انگار در طلافروشی هستند. برای پسته قیمتها از 30 هزار تومان شروع میشود و تا 48 هزار تومان هم بالا میرود. اما برای یک قلم بادام هندی، فقط یک قیمت هست: 54 هزار تومان. شوخی نیست. با حداقل حقوق 440 هزارتومانی، باید پول چهار روز کار را برای خرید یک کیلو از این خشکبار بپردازید. در تمام راسته خشکبار هم قیمتها عوض نمیشود. در بخش دیگری از این راسته، انبار خشکبار است که چند پله میخورد رو به پایین. حجرهدارها پشت دخل چرت میزنند و هر رهگذری را نگاهنگاه میکنند. انگار باورشان نمیشود کسی برای خرید بیاید. در بازار آهنگرها، میتوانید سراغ یکی دو تا از مغازههای فروش شکلات و تنقلات هم بروید. خوبی این مغازهها، قفسهبندی شکلات به صورت «فلهای» است که بدون بستهبندی با قیمتی پایینتر از فروشگاههای سطح شهر - از کیلویی شش هزار تومان تا حداکثر12هزار تومان- شکلات و تنقلات به صورت کیلویی میفروشند.
کیف
اسم بازار «مشیر خلوت» را شنیدهاید؟ این بازار محل فروش انواع کیف و کولهپشتی است. در «مشیر خلوت» همه جور کیفی پیدا میشود. از کیف مهمانی بگیرید تا کولهپشتی، کیفهای اسپورت، ساک سفری و کیفهای چرخدار برای بچهها. اما بیشتر فروشندگان در اینجا عمدهفروش هستند. بنابراین قید تخفیف را در این بازار بزنید.
بازار نفس میکشد
بازار زیر پاهای شما نفس میکشد و رنگ عوض میکند. اگر میخواهید به فرهنگ و تاریخ و صنعت یک شهر پی ببرید در بازار آن قدم بزنید. در بازار است که نوع پوشش مردم و صنایع دستیشان، آنچه به آن بیشتر اهمیت میدهند و چیزی را که بیشتر میخورند یا میخرند میتوانید بیابید. آنجا میفهمید مردم به چه کاری بیشتر مشغول هستند و به چه لوازمی بیشتر اهمیت میدهند. بازار سنتی در هر شهر بافتی زنده است که متناسب با تغییرات فرهنگ و نیازهای مردم شهر تغییر میکند و خود را به گونهای دیگر ارائه میدهد زیرا بازار برگرفته از نیاز مردم و تسلیم محض قانون عرضه و تقاضاست. بیهوده نیست که اگر اسم کوچهها، گذرها و سراهای بازار تهران را دنبال کنید هرگز به مقصود نمیرسید! این اسامی هرگز شما را به مقصود نمیرسانند. در بازار کیلوییها هیچ چیزی کیلویی عرضه نمیشود. در بازار کفاشها میتوانید فرش بخرید و در بازار خیاطها هیچ خیاطی نمیبینید بلکه فقط پارچهفروشی است. بازار آنقدر بزرگ است که نمیتوان همه آن را در یک روز و مجال یک گزارش تعریف کرد. اما آنچه آمد؛ تلاشی بود برای پاسخ به نیازهای شب عید آنهایی که به دنبال خرید از بازار بزرگ تهران هستند.
سرای ملی پر شده از اجناس قاچاق
با اینکه واردات رسمی پوشاک به ایران مطابق قوانین موجود ممنوع است و این کار «قاچاق» محسوب میشود؛ اما در دل بازار تهران پاساژ (سرا) چهارطبقهای با عنوان «ملی» وجود دارد که انواع شلوار جین خارجی در طرحها و رنگهای مختلف به اشکال مختلف فروخته میشود. در این بازار بیشتر فروشندگان و مغازهداران، عمدهفروش هستند. اما اگر خوب جست و جو کنید میتوانید با قیمت مناسبی شلوار جین برای خودتان تهیه کنید. قیمت شلوار جین و کتان ترکیهای در این بازار به صورت عمده، بین 30 تا 40 هزار تومان است. قیمتی که تا به بیرون از بازار میرسد؛ تا سه برابر هم افزایش پیدا میکند.
دیدگاه تان را بنویسید