نان در پیشگویی
مردم در بحرانیترین وضعیتهای اقتصادی چه رفتاری در پیش گرفتند؟
تاریخ اقتصاد، شاید مغفولترین شاخه علم اقتصاد است. نهتنها تاریخدانان و تاریخنگاران بلکه قریب بهاتفاق اقتصاددانان نیز اطلاعات محدودی از آن دارند که بیشتر مشتمل بر شنیدهها و گفتههای سرگل قالی است تا حاصل مطالعات و دود چراغ. این البته عجیب نیست. معروف است که تاریخ را برنده مینویسد که البته گفته دقیقی نیست؛ برندگان معمولاً نه حال و نه سواد تاریخ نوشتن نداشتهاند، پس تاریخنگاران را به خدمت میگرفتند تا وقایع را مطابق میل ملوکانه تفسیر و یادداشت کنند.
در همان دورهای که تاریخنگاران گذشته را مطابق میل دربار تاویل میکردند، رمالان و طالعبینان با تامل در صور فلکی یا احشای حیوانات، آینده را، آنگونه که پادشاهان و سرداران انتظار داشتند، نوید میدادند. از این عالمان انتظار میرفت آینده را پیشگویی کنند. ایشان نیز ترمینولوژی پیچیده و تشریفات مفصلی برای فالگیری تدارک دیده بودند که دو علت داشت. اول، ورود رقبا به صنعت پیشگویی را سخت میکرد و دوم، در صورت غلط درآمدن پیشگویی، عوامل کمککننده1 زیادی در دسترس داشتند که میتوانست غلط درآمدن پیشگویی را توضیح بدهد.
در دوره معاصر تلاشهای زیادی برای پژوهش جدی در تاریخ و فاصله گرفتن از تاریخنگاری درباری به عمل آمده و تاریخنگاری اقتصادی یکی از مهمترین دستاوردهای این تلاشهاست. لیکن عموماً از اقتصاددانان انتظار میرود از آینده خبر داشته باشند تا گذشته. یا به عبارت دیگر، نان در پیشگویی آینده است تا کشف گذشته. گاهی اوقات نبش قبر وقایع پیشین دردسر ایجاد میکند، درحالیکه آینده هنوز نیامده و اقتصاددان میتواند آن را مطابق میل سیاستگذار، با بهرهگیری از ادبیاتی پیچیده، و با دستچین کردن مقادیر همسو و نادیده گرفتن فکتهای ناخواسته، پیشبینی کند. حال اگر پیشبینی درست از آب درنیامد، عوامل کمککننده برای توجیه واقعیت ناخوشایند بسیار است و دیوار حاشا بلند. به این دلایل است که تاریخ اقتصاد مهجور و مغفول مانده است.
با این مقدمه، غور در تاریخ اقتصاد چه تحلیلی میتواند بهدست بدهد؟ ده هزار سال پیش از میلاد مسیح، جمعیت کره زمین حدود چهار میلیون نفر تخمین زده میشود. تا میلاد مسیح، جمعیت به 170 میلیون نفر میرسد. 1200 سال طول میکشد تا جمعیت دو برابر شده و به 360 میلیون نفر برسد. در حدود همین سالهاست که لشکر مغول به ایران حمله میکند. در این دوره بشر اسیر تله مالتوسی است. یعنی افزایش جمعیت به قحطی و نایابی منجر میشود و طاعون و مرگومیر و جنگ است که متوسط درآمد سرانه بشر را موقتاً و آن هم به مقدار ناچیزی افزایش میدهد. به عبارت دیگر، فراوانی موجب افزایش جمعیت میشود اما چون تولید کششپذیر نیست و مساحت زمینهای زیرکشت کموبیش ثابت است و امکان تجارت محصولات خوراکی با نقاط دوردست وجود ندارد و امنیت متاع کمیابی بهحساب میآید، افزایش جمعیت خود موجب فقر و نایابی است. در این دوره از تاریخ، نابرابری بسیار بالاست. در هر تمدنی، انگشتشماری از رفاه نسبی برخوردارند، و رفاه برای این انگشتشمار به این معنی است که میتوانند هرچه بخواهند بخورند و کار سنگینی انجام ندهند و مثلاً چندین دست لباس داشته باشند و افرادی را برای سرگرمی و نظایر آن به خدمت بگیرند. این غایت ثروت است. اما گذشته از این انگشتشمار، تمام جامعه در فقر و فلاکت مطلق دستوپا میزند. رفاه برای عموم مردمان جامعه در این دوره به معنای دسترسی به غذا و امنیت در حد زندهماندن است. اصطلاحی قدیمی در زبان فارسی این شرایط را به دقت تصویر میکند: «بخور و نمیر».
در این دوره حتی جنگسالاران و کشورگشایان نیز (به استثنای همان انگشتشمار) ثروتمند نیستند. چراکه تاراج فقیر و مفلوک کسی را ثروتمند نخواهد کرد و هر ثروتی که از تاراج و کشتار به دست آید یکبارمصرف است و برای پیدا کردن منبع بعدی طرف مجبور است دشواری و خطرات زیادی را به جان بخرد. در زمان حمله مغول به ایران، سرانه درآمد مردمان خوشبخت دنیا که از رفاه بخور و نمیر برخوردارند، حدود دو تا سه دلار در روز است. توجه داشته باشید که این رقم سرانه به پول ثابت است و اثری از تورم قیمتها در آن نیست. البته اثر افزایش کیفیت محصولات در 800 سال گذشته در آن لحاظ نشده. به عبارتی، گرمای حاصل از بخاری گازی یا شوفاژ را نمیتوان با گرما و دود هیزم مقایسه کرد لیکن در این محاسبه از خیر کیفیت گذشتهایم تا تصوری از کلیت موضوع به دست بیاوریم.
بنا بر محاسبات اگنس مدیسون، از حمله مغول تا سال 1820، یعنی انقلاب صنعتی، درآمد بشر آن هم در تمدنهای پیشرفته قریب به پنجاه درصد رشد کرد. اما پس از انقلاب صنعتی تا آغاز هزاره دوم میلادی درآمد سرانه بشر بیش از 1200 درصد افزایش داشت. این در حالی است که پس از انقلاب صنعتی بشر از تله مالتوسی رهید2 و جمعیت زمین در سال 2000 به شش میلیارد نفر رسید. مطالعات گرگوری کلارک و محاسبات برد دلانگ نیز تصویر مشابهی به دست میدهد. چنانکه تقریباً هیچ شبههای بین تاریخدانان اقتصادی دنیا راجع به این رویه تاریخی وجود ندارد.
روند فقرزدایی در قرن بیست و یکم شتاب بیشتری پیدا کرد طوری که در سال 2015، فراتر از خوشبینانهترین پیشبینیها، فقر مطلق به کمتر از ده درصد رسید. درآمد سرانه مردم در کشورهای توسعهیافته به 90 تا 100 دلار در روز رسیده است. یعنی مثلاً درآمد سرانه مردم آمریکا حدود 120 دلار و مردم نروژ قریب به 140 دلار در روز است. درآمد سرانه مردمان بقیه دنیا نیز در همین دوره با رشدی خیرهکننده همواره در حال افزایش بوده و تا پیش از بحران کرونا بین 30 تا 40 دلار در روز در حال رشد بوده است.
در سال ۱۳۴۴ درآمد سرانه هر ایرانی نزدیک به چهار دلار در روز بود. از ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۵ طی یک روند صعودی به ۹ دلار در روز افزایش یافت. از ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۷ به حدود چهار دلار در روز سقوط کرد. از ۱۳۶۷ تا ۱۳۹۰ در یک دوره ۲۳ساله به ۹ دلار در روز، تقریباً همانجایی که سال ۵۵ بودیم، بازگشت. و نهایتاً از 1390 تا 1399 بنا به روایات مختلف بین چهار تا هشت دلار کاهش یافته است. این در حالی است که در همین فاصله زمانی درآمد سرانه روزانه در بوتسوانا از یک دلار و ۲۴ سنت در سال ۱۳۴۴ به 22 دلار در سال 1399 و در کره جنوبی از سه دلار در سال ۱۳۴۴ به 76 دلار در سال 1399 افزایش یافته است. آنچه مسلم است، تلاش مردمان ایران برای بهبود وضع زندگی و معاش در این دوره کمتر نشده. اینطور نیست که مردم بوتسوانا چهار برابر یا مردم کرهجنوبی پانزده برابر ما به آبوآتش زده باشند. سوال اصلی همواره این است که چه عواملی باعث میشود رفاه مردمان کره شمالی و جنوبی تا این اندازه متفاوت باشد؟
البته شکی نیست که آگاهی مردم یکی از متغیرهای مهم در پیشرفت یا پسرفت هر کشوری است. اما بهعنوان نمونه، اینگونه نیست که آگاهی مردمان کشورهای توسعهیافته مانع سیاستگذاری تورمی افسارگسیخته در این کشورها شده باشد، یا ناآگاهی مردم ایران سیاستگذار را مجبور به سیاستگذاری تورمی کرده باشد. واقعیت آن است که چارچوب سیاسی و نظام اقتصادی و برخورداری از کالاهای عمومی مانند امنیت و تضمین قراردادهای خصوصی و آزادی مبادله و شفافیت خدمتگزاران است که زمینه را برای رشد و توسعه فراهم میکند. با سیاستهای تورمی و فیلترینگ و مجوزسالاری و توزیع رانت و حذف صفر و حراج سکه و قرعهکشی خودرو هیچ کشوری پیشرفت نکرده و نخواهد کرد.
باری، چه دانشآموز اقتصاد باشیم و چه در کلاس تاریخ نشسته باشیم، وضعیت کنونی را نمیتوان به حساب موفقیت گذاشت. اینکه چرا در زمان حمله مغول قحطی شد و امروز قحطی نیست به خاطر نوآوری و ثروت بشر قرن بیست و یکمی است و موهباتش که تقریباً به رایگان به دست ما رسیده، نه چارهاندیشی سیاستگذاران ما. وضع کنونی ما بهرغم تمام دستاوردهای بشر، مدرن است. دست مریزاد!