چالش اندیشه
بحران کرونا چه بر سر ایدئولوژیهای سیاسی خواهد آورد؟
مطلبی که میخوانید، ترجمه مقالهای با عنوان «آیا ویروس کرونا لیبرالیسم را مجدداً احیا خواهد کرد یا اینکه کشنده آن خواهد بود؟» است که به قلم متیو گودوین (Matthew Goodwin) در سایت «spectator.co.uk» منتشر شده است. قابل ذکر است که آنچه میخوانید، فقط ترجمه یک مقاله منتخب در مورد اثر بحران کرونا بر ایدئولوژیهای سیاسی است و لزوماً بازتابدهنده اندیشه ما در این مورد نیست.
مرتضی مرادی: مطلبی که میخوانید، ترجمه مقالهای با عنوان «آیا ویروس کرونا لیبرالیسم را مجدداً احیا خواهد کرد یا اینکه کشنده آن خواهد بود؟» است که به قلم متیو گودوین (Matthew Goodwin) در سایت «spectator.co.uk» منتشر شده است. قابل ذکر است که آنچه میخوانید، فقط ترجمه یک مقاله منتخب در مورد اثر بحران کرونا بر ایدئولوژیهای سیاسی است و لزوماً بازتابدهنده اندیشه ما در این مورد نیست.
تاریخنگار بریتانیایی، «ایجیپی تیلور» (AJP Taylor)، میگوید سیاستمداران، زنجیره اتفاقاتی را که رخ میدهد، خلق نمیکنند. او میگوید آنها فقط میتوانند روی موج اتفاقاتی که رخ میدهد سوار شوند و سعی کنند این موج را هدایت کنند. اما تیلور وقتی این حرف را میزد، داشت در مورد تاریخ طولانی اروپا صحبت میکرد و یک پاندمی (بیماری همهگیر) جهانی که همه را بهطور ناگهانی در شوک فرو ببرد، مدنظرش نبود. اینکه چگونه میتوان روی موج چیزی که شبیه یک سونامی است سوار شد و آن را هدایت کرد، تا حد بسیار زیادی، ناشناخته است.
شیوع ویروس کرونا، همین الان بیشتر جهان را در «لاک داون» (Lockdown) قرار داده است (لاک داون یک پروتکل در شرایط اضطراری است که به موجب آن، افراد یا اطلاعات از خارج شدن از محلی که در آن قرار دارند منع میشوند. از آنجا که در فارسی معنی مناسبی برای این واژه انگلیسی وجود ندارد یا ما از وجود آن بیخبر هستیم، از خود واژه انگلیسی در این متن استفاده میکنیم). شیوع کرونا باعث شده که اقتصاد جهانی وارد فاز سقوط آزاد شود. این ویروس تا به حال بیش از 13 هزار نفر را کشته و میتواند صدها هزار نفر دیگر و حتی شاید میلیونها نفر دیگر را هم بکشد (این مقاله در 23 مارس 2020 به چاپ رسیده است. طبق آمار سایت worldmeters.info تا 7 آوریل حدود 75 هزار نفر در اثر کرونا جان خود را از دست دادهاند).
شیوع کرونا اثرات سیاسی بزرگی نیز خواهد داشت. رهبران کشورها، دولتها و حتی ایدئولوژیها بر اساس اینکه چگونه به بحران کرونا پاسخ دادهاند و اینکه چگونه نتیجه نهایی را رقم زدهاند، مورد قضاوت قرار خواهند گرفت. بعضی از سیاستمداران بهرغم آنچه به آن امید داشتهاند، فقط با یک چیز به یاد آورده خواهند شد. برای مثال نویل چمبرلین (Neville Chamberlin) با مماشات (Appeasement) به یاد آورده میشود (مماشات، سیاست دوری کردن از درگیری نظامی و تلاش برای حل صلحآمیز مناقشات سیاسی است. نویل چمبرلین، نخستوزیر بریتانیا از 1937 تا 1940 از مدافعان اجرای این سیاست در برابر آلمان نازی و ایتالیای فاشیست بود. این سیاست شکست خورد و منجر به روی کار آمدن وینستون چرچیل در بریتانیا شد. در حال حاضر سیاست مماشات، به عنوان سیاست موضع ضعف شناخته میشود).
همچنین آنتونی ادن (Anthony Eden) را با بحران سوئز (Suez Crisis) میشناسند (آنتونی ادن، یک سیاستمدار بریتانیایی بود که سه دوره به عنوان وزیر امور خارجه این کشور فعالیت کرد. همچنین در سالهای 1955 تا 1957 نخستوزیر بریتانیا بود. بحران سوئز مربوط به سال 1956 است. در این سال بریتانیا همراه با فرانسه و رژیم اسرائیل، برای تحت کنترل درآوردن کانال سوئز به مصر حمله کردند. بریتانیا و فرانسه از این میترسیدند که مصر، بعد از ملیسازی کانال سوئز، آن را ببندد و مانع انتقال نفت از خلیجفارس به اروپای غربی شود. بعد از آغاز جنگ که به جنگ دوم اعراب و اسرائیل معروف است، فشارهای سیاسی از سوی ایالات متحده، شوروی و سازمان ملل، باعث خروج مهاجمان و تحقیر فرانسه و انگلیس شد). دیوید کامرون را نیز با برگزیت میشناسند. ویروس کرونا میتواند به سادگی به آن «یک چیزی» تبدیل شود که رهبران امروز در آینده با آن به یاد آورده خواهند شد. پس سوال این است که ویروس کرونا، چگونه روی سیاست تاثیر خواهد گذاشت؟
پاسخ کوتاه و صادقانه این است که ما واقعاً جواب این سوال را نمیدانیم. اما این نباید مانع از این شود که فکر کردن در مورد آن و سوال پرسیدن در موردش را متوقف کنیم. این کار میتواند به ما در سازماندهی افکارمان کمک کند. بگذارید چند سوال مهمی را که وجود دارد با هم مرور کنیم:
آیا بحران کرونا منجر به زیر و رو شدن جهانیسازی و نظم جهانی لیبرال (Liberal world order)، که طی دهه گذشته به کرات به انزوا کشانده شده است، خواهد شد؟ آیا بحران کرونا منجر به احیای مجدد لیبرالیسم و احیای مجدد حمایت از آزادیهای فردی خواهد شد؟ آیا منجر به حمایت از این استدلال خواهد شد که در میانه چالشهای جهانی بزرگی همچون پاندمیها و تغییرات اقلیمی، تنها راهحل، همکاریها و تعهدات بینالمللی (چندجانبهگرایی یا multilateralism که به معنای ائتلاف چندین کشور برای دستیابی به یک هدف واحد است) خواهد بود؟
آیا بحران کرونا و نتایج آن، که همین حالا هم بسیاری از کارگران با درآمد پایین را به سختی انداخته است، پوپولیسم را در جهان تشدید خواهد کرد و شلاق پوپولیسم را علیه نخبگان خودخواه و نالایق به حرکت درخواهد آورد؟ آیا بحران کرونا که یک دشمن خارجی جدید است (اولین تهدید جهانی جدی بعد از پایان جنگ جهانی دوم)، اذهان را روی نیاز به ساختن ائتلافهای بینطبقاتی متمرکز خواهد کرد؟
آیا بحران کرونا فاصله میان برندگان ثروتمند جهانیسازی (آنهایی که امنیت اقتصادی لازم برای ایزوله کردن خودشان را دارند و میتوانند حتی با رخ دادن بدترین اثرات، از خودشان مراقبتهای بهداشتی به عمل آورند و در سرپناههایشان بمانند) و بازندگان فقیر جهانیسازی (آنهایی که عقب ماندهاند) را افزایش خواهد داد؟ آیا برنامههای مختلف برای خروج از بحران و تزریق پول از سوی دولتها (fiscal injection) مسیر را برای بازگشت دولتهای بزرگ و دخالتهای اقتصادیشان هموار خواهد کرد؟ آیا بعد از بحران کرونا، متفکران به یک وفاق جدید خواهند رسید و فضای بیشتری را به دولتها خواهند داد و آزادی عمل لیبرالیسم بازار را محدود خواهند کرد؟
آیا کوچک شدن اقتصاد آمریکا که انتظار میرود در فصل دوم سال 2020، 24 درصد آب برود، به همراه افزایش نرخهای بیکاری که در بحران مالی سال 2008 اینقدر بالا نبودهاند، امیدهای ترامپ برای انتخابات ریاستجمهوری 2020 را از بین خواهد برد؟ (این کوچک شدن اقتصاد آمریکا، دو و نیم برابر بزرگترین سقوط اقتصادی این کشور، از نظر سرعت سقوط، که در سال 1958 اتفاق افتاد، است. رکود سال 1958 که به رکود آیزنهاور نیز معروف است، یک سقوط اقتصادی در سطح جهانی بود. رکود آیزنهاور، معنادارترین رکود بعد از جنگ جهانی دوم بود که طی آن، اقتصاد با سرعت بسیار بالایی سقوط کرد. این بحران تنها هشت ماه به طول انجامید).
آیا صحبت در مورد ویروس کرونا و نیاز برای بستن مرز کشورها به روی یکدیگر ما را به این فکر واخواهد داشت که سیاست، در هسته خود، بیشتر از اینکه در مورد تقاضاهای گرانقدر بشردوستانه باشد، در مورد این است که چه کسی مقصر است و چه کسی باید سرزنش شود؟ آیا بحران کرونا، که تا همین حالا هم دولتها را در برابر نهادهای فراملی تقویت کرده است (بهطوری که حرف دولتها بیشتر از حرف نهادهای فراملی مورد توجه قرار میگیرد)، ملیگرایی اقتصادی را در برابر لیبرالهای طرفدار تجارت آزاد جسورتر خواهد کرد؟ یا آیا بحران کرونا، منجر به پاسخهای خیالی جدید به معماری جهانی که ضعیف شده است خواهد بود؟
آیا شیوع ناگهانی این تهدید مشترک در نهایت به سلطه آمریکا بر سیاستهای جهان پایان خواهد داد و قطبیسازی سیاسی در این کشور را متوقف خواهد کرد؟ آیا این تهدید مشترک بریتانیای جداشده از اتحادیه اروپا را بازسازی خواهد کرد؟ یا اینکه این تهدید مشترک، آخرین مسالهای خواهد بود که به چشم متعصبان میآید؟ آیا یک بحران دیگر در حوزه یورو (که پیشبینی میشود تا ماه ژوئن، بین 15 تا 20 درصد از نظر اقتصادی کوچکتر شود) معادلات سیاستگذاری پولی را در این حوزه به هم خواهد زد؟ آن هم زمانی که رایدهندگان خشمگین در کشورهای جنوبی حوزه یورو، شروع به مورد پرسش قرار دادن مزایای اتحادیه پولی (monetary union) کردهاند (یونان، ایتالیا، اسپانیا و پرتغال جنوبیترین کشورهای حوزه یورو هستند).
آیا تقسیمهای شمالی-جنوبی کشورها در مورد بازتوزیع و همچنین تقسیمهای شرقی-غربی آنها در مورد پناهندگان و لیبرالیسم اجتماعی (social liberalism)، در نهایت راه را برای اصلاحات یکپارچه و به وجود آوردن ائتلافهای واقعی باز خواهد کرد؟ (لیبرالیسم اجتماعی که در آلمان با اسم لیبرالیسم چپ، در ایالات متحده با اسم لیبرالیسم مدرن و در بریتانیا با اسم لیبرالیسم جدید شناخته میشود، یک ایدئولوژی سیاسی است که از یک اقتصاد مبتنی بر بازار که «تنظیمشده» باشد یا اصطلاحاً در زبان انگلیسی regulated باشد حمایت میکند و همچنین به حقوق مدنی و سیاسی توجه ویژهای دارد).
آیا بحران کرونا کاهش اعتماد عمومی به متخصصان و رسانه را سرعت خواهد بخشید؟ میدانیم که کاهش اعتماد عمومی به متخصصان و رسانهها یکی از ویژگیهای عصر پوپولیستی (populist age) ماست. یا اینکه این بحران بهطور معکوس، اعتماد عمومی به متخصصان را افزایش خواهد داد؟ چراکه با شیوع کرونا، سیاستگذاران مجبور شدهاند به متخصصان احترام بگذارند.
ما سالهاست که پاسخ به این سوالات را نداریم. درست مانند زمانی که هنگام ورشکسته شدن بانک «لمن برادرز» در جریان بحران مالی سال 2008، پیشبینی دقیق اثرات سیاسی آن یک کار غیرممکن بود. فقط امروزه است که با گذشت بیش از یک دهه از آخرین بحران مالی، قادر هستیم از بالا به آن نگاه کنیم و اثراتی را که از خود به جا گذاشته تا حد زیادی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم. پس شاید بازگشتن به آخرین بحران و کمک گرفتن از آن برای تجزیه و تحلیل اثرات بحران کنونی، منطقی باشد.
همانطور که تحقیقات نیز میگویند گذشتن بیش از یک دهه از بحران مالی سال 2008 نشان داده که اعتماد شهروندان به سیاستگذاران افت کرده است. آنها به اندازه قبل از دموکراسی رضایت ندارند و نسبت به اینکه دموکراسی درست کار میکند یا خیر انتقادات بیشتری دارند. با گذشت بیش از یک دهه از بحران مالی سال 2008، شهروندان کشورهایی همچون ایالات متحده و بریتانیا حمایتشان از احزاب را کاهش دادهاند و اکنون این حمایت را خرج پوپولیستهایی که جای زیادی در احزاب ندارند میکنند. همچنین در انتخاباتهای مختلف، بسیار سریعتر از قبل نظرشان را عوض میکنند (به این معنا که پای یک ایده نیستند و هر لحظه نظرشان نسبت به اینکه چه چیزی درست است و چه چیزی غلط عوض میشود).
با گذشت بیش از یک دهه از بحران مالی سال 2008، سیاستها بیشتر از قبل غیرقابل پیشبینی شدهاند، سیستمهای سیاسی بیشتر از قبل متلاشی و قطبی شدهاند (انسجام قبل را ندارند) و روی کار آمدن یک دولت قوی، باثبات و منسجم به لحاظ ایدئولوژیک که برای هدایت بحران به آن نیاز است، سختتر شده است. دههای که با یک بحران مالی در سطح جهانی شروع شد، به دههای تبدیل شد که شاهد طلوع دونالد ترامپ، نایجل فراژ (سیاستمدار بریتانیایی و رهبر حزب برگزیت از سال 2019)، خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و ظهور ماتئو سالوینی و جنبش پنج ستاره در ایتالیا بود (سالوینی سیاستمدار ایتالیایی است و جنبش پنج ستاره، جنبشی است که هدف آن، محقق ساختن پنج هدف کلیدی یعنی تامین آب عمومی، حملونقل پایدار، توسعه پایدار، حق دسترسی به اینترنت و حفظ محیط زیست است. پنج ستاره، یکی از احزاب سیاسی ایتالیاست). همچنین این دهه شاهد قدرت گرفتن بولسونارو در برزیل، لوپز اوبرادور در مکزیک، ناراندرا مودی در هند، سیریزا (نام یک حزب سیاسی رادیکال چپ) در یونان، آندره بابیس در جمهوری چک، ویکتور اوربان در مجارستان و رودریگو دوترته در فیلیپین بود.
بحران مالی، تنها دلیل به قدرت رسیدن این احزاب و این افراد نبود، اما نقش قابل توجهی در آن داشت. کشورهای اروپای جنوبی همچون ایتالیا و اسپانیا که در حال حاضر هم به شدت تحت تاثیر ویروس کرونا قرار گرفتهاند، بعد از بحران مالی سال 2008، نهتنها با بحران اقتصادی بلکه با بحران سیاسی نیز روبهرو شدند و این بحرانها هنوز هم ادامه دارد. ویروس کرونا باعث شده که چنین کشورهایی درگیر بحران سهگانه شوند: بحران سیاسی، بحران اقتصادی و بحران سلامت.
آیا اینبار اوضاع فرق خواهد کرد؟ آیا اثرات بحران جدید با اثرات بحران قبلی فرق دارد؟ چیزی که باید آن را در زمان بحران در ذهن داشته باشیم، چیزی است که به «اثر رالی یا اثر پشتیبانی» (rally effect) معروف است. این اثر، افزایش تمایل شهروندان آمریکایی به حمایت از رهبرانشان در زمان مواجهه با یک تهدید خارجی است. یکی از مشهورترین مثالهای اثر رالی، افزایش قابل توجه حمایت مردم از جرج بوش پسر، بعد از حملات یازده سپتامبر است. امروزه ما میتوانیم ببینیم که چگونه بعضی از رهبران، مانند جوزپه کونته در ایتالیا، یا حتی رهبرانی همچون بوریس جانسون در بریتانیا و دونالد ترامپ در ایالات متحده، که مورد انتقاد بودهاند، بیشتر از قبل مورد تایید شهروندان کشورهایشان قرار گرفتهاند یا اینکه حداقل به محبوبیتشان لطمهای وارد نشده است. آیا چنین اثراتی پایدار خواهند بود؟ واقعاً جواب به این سوال را نمیدانیم.
تحقیقات زیادی نشان دادهاند که در هنگام به وجود آمدن شوکهای خارجی، واقعاً چه چیزی مهم است. تحقیقات نشان میدهند آنچه واقعاً اهمیت دارد، برداشت عمومی از صلاحیت رهبران برای پاسخ به تهدید خارجی است. مردم به این فکر میکنند که آیا دولت در مدیریت بحران شایستگی کافی را از خود نشان داد یا خیر. این شکست حزب کارگری بریتانیا در مدیریت بحران مالی بود که راه را برای روی کار آمدن دیوید کامرون هموار کرد. همچنین این شکست دیوید کامرون در مدیریت شوک مهاجرت بود که راه را برای خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا هموار کرد. در ایالات متحده همین حالا اختلاف نظر قابل توجهی میان جمهوریخواهان و دموکراتها در مواجهه با بحران کرونا وجود دارد و پاسخ این احزاب به بحران است که تعیین میکند مردم آمریکا از کدام حزب حمایت کنند.
همچنین باید توجه کنیم که این واقعیت که خوشبینی اقتصادی مردم در ایالات متحده و بریتانیا از بین رفته است، بازتابدهنده این است که چگونه برای میلیونها رایدهنده در سراسر دنیا، آنچه در بالای هرم مازلو قرار دارد (چیزهایی همچون کمال و کرامت و سبک زندگی) به سرعت در حال فراموشی است. در عوض نگرانیهای بنیادیتر در مورد امنیت اقتصادی مجدداً به چشم آمده است. بهطوری که باید منتظر مباحثات بزرگی در مورد بیکاری، مالیاتستانی، نابرابری، بازتوزیع درآمدی و خدمات عمومی باشیم. اینها قبلاً هم وجود داشتهاند اما با شیوع کرونا، بیشتر از قبل مورد توجه قرار خواهند گرفت. این وضعیت میتواند دلالتهای سیاسی بزرگی داشته باشد. آن هم با توجه به اینکه بهطور تاریخی، در زمانی که اوضاع اقتصاد بد میشود، جریان چپ منتفع و جریان راست متضرر شده است.
آیا بحران کرونا، یک نقطه تاریخی برای احیای مجدد سوسیال دموکراسی چپ، احیای مجدد پوپولیسم چپ یا ادامه پیدا کردن حمایتها از چپهای حزب سبز (Green) خواهد بود؟ قطعاً چنین چیزی ممکن است. اما با توجه به اتفاقاتی که در دهه گذشته رخ داده است، غیرممکن نیست که نگرانیها در مورد امنیت فیزیکی و اقتصادی، با مسائل فرهنگی قاطی شوند و مانع از این شوند که تفکر چپ منتفع شود. بعد از بحران مالی سال 2008 احزاب چپ به اندازهای که در گذشته از بحرانها منتفع شده بودند، منتفع نشدند و این بار نیز چنین چیزی ممکن است.
منبع:
1. https: / /www.spectator.co.uk /article /will-coronavirus-revive-liberalism-or-deliver-it-a-fatal-blow