عوامل هشتگانه رنگ باختن امید
آیا امید اجتماعی ازدسترفته برمیگردد؟
در خصوص نظرسنجی منتشرشده از سوی مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران میتوان علتها و پیامدهای مختلفی را برای آن در نظر گرفت.
در خصوص نظرسنجی منتشرشده از سوی مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران میتوان علتها و پیامدهای مختلفی را برای آن در نظر گرفت. اما قبل از هر تحلیلی نیاز است که بین دو مفهوم شادمانی و شادکامی تمایز قائل شویم. مفهوم شادمانی جنبه کوتاهمدتی دارد و به نوعی یک واکنش نسبت به شنیدن یک خبر یا دیدن صحنههای خوشایند است. شادمانی غالباً هم جنبه کوتاهمدتی دارد، هم ناگهانیتر و پیشبینیناپذیرتر است. اما در نقطه مقابل، شادکامی یک مفهوم بلندمدت و درونیتر بوده که میتوان آن را به رضایتمندی ترجمه کرد. حال سوال این است که چرا در جامعه ایران با کاهش شادکامی یا رضایتمندی مواجه هستیم که میتوان دلایل هشتگانهای برای آن در نظر گرفت.
نخست آنکه بر اساس سایر نظرسنجیهای انجامشده تفاوت معناداری بین نارضایتی ذهنی ایرانیان با نارضایتی عینی آنها وجود دارد. برخی نظرسنجیها حاکی از آن است که میزان نارضایتی ذهنی ایرانیان تقریباً 5 /2 برابر میزان نارضایتی عینی آنهاست. یعنی هرچند ایرانیان برخورداری بیشتری نسبت به قبل از انقلاب دارند، اما به نوعی دچار احساس نارضایتی ذهنی هستند. بنابراین شکاف بین این دو مقوله باعث کاهش میزان رضایتمندی شده است. دلیل دوم بالا رفتن نارضایتی، افزایش امکان میزان مقایسه شهروندان با یکدیگر است. یعنی به علت دسترسی بیشتر به شبکههای ارتباطی و شبکههای اجتماعی، مردم به راحتی میتوانند خودشان را با سایر شهروندان که وضعیت بهتری دارند، مقایسه کنند.
همچنین ما شاهد یک مقایسه تاریخی هستیم. یعنی در تحلیلهای منتشرشده در رسانههای اجتماعی دائماً بر روی مقایسه ما با دهههای گذشته تاکید میشود که این موضوع نیز بر افزایش میزان نارضایتی تاثیرگذار است. از طرف دیگر به علت ارتباطات جهانی که شکل گرفته، ما میتوانیم خودمان را به راحتی با وضعیت کشورهای دیگر مقایسه کنیم. موضوعی که باعث ایجاد حس درجازدگی و عقبماندگی شده است.
مساله دیگر بحث گسترش حاشیهنشینی است. ما شاهدیم که میان احساس طرد اجتماعی و حاشیهنشینی در شهرها با میزان نارضایتی رابطه مستقیمی وجود دارد. در چند سال اخیر در کلانشهرها از جمله تهران به علت افزایش قیمت مسکن ما شاهد کوچ بسیاری از تهرانیها به حاشیه شهر هستیم. از عوامل دیگر میزان نارضایتی در جامعه ایران میتوان به ناشنوایی سیستماتیک مسوولان نسبت به صدای مردم اشاره کرد. یعنی مردم احساس میکنند که هر فریادی که بزنند از طرف مسوولان شنیده نمیشود.
همچنین باید اشاره کرد که ما در چهار دهه گذشته شاهد گسسته شدن پیوندهای قدیمی در جامعه و قوام نیافتن پیوندهای جدید هستیم. یعنی تعادلهای گذشته بههمخورده و هنوز تعادل جدید شکل نگرفته است. همین امر باعث شده که مردم به نوعی احساس بیپناهی کنند و افراد از یکدیگر فاصله میگیرند.
اما در خصوص اینکه مشکلات اقتصادی و سیاسی تا چه اندازه باعث کاهش امید مردم به آینده شده، در ابتدا باید به این نکته دقت کرد که نباید مردم را یک کل در نظر گرفت. بخشی از مردم درگیر مشکلات روزمره و عینی هستند. به عنوان مثال، حاشیهنشینان و فرودستانی که در تامین نیازهای روزمره خود ماندهاند، به لحاظ کیفی نارضایتی متفاوتی با اقشار متوسط دارند. ممکن است اقشار متوسط به این خاطر احساس نارضایتی کنند که کشور در مسیر پیشرفت حرکت نمیکند. بنابراین مردم را باید متنوعتر در نظر گرفت. از طرف دیگر، با بررسی حوادث سالهای 94 تا 97 میتوان دقیقتر به افزایش نارضایتی پرداخت. در سال 94 یک نوع احساس رضایت وجود داشت از اینکه بالاخره یک بنبست و گره در سیاست خارجی ایران باز شده است. از طرف دیگر، احساس رضایتی وجود داشت از اینکه ایران با قدرت با چندین کشور مهم مذاکره کرده و در این مذاکره به توفیقی دست یافته که میتواند نویدی برای یک آینده بهتر باشد. برای افرادی نیز که درگیر مشکلات روزمره بودند این احساس امید به آینده وجود داشت که به علت رونق گرفتن محیط کسبوکار، شاخصهای اقتصادی از قبیل اشتغال، بیکاری و تورم نیز بهبود پیدا کند. کارنامه دولت نخست آقای روحانی نیز تقریباً خوب بود و این احساس رضایتی در میان افراد ایجاد میکرد مبنی بر اینکه آنها در انتخابات سهیم بودهاند.
اما در سال 97 شرایط متفاوت شد. یعنی در دیماه 96 اعتراضات مردمی را شاهد بودیم. این اعتراضات به سرانجام نرسید و در نهایت ما در سال 97 به طور جدی شاهد تلاطمات اقتصادی در تمام حوزهها بودیم که متاسفانه همراه با تحریمهای اقتصادی و بدتر از همه همراه با انواع مفاسد اقتصادی بود. این مفاسد اقتصادی یک نوع دهنکجی به مردمی بود که کمر آنها زیر فشارهای اقتصادی خم شده بود. اما بدترین عامل اقتصادی همان تورم بالا بود که فشار روانی بسیار زیادی را برای مردم ایران ایجاد کرد. برخی از اندیشمندان علوم اجتماعی معتقد هستند که بین تورم و اخلاق یک نوع رابطه مستقیم وجود دارد. مساله مهم دیگر آن است که در یکی دو سال اخیر ما دچار یک نوع تعلیق شدهایم. یعنی حتی روشنفکران ما نیز از ارائه راهحل برای برونرفت از وضعیت جاری و ارائه چشماندازها و افقها برای آینده بهتر عاجز ماندند.
بحث دیگر آنکه در یکی دو سال اخیر ما شاهد کاهش همبستگیهای اجتماعی بودهایم که میتوانیم نمود آن را در افزایش نزاعهای اجتماعی شاهد باشیم. افزایش آمار طلاق، افزایش میزان مراجعات به پزشکی قانونی و کاهش ازدواج، نمونه بارز این امر است که نقطه عطف آنها در سال 97 بود.
از جانب دولت نیز ما شاهد این موضوع بودیم که آقای روحانی از وعدههای خود عدول کرده و مجموعهای از بوروکراتهای خسته را وارد دولت کرد. بنابراین وضعیتی که برخی از آن به نام احساس بیدولتی یاد میکنند، رخ داده است. یعنی انگار که دولت اساساً وجود ندارد که بر امور تسلط داشته باشد. این موضوع باعث ایجاد یک نوع حس بیپناهی و بهتبع آن احساس نارضایتی شده است.
در مسائل اجتماعی با مفهومی تحت عنوان امید اجتماعی سروکار داریم. یعنی زمانی که در جامعه انرژی مثبت زیادی آزاد میشود، میل زیادی برای پیشرفت در جامعه وجود دارد یا زمانی که شاهد افزایش شادیها و آزادیهای اجتماعی در جامعه هستیم و گشایشهای سیاسی رخ میدهد، یک وجدان و احساس عمومی شکل میگیرد که میتوان آن را به امید اجتماعی ترجمه کرد. طبیعی است که کاهش این امید اجتماعی باعث ایجاد حس بیقدرتی سیاسی در بین شهروندان میشود که در نهایت باعث افزایش نارضایتی ذهنی و بهتبع آن افزایش نارضایتی عینی خواهد شد.
حال سوال این است که چگونه امید از دست رفته ترمیم خواهد شد و آیا چنین امکانی وجود دارد؟ حتی در مهندسی مواد نیز از نقطهای صحبت میشود که به آن خستگی فلزات میگویند. در آن نقطه بنا به علتهای مختلف ممکن است فلز دچار شکستگی شود. جامعه نیز ممکن است برخی اوقات به این نقاط برسد. هرچند در دو دهه گذشته شاهد امواج سینوسی در میزان امیدواری سیاسی و اجتماعی مردم بودهایم. اما میتوان گفت ما به شکل آرامی در حال رسیدن به نقطهای هستیم که بخشی از مردم دیگر در هیچ انتخاباتی شرکت نکنند. بیم آن میرود اگر ما فکر اساسی برای تحول در جامعه نداشته باشیم، جامعه به نوعی بشکند. یعنی آن احساس فرسایش و ناامیدی آنقدر گسترش پیدا کند که دیگر تقریباً برخی از مردم از فرآیندهای مشارکت اجتماعی که یکی از آنها انتخابات است، ناامید شوند. بنابراین هرچه جلوتر برویم افزایش امید اجتماعی کار بسیار سختی خواهد بود.
به نظر میرسد باید در آیین حکمرانی به نوعی بازنگری کنیم. یعنی در راستای افزایش مشارکت مردم در اقتصاد، سیاست و فرهنگ در ایران گام برداریم. باید در راستای معنادار شدن انتخابات و اینکه به وسیله آن تغییرات ملموس در جامعه ایجاد کرد، گام برداریم. باید به سمتی برویم که روابط خودمان را در جهان به روابط سازنده تبدیل کنیم. از همه مهمتر باید شاهد افزایش شادیها، آزادیها، برابریهای اجتماعی و قدرتمندی سیاسی شهروندان باشیم. البته که قبل از تمامی این موارد، اولین اقدام این است که مسوولان موقعیت حال حاضر را درک کنند. درک کنند که جامعه جلوتر از آنها حرکت میکند و برای جبران این فاصله به اقدامات عاجل نیازمند هستیم.