ظهور نااقتصاددانان
ناتان تانکوس چگونه به مرجعی برای تحلیل تحولات اقتصاد کلان تبدیل شد؟
تصور کنید پزشک سلطنتی انگلیس در قرن ۱۴ هستید. شاهزاده بیمار است و شما برای کمک احضار شدهاید. شما برای مشاوره با دو متخصص تماس میگیرید. اولی میگوید: «از زالو استفاده کنید تا طبع شیطانی را از بدن خارج کند.» دومی میگوید: «نه، شما باید خون وی را بگیرید تا طبع شیطانی را از بین ببرد.» آنها شروع به بحث و جدل میکنند و در حالت ناخوشایندی به یکدیگر توهین میکنند. ادعای فرد موافق خون گرفتن: «فرد موافق زالو مخفیانه برای فرانسویها کار میکند!» فرد موافق خون گرفتن پاسخ میدهد: «فرد موافق زالو فقط میخواهد شاهزاده بمیرد زیرا شاهزاده میخواست مالیات بالاتری بر نجیبزادگان وضع کند!»
تصمیم مناسب چیست؟ در یک دنیای ایدهآل، 999 بیمار مشابه شاهزاده را جمعآوری کرده و انواع روشهای درمان را امتحان میکنیم. سپس نگاه میکنیم که چه کسی درگذشته است و با استفاده از تجزیه و تحلیل آماری میفهمیم که کدام روش درمان، بیماری را بهبود میبخشد.
متاسفانه، این کاری نیست که بتوانیم انجام دهیم، زیرا اولاً اگر آن را پیشنهاد میکردیم، به سیاهچالها هدایت میشدیم و سر از بدنمان جدا میشد! ثانیاً اکنون قرن 14 است و ما هیچ ذهنیتی نسبت به روش علمی نداریم و در هر صورت ابزار مناسبی برای آن آزمایش نخواهیم داشت. در عوض، انتخاب بین خونریزی یا زالو است. بنابراین بهترین حدس خود را میزنیم و دعا میکنیم که انتخابمان درست باشد.
وضعیت اقتصادی که امروز در آن قرار داریم کمی شبیه به مثال بالاست. همه میدانند وقتی کارخانهها را گرد و غبار فرامیگیرد و کارگران بالقوه بیکار هستند، اتفاق بدی افتاده است. اما بهترین «متخصصان» ما، یعنی همان اقتصاددانان دانشگاهی دارای شهرت عمومی بدی هستند. بررسیها نشان داده است که مردم نسبت به پیشبینیهای اقتصاددانان اطمینان کمی دارند. آنها در صفحات خود، به شدت بحث میکنند و به نظر نمیرسد که در مورد اساسیترین موضوعات توافق داشته باشند.
بنابراین آیا ما با اعتماد به علم اقتصاد در حال اشتباه کردن هستیم؟ آیا اقتصاددانان صرفاً عدهای شارلاتان هستند یا با وجود همه ایراداتشان، آنها واقعاً بهترین متخصصانی هستند که داریم؟ پاسخ قطعی وجود ندارد، همانطور که جواب خوبی برای مشکل پزشک سلطنتی وجود ندارد.
ابتدا باید بهطور خلاصه در مورد آنچه تئوریپردازان اقتصادی انجام میدهند صحبت کنیم. اساساً آنها مدلهایی را میسازند که ابزارهای ریاضیاتی هستند و هدف آنها، توصیف چگونگی کارکرد اقتصاد است. مساله این است که اقتصاددانان مدل صحیح و دقیقی از کل اقتصاد، نساختهاند. بسیاری افراد باهوش وقت زیادی را صرف ایجاد ابزارهایی با نامهایی مانند «تعادل عمومی تصادفی پویا» کردهاند. این مدلها برخلاف علومی نظیر هواشناسی در پیشبینی آب و هوا، نمیتوانند اقتصاد را پیشبینی کنند. علاوه بر این، این مدلها حاوی بسیاری از فرضیات کاملاً اشتباه هستند. برای مثال، بسیاری از مدلها تصریح میکنند که شرکتها فقط مجاز به تغییر قیمتهای خود در زمانهای تصادفی هستند!
مشکل تنها به تئوری محدود نمیشود. اقتصاددانان دادههای کافی خوبی نیز برای درک نحوه کار اقتصاد ندارند. با استفاده از شیمی یا زیستشناسی میتوان موارد را در آزمایشگاه قرار داده و با آزمایشهای کنترلشده، آنها را آزمون کرد. با اقتصاد خرد (مطالعه بازارهای خاص) میتوان کار مشابهی انجام داد. به عنوان مثال، حراجهایی که گوگل برای فروش تبلیغات آنلاین استفاده میکند، توسط اقتصاددانان خرد توسعه یافته است. اما در مورد اقتصاد کلان، نمیتوان کل اقتصاد را در یک آزمایشگاه قرار داد. تنها کاری که میتوان انجام داد، آن است که تاریخ را مرور کنیم و سعی کنیم برخی الگوها را استنتاج کنیم. اما اغلب، بهمحض اینکه فکر میکنیم یک الگو پیدا کردهایم، این الگوها از بین میروند.
بهترین اقتصاددانان نسبت به این مساله به خوبی آگاه هستند. بن برنانکی، در یک سخنرانی فارغالتحصیلی در پرینستون، بهطور طنزگونهای به این مساله اشاره میکند: «اقتصاد یک حوزه فکری بسیار پیچیده است و برای اینکه چرا تصمیمات سیاستگذاران در گذشته غلط بوده است، توضیح دقیقی دارد. در مورد آینده؟ توضیح خوبی وجود ندارد.» گرگ منکیو، یکی از مشهورترین اقتصاددانان کلان جهان در ستون نیویورکتایمز 2011، نظراتش را اینگونه مطرح میکند:
«بعد از بیش از یک ربع قرن به عنوان یک اقتصاددان حرفهای، باید اعتراف کنم که چیزهای زیادی درباره اقتصاد نمیدانم. در واقع، حوزه اقتصادی که بیشترین انرژی و توجه خود را صرف آن کردهام یعنی فراز و نشیبهای چرخههای تجاری، جایی است که من با سوالات مهم و بدون جواب بدیهی مواجه میشوم...»
این بدین معناست که وقتی یک اقتصاددان، چیزی را مبتنی بر مدل و تئوری میگوید، باید با دیده تردید به سخنانش بنگریم. و هرچه نظریه یا مدل پیچیدهتر شود، باید این بدگمانی بیشتر باشد. به عنوان مثال، چند سال پیش در والاستریت ژورنال، جان تیلور، اقتصاددان استنفورد خواستار سیاست ریاضت اقتصادی شد و توصیه خود را مبتنی بر «یک مدل اقتصاد کلان مدرن» توجیه کرد. با نگاه به آن مدل متوجه میشویم که این مدل فرضیات زیادی دارد که بسیاری از اقتصاددانان با آن مخالفاند. اما یک خواننده متوسط والاستریت ژورنال راهی برای دانستن آن ندارد. بنابراین باید مراقب اقتصاددانانی باشیم که مدلهای فانتزی دارند.
اگر روزی اقتصاددانان موفق به ساخت مدلهایی شوند که بهتر کار میکنند، میتوانیم برای سوالاتی نظیر «آیا بانک مرکزی باید پول بیشتری چاپ کند؟» به آنها مراجعه کنیم و به مشاوره تخصصیشان اعتماد کنیم. اما تا آن روز، اقتصاددانان تنها میتوانند به ما شهود، پیشنهاد و ایده بدهند. درست مانند پزشک سلطنتی، هر یک از ما باید خود تصمیم بگیریم که بهترین دارو چیست.
بنابراین، هنگامی که به سخنان اقتصاددانان گوش میکنیم، نکته اصلی این است که بفهمیم چرا آنها به آنچه در ذهنشان است فکر میکنند. به عنوان مثال، پل کروگمن معتقد است سیاستهای پولی در شرایط رکودی خوب عمل نمیکنند، زیرا نرخ بهره اسمی نمیتواند به زیر صفر برسد و فدرالرزرو نیز، همواره توانایی متقاعد کردن مردم به این ایده را که فد اجازه افزایش تورم را خواهد داد، ندارد. رابرت بارو معتقد است سیاستهای مالی کارکردی ندارند، زیرا مردم مالیاتهای آیندهای را که برای پرداخت هزینههای جاری لازم است، پیشبینی میکنند و برای پرداخت مالیاتهای آینده، پسانداز کرده و مصرف امروز خود را کاهش میدهند.
اقتصاددانان یک فضیلت دیگر دارند، آنها در اشاره کردن به خطاهای منطقی یکدیگر بسیار خوب عمل میکنند. اقتصاددانان افراد بسیار باهوشی هستند. در عین حال، مانند بقیه افراد، در معرض اعتمادبهنفس بالا و اعتماد بیش از حد به نظریات خود هستند (همه به اندازه منکیو شکاک نیستند و از خود سوال نمیکنند). اما همواره اقتصاددانان دیگری هستند که آنها را مورد سوال قرار دهند. بنابراین به منظور اجتناب از باور بیش از حد به یک اقتصاددان، باید صحبتهای اقتصاددانان طرف دیگر قضیه را نیز بشنویم.
اقتصاددانان، مکانیک اتومبیل نیستند. و اگر مانند مکانیک اتومبیل رفتار کنند، باید سریعاً مشکوک شویم. اما آنها چیزهای جالب زیادی برای گفتن دارند. آنها ممکن است به ما در ارزیابی و شفافسازی عقاید خود در مورد عملکرد اقتصاد کمک کنند. همچنین میتوانند به ما کمک کنند تا ایرادهای موجود در بحثهای یکدیگر را بهتر متوجه شویم.
در نهایت باید توجه داشته باشیم که ما همان پزشک سلطنتی هستیم. ممکن است همه چیز را ندانیم اما شاهزاده در حال مرگ است و به هر حال ناچاریم به توصیه یک به اصطلاح متخصص عمل کنیم.
آیا این همه داستان است؟ آیا تنها اقتصاددانان آکادمیک در مورد موضوعات اقتصادی صاحب نظرند؟ اگر از یک اقتصاددان آکادمیک این سوال را بپرسیم، در عین حال که به کاستیهای اقتصاد متعارف در توضیح و پیشبینی پدیدههای اقتصادی واقف است (کمااینکه متن انتقادی بالا را نوا اسمیت، اقتصاددان فارغالتحصیل دکترای دانشگاه میشیگان و استاد فعلی دانشگاه استونی بروکس نیویورک نوشته است)، کماکان معتقد است، اقتصاددانان آکادمیک بهترین افراد برای رجوع هستند. اما اخیراً متخصصان اقتصادی غیرآکادمیک نیز طرفداران خود را پیدا کرده و به تدریج در حال ظهور هستند. شاید بد نباشد داستان ناتان تانکوس را به عنوان یکی از این افراد بررسی کنیم.
ناتان تانکوس کیست؟
ناتان تانکوس که 28 سال دارد، لیسانس خود در کالج دادگستری جان جی شهر نیویورک را نیمهتمام رها کرده است. با این حال، او دانش اقتصاد و امور مالی را به اندازهای فرا گرفته است که به عنوان مفسر فدرالرزرو فعالیت داشته و بهطور گسترده توسط علاقهمندان اقتصاد دنبال میشود. خبرنامهای که او در سال جاری راهاندازی کرده است، مخاطبانی در فدرالرزرو، کمیسیون بورس و اوراق بهادار، دفتر کنترلکننده ارز و همچنین وزارت خزانهداری دارد. وی همچنین توسط روزنامهنگاران، اندیشمندان اقتصادی و اقتصاددانان والاستریت در توئیتر دنبال میشود.
تانکوس این مخاطبان آنلاین را به تدریج و از سال ۲۰۱۵ به دست آورده است، اما صرفاً در یک سال گذشته، مخاطبان خود را وسعت بخشیده است و عموماً، تمرکز خود را معطوف بر سازوکارهای پولی کرده است. در ماه سپتامبر گذشته، او نابجایی در بازار وامهای تضمینی را تشخیص داد که این امر، فدرالرزرو را مجبور به ازسرگیری خرید اوراق قرضه خزانهداری در مقیاس گستردهای کرد. در سال جاری، او مجموعه مطالب مفصلی به نام یادداشتهایی پیرامون بحرانها نوشت که اقدامات اضطراری فدرالرزرو برای مقابله با رکود کووید 19 را توضیح میدهد. وی از حسابهای T، ابزار معمول حسابداران که داراییها را در سمت چپ و بدهیها را در سمت راست قرار میدهد، استفاده گستردهای میکند.
دیوید بکوورث، محقق ارشد اقتصادی در مرکز مرکاتوس دانشگاه جرج میسون، میگوید: «او واقعاً از جزئیات و مکانیسمهای سیستم پولی اطلاعات خوبی دارد.»
یکی از دلایل جذابیت ظهور و اوجگیری غیررسمی و بدون مدرک تانکوس، نظرات وی در بحثهای اقتصادی و مالی در اینترنت است، جایی که در آن، مدارک رسمی کمتر از هر زمان دیگری اهمیت دارد. تانکوس از نبود ابزار نظارتی و کنترلی در اینترنت، بیشترین بهره را برده است، جایی که یک بحث تیزبینانه و استدلال سریع پیرامون یک موضوع فارغ از چیستی آن، میتواند اثرگذاری بیشتری نسبت به مقاله بررسیشده توسط کمیته مجله فصلی اقتصاد1 یا مجله بررسی اقتصادی آمریکایی2 داشته باشد.
هیچکس بیش از خود تانکوس، از شهرت نوظهور او تعجب نمیکند. او کسی است که سرانجام استطاعت مالی برای خروج از آپارتمان خانوادگی در منهتن نیویورک را که در آنجا بزرگ شده، پیدا کرده است. تانکوس میگوید: «این یک تجربه کاملاً شگفتانگیز و عجیب بوده است.» خبرنامهای که تانکوس منتشر میکند، با 450 مشترک، سالانه حدود 45 هزار دلار درآمد برایش به همراه دارد. بهعلاوه، او باور دارد که میتواند 20 هزار دلار دیگر از سایر فعالیتها نظیر سخنرانی و نوشتن به دست آورد. او میگوید: «این کار به لحاظ درآمد، همانند شغلی تماموقت و پردرآمد شده است. همچنین فضای زیادی برای رشد وجود دارد.»
تانکوس در سالهای 2008 و 2009 در دبیرستان آزمایشگاه آکادمی شهری در منهتن تحصیل میکرد، زمانی که معلمهای وی بحران مالی را تبدیل به فرصتی برای یادگیری کردند. در طول تعطیلات تابستانی خود در سال 2009، او به تاریخ پولی ایالات متحده پرداخت، کاری فوقالعاده توسط اقتصاددانان محافظهکار، میلتون فریدمن و آنا شوارتز. پس از آن، خیلی زود کتاب تئوری عمومی اشتغال، بهره و پول جان مینارد کینز لیبرال را برای مطالعه انتخاب کرد. او میگوید: «من آن کتاب را بارها و بارها خواندم تا اینکه توانستم تا حدی آن را متوجه شوم.» هنگامی که هنوز در دبیرستان بود، با فرضیه بیثباتی مالی هایمن مینسکی و نظریه پولی مدرن آشنا شد. نظریاتی که تازگی به عنوان یک جنبش به راه افتاده بودند.
کسب مدرک دانشگاهی به راحتی امکانپذیر نبود. وی سال اول تحصیلات خود را در کالج ولز در شمال ایالت نیویورک گذراند، سپس به دانشگاه اتاوا منتقل شد تا با دو نفر از اقتصاددانان پساکینزی، مارک لاووی و مارکو سکچریسیا تحصیل کند. به عقیده وی، مشکلاتی که پیرامون کمکهزینههای مالی وجود داشت، مانع موفقیت او در اتاوا شد. بنابراین به نیویورک بازگشت و در دانشگاه جان جی که بخشی از دانشگاه شهر نیویورک است، با اقتصاددان چپگرا، جی میسون، مشغول به تحصیل شد.
او هنوز مدرک خود را دریافت نکرده است، چیزی که برای انجام کار بعدی که میخواهد انجام دهد، ضروری است. او میخواهد تحصیلات خود را در مقطع دکترا و در رشته حقوق در دانشگاه منچستر انگلستان ادامه دهد. اما چرا رشته حقوق؟ «من به یک نقطه مشخصی رسیدم که متوجه شدم این بحثها در مورد ریشه پول و... را نمیتوان در اقتصاد حل و فصل کرد. سوالات حقوقی و تاریخی وجود دارد.»
تانکوس جایگاه خود را در اکوسیستم اقتصاد درک میکند. مشابه روزنامهنگاری، آن جایگاه، چیزی همانند نوشتن اولین پیشنویس تاریخ است. او میگوید: «وقتی دیگران لزوماً چیزی منتشر نمیکنند، من زیاد مینویسم.» وی اضافه میکند: «شما میتوانید یک فرد آکادمیک عالی باشید، اما اگر همواره نمینویسید، لزوماً در ذهن مردم به عنوان کسی تلقی نمیشوید که بتوانند سوالاتشان را از او بپرسند. من آنقدر مینویسم که همواره، مردم چیزی برای انتخاب و خواندن داشته باشند.»
پس از آنکه فدرالرزرو اقدام به اعلام مجموعهای از اقدامات فوقالعاده برای نجات اقتصاد ایالات متحده کرد، تانکوس 21 متن طولانی را طی مدت ۳۱ روز نوشت. او میگوید: «بعضی اوقات این کار به معنای بیدار ماندن تا ساعت 5 یا 6 صبح بود. سرعت کار فوقالعاده بالا و باورنکردنی بود.»
مطالب منتشرشده تانکوس در اینترنت، نهتنها افرادی را که با دیدگاههای لیبرالی وی همعقیده هستند، بلکه افرادی را که صرفاً میخواستند از جزئیات عملیاتی امور فدرالرزرو سر دربیاورند نیز جذب کرده است. مخاطبان توئیتر وی شامل خبرنگاران از بلومبرگ نیوز، والاستریت ژورنال، نیویورکتایمز، پیتر اورسزاگ، یک مقام سابق دولت اوباما و مدیر اجرایی مشاوره مالی در بانک سرمایهگذاری لازارد و همچنین آلن کول، اقتصاددان ارشد جمهوریخواه در کمیته مشترک اقتصادی کنگره است.
بکوورث، اقتصاددان دانشگاه جرج میسون، که عقاید سیاسی خود را در طیف راست توصیف میکند، میگوید: «ما با یک زبان مشترک صحبت میکنیم، شاید به نتیجههای مختلفی برسیم اما تانکوس همیشه پاسخی هوشمندانه و آگاهانه به شما میدهد.»
در زمانهای که بسیاری از رسانههای اجتماعی به یک اتاق پژواک تبدیل شدهاند، جایی که افراد برای شنیدن صدای افرادی که از قبل با آنها موافق هستند، به آن مراجعه میکنند، هنوز مکانهایی وجود دارد که میتوان اختلافات را از میان برد و در آنها مدرکگرایی به حاشیه رفته است. و این دلگرمکننده است. تانکوس میگوید: «ما به نوعی فضا را برای ناظران و کنترلکنندگان در اقتصاد گسترش دادهایم.»
پینوشتها:
1- Quarterly Journal of Economics
2- American Economic Review