دخالت مردم و تابآوری سرزمین
محمد درویش از اشکالات سیاستگذاری در چیدمان توسعه به بهانه بحران آب در مناطق میگوید
مرکز پژوهشهای مجلس نسبت به بحرانهای زیستمحیطی ناشی از ابرچالش آب هشدار داده است. این در حالی است که به تازگی ماجرای اعتراضات مردمی و برخورد با معترضان در غیزانیه رخ داده است. اعتراضاتی که بر سر نداشتن آب شرب سر باز کرده، ریشهای البته نسبتاً تاریخی دارد. مناطق مختلفی در خوزستان بهخصوص در نزدیکی اهواز دچار مشکل آب هستند. حال آنکه بعد از جنگ قرار بود این مناطق به آب آشامیدنی دسترسی داشته باشند. اهمال در مسالهای که نگرانی بسیاری از مردم و فعالان اجتماعی را به دنبال داشته که چطور جغرافیایی که نزدیک به 35 درصد منابع آب شیرین ایران را در اختیار دارد و جلگه حاصلخیزی که خروجی آبهای جاری سرزمینی است، چنین در عطش آب لهله بزند. با بررسی روند امنیتی شدن ابرچالش آب میخواهیم به این مساله بپردازیم که چرا سیاستگذاران نسبت به این مساله کمتوجهاند و این کمتوجهی چه عواقبی ممکن است به بار بیاورد و چه چیزی در انتظار ماست. چگونه بحران آب به یک چالش امنیتی تبدیل میشود و چگونه میتوان آن را از امنیتی شدن دور نگه داشت؟ شرکت آب و فاضلاب خوزستان بابت مشکلات به وجودآمده در منطقه غیزانیه در زمینه تامین آب شرب مردم عذرخواهی کرد. آنها تعهد دادهاند آبرسانی به بخش غیزانیه اهواز در چند هفته تکمیل خواهد شد و این منطقه از آب سالم و پایدار برخوردار میشود. رفع مشکل آب بخش غیزانیه از سال ۹۶ بهطور جدی دنبال شده است، این طرح پروژه مهم و بزرگی بوده که در حال پایان است؛ اعتبار این پروژه بالغ بر ۴۵۰ میلیارد ریال است که با انجام آن بخش غربی، مشرحات و بخش غیزانیه بزرگ به آبی پایدار دسترسی خواهند داشت. محمد درویش کارشناس محیط زیست و عضو هیات علمی موسسه تحقیقات جنگلها به این پرسشها پاسخ میدهد که آیا تبدیل شدن بحران آب به یک معضل امنیتی و شورش مسالهای سابقهدار و تجربهشده در دنیا و ایران است؟ درویش میگوید: ما در خاورمیانه بهخصوص در سوریه، عراق، ترکیه، اردن، فلسطین و... از دیرباز شاهد تنشهای اجتماعی بر سر آب بودهایم. در استانهای ما نیز همیشه دعوا بر سر آب بوده و میرابها و اقدامات شیخبهاییها و... نشانههای وجود تنش بر سر آب در جوامع گذشته بوده و همین حالا هم تنشهایی وجود دارد. بنابراین باید توجه داشت آب تا چه اندازه مهم است و اگر توجهی به این مساله نشود میتواند بسیار خطرناک باشد.
♦♦♦
مرکز پژوهشهای مجلس در گزارشی هشدار داده ایران در حال حرکت به سمت یک بحران زیستمحیطی چندجانبه است و اگر روندهای تخریب محیط زیستی به همین شیوه پیش بروند، «تنشهای اجتماعی» گستردهای در راه است. این مطالعه و هشدار از سوی یک نهاد پژوهشی حاکمیتی تا چه اندازه میتواند برای حفاظت بیشتر از منابع حیاتی ایران و بهخصوص محیطزیست و منابع طبیعی موثر باشد؟
یکی از مهمترین دلایل اختلافات، جنگها و مخاصمات و شورشها در دنیا، بر سر منابع بوده است. منابع آب و منابع طبیعی همیشه منجر به درگیری و امر مسبوق به سابقهای بوده است. ما در خاورمیانه بهخصوص در سوریه، عراق، ترکیه، اردن، فلسطین و... از دیرباز شاهد تنشهای اجتماعی بر سر آب بودهایم. در استانهای ما نیز همیشه دعوا بر سر آب بوده و میرابها و اقدامات شیخبهاییها و... نشانههای وجود تنش بر سر آب در جوامع گذشته بوده و همین حالا هم تنشهایی وجود دارد. بنابراین باید توجه داشت که آب تا چه اندازه مهم است و اگر توجهی به این مساله نشود میتواند بسیار خطرناک باشد. سهم کشاورزی و مرتعداری و هزینههایی که کشاورزان و دامداران برای خود تعیین میکردهاند همیشه محل نزاع و درگیری میان عشایر و گلهداران از قومیتهای مختلف بوده است. هنوز هم این درگیریها وجود دارد. من خوشحال هستم که در سطح کلان کشور یک مجموعه راهبردی به این دریافت رسیده است که اگر به این ماجرا رسیدگی نشود میتواند تبعاتی فراتر از مرزهای محیط زیستی کشور داشته باشد و همه حوزههای زندگی انسانی از قلمرو سیاست تا اقتصاد و امنیت را تحت تاثیر قرار دهد.
در منطقه غیزانیه در خوزستان بیش از 30 سال است که مشکل آب شرب مردم حل نشده است. آن هم در جلگهای که بیشترین آب شیرین ایران را دارد. چرا سیاستگذاران اینقدر نسبت به عواقب امنیتی و تنشهای اجتماعی حاصل از چنین رخدادهایی کمتوجه هستند؟
اگر بخواهم با یک مثال این پرسش را تشریح کنم باید به خانوادهای اشاره کنم که چند فرزند دارد و از مدیریت منسجمی برخوردار نیست و با توجه به میزان مطالبهگری و سروصدایی که یک فرزند ایجاد میکند، به مشکل او رسیدگی میکنند. این کار بهطور غیرمستقیم این پیام را به دیگر فرزندان میدهد که اگر شما بیسروصدا باشید و مطالبهای نداشته باشید به شما رسیدگی نمیشود و حتی از همه حقوق محروم میشوید و لازمه اینکه به حقوقت دست پیدا کنی این است که اذیت کنید و به قولی کافه را به هم بریزید. اما یک خانواده خوب قطعاً خانوادهای است که بهصورت مساوی و خردمندانه و قبل از اینکه مورد انتقاد قرار بگیرد و اعتراضی از سوی فرزندان صورت بگیرد بدون هیچ تبعیضی امکانات در اختیار همه قرار دهد. دولت ما نیز باید مانند یک خانواده خوب رفتار کند و اجازه ندهد مشکلی ایجاد شود و بعد از اعتراضات به فکر حل آنها بیفتد. بنابراین در این شرایط ما میبینیم خوزستان بعد از جنگ عملاً پر از مشکلات است و مردم هم گاه نسبت به ابتداییترین حقوق خود مثل تامین آب اعتراض میکنند. این رویه بیتردید سبب ایجاد شکافهای بیشتر در جامعه خواهد شد و این روند تهدید بیشتری را برای کشور بهوجود میآورد و نباید مردم راهحل را در اعتراض جستوجو کنند. غیزانیه 30 سال است مشکل آب دارد. میشد زودتر و بدون اینکه مشکلی پیش بیاید و در اولین سالهای ایجاد بحران آن را مرتفع کرد ولی حالا دولت مجبور است وارد شود و هزینه زیادی برای حل مشکل پرداخت کند. در قضیه آتشسوزی جنگل نیز وضع چنین است و تا قبل از اینکه سرهنگ عباسزاده فرمانده یگان حفاظت سازمان جنگلها نیاید و صراحتاً در تلویزیون ملی بگوید سازمان برنامه و بودجه به توافقات خود عمل نکرده، دولت وادار نمیشد 15 میلیارد تومان از 30 میلیارد طلب نیروهای امدادی را بدهد. بنابراین اینها همه رفتارهایی است که میتواند خطرآفرین باشد و میتواند این پیام بد را به جامعه منتقل کند که اگر میخواهید صدایتان شنیده شود باید دست به اعتراض بزنید. روشهای قانونی و رفتارهای مدنی نباید جای خود را به شورشها و رخدادهای غیرقابل پیشبینی دهد. من امیدوار هستم دولت متوجه این خطر بشود و با یک سیستم کارآمد قبل از اینکه صداها به اینجا برسد مشکل را حل کند. چه دلیلی دارد در خوزستانی که 33 درصد آب جاری کشور را دارد در مناطقی مثل غیزانیه، حصیرآباد، دغاغله و ... هنوز کمبود آب داشته باشیم و آب با تانکر منتقل شود. چه دلیلی دارد در سرشاخههای کارون و در استان چهارمحال و بختیاری هنوز روستاهایی باشند که مشکل آب داشته باشند. این مشکلات باید خیلی سریع رفع شوند. این ضعف مدیریت را نشان میدهد و حتماً نباید اعتراضات زیادی شود تا دولت به این صرافت بیفتد که مشکل را حل کند.
اگر بهعنوان راهکار بخواهیم پیشنهادی برای سیاستگذاران داشته باشیم که بحران آب و مسائل مرتبط با محیطزیست و منابع طبیعی به یک چالش امنیتی بدل نشود، چه پیشنهادی میتوان به دولت داد؟
مهمترین راهکار این است که آدمهایی در تصمیمگیریها دخیل شوند که متخصص باشند. ما در توزیع صندلیهای قدرت و مسوولیت، درک و تخصص اکولوژیک را در نظر نمیگیریم و متوجه دکترین پدافند غیرعامل نیستیم و نمیدانیم چگونه باید با مردم تعامل کرد. بیشتر رضایت مدیران بالادستی مهم است تا رفع مشکلات جامعه و تابآوری جامعه و حوزه تحت مدیریت. بنابراین چنین مشکلاتی بروز میکند. آن نظام و سیستمی کارآمد است که مهمترین اولویت خود را در مدیریت نهادهای تصمیمگیری و سکوهای پیشرفت به تخصص بسپارد. اگر کسی این تخصص را ندارد بدون هیچ درنگی از مسوولیتهای راهبردی حذف شود. امکان ندارد مجموعهای کارآمد باشد و متخصصان در مسند امور باشند و چنین لکنتهایی در سامانه مدیریتی آنها اتفاق بیفتد.
ما معمولاً شاهد رفتارهای سلبی از سوی بخشی از مردم هستیم که برای نمونه در واکنش به تخریب منابع حیاتی برای مثال هدررفت آب یا آتشسوزی طبیعت میگویند حالا که در مجموعه مدیران این همه فساد رخ میدهد بگذارید مثلاً آب هم هدر برود یا طبیعت آتش بگیرد. این واکنشهای سلبی در برابر تخریب منابع حیاتی ناشی از چیست؟
اگر مردم احساس کنند در فرآیند مدیریت کشور دیده نمیشوند و حضور ندارند، اگر احساس کنند دغدغههای آنها با دغدغه مدیران یکی نیست و آنها در این فرآیند مشارکت قدرت نقشی ندارند، واکنش سلبی دارند. اینها نشاندهنده این است که مردم احساس میکنند فساد در کشور ریشه دوانده است و آنها قربانیاند. بنابراین مثلاً آب شرب را بیدلیل مصرف میکنند و در واکنش میگویند میلیاردها دارد اختلاس میشود شما به چند لیتر آب ما گیر میدهید یا برای طبیعتی که میسوزد نگران نیستند و واکنشی ندارند. در چنین وضعیتی بسیار مهم است که صدای مردم شنیده شود و مردم احساس کنند حرفهایشان مورد توجه قرار میگیرد و چیدمان توسعه بر اساس خواست مردم طراحی میشود. اگر چنین اتفاقی بیفتد کمتر رفتارهای آزمندانه و خودخواهانه و آتشسوزیهای عمدی یا شورشهایی را میبینیم که شبیه بریدن بن شاخهای است که ما روی آن نشستهایم.
بیشتر مناطقی که در معرض تهدید و تهاجم هستند و امروزه در آن مناطق تنشهای اجتماعی و شورشهایی رخ میدهد، مناطقی هستند که از منابع حیاتی برخوردار هستند. اگر زاگرس را بهعنوان یک مثال در نظر بگیریم که سرشار از منابع آبی، جنگلی، نفت و... است، این پرسش مطرح میشود که چرا این مناطق توسعهیافته نیستند و اینقدر در تنش به سر میبرند؟ آیا تعمدی در چیدمان توسعه کشور است و اساساً چرا توسعه پایدار جدی گرفته نشده است؟
تعمدی در عدم توازن توسعه کشور وجود ندارد اما چه تعمدی از این بالاتر که آدمهای کوچک را در مسوولیتهای بزرگ بگماریم و چنین بلبشویی بهوجود بیاوریم. ما دو هزار میلیارد دلار پول در نیمقرن اخیر در اختیار داشتیم که خرج کنیم. کمتر ملتی چنین پولی را در اختیار داشته است. اما وقتی که برنامهریزی درست نمیشود و تخصص درستی وجود ندارد، منجر به تنش و شکاف اجتماعی و مسائلی از این دست میشود. آن خانوادهای که شمشهای طلایش را در شومینهاش میگذارد تا گرما ایجاد ایجاد کند حق ندارد از فقیر شدن حرف بزند. او نباید از شمشهای طلایش برای تولید گرما استفاده کند. ما منابع ارزشمند خود را اینطوری حرام میکنیم و جنگلهای هیرکانی را به بهانه سدسازی داریم از بین میبریم درحالیکه جنگلهای هیرکانی میتوانند ضامن بقای باکیفیت زندگی ما باشند. حال آنکه برای ساخت سد صدها میلیاردتومان هزینه میشود ولی آموزش و پرورش کشور فقیر است و حتی دو عدد هلیکوپتر مخصوص اطفای حریق جنگل نداریم. آیا ما کشور فقیری هستیم؟ خیر! ما ثروتهایمان را در حوزههایی مصرف میکنیم که لابی قدرتمندی دارد و میتوانند با فرهنگ دلالی و ذبح ملاحظات محیطزیستی و تعاملات بخشی به حیات خودشان ادامه دهند. سیستمی که بتواند با شفافیت و بر مبنای داناییمحوری از فساد گذر کند میتواند توسعه پایدار ایجاد کند و سرزمین را تابآور نگه دارد. من همچنان اعتقاد دارم که عمدی وجود ندارد که منابع کشور نابود شود بلکه فقدان تخصص در مدیریت کشور و الزام اینکه بیش از تخصص، برادری مدیر باید ثابت شود، سبب شده عملاً روندها و مسوولیتها آنطور که باید تخصیص پیدا نکند و فاجعه رخ دهد. اگر ما میگوییم نیروگاه حرارتی شهید مفتح همدان در کنار رودخانه فصلی قرهسو استقرار پیدا میکند و یک فاجعه بزرگ بهوجود میآورد و دهها فروچاله ایجاد میکند، نشان میدهد آن کسی که چنین طرحی را پیشنهاد، اجرا و مدیریت کرده نیت خیری داشته و مثلاً خواسته به اشتغال و توسعه همدان کمک کند، اما در نظر نداشتن روندهای توسعه پایدار یک فاجعه تمامعیار خلق کرده است و حدود 50 هزار کشاورز در این منطقه را بیکار کرده و آنجا به یک کانون بحرانی ریزگرد بدل شده است. واقعیت این است که برای آبادی مملکت فقط نیت خیر کافی نیست بلکه باید تخصص داشت و توسعه پایدار را در اولویت قرار داد. این روشها در صورتی که تغییر نکند میتواند فجایعی را در سالهای آینده در بخشهای مختلف برای کشور بهوجود بیاورد.
توسعه پایدار از سوی چه کسانی در ساختار حکمرانی ایجاد میشود؟ مگر همین مدیرانی که چنین تصمیمات غلطی میگیرند نباید به این مسائل توجه داشته باشند؟
در برخی مسوولان ما اخیراً یک نوع نظریه جاسوسپنداری شکل گرفته است؛ گویی دشمنان کشور را محاصره کردهاند و باید آدمهایی بر سر کار باشند که سلحشورانه آنها را شناسایی کنند و دیگر ضرورتی ندارد که تخصصی داشته باشند. متاسفانه بیشترین چالش در فقدان نیروهای ماهر در جایجای توسعه کشور است. نیرو وجود دارد چرا که ایران یکی از بالاترین سرمایههای انسانی و تخصصی در حوزههای مختلف را دارد اما نحوه بهکارگیری نیروها با روندها و روشهایی انجام میشود که کمتر فرصتی به اشخاص ماهر و متخصص میرسد. این روش توانسته بر روند توسعه پایدار هم موثر باشد. دانشگاههای ما بیشتر از آنکه نگران کیفیت تولید علم و نیروهای تحصیلکرده متخصص باشند، نگران این هستند که کسانی وارد دانشگاه نشوند که مثلاً مشکلی برای آنها از نظر سیاسی و اجتماعی درست کنند. حال آنکه توسعه کشور از دل دانشگاه میگذرد و نمیتوان نیروی متخصص را نادیده گرفت چون به او اعتمادی نداریم. در نتیجه فارغالتحصیلان آدمهای کارآمدی نیستند و آنها که کارآمد هستند، به خاطر همین برخوردهای سلبی گاه حتی کشور را ترک کردهاند و این اتفاقات مسیر توسعه پایدار را مختل کرده چرا که افرادی بدون دانش و صرفاً با تایید فلان نهاد در عالیترین مراکز تصمیمگیری علمی و تخصصی قرار میگیرند و نوع و روش برخورد آنها با مسائل تقریباً با استانداردهای مورد نیاز کشور فاصله دارد اما مساله اصلی این است که آنها چهرههایی مورد اعتماد هستند و ظاهراً همین مورد اعتماد بودن ظاهری برای اداره کشور لااقل در بخشهای علمی و تخصصی کافی است تا بتوانیم شیوه اداره وضعیت این ساختارها را با نوعی ناکارآمدی ارزیابی کنیم.