شناسه خبر : 31071 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

سرنا را از سر گشاد آن ننوازیم

مرتضی ایمانی‌راد از پیامدهای دخالت سیاستمداران در تعیین نرخ ارز می‌گوید

چرا دولت با وجود فرصت پیش‌آمده برای اصلاح نرخ ارز همچنان از آن واهمه دارد و اسیر مسائل عوام‌گرایانه در حفظ ارزش پول ملی شده است و با مداخله و دستور سعی می‌کند قیمت ارز را پایین بیاورد؟ یا در مقابل متوقف کردن سیاست‌هایی که خودش هم به نتیجه رسیده اشتباه بوده چون ارز 4200تومانی تعلل می‌کند. علت این مقاومت در شرایط فعلی چیست؟

سرنا را از سر گشاد آن ننوازیم

علی طهماسبی: چرا دولت با وجود فرصت پیش‌آمده برای اصلاح نرخ ارز همچنان از آن واهمه دارد و اسیر مسائل عوام‌گرایانه در حفظ ارزش پول ملی شده است و با مداخله و دستور سعی می‌کند قیمت ارز را پایین بیاورد؟ یا در مقابل متوقف کردن سیاست‌هایی که خودش هم به نتیجه رسیده اشتباه بوده چون ارز 4200تومانی تعلل می‌کند. علت این مقاومت در شرایط فعلی چیست؟ این رویکرد چه حاصلی برای دولت دارد؟ مرتضی ایمانی‌راد اقتصاددان در این باره می‌گوید که «دلار ارزان بهتر است»، یک فریم تثبیت‌شده در ذهن مدیران ارشد و سیاستمداران کشور است. بنابراین بی‌دلیل نیست که سیاستگذاران ارشد کشور هنوز از ارز ۴۲۰۰تومانی دفاع می‌کنند، بلکه این مساله نیم قرن است که سابقه دارد و در این سال‌ها، دولت‌های مختلف از ارز ارزان دفاع می‌کردند. به اعتقاد این اقتصاددان متاسفانه نرخ اعلامی دولت و اصرار بر درست بودن آن با منطق سازگار نیست. ما در شرایطی قرار گرفته‌ایم که سیاستمداران حرف خودشان را می‌زنند و اقتصاددانان را هم به نظری بحث کردن و اجرایی نبودن بحث‌هایشان متهم می‌کنند. بازار کار خودش را می‌کند و دلار مرتب بالا می‌رود، اینجا میزان اثرگذاری سیاستمدار از بین می‌رود و نمی‌تواند جریان‌سازی کند. در نهایت در شرایط بحرانی کسی به حرف‌های سیاستمداران گوش نمی‌کند.

♦♦♦

با وجود اینکه ریشه التهابات ارزی به سیاست سرکوب نرخ ارز در سال‌های گذشته برمی‌گردد و آثار تعیین نرخ دستوری دلار 4200تومانی در اقتصاد ایران و حتی برای مسوولان دولتی نمایان شده که این شرایط قابل دوام نیست، به تازگی رئیس‌جمهور گفته است که قیمت دلار نه 13 هزار تومان است و نه حتی هشت هزار تومان. این استدلال آقای رئیس‌جمهور در شرایط فعلی اقتصاد ایران چه مبنایی دارد؟

معتقدم پرسشی که شما مطرح کردید، بسیار مهم است و هر یک از دوستانی که دستی بر آتش اقتصاد ایران دارند لازم است به ابعاد و زوایای آن بپردازند. مساله را من به این شکل می‌بینم. در واقع این پدیده که موضوع سوال شماست از دو اتفاق به‌هم‌پیوسته ناشی شده است. اتفاق اول این است که از ابتدای انقلاب اقتصاد نتوانست جایگاه علمی خود را در جامعه به دست بیاورد. دلیلش هم مشخص بود. انقلاب مرزهای علم و غیرعلم را به‌هم‌ریخته بود. حد و مرز اقتصاد هنجاری از اقتصاد اثباتی مشخص نبود. متاسفانه تعدادی از اقتصاددانان هم وارد این فضا شدند.

به خاطر دارم که در ابتدای انقلاب تعدادی از کارشناسان قوی روی پیدا کردن حلقه‌های مفقوده اقتصاد ایران کار می‌کردند و از این راه می‌خواستند به یک اقتصاد خودکفا دست یابند. کل این پروژه یکی از اصول مهم اقتصاد را نادیده گرفته بود. ولی در هر حال بعدها این تحقیق در نگارش برنامه دوم در بعد از انقلاب مورد استفاده قرار گرفت. نهاد خاصی هم در کشور وجود نداشت که از جایگاه علم اقتصاد دفاع کند. این مشکل به راحتی به دانشگاه‌ها وارد شد و چون معیارهای علمی مخدوش شده بود، هیچ ملاک قابل قبول و محکمی برای گزینش استاد وجود نداشت، یا حداقل در تعدادی از دانشگاه‌ها این معیارها وجود نداشت. گسترش کمی دانشگاه‌ها، به‌خصوص در دانشگاه آزاد نیز، به این علم‌زدایی و تخصص‌زدایی دامن زد. این پدیده نامطلوب پدیده دوم را به وجود آورد. اقتصاد از یک علم بسیار مستحکم به یک حوزه عمومی تبدیل شد. حالا هر کسی که یک دوره نمایندگی مجلس را داشت در مورد اقتصاد صحبت می‌کرد. بسیاری از مهندسان که در مراکز صنعتی فعال بودند، وارد بحث‌های اقتصادی شدند.

در نتیجه مرز بین کسی که عالم به اقتصاد است با کسی که آشنا به این علم است مخدوش شد. به مرور زمان این تسلط افراد به علم اقتصاد نبود که جایگاه آنها را تعریف می‌کرد، بلکه این جایگاه سیاسی و ایدئولوژیک فرد بود که دامنه نفوذ سیاست‌ها و نظریات اقتصادی وی را مشخص می‌کرد. به عبارتی شروع کردیم سرنا را از سر گشادش زدن. به 10 سال قبل برگردید ببینید سیاستمداران چگونه به راحتی وارد اقتصاد شدند و با نفی علم اقتصاد آن را به یک حوزه ایدئولوژیک تبدیل کردند. طبیعی بود که سیاستمداران هم دستشان در کار بود و هم آمارهای عمومی و آمارهای منتشرنشده در اختیارشان بود و بنابراین حرف‌هایی می‌زدند و آمارهایی ارائه می‌کردند که اقتصاددان‌ها از آنها بی‌خبر بودند. این مسائل اعتماد به نفس آنهایی را که علم را از اقتصاد می‌زدودند بیشتر کرد. در دوران دوم ریاست‌جمهوری روحانی این مساله شتاب بیشتری پیدا کرد. این بار عدم کارایی علم اقتصاد به وضوح توسط سیاستمداران اعلام شد. این خط مبهم این بار بسیار شفاف شد و بسیاری از کسانی که به نوعی با علم اقتصاد انس داشتند از حوزه اجرایی یا کنار رفتند یا کنار گذاشته شدند.

در این شرایط چه انتظاری دارید که نرخ ارز با استفاده از مدل‌ها و تحلیل‌های علمی تعیین شود. در این شرایط تحلیل‌های اقتصادی محصول کار تعدادی کارشناس اقتصادی می‌شود که تسلط به پارادایم اقتصاد (با هر رهیافت) ندارند ولی با حوزه‌های اقتصادی آشنا هستند. رئیس‌جمهور هم در همین فضا کار می‌کند و سخن می‌گوید. به نظرم سکوی مواضع اقتصادی رئیس‌جمهوری یکی تلاش برای حفظ وضع موجود است، دوم بر اساس آنچه که هست، نیست، بلکه بر اساس آنچه دوست دارد است و سوم مبتنی است بر شهودی که در چندین سال کار اجرایی به دست آمده است. این سه هیچ‌گونه قرابتی با علم اقتصاد ندارند، ولی چون سکوی نظریه‌پردازان اقتصادی است، ناچاراً و به‌طور مستمر اعلام می‌شود، به سیاست تبدیل می‌شود، اقتصاد را تخریب می‌کند و نهایتاً دوباره تکرار می‌شود. شما می‌دانید که کسی که با علم و روش‌های علمی آشنا باشد به راحتی می‌تواند دیدگاه‌های خود را اصلاح کند، ولی وقتی ملاک نظریه‌پردازی شما شهود باشد، به راحتی نظریات و واقعیات اقتصادی را که منطبق با شهود شما نیست نمی‌پذیرید. چون شهود برای شما قالب ذهنی درست می‌کند و این قالب ذهنی دوام دارد، چسبندگی دارد و بنابراین به‌جای اینکه با واقعیات تغییر کند، واقعیات را برای انطباق با فریم‌های ذهنی خودش تحریف می‌کند. این کار اساسی بسیاری از سیاستمداران، نه‌تنها در ایران، بلکه در بسیاری از کشورهای جهان است.

 اینکه رئیس‌جمهور درباره رقم نرخ ارز اظهار نظر می‌کند، آیا با منطق اقتصادی همخوانی دارد؟ این‌گونه اظهارنظرات از سوی سیاستمداران چه سیگنالی به بازار ارز می‌دهد؟

در ایران سیاستمداران مستقلاً وارد عرصه اقتصاد شدند و بنابراین اعلام نرخ ارز توسط رئیس‌جمهور هیچ‌گونه منطق اقتصادی ندارد. اساس درست این‌طور است که یک شبکه قدرتمند و هوشمند اقتصادی در جامعه کار کند و نتایج این تحقیقات به دفتر رئیس‌جمهور منتقل شود و رئیس‌جمهور از خروجی‌های این سیستم استفاده کند. بنابراین وقتی نرخ دلار در این سیستم بین مثلاً 8 تا 10 هزار تومان برآورد می‌شود وظیفه رئیس‌جمهور و سخنگوی دولت این است که این نرخ را در مواقع ضروری اعلام کند. ولی متاسفانه نرخ اعلامی رئیس‌جمهور و اصرار بر درست بودن آن با منطق سازگار نیست. ما در شرایطی قرار گرفته‌ایم که سیاستمداران حرف خودشان را می‌زنند و اقتصاددانان را هم به نظری بحث کردن و اجرایی نبودن بحث‌هایشان متهم می‌کنند. مشکلی که این شیوه دخالت در امور اقتصادی دارد این است که اثرگذاری گفت‌وگوهای رئیس‌جمهور در شکل‌دهی به تمایلات بازار و اثرگذاری بر قیمت‌ها از بین می‌رود. چیزی که همین الان هم اتفاق افتاده و بازار روی حرف‌های رئیس‌جمهور خیلی زیاد حساب نمی‌کند.

شما اگر همین تجربه را در کشورهای مختلف جهان نگاه کنید می‌بینید که وقتی مثلاً رئیس بانک مرکزی دارد صحبت می‌کند همه سرمایه‌گذاران گوش به زنگ هستند که او چه می‌گوید. در اساس رئیس بانک مرکزی می‌تواند در یک گفت‌وگوی تخصصی جریان‌سازی کند. همین اتفاق دو سال پیش افتاد؛ وقتی که یورو داشت می‌رفت که با نرخ دلار آمریکا برابری کند، ماریو دراگی با یک جمله مسیر سقوط یورو را متوقف کرد و از همان زمان یورو افزایش پیدا کرد. این قدرت کلام سیاستمداران بستگی به این دارد که تا چه حد گفت‌وگویشان مبتنی بر مطالعات و تحقیقات انجام‌شده است و تا چه حد مواضع قبلی به نتیجه رسیده است. ولی وقتی آقای روحانی چندین ماه است که از کاهش نرخ دلار صحبت می‌کند و وقتی یک نماینده مجلس از دلار۱۵۰۰تومانی صحبت می‌کند و حتی تعداد معدودی از استادان دانشگاه از نرخ واقعی دلار در حد چهار هزار تومان صحبت می‌کنند ولی از طرف دیگر بازار کار خودش را می‌کند و دلار مرتب بالا می‌رود، اینجا میزان اثرگذاری سیاستمدار از بین می‌رود و نمی‌تواند جریان‌سازی کند. در نهایت در شرایط بحرانی کسی به حرف‌های سیاستمداران گوش نمی‌کند.

 چرا سیاستگذاران در اقتصاد ایران به‌رغم نمایان شدن پیامدهای رعایت نکردن اصول بدیهی علم اقتصاد چون سرکوب نرخ‌ها همچنان علاقه به سیاست سرکوب قیمتی به ویژه در مورد نرخ ارز دارند؟ چرا از تجربه چنین سیاستی که بارها آزموده‌اند، درس عبرت نمی‌گیرند؟ یا به عبارت دیگر، علت این مقاومت در شرایط فعلی چیست؛ این مساله ریشه در چه عواملی در اقتصاد ایران دارد؟

به نظرم این مساله دو ریشه دارد. یکی به ساختار ذهنی افراد برمی‌گردد. ذهن اساساً برای ذخیره‌سازی انرژی نیاز به فریم کردن و تثبیت ایده‌ها دارد. قبلاً هم گفتم که وقتی نگاه به اقتصاد تخصصی نباشد، سیاستمداران با فریم‌های جاافتاده صحبت می‌کنند و در مقابل جریانات واقعی مقاومت می‌کنند. فریم درست کردن از قانونمندی‌های اقتصادی کار سیاستمدار را راحت می‌کند. ضمناً این فریم‌ها با شخصیت سیاستمدار و پارادایم حاکم بر سیاست سازگاری دارد. مثلاً  «ارز هرچه ارزان‌تر باشد بهتر است»، یک فریم است. یا «قیمت‌های پایین بهتر است» هم یک فریم است. یا هرچه بیشتر تولیدات را در داخل بسازیم اقتصاد مستقل‌تر و قدرتمندتر می‌شود باز یک فریم است. این یک علت است. از آنجا که این فریم‌ها مورد اجماع حاکمیت است، بنابراین رئیس‌جمهور هم یا اعتقاد دارد یا خود را هماهنگ می‌کند. علت دوم در تکرار اشتباهات وجود کانون‌های قدرت سیاسی و اقتصادی است. در هر یک از این فریم‌ها کانون‌های قدرت بزرگی شکل گرفته است. این کانون‌ها هم منافع اقتصادی دارند و هم منافع سیاسی. نگهداری این سیاست‌ها برای تامین قدرت لازم است. درگیر شدن با گروه‌های ذی‌نفع ممکن است ریسک بالایی داشته باشد. با استمرار توزیع رانت در این سیاست‌ها فساد گسترده‌تر و نهادینه می‌شود و از آن به بعد تبدیل به یک قاعده می‌شود. به نظرم این دو مساله خیلی قوی دارند کار می‌کنند و خروجی آن می‌شود تکرار سیاست‌های اشتباه قبلی.

  اصلاً در این شرایط دولت دلار چند هزارتومانی دوست دارد؟ حتی با فرض حذف تمام تحریم‌ها و مولفه‌های روانی، آیا می‌توان انتظار بازگشت قیمت دلار به سطوح زیر 10 هزار تومان را داشت؟ با این اوصاف در حال حاضر نرخ واقعی دلار چقدر است؟

همان‌طور که گفتم دلار ارزان بهتر است، یک فریم تثبیت‌شده در ذهن مدیران ارشد و سیاستمداران کشور است. بنابراین بی‌دلیل نیست که سیاستگذاران ارشد کشور هنوز از ارز ۴۲۰۰تومانی دفاع می‌کنند، بلکه این مساله نیم قرن است که سابقه دارد و در این سال‌ها، دولت‌های مختلف از ارز ارزان دفاع می‌کردند. با مفروضاتی که شما مطرح کردید باید مولفه‌های مهمی را که روی نرخ ارز اثر می‌گذارند شناسایی کنیم و تحریم‌ها را حذف کنیم تا به یک نرخ پایدار و متعادل برسیم. شمارش عوامل و میزان اثرگذاری آنها بحثی بسیار مفصل است که بهتر است به یک گفت‌وگوی دیگر موکول شود. ولی با در نظر گرفتن این مفروضات نرخ واقعی دلار حدود 9 تا 10 هزار تومان برآورد می‌شود. تورم انباشته، نقدینگی موجود و تقاضای بسیار بالا برای ارز در شرایط غیرتحریمی، از عوامل مهمی هستند که اجازه نمی‌دهند نرخ ارز به پایین‌تر از 9 هزار تومان کاهش یابد و اگر نرخ کمتر از 9 هزار تومان را تجربه کرد،

احتمال افزایش سریع آن وجود دارد.

 در شرایط فعلی که از طرفی ریسک‌ها و تنش‌های سیاسی شدت گرفته و درآمد ارزی دولت هم کاهش یافته و تاکنون نیز شواهد حاکم بر بازار ارز نشان از خنثی شدن سیاست‌های بانک مرکزی دارد، سیاست‌های ارزی متناسب چیست و چه راهکاری پیش‌روی سیاستگذار پولی قرار دارد؟ با این اوصاف با توجه به شرایط حاکم بر اقتصاد ایران و تنش‌های سیاسی، وضعیت بازار ارز را چگونه پیش‌بینی می‌کنید و فکر می‌کنید در ماه‌های آتی آبستن چه تحولاتی است؟

پاسخ به قسمت اول سوال شما نیاز به بحث مفصلی دارد که در این مقال نمی‌گنجد، اجازه بدهید این موضوع را بعداً مستقلاً بررسی کنیم. اما در پاسخ به قسمت دوم سوال شما باید بگویم ابتدا محدوده زمانی تحلیل و پیش‌بینی را مشخص کنیم. چون محور این گفت‌وگو بر اساس تحولات فعلی بازار ارز است، من هم تلاش می‌کنم تحلیل خود را بر تحولات کوتاه‌مدت متمرکز کنم. اگر از این زاویه به مساله بپردازیم عوامل زیر بازار ارز را تحت تاثیر قرار خواهد داد. ابتدا عوامل را بیان می‌کنم و در انتها جمع‌بندی خواهم کرد.

اول، نرخ دلار در اثر تحریم‌های آمریکا و به‌خصوص لغو تمدیدهای هشت کشور افزایش یافت و به بالای 15 هزار تومان رسید. بر اساس محاسبات محدود و شواهد موردی به نظر می‌رسد که بازار واقعی ارز در ایران کشش قیمت بیش از 15 هزار تومان را نداشته باشد و بنابراین خریدها در این نقطه به مرحله اشباع می‌رسند و بیشتر آنها متوقف می‌شوند. به همین دلیل کسانی که دلار را به قصد سرمایه‌گذاری خریده‌اند وارد بازار شده و دلارهای خود را می‌فروشند. این مساله نه‌تنها برای افزایش دلار سقف می‌گذارد بلکه افکار عمومی را هم برای کاهش آماده می‌کند. بنابراین اینجا ما با یک پدیده تکنیکال مواجه هستیم.

دوم، بانک مرکزی با شناخت از این محدوده و با اطلاع از اینکه بخشی از ارزهای صادرات غیرنفتی وارد کشور می‌شود و در ضمن با تزریق موردی ارز به کاهش نرخ ارز کمک شایان توجهی کرد. اینکه وزن این اقدام بانک مرکزی چقدر است، کسی نمی‌داند. ولی به نظر می‌رسد که عامل اول در مقایسه با اقدامات بانک مرکزی نقش مهم‌تری در کاهش دلار داشته است.

سوم، آمریکا از موضع تهدید خارج شد و با نفی هرگونه تمایلی برای جنگ پیشنهاد مذاکره را در چندین نوبت به ایران داده است. از قبل هم مشخص بود که آمریکا نیروی زیادی نمی‌خواهد روی ایران بگذارد و برای ترامپ نتیجه‌گیری و استفاده سیاسی بسیار مهم است. این پیشنهادها وقتی به‌طور علنی بین شینزو آبه، نخست‌وزیر ژاپن و ترامپ مطرح شد، بازار ارز ایران خیلی سریع به آن واکنش نشان داد. بنابراین از الان به بعد خبرهای مرتبط با مذاکرات احتمالی نرخ ارز را تحت تاثیر قرار خواهد داد.

چهارم، با رها کردن قیمت‌گذاری ارزهای حاصل از صادرات غیرنفتی بخشی از این ارزها وارد کشور شدند و عرضه ارز را بیشتر کرد. این مساله فشار را بر قیمت دلار بیشتر کرد.

پنجم، خبر شکل‌گیری بازار متشکل ارزی و اثر روانی آن را در بازار نمی‌توان نادیده گرفت. درست است که قرار نیست تشکیل این بازار موجب کاهش نرخ ارز شود، ولی تبلیغات سیاسی پیرامون این بازار فشار را بر کاهش قیمت دلار بالا برده است.

در اینجا این پرسش مطرح می‌شود که عوامل فوق عمدتاً قیمت دلار را در چندین روز گذشته کاهش داده است، آیا این کاهش ادامه خواهد داشت؟ پاسخ منفی است.

 قیمت دلار کماکان تمایل به افزایش دارد. ولی چون افزایش عرضه ارز با سیاست جدید بانک مرکزی و ادامه شایعات و تلاش‌ها برای مذاکره ادامه خواهد یافت، احتمال برگشت دلار به 15 هزار تومان بسیار ضعیف است. قرار گرفتن قیمت کمتر از 12 هزار تومان هم شرایط خاصی می‌خواهد. در مجموع می‌توان پیش‌بینی کرد که قیمت دلار تا چند ماه آینده، در صورتی که تحول سیاسی خاصی رخ ندهد، در کانال 12 تا 14 هزار تومان نوسان خواهد داشت و در بیشتر روزهای چند ماه آینده در کانال 13 هزار تومان نوسان خواهد داشت.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها