ذهن پیچیده زیبا
آیا شرایط غیرعلمی بر اندیشمندان تحمیل میشود؟
شبهعلم پدیده و مفهومی جدید است. قبل از شکلگیری علم نوین، و تا حدود ۱۵۰ سال پیش، این مفهوم وجود نداشت. خرافات همیشه بود اما چیزی به نام شبهعلم نداشتیم. در این زمینه تفاوت ما ایرانیان با کشورهای صنعتی در این است که ما هنوز با ویژگیهای علم مدرن خو نگرفتهایم. بنابراین دانشِ حاصل از روالهای پیچیده علمی، یعنی دانشِ علمی را مترادف با علم میگیریم.
این شرایط باعث میشود که هر کس در کشور ما تصور کند بدون روش و بدون ملاحظات علمی میتواند گزارهای دانشی بیان یا آن را اعلام کند. از این حیث، ما با مردم کشورهای دیگر تفاوت داریم. کشورهای صنعتی بسیار برای به دست آوردن دانش علمی هزینه میکنند ولی ما نه!
یادمان باشد، ترجمه دانش علمی از یک زبان مثلاً زبان انگلیسی به زبان فارسی بسیار ارزان است. این ترجمه دانش را میتوان بسیار ارزان تولید کرد. اما برای تولید همان دانش علمی نوشتهشده در کتابهای علمی دنیا بسیار هزینه شده است. در حالی که ما نه درک و نه آمادگی برای چنین هزینهای داریم. چراکه آن را بیفایده میدانیم.
اقتصاد ما هم آن را بیفایده ارزیابی کرده است. این اشتباهی بزرگ است که مردم و مسوولان ما، اهل صنعت و اقتصاد ما، و گاهی هم دانشگاهیان ما مرتکب میشوند. اگر به بحثهای این ماهها در ارتباط با طب سنتی یا گیاهان ضدکرونا که در ایران مثلاً کشف شدهاند، یا تجویزهایی که به نام طب سنتی یا دانش بومی ارائه شده توجه کنید، عمق این فاجعه مشخص میشود.
معمولاً در مواجهه با بحرانها مثل زلزله و سیل یا اخیراً بیماری کرونا، صدای شبهعلم بلندتر میشود. چراکه بحران بسیاری را مضطرب میکند و همه به ناچار دنبال راهحل سریع هستند. مردمی مثل ما معمولاً به علاج پیش از وقوع عادت ندارند. علاج پیش از وقوع نام دیگری هم دارد و آن علم و سیاست کشورداری مبتنی بر علم است. باید بدانیم که در تعجیل، نقل و نباتی در کار نیست.
با این حال هر گزاره نامعقولی توجه مردمان ناعلاج را جذب میکند؛ در چنین شرایطی مشخص است که شبهعلم هم دست بالا را میگیرد. این ویژگی اغلب کشورهایی مانند ماست که هنوز ارزش هزینه کردن برای علم، هزینه کردن برای علاج یک بحران و همچنین منافع علم را نمیشناسند.
بحرانی متفاوت در تاریخ ایران
تنها بحرانی که ذهنیت متصلب ما را کمی عوض کرد جنگ تحمیلی بود. آنجا همه متوجه شدند که برای زنده ماندن تنها نباید به معنویات توجه کرد. در میدان جنگ، ابزار جنگی مدرن لازم است، فناوری لازم است. با این حال ما ایرانیان این فناوری را هم به علم ترجمه کردیم. فناوری هم نوعی دانش علمی و دانش فنی است، نه خود علم. همین باعث شد که ایرانیان پس از جنگ هم متوجه اهمیت این پدیده علم نوین نشوند. همین اشتباه در زمینههای دیگر هم تکرار شد و اکنون میبینیم که برخی فناوری هستهای یا بعضی فناوریهای زیستی را به جای علم آنها در نظر میگیرند. این شرایطی است که منجر به آن شده که ما هنوز از علم دنیا غافل باشیم.
ما هنوز برای بحران جدی کمتر آمادگی داریم و توسعه در کشورمان ناپایدار است. به زبانی نوینتر، زندگی ما تابآور نیست. در این میان البته افراد یا دانشگرانی وجود دارند که به ابتکار خود کار علمی انجام دهند و با مشقت شرایط ناعلمی فرهنگ خودمان را تحمل کنند.
با این حال دولت و برخی ارکان نظام سیاسی ما از این نیاز غافل هستند و هنوز در بهترین شرایط دانشِ علمی و فناوری را با علم یکسان میگیرد.
ریشههای فرهنگی شبهعلم در ایران
اگر بخواهم به این سوال پاسخ دهم که گرایش ایرانیان به شبهعلم به زمینههای فرهنگی مرتبط است یا نه، باید به این اشاره کنم که فرهنگ ما ایرانیان در قرن چهارم و پنجم هجری به شدت پویا بود. این فرهنگ با برآمدن حاکمان قدرتمند سلجوقی، و نیز دست بالا گرفتن متفکرانی مانند محمد غزالی و تاسیس نظامیهها که در آن تفکر آزاد و خلاقیت فکری ممنوع شد و قبل از نابودی ایران توسط مغول، راکد و متصلب و در تاریخ متوقف شد. اکنون ما میراث این مرداب فکری را بهخوبی حس میکنیم.
این تصلب فکری فرهنگ ما را نیز رو بهزوال برد؛ تا جایی که بعضی نخبگان ما از کشتار و نابودی ملت و کشور استقبال کردند و چنگیز را فرستاده خدا برای تنبیه گناهکاران دانستند. پس جایی برای تعجب وجود ندارد که با شروع منع تفکر آزاد با سلجوقیان و نظامیهها، و نابود کردن موجودات زنده بر زمین توسط مغول انواع رفتارهای ناپسند اجتماعی و مغایر با مدنیت پس از آن رشد کرد. همین انحطاط فرهنگی هنوز هم بر زندگی روزمره ما ایرانیان سایه انداخته، هنوز هم در درک دنیای نوین و منافع روش تفکر نوین و در نتیجه در درک چگونگی تعامل با جهان مانع محسوب میشود.
البته پدیده شبهعلم فقط مخصوص ایران نیست و در جوامع صنعتی هم مشاهده میشود. با این حال این پدیده در حدی که در کشورهای صنعتی هم میبینیم، طبیعی هر جامعه انسانی است. خطرناک هم نیست چراکه فعالیتهای مدنی به روشی معقول آن را مهار میکند. مثلاً درست است که عدهای در ایالات متحده گرم شدن کره زمین را باور ندارند ولی فعالان مدنی در یک گفتمان اجتماعی میکوشند آنها را از خطری که انسان را تهدید میکند آگاه سازند. این بهترین راه نجات انسانها از هر بحرانی در آینده دور است. اما در ایران به این دلیل خطرناک است و میتواند فاجعه بیافریند، چراکه مدنیت هنوز به روال عادی خود برنگشته است. به نظر من این یادگار سلجوق و مغول است. از طرف دیگر همانگونه که در ابتدا گفتم تصور ما از علم نادرست است. از این جهت فرهنگ ما هم بیشتر خواهان شبهعلم است و مصادیق آن را بسیار دیدهایم.
نکته این است که شبهعلم برای کشور ما تبعات سنگینی به همراه دارد. بدون شک بسیاری از ما در این دنیای پیچیده زندگی پرهزینهای داریم. شاخص این پرهزینگی و اتلاف هزینهها کاهش دائمی ارزش ریال است. چون به روالی ناعلمی خودمان را اداره میکنیم. نتیجه این است که بسیار هزینه میکنیم، با برداشت اندک.
شبهعلم سودجویانی هم دارد. قطعاً سودجویان، که در همه دنیا هم هستند، بهراحتی میتوانند بر فرهنگهای متصلب ناپخته سوار شوند و سودهای کلان ببرند و خود را همواره موافق و یاور تصمیمگیران نشان دهند و البته از سادهلوحی برخی افراد جامعه هم سوءاستفاده کنند.
البته نقش سیاستمداران و همینطور اندیشمندان هم حائز اهمیت است. چه سیاستمدار و چه اندیشمند، هر که در ایران دلش برای خودش و برای نسل بعد بسوزد باید یاد بگیرد پیچیدگی ذهن را بشناسد و از سادهلوحی پرهیز کند. بعضاً این بسیطاندیشاناند که بهراحتی گول سودجویان را میخورند. ما هنوز به ارزش تفکر پیچیده پی نبردهایم و سیاست روز هم از بسیطاندیشی حمایت میکند.
اما برای آگاهان اجتماعی هم مسوولیتی وجود دارد. درک دنیای پیچیده امروز در هر زمینهای، از خانهداری و آشپزی گرفته تا کار رسانهای و سیاست، چه رسد به علم و تفکر؛ درک ذهنهای پیچیده امروز در دنیا؛ درک عمیق از مصلحت و منافع ملی و شخصی؛ درک دشمنی و درک صلح که از پیچیدهترین و انسانیترین موضوعهاست. بدون این پیچیدگی نمیتوان زیباییهای فرهنگی و رفتاری بازمانده از این تاریخ پرتلاطم ما ایرانیان را بازشناسی کرد و پرورش داد و به مدنیتی نوین تبدیل کرد. بدون این پیچیدگی ذهن، انتظار بصیرت شوخی است.