مرگ انسانیت
وضعیت توسعه انسانی در کره شمالی و کره جنوبی چگونه است؟
توسعه در معنای عام آن، علاوه بر توسعه اقتصادی شامل توسعه انسانی هم میشود.
توسعه در معنای عام آن، علاوه بر توسعه اقتصادی شامل توسعه انسانی هم میشود. عواملی مانند دسترسی به امکانات بهداشتی و درمانی، تحصیلات، امید به زندگی و درآمد سرانه، مولفههای اصلی بررسی یک جامعه از نظر توسعه انسانی هستند که خود میتوانند به دهها زیرمجموعه تقسیم شوند. درباره وضعیت انسانی کره شمالی هم در سالهای اخیر، اگرچه کمتر از بحران اقتصادی آن، اما باز هم بسیار شنیدهایم. عمده این اطلاعات مربوط به قوانینی است که تلاش میکند همه ابعاد زندگی اعضای جامعه را کنترل کند و آنها را بر مبنای اصولی که دقیقاً معلوم نیست از کجا نشات گرفتهاند، تنظیم کنند. عده بسیار اندکی از مردم تلویزیون دارند همین عده هم تنها میتوانند برنامههای شبکههای دولتی را تماشا کنند. حتی اگر فیلم یا هر نوع برنامه تلویزیونی از خارج مرزها به دست شما برسد، تماشای آن تا چند سال پیش مجازات مرگ و در سالهای اخیر، زندانی شدن در اردوگاههای کار اجباری را به دنبال دارد. شهروندان کره شمالی، بنا به جنسیت و وضعیت تاهل، تنها از بین چند مدل محدود میتوانند آرایش موی خود را انتخاب کنند. ازدواج به دلیل علاقه امکانپذیر است، اما حواستان باشد که باید به فردی در کاست اجتماعی خودتان که دولت هم آن را تایید کند علاقهمند شوید، حتی در سالهای اخیر شنیده شد افرادی به دلیل آنکه در انظار عمومی به اندازه کافی برای درگذشت رهبر سابق این کشور اشک نریختهاند سر از زندان و اردوگاه کار اجباری درآوردهاند و... اما اینها تنها مثالهایی پراکنده درباره وضعیت جامعه و توسعه انسانی در کره شمالی در قیاس با همتای جنوبی آن و حتی عرف جهانی هستند که اگرچه خواندن و دانستن آن برای مردم خارج از مرزهای آن کشور عجیب و هیجانانگیز است، اما نمیتواند سنجه مناسبی برای بررسی وضعیت این کشور باشد.
در واقع بررسی وضعیت شاخصهای توسعه انسانی در کره شمالی و جنوبی را باید از سالهای قبل از استقلال این دو کشور آغاز کنیم. داستان این شبهجزیره نهتنها در دوران پس از جنگ کره که از ابتدای قرن بیستم آغاز شده است. بین سالهای 1910 تا 1945، شبهجزیره کره ابتدا تنها تحت نفوذ و پس از مدتی بهصورت رسمی بهعنوان مستعمره ژاپن شناخته شد. در این دوران، تنها فعالیتهایی چه از نظر اقتصادی چه صنعتی مورد حمایت قرار میگرفت و مجاز بود که همسایههای ژاپنی به آن نیاز داشتند و آن را تایید میکردند. اگرچه از نظر آماری میتوان در این دوران شاهد پیشرفت کره از نظر زیرساختهای آموزشی بود، اما باید توجه داشت که این زیرساختها به هیچوجه در اختیار مردم عادی قرار نمیگرفت و حتی نوع آموزش اجراشده در آن هیچ ارتباطی با نیازهای آن روزهای مردم این کشور نداشت. در واقع این زیرساختها ایجاد شد تا بخش محدودی از شهروندان کره که با ژاپنیها همکاری میکردند از آموزشهای لازم برای تولید تسهیلات نظامی و صنعتی ژاپن برخوردار شوند. وقتی در سال 1945 دوران استعمار خاتمه یافت، تنها 20 درصد از کودکان کرهای داخل یک مدرسه ابتدایی را از نزدیک دیده بودند. همچنین در سالهای 2012 تا 2018، دولت ژاپن شروع به تصرف زمینهای کشاورزی در کره کرد، این تصرف شامل زمینهای کشاورزی متعلق به دولت و همچنین کشاورزان خردهپا شد. کشاورزان زمیندار بزرگ از این تصرف مصون ماندند چون تقریباً بهراحتی میتوانستند مالکیت خود را بر زمینهایشان اثبات کنند. در پایان این دوران، دولت استعمارگر، مالک تقریباً 40 درصد زمینهای کشاورزی در شبهجزیره کره شد. این کار علاوه بر سایر تبعات مهمی که داشت، باعث از بین رفتن بخش عمدهای از دانش انسانی در بخش کشاورزی شد.
در این دوران و تا چند سال بعد از آن 3 /2 میلیون کشاورز کرهای تبدیل به مستاجرانی در زمینهای خود شدند یا حتی بدتر از آن برای کار مجبور به مهاجرت به منچوری تحت تسلط ژاپن یا سیبری شوروی و کار در معادن شدند. این نهتنها به معنای از بین رفتن زیرساخت انسانی در بخش کشاورزی بود که در نهایت به مهاجرت بیش از 20 درصد از جمعیت فعال در بخش کشاورزی این کشور انجامید که یکی از تبعات آن کاهش امنیت غذایی برای باقیمانده جمعیت این شبهجزیره بود. تا سال 1936، و در سالهای بعد از آن بیش از نیمی از برنج کشتشده در زمینهای کشاورزی کره، به ژاپن منتقل میشد تا در این کشور مصرف شود. علاوه بر این ژاپنیها با برداشت از منابع طبیعی کره و علاوه بر آن سلب مالکیت گسترده در بخشهای مختلف، باعث شدند تا تولید ناخالص داخلی این کشور روند کاهشی پیدا کرده و منفی شود. تا پایان سال 1944، حدود چهار میلیون کرهای، یعنی تقریباً 15 درصد جمعیت این کشور در خارج از مرزهای این کشور و اغلب در مکانها و مشاغل تعیینشده از سوی ژاپنیها مشغول به کار بودند و بسیاری از جمعیت جوان این عده مجبور به مبارزه در جبهههای مختلف میشدند، طبق بررسیهای انجامشده، اکثریت این عده هیچگاه مجدداً به کره بازنگشتند. اما بهرغم همه موارد گفتهشده، تسلط ژاپن بر کره تنها نکات منفی نداشت. این دوران از مردم کره که پیش از آن بسیار بسته، محافظهکار و فاقد ارتباط با دنیای بیرون بودند، ملتی ساخت که هنگام پایان این تسلط در 1945، در صنعتیترین کشور آسیا پس از ژاپن زندگی میکردند. در واقع میتوان گفت بهرغم وضعیت بسیار نامناسب اقتصادی و خصوصاً سرمایه انسانی کره در سال 1945، اما بذرهای پیشرفت و توسعه در خاک پاشیده شده بود.
در این زمان بود که راه دو کشور، از یکدیگر جدا شد. در واقع میتوان گفت جز مقداری تمایزات نهچندان قابل توجه که به دلیل وضعیت جغرافیایی دو بخش شمالی و جنوبی کره وجود داشت، کره شمالی و جنوبی در زمینه شاخصهای مختلف اجتماعی و توسعه انسانی، در وضعیتی بهشدت نامناسب، اما بسیار نزدیک و شبیه دوران پس از جنگ کره اصطلاحاً تفکیک خود را آغاز کردند. تفاوت فعلی میان وضعیت دو کره از اینجا آغاز میشود. در یک دهه بعد از پایان جنگ دو کره، که عملاً به نابودی هر آنچه از اقتصاد این دو کشور بعد از استعمار ژاپن باقیمانده بود منتهی شد، کره جنوبی تلاش کرد که خود را از نردبان توسعه که میتوان گفت در پایینترین پله آن قرار داشت بالا بکشد. تلاشی نافرجام جز در حوزه اصلاحات ارزی و آموزش. این کشور در اولین دهه بعد از شکلگیری توانست سیستم مالکیتی را که هیچوقت چندان کامل و شکلگرفته نبود و در زمان حضور ژاپنیها کاملاً از بین رفته بود سامان دهد و از آن مهمتر، آموزش را با موفقیت و موثر، توسعه دهد.
تا سال 1945، تنها 22 درصد شهروندان کره جنوبی (یا به عبارتی شهروندان آن مناطقی که بعدها کره جنوبی را تشکیل داد) سواد خواندن و نوشتن داشتند و تنها پنج درصد از این عده، بیشتر از تحصیلات ابتدایی آموزش دیده بودند. اما با وضع قانون تحصیلات ابتدایی در سال 1949 از سوی ایسونگمن ری و مقررات مربوط به آموزش اجباری در دوران پارک، این درصد در سال 1970 به 88 رسید و در سال 2013، 98 درصد مردم کره جنوبی باسواد بودند. اما کره شمالی که در هشت سال اول استقلال، از لحاظ اقتصادی و رشد خصوصاً، از همتای جنوبی خود پیشی گرفته بود، مسیری کلاً متفاوت را پیمود. توجه به عامل انسانی در توسعه، در بین رهبران دیکتاتور این کشور، هیچ جایی نداشت. در واقع مردم اصلاً نه در تصمیمگیریهای کلان و نه حتی در تصمیمگیریهای شخصی خود نقشی نداشتند و تنها مانند یکی از عوامل تولید، در کنار سایر عوامل به آنها نگریسته میشد. همان روش هشت سال اول، یعنی اقتصاد برنامهریزیشده دستوری که در آن سالها به مدد زیرساختهای باقیمانده از ژاپن و کمکهای مالی چین و شوروی، به رشد اقتصادی منجر شده بود با قطع کمکهای این کشورها و خصوصاً شوروی و پس از فروپاشی این کشور، عیناً ادامه یافت اما طبیعتاً بیشتر به پسرفت در همه زمینهها جز نظامی انجامید. در حال حاضر، اگرچه میزان سالهایی که انتظار میرود کودکی متولد کره شمالی در مدرسه سپری کند، در آمارهای رسمی سازمان ملل 12 سال ذکر شده است که این آمار البته در مورد کره جنوبی 16 سال است، اما این اصلاً بدان معنا نیست که کودکان در واقع این 12 سال را صرف درس خواندن میکنند. برای فرستادن کودکتان به مدرسه در کره شمالی، شما باید بتوانید هزینه نیمکت، معلم، نوشتافزار و تاسیسات اساسی و اولیه مدرسه را به همراه دیگر والدین بپردازید. کاری که با درآمدهای شهروندان این کشور و جمعیت زیر خط فقر، عملاً ممکن نیست و حتی اگر بتوانید به قیمت از دست دادن بسیاری از نیازهای اولیه این کار را انجام دهید، باز هم ساعتهای بسیاری از زمانی که باید به درس اختصاص داده شود، در واقع صرف کار جسمانی در مزارع و معادن دولتی خواهد شد.
در واقع به نظر میرسد دور نگهداشتن بچهها از مدرسه در این کشور امنیت بیشتری دارد. در واقع اصلاً به نظر نمیرسد آماری واقعی در مورد کره شمالی وجود داشته باشد. با بررسی آمار سازمان ملل خواهید دید آمار باسوادی این کشور، صددرصد اعلام شده است. دولت کره شمالی، با قطع اینترنت و سایر وسایل ارتباط جمعی، کنترل صددرصدی بر تصویری که از این کشور در جهان ارائه میشود دارد. کنترلی که احتمالاً آمار صددرصدی باسوادی، حضور 12 ساله در مدرسه و ... نیز شامل آن میشود. علاوه بر این میانگین سن جمعیت 25میلیونی این کشور، 34 سال است و تنها کمتر از دو و نیم میلیون از جمعیت کره شمالی بیش از 65 سال دارند. یعنی تقریباً میتوان اطمینان داشت هیچکس در این کشور، دنیای آزاد یا حتی زمانی قبل از جدایی از جنوب را احتمالاً جز در زمان طفولیت خود ندیده است و در نتیجه مطالباتی نیز برای برآورده شدن وجود ندارد که البته در صورت وجود هم در نهایت به اردوگاههای کار اجباری، جایی که اکثریت مرگها در آن از سوءتغذیه ناشی میشود؛ ختم خواهد شد.
علاوه بر آموزش، معیارهای دیگری نیز برای اندازهگیری شاخص توسعه انسانی وجود دارد، از جمله امید به زندگی. در این زمینه هم باز طبق آمار سازمان ملل متحد، امید به زندگی در کره جنوبی بیش از 82 سال است در حالی که در همتای شمالی این رقم تنها 70 سال (و طبق آمارهای مختلف منابع متفرقه حتی تا 65 سال) است. همچنین 28 درصد کودکان زیر پنج سال در این کشور، سوءتغذیه متوسط تا شدید دارند. این رقم در کره جنوبی تنها 5 /2 درصد است و این در حالی است که شهروندان کره شمالی بهدفعات مورد حمایت غذایی سازمانهای خیریه بینالمللی هم قرار داشتهاند. این آمار بدان معناست که نهتنها میزان امید به زندگی مردم این کشور، در بیش از 60 سال پس از شکلگیری، افزایش نداشته که کاهش هم یافته است. اگرچه آمار رسمی در این مورد وجود ندارد اما کارشناسان و پزشکان همکار نهادهای بینالمللی تخمین میزنند سوءتغذیه در این کشور به حدی شدید است که باعث کوتاهی قد و پسرفت در دیگر زمینههای شاخصهای سلامت شده است.
در مجموع اگرچه در همه آمارهای مربوط به ردهبندی شاخص توسعه انسانی، کره شمالی جزو کشورهایی است که با عنوان نامعلوم ذکر میشود، اما از همین اطلاعات ناکامل و دولتی در دسترس معلوم میشود حداقل از نظر معیارهای قابل اندازهگیری نیروی انسانی، این کشور نهتنها با همتای جنوبی خود که با هیچ کشور دیگری در جهان قابل مقایسه نیست.
اما اگر از این معیارهای قابل اندازهگیری سلامت، ثروت و آموزش، فراتر برویم هم کره جنوبی تا این حد از آزمایش سربلند بیرون خواهد آمد؟ به نظر میرسد خیر. حداقل با در نظر گرفتن معیارهایی کیفیتر؛ در سمت جنوب هم دیگر اوضاع به اندازهای خوب نخواهد بود که از کشوری با رتبه کمتر از 20 در زمینه شاخص توسعه انسانی، انتظار میرود. اولین انتخابات آزاد در کره جنوبی، در سال 1992 برگزار شد که منجر به قدرت گرفتن کیم یونگ سام شد، مردی که سالهای طولانی بهعنوان فعال حقوق بشر فعالیت کرده بود. فشار بر نهادهای حقوق بشر، مشکلی جدی در این کشور است. مخالفان دولت تحت نظارتهای امنیتی قرار دارند و سانسور، خصوصاً سانسور رسانهها و وسایل ارتباط جمعی، در این کشور هنوز هم اقدامی معمول است. البته چه با معیارهای کمی پیشتر گفته شده چه با معیارهای کیفی، کره شمالی با همتای جنوبی خود اصلاً قابل قیاس نیست. اگر در کره جنوبی، فعالان سیاسی تحت نظارت غیرمحسوس قرار دارند، در کره شمالی بدترین کمپهای کار اجباری به زندانیان سیاسی اختصاص دارد. کمپهایی که سوءتغذیه و شکنجه در کنار کار اجباری در آنها بسیار معمول است و امید به زندگی در آنها بسیار کمتر از سطح کشوری است. با توجه به اینکه شهروندان کره شمالی اجازه خارج شدن آزادانه از کشور را ندارند و بازدیدکنندگان و حتی فعالان نهادهای کمکرسانی بینالمللی بهشدت کنترل شده و رابطه کمی با مردم عادی کشور پیدا میکنند تقریباً تمام اطلاعات در مورد وضعیت مردم این کشور از طریق فراریانی به دست آمده است که توانستهاند خود را زنده به کشوری دیگر برسانند.
بر اساس اطلاعات این افراد تخمین زده میشود بین 80 تا 120 هزار زندانی سیاسی در این کشور تحت شرایط پیشتر گفته شده وجود داشته باشد. این آمار با توجه به اینکه همه جمعیت کشور تقریباً در دوران دیکتاتوری فعلی به دنیا آمدهاند رقم بالایی است که البته بخشی از آن هم خانواده زندانیان سیاسی هستند که تنها به دلیل فعالیت هرچند اندک عضوی دیگر از خانواده خود، مجازات میشوند. البته اوضاع مردم عادی هم چندان بهتر نیست. کار اجباری، حتی برای مردم عادی نیز در کره شمالی امری معمول است و مردم مجبورند ساعاتی از کار خود را به خدمت در معادن و کارخانههای ریسندگی اختصاص دهند. کار کودکان نیز نهتنها جرم نیست که بهصورت اجباری و دولتی و سازمانیافته انجام میشود و کودکان مجبورند در مزارع یا بخش ساختمان کار کنند. به نظر میرسد حتی در این جنبه نیز، کره جنوبی نهتنها راه پیشرفتی قابل ملاحظه را در زمینه رعایت حقوق شهروندی و بهبود سرمایه انسانی در سالهای پس از جنگ کره طی کرده است که همچنان در روند اصلاح ساختار خود حرکت میکند. در حالی که این روند مثبت در سمت شمال وجود ندارد. در واقع و در یک جمله، میتوان گفت در کره شمالی، سرمایه انسانی نهتنها وجود ندارد که حتی پتانسیل شکلگیری آن در صورت تغییر حکومت نیز، تا سالها و حتی شاید دهههای متوالی وجود نخواهد داشت.