تاریخ انتشار:
منشأ و میراث: شیوه در حال تغییر خلق ثروت
چشمانداز در حال تغییر
امروزه، شاید وسعت تغییراتی که روی میدهد به اندازه نیمه قرن نوزدهم نباشد اما شکی نیست که دهههای اخیر شاهد دگرگونی عمیقی در اقتصاد جهانی بوده است. جهانیسازی، کشورها را از طریق تجارت، حرکت سرمایه و نیروی کار و مشارکت ایدهها به یکدیگر پیوند داده است. سقوط کمونیسم و مقرراتزدایی از حوزههای دولتی و زیرساختها در بین بازارهای توسعهیافته و نوظهور، فرصتهای عظیمی برای خلق ثروتهای جدید پدید آورد. در عین حال نوآوری و آزادسازی مالی، گردش سرمایه در سراسر دنیا را تسهیل کرده و سرمایهگذاری و ابتکار تجاری را با بهرهوری بیسابقهای به یکدیگر پیوند داده است. فناوری بسیاری از این پیشرفتها را سرعت بخشیده و به سهم خودش یکی از هدایتکنندههای قابل توجه خلق ثروت است. فناوری ارتباطات شامل اینترنت، تلفن همراه و رسانههای اجتماعی بستر جهش در رشد اقتصادی را فراهم کرده و اجازه داده ایدهها، الگوهای کسب و کار و اطلاعات آزادانه در سراسر دنیا به گردش درآیند. این شرایط تغییرات قابل توجهی در بهرهوری و تولید ایجاد کرده و برای کارآفرینان و مالکان کسب و کار این فرصت را ایجاد کرده که با سرعت بینظیری فعالیتهای اقتصادی جدیدی در مقیاس جهانی ایجاد کنند. برآیند نیروهای دوقلوی جهانیسازی و فناوری، انفجار کارآفرینی در سراسر دنیا و افول نقش ارث از یک عامل تعیینکننده ثروت آینده را در پی داشت. امانوئل سائز اقتصاددان اشاره میکند امروز ثروتمندترین افراد دنیا تمایل دارند تا به گفته او «ثروتمندان اهل کار» خوانده شوند. «شواهد گواه آن است افرادی که بالاترین درآمد را دارند مالکانی نیستند که درآمدشان را از داراییهای قدیمیشان به دست میآورند بلکه ثروتمندان اهل کار کارکنانی با درآمد بسیار بالا یا کارآفرینانی جدید هستند.» ازدیاد فرصت برای خلق ثروت در سرتاسر دنیا به این معناست که نسبتاً درصد افرادی که از طریق ارث بردن کسب ثروت کردهاند رو به سقوط است. نتایج پژوهش ادوارد ولف و مائوری گیتلمن استادان اقتصاد دانشگاه نیویورک در دفتر آمار کار نشان داد در میان یک درصد ثروتمندترینهای ایالات متحده درصد افرادی که ثروتشان را از طریق
ارث خانوادگی به دست آوردهاند از 3/57 درصد در سال 1989 به 5/45 درصد در سال 2007 افت کرده است. همچنین اندازه این میراثها نیز تغییر داشته است. در بین افرادی که معادل یک میلیون دلار و بیشتر ثروت دارند، ارزش میانگین ثروت به ارث رسیده از 1/2 میلیون دلار در سال 1989 به 8/1 میلیون در سال 2007 تقلیل یافته است. مارگارت ولهوتر (Margaret
مانوئل سائز Emmanuel Saez برآیند نیروهای دوقلوی جهانیسازی و فناوری، انفجار کارآفرینی در سراسر دنیا و افول نقش ارثاز یک عامل تعیینکننده ثروت آینده را در پی داشت. امانوئل سائز اقتصاددان اشاره میکند امروز ثروتمندترین افراد دنیا تمایل دارند تا به گفته او «ثروتمندان اهل کار» خوانده شوند. «شواهد گواه آن است افرادی که بالاترین درآمد را دارند مالکانی نیستند که درآمدشان را از داراییهای قدیمیشان به دست میآورند بلکه ثروتمندان اهل کار یعنی کارکنانی با درآمد بسیار بالا یا کارآفرینانی جدید هستند.»
Wolhuter) مدیر استراتژی موسسه پارتنر میگوید: «اگر تعداد ثروتمندان واقعی که ثروتشان را به ارث بردهاند در برابر افرادی بگذارید که ثروتشان را در طول زندگی خودشان به دست آوردهاند به این نتیجه میرسید که گروه دوم به طور چشمگیری در حال افزایش هستند.» نمونه دو هزار نفری ما از افرادی که ثروت خالص بالایی دارند و برای این گزارش مورد استفاده قرار گرفتهاند، نشاندهنده این روند است و اغلب آنها ثروتشان را از راه تلاش خودشان به دست آوردهاند. تنها 26 درصد از این افراد اظهار کردهاند منبع اولیه ثروتشان ارث بوده و 18 درصد آن را مربوط به همسر و شریک زندگیشان اعلام کردهاند (نمودار 1).
بیرون از بازارهای توسعهیافته، کسب ثروت از طریق کسب و کار محتملتر است. برای مثال 57 درصد از پاسخدهندهها از منطقه
آسیا -پاسیفیک (برای رسیدن به اهداف این نمونهگیری، ژاپن از این گروه کنار گذاشته شده است) و 48 درصد از خاورمیانه اعلام کردهاند فروش در یک کسبوکار منبع عمده ثروت آنها بوده است (نمودار 2). در مقابل همین رقم برای ایالات متحده 21 درصد است. یک دلیل مهم این است که این بازارها تاریخچه بسیار کوتاهتری در خلق ثروت دارند و بسیاری از افراد ثروتمند در این بازارها نخستین نسل تولیدکننده ثروت هستند. بنابراین این بازارها در نقطهای متفاوت از منظر ارث در چرخه زندگی قرار دارند.
همچنین مستنداتی مشاهده میکنیم بر این مبنا که کارآفرینان و مالکان کسب و کار افزایش ثروت خود را در دوران رکود مدیریت کردهاند. 45 درصد کارآفرینان در بازارهای توسعهیافته گفتهاند ثروتشان در طول این دوره افزایش یافته است و در مقابل تنها 33 درصد از ثروتمندان غیرکارآفرین این اظهارنظر را داشتهاند. در بازارهای نوظهور ارقام به دست آمده 41 درصد برای کارآفرینان و 30 درصد برای ثروتمندان غیرکارآفرین است (نمودار 3).
فناوری و گردآوری ثروت
در چند دهه اخیر، فناوری به طور فزایندهای به یکی از منابع مهم خلق ثروت تبدیل شده است. در فهرست میلیاردرهای جهان نشریه فوربس در سال 2012 فناوری در جایگاه دومین راه معمول میلیاردرهای آمریکایی برای خلق ثروت قرار گرفت و 51 نفر از میان 425 نفر از طریق این صنعت ثروتمند شدهاند. در این صنعت ثروت عموماً سریع ایجاد میشود. تحقیقات ما نشان میدهد میانگین طول دوره گردآوری ثروت برای مشارکتکنندگان در این تحقیق که در حوزه فناوری فعالیت دارند نسبت به بقیه حوزهها در سراسر دنیا - به جز خاورمیانه- کمتر است (نمودار 4).
مارگارت ولهوتر Margaret Wolhuter در بین افرادی که معادل یک میلیون دلار و بیشتر ثروت دارند، ارزش میانگین ثروت به ارثرسیده از ۱/۲ میلیون دلار در سال ۱۹۸۹ به ۸/۱ میلیون دلار در سال ۲۰۰۷ تقلیل یافته است. مارگارت ولهوتر(Margaret Wolhuter) مدیر استراتژی موسسه پارتنر میگوید: «اگر تعداد ثروتمندان واقعی را که ثروتشان را به ارثبردهاند در برابر افرادی بگذارید که ثروتشان را در طول زندگی خودشان به دست آوردهاند به این نتیجه میرسید که گروه دوم به طور چشمگیری در حال افزایش هستند.»
دلایل مختلفی وجود دارد که چرا فناوری تولید سریعتر ثروت را امکانپذیر کرده است. اول اینکه این حوزه با رشد سریع و مداوم همراه است. یک گزارش نشان میدهد از سال 2004 اشتغال در حوزه صنعت هایتک سه برابر سریعتر از اشتغال در کل حوزههای بخش خصوصی رشد کرده است. گزارش دیگری بیانگر این است که 9 صنعت از 10 صنعتی که سریعترین رشد را در ایالات متحده داشتهاند به فناوری مرتبط هستند. حوزههایی که سریعترین رشد را دارند بازیهای شبکهای اجتماعی، انتشار اینترنتی کتاب و سایتهای شبکههای اجتماعی هستند. کارآفرینان حوزه فناوری برخلاف دیگر حوزهها مثل خردهفروشی، تولید و یا معدن برای ورود به کسب و کار با موانع قوی و بزرگ مواجه نیستند. دارایی ثابت اندکی برای شروع یک فعالیت اقتصادی در این حوزه نیاز است یعنی کار با هزینه نسبتاً پایینی آغاز میشود. به طور کل شرکتهای حوزه فناوری ظرفیت بالایی برای مقیاسپذیری نیز دارند: اغلب این شرکتها محدود به منطقه جغرافیایی نیستند و ایدههای خوب از طریق اینترنت، رسانههای اجتماعی و دیگر کانالهای ارتباطی به سرعت میتواند در دنیا پراکنده شود. در نهایت اینکه فناوری حوزهای است که در آن تغییر
مدام و بسیار سریع روی میدهد و کارآفرینان را با فرصتهای زیادی برای توسعه و معرفی نوآوریهای انقلابی و تقاضای مشتری مواجه میکند.
ثروت جدید، رفتار جدید
هیچ دو ثروتمندی شبیه هم نیستند، اما پژوهش ما به طور مداوم نشان داده است تفاوتهای میان ثروتمندان را میتوان بر اساس چگونگی کسب ثروت توسط آنان نگریست. علاوه بر این، با تغییر الگوی جهانی ایجاد ثروت، این تفاوتها دلالتهای مهمی برای اینکه ثروتمندان چگونه پولشان را خرج، پسانداز و تقسیم میکنند، دارد.
زندگی در دنیایی با بتای بالا
در اصطلاحات بازار مالی، سهام با بتای بالا (high-beta stock) سهامی است که تمایل دارد پیش بیفتد، اما به هنگام سقوط بیش از حد معمول افت میکند. رابرت فرانک در کتاب جدید خود، ثروتمندان با بتای بالا، استدلال کرد که ثروت افراد بسیار ثروتمند ویژگیهای یکسانی دارد، در دوران رشد اقتصادی از ثروت کل جمعیت سریعتر افزایش مییابد و در دوران رکود نیز سریعتر سقوط میکند. استوارت لوکاس، رئیس شرکت بنیاد استراتژیستهای ثروت گفت: «شکی نیست که بسیاری از ثروتسازان تندرو در جهانی با بتای بالا زندگی میکنند، اما این اغلب به خاطر این است که شما بدون ریسک کردن، به سرعت ثروتمند نمیشوید.»
این امر به ویژه درباره کارآفرینانی که برای موفق شدن باید ریسک میکردند، صحت دارد. در مقایسه با افراد ثروتمندی که ثروت خود را از طریق ارث یا پسانداز در طول زمان به دست آوردهاند، آنهایی که با فروش و کسب و کار ثروتمند شدهاند، تمایل بیشتری نسبت به ریسکپذیری دارند (نمودار 5).
در نتیجه، کارآفرینان باید دل به نوسانها بسپارند و دریابند که شانسها ممکن است به محض ایجاد شدن، از بین بروند. در میان نمونههای ما، کارآفرینان بیش از آنهایی که ثروتشان را به ارث بردهاند یا از راه پسانداز یا امتیازات خاص به دست آوردهاند، تمایل دارند بگویند روند کسب انباشت ثروتشان یک روند سریع بوده است. علاوه بر این، کارآفرینان ثروتمند نوسانهای بزرگتری را در میزان ثروت خود در طول زمان تجربه کردهاند (نمودار 6).
در مقابل، کسانی که ثروتشان را به ارث بردهاند کمتر این نوسانها را تجربه کردهاند و به طور میانگین تمایل کمتری نسبت به ریسکپذیری نشان دادهاند. بخشی از این ممکن است با این واقعیت تبیین شود که بر خلاف کارآفرینان، وارثین نیازی ندارند که تمایلی اساسی و درونی به ریسکپذیری داشته باشند و در واقع، گرایش آنها به پذیرش ریسک مانند سایر بخشهای جمعیت است. همچنین شاید وارثین خود را به عنوان پاسداران موقت ثروت میدانند. این مساله باعث میشود آنان نسبت به تولید و نگهداری ثروت کمتر ریسکپذیر باشند.
استوارت لوکاس Stuart Lucas تمایل در حال زوال به ریسکپذیری ممکن است پیامدهای طاقتفرسایی داشته باشد. لوکاس میگوید: «اگر شدیداً مخالف ریسک باشید، به نظر من خواهید دید که ثروتتان در طول زمان افول خواهد داشت. تنها در صورتی که در سطح منطقیای از ریسکپذیری باقی بمانید و بکوشید خودتان را بازسازی و ثروت خانوادهتان را بازتولید کنید، آنگاه شانس این را خواهید داشت که ثروتتان را حفظ کنید و آن را گسترش دهید، به ویژه اگر قرار باشد آن ثروت بین چندین فرزند در هر نسل تقسیم شود.»
به نظر لوکاس، هنگامی که افراد از ریسکپذیری متمرکز کسب و کار به ریسک متنوعتر مدیریت مالی، به ویژه در طول نسلها، گذار میکنند، طبیعی است که میل آنها به ریسکپذیری افول کند. او میگوید: «نسل اول کارآفرینان با سرمایه زیادی آغاز نمیکنند، در نتیجه آنان میپندارند چیز زیادی برای از دست دادن ندارند. در حالی که اگر شما یک وارث ثروت باشید، آنگاه دیدگاه شما نسبت به ریسکپذیری متفاوت میشود زیرا اگر آنچه را به ارث بردهاند از دست بدهند، افول زیادی خواهند کرد.»
تمایل در حال زوال به ریسکپذیری ممکن است پیامدهای طاقتفرسایی داشته باشد. لوکاس میگوید: «اگر شدیداً مخالف ریسک باشید، به نظر من خواهید دید که ثروتتان در طول زمان افول خواهد داشت. تنها در صورتی که در سطح منطقیای از ریسکپذیری باقی بمانید و بکوشید خودتان را بازسازی و ثروت خانوادهتان را بازتولید کنید، آنگاه شانس این را خواهید داشت که ثروتتان را حفظ کنید و آن را گسترش دهید، به ویژه اگر قرار باشد آن ثروت بین چندین فرزند در هر نسل تقسیم شود.»
گونه متفاوتی از اشتغال در بازار
کارآفرینان و صاحبان کسب و کار، هنگامی که نوبت به کسب و کار خودشان میرسد، اغلب از زیستن در دنیایی با بتای بالا خرسندند، اما به سختی میتوانند تمرکز خود را از کسب ثروت -اغلب از طریق کوششهای کارآفرینانه - به نگهداری آن از طریق سرمایهگذاری مالی تغییر دهند. لوکاس میگوید: «ثروتمندان غالباً از طریق مدیریت و گسترش کسب و کارشان ثروتمند میشوند. این امر شعور و درک آنها را از دنیای کسب و کار با بتای بالا به دنیای مالی با بتای بالا که باعث لغزش و سقوط افراد بسیاری میشود، انتقال میدهد.»
در یک بستر کارآفرینانه، افراد به خاطر رویکرد بسیار متمرکزشان به کسب و کار خود، پاداش میگیرند. لوکاس میگوید: «صاحبان کسب و کار عموماً به پشتیبانی برندگانشان عادت کردهاند. بنابراین، اگر آنان محصولی داشته باشند که خوب کار کند، حمایت از آن محصول را ادامه میدهند. اگر آنان کارکنانی داشته باشند که کارشان را خوب انجام میدهند، تمایل پیدا میکنند مسوولیتهای بیشتر و بیشتری به آن کارکنان محول کنند.»
جمی تراگرمونی Jamie Traeger Muney جای هیچ تعجبی نیست که به دستآورندگان ثروت را همچون مهاجرانی بدانیم که به کشوری پررونقتر از میهنشان سفر کردهاند. دکتر جمی تراگرمونی، بنیانگذار و مدیر Wealth Legacy Group، با این نکته موافق است که «جست و خیز از یک وضعیت اقتصادی - اجتماعی به وضعیتی دیگر شبیه نقل مکان به یک کشور و فرهنگ جدید است. هر چه سریعتر پول دربیاورید، جست و خیز سریعتر و گذار به مجموعه جدیدی از ارزشها، قواعد و جماعت جدیدی از دوستان ناگهانیتر میشود.»
اما همین رویکرد هنگامی که سرمایهگذاری مالی برسد ممکن است فاجعهبار باشد، دقیقاً به خاطر مفهوم بازگشت حد میانه؛ نظریهای که میگوید قیمت همیشه به حد میانه بازمیگردد. آقای لوکاس اظهار میکند: «در دنیای مالی، بازگشت حد میانه پدیدهای بسیار رایج است، در نتیجه غریزه طبیعی حمایت از برندگان دقیقاً در بسیاری از موارد علیه شما عمل میکند. اگر به یک صاحب کسب و کار بگویید باید همه کارکنان ماهر خود را اخراج کند و مسوولیتهای آنها را به کارکنان غیرماهر بسپارد، شما را دیوانه میپندارند. اما این دقیقاً طرز فکر رایج خرید پایین- فروش بالاست که تمایل دارد در دنیای مالی موفق باشد تا مورد برعکس آن.»
کارآفرینان به طور مداوم در ورود به بازارهای مالی تردید نشان میدهند. گِرِگ دیویس (Greg Davies) مدیر بخش فاینانس رفتاری در بارکلیز میگوید: «کارآفرینان بیش از هر چیز دیگری به کنترل ارزش تمایل دارند و زمانی که ممکن است آماده باشند تا وارد یک عمل متهورانه و ریسکی شوند و خرید کنند، اگر فکر کنند کنترلشان کم میشود نسبت به آن بیمیل میشوند. آنها لازم میدانند که خود به طور مستقیم درگیر کار شوند.»
از نظرگاه سرمایهگذاری مالی، میل به کنترل یعنی اینکه کارآفرین غالباً رویکردی بسیار متمرکز به ریسکپذیری اتخاذ میکند. دیویس میگوید: «ترکیب تمایل به ریسک بالا و اعتماد به نفس یعنی اینکه کارآفرین مایل است با سرمایهگذاری سهامیاش به گونهای تقریباً متمرکز ریسک کند. آنها داراییهایشان را در مناطقی به کار میبرند که حس میکنند بیش از نقاط دیگر راحتاند یا دانش بیشتری نسبت به آن دارند و در جایی که نظری نسبت به آن ندارند، سرمایهگذاری نمیکنند. این ضرورتاً به این معنا نیست که سهامشان به طور کلی ریسک بالایی دارد، زیرا ممکن است آنها نسبت زیادی از ثروتشان به صورت نقد باشد، اما این دلیل نمیشود که ریسک در شمار کمی از نقاط متمرکز باشد.»
در مقایسه با کارآفرینان، آنهایی که ثروتشان را به ارث بردهاند یا اتفاقی ثروتمند شدهاند سطوح پایینتری از مشارکت و اشتغال در بازار را دارند (نمودار 7). این ممکن است بازتابدهنده فقدان نسبی دانش و تجربه در سرمایهگذاریهای مالی باشد، اما همچنین شاید نشاندهنده رابطه منفعلتری با ثروت باشد زیرا آنها ثروتشان را خود تولید نکردهاند. آقای دیویس میگوید: «افرادی که از طریق ارث یا دیگر پیوندهای خویشاوندی به طور اتفاقی ثروتمند میشوند گاهی اوقات ممکن است نسبت به نقشی فعال در حفظ یا گسترش ثروت خود بیمیل باشند، در حالی که آنان که ثروتشان را خودشان به دست آوردهاند، نسبت به آنچه به دست آوردهاند هوشیارترند.»
مارگارت ولهوتر Margaret Wolhuter بسیاری از ثروتمندترین مردم دنیا بسیار فعالانه در فعالیتهای انساندوستانه مشارکت دارند و در نظر مارگارت ولهوتر این در واقع یکی از معیارهای تعیینکننده ثروت[به معنای] واقعی است. او میگوید: «آنقدر افراد ثروتمند امروزه وجود دارند و تعداد آنها با چنان سرعتی در حال افزایش است که ارزشهای مادی دیگر مشخصکننده ثروت نیست. به خصوص در ایالات متحده آنچه به واقع ثروتمند را مشخص میکند کمتر مربوط به این است که آنها چقدر دارند و بیشتر مربوط به این است که آنها چقدر میتوانند ببخشند.»
جست و خیز به سوی فراوانی بزرگتر
افرادی که در طول زندگی خود ثروت به دست میآورند ممکن است با تغییراتی در زندگیشان روبهرو شوند که سازگاری با برخی از این تغییرات شاید دشوار باشد. در حقیقت، آنان باید از یک مرز اجتماعی- اقتصادی عبور کنند و به مجموعه متفاوتی از ارزشها، اشارات فرهنگی و حتی زبان متفاوتی عادت کنند.
جای هیچ تعجبی نیست که به دستآورندگان ثروت را همچون مهاجرانی بدانیم که به کشوری پررونقتر از میهنشان سفر کردهاند. دکتر جمی تراگرمونی، بنیانگذار و مدیر Wealth Legacy Group، با این نکته موافق است که «جست و خیز از یک وضعیت اقتصادی- اجتماعی به وضعیتی دیگر شبیه نقل مکان به یک کشور و فرهنگ جدید است. هر چه سریعتر پول دربیاورید، جست و خیز سریعتر و گذار به مجموعه جدیدی از ارزشها، قواعد و جماعت جدیدی از دوستان ناگهانیتر میشود.»
در شدیدترین حالت، ثروتمند تازهکار ممکن است از «سندروم ثروت ناگهانی» رنج ببرد، اصطلاحی که نخستین بار توسط یک روانشناس به نام استفن گُلدبارت برای اشاره به احساسات درهمی که غالباً با تجربه به سرعت ثروتمند شدن همراه است، به کار رفت. این احساسات ممکن است اضطراب، احساس گناه، سردرگمی هویتی، بیش از حد خرج کردن و دشواری در تصمیمگیری را دربر بگیرد. دکتر تراگرمونی میگوید: «هرچه سریعتر بدون آموزش واقعی ثروت کسب کنید، احتمال بیشتری وجود دارد که نتوانید آن را نگه دارید.»
چالشهای ثروت جدید که هم از سوی کارآفرینان و هم از سوی وارثین تجربه میشود، بر اهمیت این نکته تاکید میکند که چرا هر دو گروه نیاز به آمادهسازی صحیح برای مدیریت این ثروت تازه به دستآمده دارند.
کاترین گرام، رئیس واحد مشاوران ثروت در بنیاد بارکلیز میگوید: «آگاهی مالی نسل بعدی موضوعی مهم برای نسل کنونی کارآفرینان است. یک برنامهریزی خوب برای جانشینی نهتنها کسی را که میخواهید ارث به او برسد، بلکه چگونگی آموزش دادن به آنها درباره ثروتشان را نیز دربر میگیرد.»
به همین سان، افراد یا خانوادههایی که ثروت به دست میآورند باید درباره اینکه چگونه میخواهند بقیه زندگیشان را بگذرانند و چه هدف و ارزشهایی را میخواهند برای خانواده فعلی و گسترشیافته خود تعیین کنند، فکر کنند. همانطور که دو روانشناس و نویسنده به نامهای دنیس جافه و جیمز گروبمان مشاهده کردهاند: «انتخابهای زندگی هنگامی که فرد ثروتمند میشود گسترش مییابند، اما معیارها برای آنچه فرد باید انجام دهد و آنچه فرد را تحریک به عمل کردن
جف ریکیز Jeff Raikes جف ریکیز مدیرعامل بنیاد بیل و ملیندا گیتس توضیح میدهد: «ثروت من ناشی از کار سخت من بود و به این دلیل که من باور به این شکل از شایستهسالاری دارم میخواهم این فرصت را برای دیگران در جامعه ایجاد کنم. من و همسرم فکر میکنیم هر ثروتی که فرزندانمان[میخواهند] ایجاد کنند مسوولیتش با خودشان است و من به طور کلی حس میکنم افرادی که ثروت خود را از طریق کارآفرینی کسب میکنند کمتر به برابری بیننسلی فکر میکنند.»
میکند، کمیاب میشوند.»
میراث و برنامهریزی
ظهور ثروت کارآفرینانه و تغییر مرکز قدرت اقتصادی پیامدهای ژرفی برای شیوه برنامهریزی ثروتمندان برای آینده و تفکر آنها درباره میراث ثروتشان داشته است. با افول ثروتهای به ارث رسیده و با فراهم شدن شانسها بسیار سریعتر از زمانهای قبل، چالشهایی که افراد و خانوادههای تازه ثروتمند شده به هنگام برنامهریزی برای آینده با آنها مواجه میشوند، سختتر و حادتر میشوند.
برنامهریزی ثروت شامل گستره متنوعی از حوزهها از جمله برنامهریزی مالیاتی، ساختاربندی کسب و کارها، راهبردهای بیمهای و ساختارهای سرمایهگذاری بینالمللی میشود. اما برای بسیاری از خانوادههای ثروتمند، یک ملاحظه مهم عبارت است از نحوه و زمان تقسیم ثروتشان - یا با دوستان یا با خانواده یا از طریق کمکهای خیریه و بشردوستانه. گرام میگوید: «مهم است که درباره برنامهریزی جانشینی به شکلی صحیح فکر کنیم تا خانوادهها و افراد بتوانند برای آنچه در آینده بر سر پولشان میآید برنامهریزی کنند، حتی اگر امر غیرمنتظرهای رخ دهد. با وجود این، متاسفانه این مباحثات غالباً تا روزی که دیگر دیر شده است کنار گذاشته میشوند.»
اختصاص زمان برای فکر کردن به هدف تولید ثروت، به ویژه برای کارآفرینان، صاحبان کسب و کار یا آنهایی که در میانه بنا کردن یک شغل هستند، ممکن است یک چالش واقعی باشد. گرام میگوید: «یک برنامهریزی ثروت خوب باید ارزشها و هدف نهایی شما را برای کسب ثروت شرح دهد، به عنوان یک لنگر که شما را قادر به پیشروی میکند عمل کند و دربردارنده چگونگی خرج، سرمایهگذاری و سازماندهی و ساختاردهی به آن پول باشد.»
به نظر کریستین استوارت، مدیر Family Legacy Asia، یک مانع رایج در برابر رویکردی نظاممندتر این است که خانوادههای ثروتمند تمایل دارند بر جنبههای کمی ثروت تکیه کنند تا بر جنبههای کیفی آن. او میگوید: «اغلب تاکیدی بر حفظ ثروت مالی و اطمینان حاصل کردن از سرمایهگذاری مناسب آن وجود دارد. این خوب است، اما علاوه بر این، میراث به مسائل کیفی نیز مربوط است. وضعیت اعضای خانواده، به عنوان فرد، در زندگیشان چگونه است؟ ماهیت و موقعیت روابط خویشاوندی خانواده چگونه است؟ هر عضو خانواده چه نقشی ایفا میکند و شیوه مدیریتی مناسب برای خانواده چیست؟»
چالش دیگر ممکن است آن چیزی باشد که آقای استوارت «شکاف ارتباطی» بین نسلها میخواند. این امر ممکن است جلوی برنامهریزی کارآمد برای ثروت را بگیرد. به نظر آقای استوارت این مساله در آسیا شایع است. او میگوید: «اگر نسل اول میخواهد به میراث خود دست یابد، باید بر شکاف ارتباطی چیره شود و به فرزندانشان درباره اینکه ساختار ثروت چیست و چگونه عمل میکند، آموزش دهند. یکی از بهترین تمرینهایی که خانواده میتواند انجام دهد برگزاری جلسات و نشستهای خانوادگی دورهای است. نگهداری از ثروت در طی نسلها به نحوه تصمیمگیری خانواده و عملکرد آن برای دستیابی به هدفی مشترک بستگی دارد.»
متیو بیشاپ Matthew Bishop بیل گیتس و وارن بافت نمادهای رویکرد جدید به فعالیتهای انساندوستانه هستند که متیو بیشاپ آن را «سرمایهداری بشردوستانه» میخواند. او میگوید موضوعات مشترک بسیاری وجود دارد که اینگونه جدید از انساندوستها را متحد میکند. یکی این است که آنها به جای اهدای پول خود به صورت مستقیم، تمرکز بلندمدت دارند. آنها در پی آنند که از مهارتها و پول خود برای حل چالشهای بلندمدت و پیچیده استفاده کنند. در همین حین آنها تمایل دارند ریسک کنند و در رویکرد خود تجربهگرا باشند. با آزمایش رویکردهای مختلف، آنها تلاش میکنند شواهدی برای اجرا کردن آنچه یاد گرفتهاند در مقیاس بزرگتر فراهم آورند
همانطور که نمودار 8 نشان میدهد، ملاحظات راجع به چگونگی تقسیم ثروت با دوستان، خانواده و انگیزههای خیریه با افزایش سن ثروتمندان افزایش مییابد. در میان ثروتمندان زیر 45 سال، 28 درصد گفتهاند هدیه به دوستان و خانواده یکی از سه شیوه اصلی استفاده آنها از پول است. هنگامی که به سن 55 تا 65 سال میرسیم این نسبت به 36 درصد و در بالای 65 سال این نسبت به 49 درصد میرسد. به همین سان، بشردوستی نیز وابسته به سن است. تنها هشت درصد ثروتمندان زیر 45 سال گفتهاند بشردوستی یکی از سه شیوه اصلی آنان در به کار بردن پول است. در مقایسه با این گروه، 23 درصد از ثروتمندان بین 55 تا 65 و 34 درصد از ثروتمندان بالای 65 سال پول خود را خرج خیریه میکنند (نمودار 8).
علاوه بر تفکر درباره چگونگی ادغام خانواده، دوستان و انگیزههای خیریه در برنامهریزی ثروت، خانوادههای ثروتمند نیاز دارند زمانبندی این تصمیمگیریها را نیز در نظر بگیرند. برای مثال، آنان ممکن است بخواهند در اجازه دادن به فرزندان برای کسب و کار یا کارهای بشردوستانه در مکانی دور از خانواده به منظور کسب تجربه گستردهتر، انعطاف نشان دهند و به آنان اجازه دهند اهداف و علایق خودشان را بسط دهند و پیگیری کنند. استوارت میگوید: «موفق بودن در مقام یک خانواده، نیاز به این دارد که به اعضای خانواده اجازه دهیم از طریق گذراندن مراحل چرخه زندگی، به گونهای مناسب شکوفا شوند، به رشد برسند و پیشرفت کنند. بهترین میراث این است که خانواده به جایی تبدیل شود که به هر کس کمک شود به مرحله رشدی مناسب خود برسد و هیچ کس به اتخاذ تصمیم یا پذیرش نقشی که مناسب آن مرحله از زندگیاش نیست مجبور نشود.»
سه الگوی برنامهریزی میراث
به طور کلی، سه الگوی اصلی وجود دارد که خانوادههای ثروتمند بر اساس آن با مساله میراث روبهرو میشوند. در سناریوی نخست، خانواده بسیار محافظهکار است و میترسد ثروت وارثین خود را فاسد کند و به خوبی از آن نگهداری نشود. استوارت که این الگو را در آسیا که بسیاری از خانوادهها محافظهکار و سنتی هستند مشاهده کرده است، میگوید: «این امر موجب میشود خانوادهها معتمدهای محدودکننده را مشخص کنند و سپس ثروت را قطرهقطره به وارثین بدهند، بدون آنکه کنترل کامل آن را در اختیارشان بگذارند. هنگامی که تاثیر این الگو را از نظرگاهی کیفی در نظر میگیرید، الگوی چندان مناسبی نیست.»
در الگوی دوم، خانواده این موضع را اتخاذ میکند که ثروت به ارث رسیده برای وارثین بد است، بنابراین تصمیم میگیرد کل ثروت باید صرف امور بشردوستانه شود. این خانواده فرزندان را رها میکند که خودشان ثروت کسب کنند. استوارت میگوید: «بهترین پند در این سناریو این است که تصمیم خود را در زودترین لحظه ممکن به خانوادهتان انتقال دهید تا مطلع شوند و بتوانند به طرز مناسبی برای زندگی خودشان برنامهریزی کنند.»
در الگوی سوم، خانواده تصمیم میگیرد فرزندان و نوادگان باید از ثروت خانوادگی بهرهمند شوند، اما فقط در چارچوب یک چارچوب آموزشی و مدیریتی قوی و مستحکم. استوارت میگوید: «این ایدهای است که از طریق اعطای اندیشمندانه و عاقلانه ثروت، خانوادهها میتوانند فرزندان خود را برای استفاده عاقلانه از ثروت و در اختیار گرفتن تمامی آن به هنگام بلوغ کامل آموزش دهند، بدون ترس از اینکه آن را به باد دهند. بهترین پند در اینسناریو یافتن راهی است برای نهادینه کردن روند مشاورهدهی کیفی برای یاری رساندن به اعضای خانواده.»
کریستوفر جانسون، رئیس واحد مشاوره ثروت در بنیاد بارکلیز در آمریکا، اشاره میکند که شمار فزایندهای از خانوادههای ثروتمند در حال بنا نهادن معتمدهایی مشوق به منظور افزودن شرایطی پیرامون معتمدها هستند. با این رویکرد، خانوادهها پول را به فرزندان و نوادگان تخصیص میدهند اما به شیوهایکه تضمین کند آنان به اهداف خاصی در زندگی که خانواده آنها را مهم میپندارد، میرسند. برای مثال، معتمد شاید تعهد کند که وارثین باید کالج را به پایان برسانند، مدرک تحصیلی مشخصی کسب کنند، شغلی داشته باشند یا بخشی از وقتشان را صرف امور خیریه و بشردوستانه کنند تا بتوانند به ارثیه برسند. او میگوید: «معتمد مشوق میتواند شیوه مفیدی باشد برای تضمین اینکه فرزندان ثروتمندان بر اساس ارزشهای خانوادگی زندگی میکنند و دسترسی نامشروط به ثروت ندارند.»
میراث چرخه عمر
در پژوهش ما، میتوانیم پاسخدهندگان را به چهار «گونه شخصیتی» تقسیم کنیم که بازتابدهنده رویکردهای کلی ثروتمندان به برقرار کردن میراثی از ثروت است.
خرجکنندگان امروز
میانگین سنی: 56
میانگین ثروت خالص: پنج میلیون و 800 هزار دلار
این گروه از ثروتمندان زندگی امروز خود را در اولویت قرار میدهند و کمتر درباره برنامهریزی برای آینده فکر میکنند. آنان بسیار اجتماعی هستند و ترجیح میدهند پول خود را بیشتر خرج سبک زندگی و تجربههای نو کنند تا کالاهای ملموس و از مسافرت و تفریح لذت ببرند. آنان بیشتر پول خود را خرج خانواده و دوستان میکنند تا گروههای دیگر. آنها به احتمال زیاد صاحب فرزند هستند و اگر پول بیشتری داشتند آن را خرج هدیه برای دوستان و خانواده میکردند و املاک و محصولات شخصی میخریدند.
خرجکنندگان فردا
میانگین سنی: 60
میانگین ثروت خالص: پنج میلیون و 300 هزار دلار
این گروه با میانگین سنی 60 سال، بیشتر درباره آینده فکر میکنند تا اکنون. آنان کمترین ریسکپذیری را در بین چهار گروه دارند که مشخص میکند چرا آنان مایلند بیشتر ثروت خود را برای آینده اختصاص دهند، نسبت به اینکه بخواهند آن را با دیگران سهیم شوند یا به عنوان کمک پرداخت کنند. با وجود این، اگر آنان بخواهند ثروت بیشتری کسب کنند، املاک بیشتری برای نسلهای آینده خواهند خرید. این گروه همچنین نسبت به این امر آگاه است که میانگین طول عمر در حال افزایش است و پیش از تامین پول برای دیگران، میخواهد مطمئن باشد که پول کافی برای لذت بردن از زندگیاش خواهد داشت. بسیاری از این افراد ثروت خود را، اغلب از طریق پسانداز و سرمایهگذاری محتاطانه، طی زمان طولانی به دست آوردهاند. اما با وجود این احتیاط، آنان از زندگی خود بیشترین لذت را میبرند و سبک زندگی و تجربههای نو، مانند مسافرت و زندگی اجتماعی، به عنوان شیوه پول خرج کردن مورد علاقهشان، در اولویتشان قرار دارند.
بشردوستان امروز
میانگین سنی: 49
میانگین ثروت خالص: هفت
میلیون دلار
این گروه، هم از نظر درآمد و هم از نظر ثروت خالص، در میان همه «گونههای شخصیتی» ثروتمندترین است. آنان با میانگین سنی 49 سال، جوانترین نیز هستند. بسیاری از آنان کارآفرین و صاحب کسب و کار هستند و نسبت زیادی از آنها بخت خود را در بازارهای نوظهور ساختهاند. در مقایسه با دیگر گروهها، آنان مایلند ثروت خود را بیشتر صرف داراییهای ملموس، مانند کالاهای تجملی کنند تا تجربههای نو. هنگامی که این گروه در مسائل بشردوستانه درگیر میشود، عموماً میخواهد نقشی فعال در اعطای ثروت خود در امروز داشته باشد، نه اینکه آن را به زمانی بعد موکول کنند. آنان تمایل بسیار زیادی به ریسک دارند، بنابراین نسبت به بخشش ثروت خود در لحظه اکنون احساس راحتی میکنند زیرا به راحتی میتوانند درآمدی به دست آورند که نیازهایشان را تامین کند. انگیزه آنها برای کمک به خیریه شامل شهرتی که برایشان میآورد، میراثی که باقی میگذارد و تعاملات خانوادگی میشود.
بشردوستان فردا
میانگین سنی: 58
میانگین ثروت خالص: پنج میلیون و 600 هزار دلار
این گروه، با میانگین سنی 58، دومین گروه سالخورده و دومین گروه ثروتمند هستند. آنها ثروت خود را بیشتر از بازارهای نوپدید به دست آوردهاند و کمتر احتمال میرود فرزند داشته باشند. در نتیجه، تاکید آنها بیشتر بر بشردوستی و تخصیص ثروتشان به خیریههاست تا هدیه دادن به خانواده و دوستان. آنها کمتر از گروههای دیگر به خرید داراییهای ملموس گرایش دارند. اگر افزایشی در ثروت آنها رخ دهد، آن را خرج امور خیریه میکنند. انگیزه آنها برای بشردوستی شامل حس مسوولیتپذیری و همچنین میل به تاثیرگذار بودن میشود.
بشردوستی
فعالیتهای انساندوستانه تقریباً میان ثروتمندان جهان شمول است. یک گزارش از موسسه بارکلیز در سال 2010، با عنوان موانع بخشیدن (Barriers of Giving)، نشان داد حداقل 97 درصد افراد ثروتمند در خیریهها، کم یا زیاد، مشارکت دارند. گرچه طبق همین گزارش تنها یکسوم آنها بیش از 15 هزار دلار یا 10 هزار پوند در سال یا کمتر از یک درصد ثروت خالص خود را اهدا میکنند. تحقیقات زیادی نشان دادهاند افراد ثروتمند در واقع کمتر از افراد با درآمد و ثروت کم، بخشنده هستند. یک مطالعه در آمریکا نشان داد افرادی که جزو 20 درصد بالای درآمدی هستند به طور متوسط 3/1 درصد از درآمد خود را اهدا میکنند در حالی که این نسبت برای کسانی که در 20 درصد پایین قرار دارند 2/3 درصد است.
البته، بسیاری از ثروتمندترین مردم دنیا بسیار فعالانه در فعالیتهای انساندوستانه مشارکت دارند و در نظر مارگارت ولهوتر این در واقع یکی از معیارهای تعیینکننده ثروت [به معنای] واقعی است. او میگوید: «آنقدر افراد ثروتمند امروزه وجود دارند و تعداد آنها با چنان سرعتی در حال افزایش است که ارزشهای مادی دیگر مشخصکننده ثروت نیست. به خصوص در ایالات متحده آنچه به واقع ثروتمند را مشخص میکند کمتر مربوط به این است که آنها چقدر دارند و بیشتر مربوط به این است که آنها چقدر میتوانند ببخشند.»
صرفنظر از منبع ثروت آنها، افراد فوقالعاده ثروتمند به فعالیتهای انساندوستانه به چند دلیل کلیدی روی میآورند. از همه مهمتر، بنا به گفته خودشان، آنها این را وظیفه و مسوولیت خود میدانند و این همچنین برای آنها یک احساس رضایت شخصی فراهم میآورد. این با نتایج مطالعه «موانع بخشیدن»، که دریافته بود وظیفه خانوادگی، اعتقادات مذهبی و وظیفه اجتماعی عوامل کلیدی هستند که اهداکنندگان را به بخشیدن مقادیر زیادی پول به خیریهها برمیانگیزند سازگار است.
به هر سو تفاوتهای قابل توجهی بسته به منبع ثروت وجود دارد. کارآفرینان، نسبت به کسانی که ثروت خود را به ارث بردهاند یا آن را در طول زمان بر اساس درآمد و پسانداز کسب کردهاند، احتمال کمتری دارد که بر اساس احساس وظیفه و مسوولیت به خیریه کمک کنند (نمودار 9). این ممکن است تا حدی ناشی از این واقعیت باشد که وارثین اجبار بیشتری به تقسیم ثروت خود بالاخص به این دلیل که پول خود را به دست نیاوردهاند دارند. آنها همچنین، در مقایسه با کسانی که خودشان پول درآوردهاند، نگران تنفر نسبت به ثروتشان به خصوص هنگامی که بحثها در خصوص نابرابری ثروت سر برمیآورند، هستند.
دکتر تراگر مونی میگوید: «وارثین معمولاً خود را در وضعیت بیثباتی حس میکنند که در آن خودشان پول درنیاوردهاند و نگران نگاههای متضاد به خودشان هستند. به طور همزمان، بسیاری از آنها صادقانه نگران رشد نابرابری هستند و واقعاً میخواهند پول خود را برای کمک به ساختن یک دنیای بهتر استفاده کنند.»
این مساله همچنین در مورد خانوادههای گستردهتر صادق است، با تعداد زیادی وارث، آنها به فعالیتهای انساندوستانه به چشم ابزاری قدرتمند برای نهادینه کردن یک مجموعه از ارزشها، که ممکن است در حضور ثروت قابل توجه کمبود آن وجود داشته باشد، در فرزندان خود نگاه میکنند. خانم ولهوتر میگوید: «تعداد رو به افزایشی از ثروتمندان میخواهند فرزندان خود را در فعالیتهای انساندوستانه درگیر کنند زیرا تمایل دارند آنها با وجدان، ارزشها و درکی از اینکه اکثر مردم چگونه زندگی میکنند رشد کنند. وارثین از دوران جوانی وارد فعالیتهای انساندوستانه میشوند زیرا [این فعالیتها] بخشی از نگاه آنها به نقش خود در خانواده به عنوان نگهبان و خدمتگزار ثروت را شکل میدهد.»
کارآفرینان و فعالیتهای انساندوستانه
سر برآوردن کارآفرینی به مثابه یک منبع ثروت، اثر قابل توجهی بر فعالیتهای انساندوستانه در سرتاسر دنیا دارد. گرچه کسانی که ثروت موروثی دارند در اغلب موارد مشارکت قدرتمندی در کوششهای انساندوستانه دارند، بسیاری [از این مشارکتها] اهدایی خواهد بود که پس از مرگ به عنوان میراث نسل قبل به چنین فعالیتهایی اختصاص داده میشوند.
آنچه امروزه در خصوص بسیاری از کارآفرینان متفاوت است این است که وقتی آنها قصد مشارکت در فعالیتهای انساندوستانه را دارند، اغلب تمایل دارند ثروت خود را در زمانی که هنوز زنده هستند اهدا کنند. در میان پاسخدهندگان ما، کارآفرینان و صاحبان کسب و کار اظهار داشتهاند قصد دارند 41 درصد از ثروت خود را در طول زندگی خود اهدا کنند، در مقایسه با کسانی که ثروت خود را از طریق درآمد و پسانداز به دست آوردهاند و برای 27درصد از ثروت خود چنین برنامهای دارند (نمودار10). این کارآفرینان و صاحبان مشاغل میخواهند دانش و تجربه خود را در مسیر مفیدی استفاده کنند و این به معنای مشارکت در زمانی است که مهارت مرتبط را برای اثرگذاری در اختیار دارند. اما ترنر مدیر خدمات انساندوستانه مشتریان در بارکلیز میگوید: «افرادی با پیشینه کسب و کار متوجه میشوند چرا مهم است برخی سوالات را بپرسند و سپس اگر تمایل داشتند وارد شوند زیرا آنها چیزهای زیادی دارند که با خود بیاورند.»
جف ریکیز مدیرعامل بنیاد بیل و ملیندا گیتس یک نمونه در این زمینه است. او در سال 1981 به مایکروسافت پیوست و یکی از معماران کلیدی استراتژی و طراحی محصول مایکروسافت بود. شغل او در صنعت نرمافزار او را بسیار ثروتمند ساخت اما در سال 2008 استعفا داد و پس از استراحتی کوتاه نقش فعلی خود در بنیاد بیل و ملیندا گیتس را گرفت. او توضیح میدهد: «ثروت من ناشی از کار سخت من بود و به این دلیل که من باور به این شکل از شایستهسالاری دارم میخواهم این فرصت را برای دیگران در جامعه ایجاد کنم. من و همسرم فکر میکنیم هر ثروتی که فرزندانمان [میخواهند] ایجاد کنند مسوولیتش با خودشان است و من به طور کلی حس میکنم افرادی که ثروت خود را از طریق کارآفرینی کسب میکنند کمتر به برابری بیننسلی فکر میکنند.»
افرادی که ثروت خود را از طریق کسب و کار به دست میآورند بیشتر بر فعالیتهای انساندوستانه در زمان حیاتشان تمرکز میکنند، اما تحقیق ما نشان میدهد بسیاری ممکن است تمایل به تعویق این فرآیند تا زمان دیگری در آینده داشته باشند. این احتمال وجود دارد که تمرکز اولیه آنها بر ساختن کسب و کارشان و [در عین حال] داشتن قصدی برای مشارکت قویتر در فعالیتهای انساندوستانه در زمانی باشد که آنچه را قصد داشتهاند به انجام رسانده و یا به دست آوردهاند.
آقای ریکیز میگوید حتی اگر کارآفرینان فعالیتهای انساندوستانه را به زمان دیگری موکول کنند باید زمینههای فعالیت خود در آینده را فراهم کنند. «اگر شما در مرحله ساخت ثروت هستید و زمان زیادی برای درگیر شدن ندارید میتوانید با آموختن در خصوص فعالیتهای انساندوستانه شروع کنید تا خود را آماده سازید و لذت ناشی از موثر بودن را در حین رشد کردن در این زمینه حس کنید. یادگیری به شما کمک میکند مشخص کنید اشتیاقهای شما چیست، از چه کسانی قصد دارید الگوبرداری کنید و چه رویکردی را میتوانید در پیش بگیرید.»
همچنین رابطهای بین درجه نوسانات ثروت یک فرد در طول زمان و تمایل او به انساندوست بودن وجود دارد. در مجموع به نظر میرسد کسانی که بیشترین تغییر را در وضعیت ثروت خود تجربه میکنند - هم مثبت و هم منفی- نسبت به کسانی که وضعیت باثباتتری دارند بیشتر احتمال دارد به فعالیتهای انساندوستانه بپردازند. (نمودار 11)
انساندوستی در بازارهای در حال ظهور
فعالیتهای انساندوستانه در بازارهای در حال ظهور در یک وضعیت ابتدایی توسعه قرار گرفتهاند. گرچه در این بازارها فرهنگ قدرتمندی از بخشایش فردی وجود دارد که اغلب توسط تکالیف مذهبی هدایت میشود، زیرساختهای لازم برای حمایت از تلاشهای انساندوستانه میتواند نسبتاً ضعیف باشد. سازمانها یا بنیادهای غیرانتفاعی محلی ممکن است ضعیف باشند و بخش بزرگی از فعالیتهای خیریه به صورت محلی یا به وسیله سازمانهای دولتی انجام میشود.
در نتیجه اهدا به خیریهها میتواند تنها بخشی از چیزی باشد که در بازارهای توسعهیافته مشاهده میشود. یک گزارش تخمین میزند مجموع فعالیتهای انساندوستانه در چین برابر با 01/0 درصد تولید ناخالص داخلی میشود، در مقایسه با 2/2 درصد در ایالات متحده آمریکا. در میان پاسخ دهندگان ما، کارآفرینان و صاحبان کسب و کار در بازارهای توسعهیافته نسبت به همین افراد در بازارهای در حال ظهور احتمال بیشتری دارد که در خیریه مشارکت کنند.
موانع نهادی میتواند گسترش فعالیتهای انساندوستانه در بازارهای در حال توسعه را با مشکل مواجه کند. بخشش مالیاتی به دلیل اهداهای خیرخواهانه نادر است و موسسات غیرانتفاعی شدیداً در قید و بند قوانین سفت و سخت گرفتارند و تحت کنترل شدید دولتی قرار میگیرند. در چین، به عنوان مثال، تمام سازمانهای غیرانتفاعی مشمول قوانین دولتی هستند و توسط مدیران بخش عمومی اداره میشوند. حتی بنابر برخی نظرات این بنیادها غیرشفاف و حتی فاسد هستند و میتوانند مانع کسانی باشند که میخواهند چیزی ببخشند.
در هر صورت، وضعیت در حال تغییر است زیرا افراد ثروتمند در جستوجوی مشارکت بیشتر در فعالیتهای انساندوستانه و استفاده مولد از ثروت خود هستند. تعداد بنیادهای خیریه در سالهای اخیر در چین و روسیه افزایش یافته. یک برآورد این تعداد را در چین 2700 مورد تخمین میزند در حالی که یکچهارم از آنها در پنج سال گذشته پایهریزی شدهاند (البته این بسیار کمتر از یک میلیون بنیاد خیریه برآوردشده در ایالات متحده است). تعداد روزافزونی از بنیادها توجه و علاقه بیشتری به فعالیتهای انساندوستانه نشان میدهند ولی این بدان معنا نیست که نتایج بهتری هم همواره به دست میآید. در واقع این قابل بحث است که افزایش یکباره بنیادها ممکن است به ناکارآمدی منجر شود در حالی که اتحاد بیشتر منابع ممکن است زمینه استفاده از صرفههای حاصل از مقیاس را افزایش دهد.
با این حال، این افزایش در فعالیتهای انساندوستانه در کشورهایی مانند چین به روشنی بازتابدهنده افزایش ثروت عمومی در این منطقه است. زیرساختهای قدرتمندتر هم به افزایش در اهدا کردن منجر میشود. یک گزارش اخیراً نشان میدهد، برای مثال، ثروتمندان هند اهدای خود را از متوسط 3/2 درصد درآمد خانوار در سال 2010 به 1/3 درصد در سال 2011 رساندهاند.
در اینجا هم جهانی شدن یک عامل اثرگذار است. هنگامی که ثروتمندان بیشتر و بیشتری به مراکز تثبیتشده فعالیتهای انساندوستانه مانند ایالات متحده سفر میکنند و در آنجا وقت میگذرانند به طور فزایندهای تلاش میکنند بهترین روشها را در این زمینه به کشور خود وارد کنند. خانم ترنر میگوید: «نسل جدیدی وجود دارد که در حال تحصیل یا کار در ایالات متحده و اروپا هستند و با دیدگاههایی کاملاً متفاوت نسبت به چگونگی رویکرد به فعالیتهای انساندوستانه به مثابه بخشی از برنامهریزی برای ثروتشان [به کشور خود] باز میگردند.»
مدلی جدید برای انساندوستی
افزایش ثروت کارآفرینانه تغییراتی در دنیای فعالیتهای انساندوستانه ایجاد کرده است. به طور روزافزون، افراد ثروتمند میخواهند نقش فعالتری در این زمینه بازی کنند- چه با تخصیص زمان و تجربه خود در کنار پولشان، یا با مداقه بیشتر در اهداف و بروندادهای سازمانهای خیریهای که با آن کار میکنند.
بحران مالی انگیزه مهمی برای این تغییر بود. تحقیق انجامشده به وسیله MDL یک پایگاه داده قابل تحقیق ساختهشده توسط موسسه انساندوستی دانشگاه ایندیانا، نشان داد بین سالهای 2008 و 2009 ارزش هدایای باشگاه میلیون دلاریها به میزان 61 درصد و تعداد هدایای آنها 39 درصد سقوط کرده است. خبر اندکی مثبتتر اما این است که این روند نزولی تمرکز بیشتری بر اثربخشی این فعالیتها داشته است. ریکز میگوید: «این بحران فرصتی فراهم آورد تا به طور جدیتر درباره اثرات هر دلار فکر کنیم. من به واقع طرفدار واقعی تفکر راهبردی در خصوص راههای افزایش کارایی و اثربخشی بخششها به همان شکلی هستم که رهبران کسب و کار از بحران به مثابه ابزاری برای فکر کردن به راههای جدید استفاده میکنند.»
داگ میلر مدیر شبکه ریسک انساندوستی آسیا هم با این مساله موافق است و خاطرنشان میکند در شرایط اقتصادی مناسب خطر نبود توجه کافی به نتایج فعالیتهای انساندوستانه وجود دارد. در هنگام سختی بسیار مهم است که مطمئن شوید از هر دلار حداکثر نتیجه ممکن را دریافت کنید. یک رویکرد مسوولانهتر به فعالیتهای انساندوستانه اساساً تلاش میکند آثار اجتماعی بیشتر به ازای هر دلار یا پوندی که خرج میکند دریافت دارد. بنابراین این مساله هنگامی که مردم اهدا کردن خود را کم میکنند و نیازهای اجتماعی به دلیل کسری بودجه برنامههای ریاضت اقتصادی رو به ازدیاد است، بسیار جذاب میشود. بیل گیتس و وارن بافت نمادهای رویکرد جدید به فعالیتهای انساندوستانه هستند که روزنامهنگار اقتصادی متیو بیشاپ آن را «سرمایهداری بشردوستانه» میخواند. او میگوید موضوعات مشترک بسیاری وجود دارد که اینگونه جدید از انساندوستها را متحد میکند. یکی این است که آنها به جای اهدای پول خود به صورت مستقیم، تمرکز بلندمدت دارند. آنها در پی آنند که از مهارتها و پول خود برای حل چالشهای بلندمدت و پیچیده استفاده کنند. در همین حین آنها تمایل دارند ریسک کنند و در رویکرد
خود تجربهگرا باشند. با آزمایش رویکردهای مختلف، آنها تلاش میکنند شواهدی برای اجرا کردن آنچه یاد گرفتهاند مقیاس بزرگتر فراهم آورند. در نتیجه، اینگونه جدید انسان دوستان تمایل دارند در مدلهایی که قصد اجرای آن برای حل مشکلات را دارند، انعطافپذیر باشند. آقای بیشاپ میگوید: «پیشفرضی مبنی بر اینکه تنها راه فعالیتهای انساندوستانه بخشیدن پول است وجود ندارد. در عوض رویکرد مبنی بر مشخص کردن مسائلی است که نیاز دارند حل شوند و سپس یافتن کاراترین راه در حل آنهاست، اگر این به معنای ترکیبی از موسسات انتفاعی و غیرانتفاعی است آنها از آن تا زمانی که نتایج مطلوب به بار آید استقبال میکنند.» خانم گرام اشاره میکند در برخی کشورها سیاستهای بیمهای میتواند برای مجزا کردن منابع برای اهداف انساندوستانه در آینده به کار روند. «ثروتمندان بیشتر و بیشتری در جستوجوی بیمه عمر برای تامین مالی یک هدف انساندوستانه هستند.» با تاسیس چنین سیاستهایی آنها اکنون میتوانند مطمئن شوند که مقادیر کافی پول برای دنبال کردن موارد مدنظر خود بدون ضربه زدن به زندگی وارثان در اختیار خواهند داشت. به طور قطع، تمام افراد تمایل ندارند تا این حد
در بخششهای خود درگیر شوند. همانطور که خانم ترنر تذکر میدهد بسیاری از خیرین رویکرد عدم مداخله را ترجیح میدهند، «گرچه بسیاری از افراد درگیر در کسب و کار تمایل به بررسی نزدیک سازمانهایی دارند که از آنها حمایت میکنند، افراد بسیار دیگری وجود دارند که تنها میخواهند پول خود را به یک سازمان خوب بدهند و علاقهای به بیش از حد درگیر شدن نشان نمیدهند.»
عامل دیگری که انساندوستها نیاز دارند مورد توجه قرار دهند سطحی است که تمایل دارند کار خود را در معرض دید عموم قرار دهند. این میتواند عامل مهمی برای برخی باشد در حالی که بقیه ترجیح میدهند در پشت صحنه باقی بمانند. خانم ترنر میگوید: «نمایش یافتن ملاحظه مهمی است. در حالی که برخی ثروتمندان از قرار گرفتن در معرض دید عموم خوشحال میشوند برخی دیگر میخواهند کار خود را بیشتر خصوصی نگه دارند. اما مهم است که این تصمیم را زودتر بگیرند زیرا وقتی درها باز میشود، بستن آن بسیار مشکل است.»
رویکرد راهبردی به بخشیدن
به جای اهدای پول در یک شرایط معمولی، گونه جدید انساندوستها رویکرد بسیار راهبردیتری به بخشیدن دارند که حول مفهوم ارزیابی قرار دارد و تمرکز آن بر نتایج است. در بنیاد بیل و ملیندا گیتس، به عنوان مثال، چرخه قدرتمندی از مشخص کردن استراتژی، اجرای استراتژی و ارزیابی عملکرد وجود دارد.
مجموعهای از کارتهای امتیازی فرآیند رسیدن به اهداف کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت را دنبال میکند. آقای ریکز میگوید: «کارتهای امتیازی اولویتهای سازمانهای مرتبط را مشخص میکند، نیروهای لازم را برای رسیدن به اهداف به صف میکند، مسوولیتپذیری نسبت به حرکت به سمت اهداف ایجاد میکند و سازوکاری برای آموختن و قضاوت کردن بنیاد مینهد. آن چهار اصل همگی در دل موضوع گستردهتر ارزیابی به مثابه راهی برای بهبودهای مستمر جای میگیرد. در نهایت، این ظرفیت ما را برای ایجاد بیشترین اثر برای کسانی که میخواهیم به آنها خدمت کنیم، افزایش میدهد.» اندازهگیری نتایج ممکن است ساده به نظر برسد اما در بسیاری موارد انتخاب ابزار اندازهگیری مناسب میتواند بحثبرانگیز باشد. برای مثال، ابزار مناسب برای اندازهگیری اثر فعالیتهای انساندوستانه در ریشهکنی فلج اطفال چیست؟ در نگاه اول به نظر ساده میرسد. قطعاً بهترین معیار تعداد موارد فلج اطفال است. اگر به سمت صفر میل کند نشاندهنده برگشت سرمایه مناسب برای یک تلاش انساندوستانه است. اما آنطور که آقای ریکز توضیح میدهد واقعیت بسیار پیچیدهتر است « موارد فلج اطفال نمایشگر خوبی برای
اینکه آیا شما توانستهاید به هدف پویش خود دست پیدا کنید، نیست.» او میگوید: «شما واقعاً باید نگاهی به تعداد واکسیناسیونها داشته باشید، ببینید چه تعداد کودک واکسینه نشدهاند، و سطح ایمنی کل جمعیت را در یک منطقه جغرافیایی اندازهگیری کنید. سنجش اثر فعالیتهای انساندوستانه ممکن است ساده به نظر برسد اما در واقع شما باید بسیار به یافتن سنجههای مناسب متعهد باشید.»
به همین صورت، تمام اهداف اینچنینی به سادگی کمیتپذیر نیستند. آقای ریکز میگوید: «کارهای زیادی وجود دارد که اندازهگیری آنها بسیار مشکل است. به عنوان مثال اگر شما در زمینه هنر اهدا میکنید چطور اثر آن را اندازهگیری خواهید کرد؟ خطر در اینجاست که اگر ما زیاد از حد به سمت اندازهگیری کردن همه چیز پیش برویم به اینجا خواهیم رسید که بسیاری سرمایهگذاریهای انساندوستانه باارزش را از فهرست خارج کنیم زیرا نمیتوانیم معیارهای مناسبی برای سنجش آنها مشخص کنیم. اندازهگیری آثار نباید خودش به هدف تبدیل شود.»
فعالیتهای انساندوستانه، ثروت و شادکامی
یک مباحثه قدیمی در علوم اجتماعی در خصوص اینکه آیا افزایش در ثروت به شادکامی بیشتر منجر میشود یا خیر وجود دارد. ریچارد استرلین اقتصاددان، استدلال میکند با وجود اینکه افراد با درآمد بالاتر معمولاً سطح شادکامی بیشتری دارند سطح شادکامی آنها معمولاً خیلی بالا نیست زیرا نیازهای اولیه آنها برآورده شده است. کمی اخیرتر، اگنوس دیتون اقتصاددان و دنیل کنمن پزشک، طی مطالعه خود دریافتند گرچه سطح خوشبختی احساسی همراه با درآمد سالانه افزایش مییابد، پس از درآمد 75 هزار دلار یا50 هزار پوند افزایشی دیده نمیشود. با این وجود آنها همچنین دریافتند ارزیابی از زندگی، یا رضایت گستردهتر از کل زندگی، پس از درآمد 75 هزار دلار یا 50 هزار پوند همچنان افزایش مییابد.
اندرو اوسوالد استاد اقتصاد در دانشگاه وارویک میگوید: «رابطه بسیار قدرتمندی بین درآمد و شادکامی در معنای گستردهتر آن وجود دارد. همچنین رابطهای میان شادکامی و بهرهوری وجود دارد که به معنای این است که با کنترل سایر متغیرها، افرادی که در دهه20 زندگی خود شادترند به طرز قابل توجهی درآمد بیشتری از کسانی دارند که کمتر شاد هستند.» پیمایش ما همچنین پیوند مستحکمی میان ثروت و شادکامی کشف کرد. افرادی که ثروتشان - در طول زندگی، نسبت به والدینشان و یا طی دوران رکود اخیر- افزایش یافته همگی افزایش در شادکامی را، در مقایسه با کسانی که کاهش در ثروت داشتهاند، گزارش کردهاند (نمودار 12). در زمینه استفاده از ثروت پژوهش ما همچنین دریافت افرادی که بیشتر در زمینه سبک زندگی یادگیری پول خرج کردهاند نسبت به کسانی که پول خود را برای موارد ملموستری مصرف کردهاند، شادکامی بالاتری گزارش دادهاند. همچنین رابطهای میان شادکامی و فعالیتهای انساندوستانه وجود دارد. پروفسور مایکل نورتون استاد مدرسه تجارت هاروارد و همکارانش اشاره میکنند هم افراد شادکامتر تمایل بیشتری به فعالیتهای انساندوستانه دارند و هم فعالیتهای انساندوستانه
شادکامی را افزایش میدهد. در واقع این دو یک چرخه تقویت متقابل تشکیل میدهند. پروفسور نورتون میگوید: «آنچه ما با پول خود انجام میدهیم به اندازه میزان پولی که داریم در زمینه شادکامی موثر است. پژوهش ما نشان داد هم افراد شادکامتر پول بیشتری میبخشند و هم مردم وقتی پول خود را برای کسانی به غیر از خود صرف میکنند، در مقایسه با وقتی پول را برای خودشان خرج میکنند شادکامتر و بهرهورتر هستند. ما همچنین رابطه مشابهی بین فعالیتهای داوطلبانه و شادکامی مشاهده کردیم.»
برخی تحقیقات نشان دادند رابطه فعالیتهای انساندوستانه و افزایش در ثروت وجود دارد. آدام گرنت استاد مدرسه وارتون دانشگاه پنسیلوانیا و نویسنده کتاب «ببخش و بگیر: یک رویکرد انقلابی به موفقیت» با اشاره به تحقیق آرتور بروکز که رابطهای میان ثروت و بخششهای خیریه نشان داد، میگوید: «مردم هرچقدر بیشتر در یک سال پول بیشتری دربیاورند، در سال آینده مقدار بیشتری خواهند بخشید. حتی از این هم جالبتر، بروکز دریافت که عکس آن نیز صادق است: هر چه یک نفر پول بیشتری در یک سال ببخشد، سال آینده بیشتر در خواهد آورد. او معتقد است بخشش مردم را خوشحالتر میکند، به آنها برای سختتر کار کردن انگیزه میبخشد و درآمد بیشتری به بار میآورد.»
پروفسور گرنت معتقد است: «این عقیده این قابلیت را دارد که بر نحوه تفکر مردم در خصوص زندگی خود و تمایل به مشارکت در جامعه در طول زندگیشان اثر بگذارد. این پژوهش میتواند کمک کند افراد بیشتری به آنچه بیل گیتس دو نیروی طبیعت انسان میخواند متعهد شوند: خودخواهی و توجه به دیگران.» او میگوید: «مردم اغلب بر خودخواهی خود در حیطه کاری تکیه میکنند و ممکن است علاقه به دیگران را برای خانواده، دوستان و اجتماعات محلی کنار بگذارند. من مایلم افرادی را ببینم که به دنبال این هستند که چگونه اهداف خود را در حالی دنبال کنند که بیشترین مشارکت ممکن را برای دیگران در تمامی زمینههای زندگیشان فراهم میکنند. این ممکن است به رویکرد بلندمدتی به فعالیتهای انساندوستانه منجر شود. بدین وسیله آنها در تمام طول زندگی خود بخشنده خواهند بود، به جای آنکه تنها در انتهای آن [اینگونه] باشند.»
جمعبندی
سالهای اخیر شاهد یک گذار در چشمانداز جهانی ثروت بوده است. ربع قرن پیش، بخش بزرگی از ثروتمندترین افراد دنیا ثروت خود را مرهون وراثت بودند. امروزه، کارآفرینی و کسب و کار به عنوان منابع ثروت با شدت زیادی مطرح شدند. ثروت همچنین به لحاظ جهانی تقسیم شده و متحرک است. تکنولوژی و جهانی شدن به ایدههای کسب و کار امکان اجرایی شدن با سرعتی بیسابقه را بخشیده و به صاحبان جاهطلب کسب و کار فرصتهایی برای رشد کسب و کار -و ثروت- ارائه کرده است.
این چشمانداز در حال تغییر تعداد رو به رشدی از ثروتمندان را به تفکر دقیقتر در مورد هدف آنها از ثروتشان واداشته است. این مساله مدیریت ثروت را از تمرکز تنگنظرانه بر خوشبینی مخاطره و بازگشت سرمایه به یک نگاه کلگرایانه در مورد اجرای آن در طیفی از اهداف بلندمدت فردی و خانوادگی سوق داده.
این به معنای فکر کردن نه فقط در مورد سرمایهگذاری بلکه در خصوص میراث، انتقال ثروت بین نسلی، و انسانیدوستی است. این مفاهیم به طرز روزافزونی در روشی که بسیاری خانوادههای ثروتمند در مورد برنامهریزی فکر میکردند در هر دو بازارهای در حال ظهور و توسعهیافته موثر بوده است. به طور مشخص، رابطه روشنی بین سربرآوردن کارآفرینی و تمرکز روزافزون بر فعالیتهای انساندوستانه فعالتر و متعهدانهتر و بر عهده گرفتن مهارتهای کسب و کار و تعهد زمانی در کنار کمکهای مالی وجود دارد. سهیم شدن ثروت با خانواده، دوستان و سازمانهای خیریه تنها بخشی از ماجرای ثروت است. اما همانگونه که پژوهشها و تجربه به طرز رو به تزایدی نشان میدهد میتواند جزیی از انجام آن باشد. به همین خاطر، ثروت باید به همان اندازه که بر اساس جنبههای کمی سنجیده میشود، بر اساس جنبههای کیفی در نظر گرفته شود.
دیدگاه تان را بنویسید